عصر نو
www.asre-nou.net

جمهوری خواه، دموکرات، رسانه ها، دستگاه های مخفی اطلاعاتی

دونالد ترامپ در محاصره جناح ضد روسیه

برگردان: شهباز نخعی
Thu 14 09 2017

نویسنده: Serge Halimi

آیا پس از کره شمالی و افغانستان نوبت به روسیه می رسد؟ نقاط درگیری بین المللی غالبا با عملکرد ایالات متحده فعال می شود. رییس جمهوری آمریکا که گرفتار مشکلات داخلی ای است که با حرف های تحریک کننده اش ده چندان می شود، بیش از پیش دچار این وسوسه می شود که راه حل دیپلوماتیک را با فرار به جلوی نظامی اشتباه بگیرد. درمورد روسیه، او حتی در محاصره جناح جنگ طلبی قرارگرفته که در میان آن حریف های سیاسی، دستگاه های مخفی اطلاعاتی ورسانه ها نقشی کلیدی بازی می کنند.

فقط چند ماه کافی بود تا ایالات متحده خود را از توافق بین المللی پاریس درباره محیط زیست کنار بکشد، تحریم های جدیدی علیه روسیه اِعمال کند، روند تحرک عادی سازی روابط با کوبا را وارونه کند، قصد خود برای تغییر دادن توافق هسته ای با ایران را اعلام نماید، به پاکستان هشدار دهد، ونزوئلا را به مداخله نظامی تهدید کند و برای حمله به کره شمالی «با آتش و غضبی که دنیا تاکنون ندیده» اعلام آمادگی نماید. پس از آن که در 20 ژانویه گذشته کاخ سفید مستاجر خود را تغییر داد، واشنگتن فقط روابط خود را با فیلیپین، عربستان سعودی و اسراییل بهبود بخشیده است. در این بالاگرفتن درگیری ها، مسئولیت منحصرا متوجه آقای دونالد ترامپ نیست. نمایندگان محافظه کار نوی حزب او، دموکرات ها و رسانه ها هم هنگامی که در بهار گذشته فرمان برگزاری رزمایش های نظامی در آسیا و پرتاب 59 موشک علیه یک پایگاه هوایی در سوریه را صادر کرد به تایید و تشویق او پرداختند (1). در عوض، هنگامی که او به بررسی امکانات نزدیک شدن به مسکو پرداخت، مانع کارش شدند و حتی ناگزیرش کردند فرمانی برای اِعمال یک رشته تحریم های جدید علیه روسیه صادر کند. خلاصه، نقطه تعادل سیاست خارجی ایالات متحده هرروز بیش از پیش از هراس جمهوری خواهان از (ایران، کوبا و ونزوئلا) ناشی می شود و غالبا دموکرات ها هم در آن سهیم هستند و اینها از (روسیه و سوریه) نیز نفرت دارند که این نیز نقطه اشتراک غالب جمهوری خواهان با آنها است. اگر هنوز حزب صلح طلبی در واشنگتن وجود داشته باشد، این حزب درحال حاضر چندان قابل رویت نیست.

این درحالی است که کارزار انتخابات ریاست جمهوری در سال گذشته نشانگر این بود که رای دهندگان آمریکایی با جهت گیری سلطه گرانه ایالات متحده نظر موافق ندارند (2). آقای ترامپ در آغاز موضوع کارزار خود را سیاست خارجی قرار نداده بود. با این حال، هنگامی که به حرف زدن درباره آن پرداخت، نظرش کاملا خلاف نظر دستگاه حکومتی واشنگتن (نظامیان، کارشناسان، اندیشکده ها و نشریات تخصصی) و آنچه که امروز پیگیری می کند بود.

او با وعده این که ملاحظات ژئوپولیتیک را تابع منافع اقتصادی ایالات متحده کند، درعین حال هواداران ملی گرایی اقتصادی («نخست آمریکا») که در ایالت های صنعتی آسیب دیده پرشمارند و کسانی که 15 سال جنگ بی وقفه که نتیجه ای جز فرسودگی وضعیت یا هرج و مرج عمومی نداشته (افغانستان، عراق، لیبی) را خطاب قرارداد و آنها را به ضرورت حدی از واقع بینی متقاعد کرد. او در آوریل 2016 می گفت: «اگر ما 15 سال پیش در خاور نزدیک مداخله نکرده بودیم اکنون وضعمان بهتر بود (3)» ومطمئن بود که «تفرعن» ایالات متحده موجب بروز «فاجعه های پی درپی» شده و «به بهای جان هزاران تن آمریکایی و صرف هزاران میلیارد دلار هزینه تمام شده است».

این اظهارنظر غیرمنتظره ازسوی یک نامزد جمهوری خواه، با استقبال پیشروترین جناح حزب دموکرات روبرو شد. خانم پگی نونان، که قابل ملاحظه ترین سخنرانی های رونالد ریگان و جانشین بلافصل او آقای جرج اچ بوش [پدر] را می نوشت در آن زمان تاکید کرد که: «درمورد سیاست خارجی [آقای ترامپ] در موضع چپ هیلاری کلینتون قرار گرفته است. این سیاست زورمدار است و تنش برای به کار گیری نیروهای مسلح می خارد و قدرت تمیز و تشخیص ندارد. این نخستین بار درتاریخ مدرن خواهد بود که یک نامزد جمهوری خواه در انتخابات ریاست جمهوری در موضع چپ رقیب دموکراتش قرار می گیرد و این کارها را جالب تر می کند (4)».

کارها هنوز هم جالب هستند، اما نه چنان که خانم نونان پیش بینی کرده بود. درحالی که «چپ» مدعی است که صلح نمی تواند از ارعاب ملت های دیگر به دست آید، بلکه داشتن روابط منصفانه تر با ملت های دیگر ضامن حفظ آن است، آقای ترامپ که کاملا به احساسات افکار عمومی جهانی بی اعتنا است، به سان یک معامله گر در جستجوی بهترین «معامله» برای خود و رای دهندگانش است.

ازاین رو، از نظر او مشکل اتحادهای نظامی این نیست که خطر گسترش یافتن درگیری ها در آنها بیش از امکان بازدارندگی از تجاوز است، بلکه این است که اتحادها برای آمریکایی ها خیلی گران تمام می شوند و با الزام به پرداخت این هزینه ها کشورشان تبدیل به «یک کشور جهان سومی» می شود. آقای ترامپ در 2 آوریل 2016 در یک گردهمایی گفت: «سازمان پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) کهنه و منسوخ شده است. ما از ژاپن دفاع می کنیم، از آلمان دفاع می کنیم و آنها تنها بخش ناچیزی از هزینه این کار را می پردازند. اگر ما عزیمت کنیم عربستان سعودی فرومی پاشد. باید خود را آماده ترک میز مذاکره نشان داد زیرا درغیر این صورت معامله خوبی نصیبتان نخواهد شد».

بدگمانی درباره یک توافق تیره و مبهم

رییس جمهوری آمریکا امیدوار بود که «معامله خوب» را با مسکو به انجام برساند. مشارکتی جدید می توانست روند وخیم شدن روابط بین دو ابرقدرت را وارونه کند و به سود اتحاد علیه «سازمان حکومت اسلامی» (داعش) و به رسمیت شناختن اهمیت اوکراین برای امنیت روسیه باشد. مالیخولیای کنونی آمریکا درباره هرآنچه که به کرملن مربوط است، سبب می شود فراموش گردد که درسال 2016، پس از الحاق کریمه و دخالت مستقیم مسکو درسوریه، آقای باراک اوباما نیز خطر ناشی از ولادیمیر پوتین را نسبی می دانست . مداخلات پوتین در اوکراین که به گفته خودش خود به خود و بدون طرح و نقشه قبلی بود، چیزی جز شدت عمل بد هدایت شده نسبت به «حکومت های اقماری درحال گریز» نبوده است (5).

آقای اوباما می افزود: «روس ها نمی توانند به صورتی معنادار ما را تضعیف کنند یا تغییر دهند. روسیه کشوری کوچک و ضعیف است و اقتصاد آن جز نفت، گاز و سلاح چیزی که دیگران مایل به خرید آن باشند تولید نمی کند». در آن زمان، نگرانی ویژه او از همتای روسش به خاطر حسن نظری بود که او نسبت به آقای ترامپ و هوادارانش داشت: «37 درصد از رای دهندگان حزب جمهوری خواه ولادیمیر پوتین رییس پیشین کا گ ب را تایید می کنند. رونالد ریگان باید در گور خود بلرزد! (6)».

از ژانویه 2017، خواب ابدی رونالد ریگان آرامش خود را بازیافت. آقای پوتین اعلام کرد: «رییس جمهوری ها می آیند و می روند، اما سیاست تغییر نمی کند (7)». تاریخ دانان روزی به بررسی این چند هفته ای خواهند پرداخت که در طی آن تلاش های دستگاه های مخفی اطلاعاتی آمریکا، رهبران جناح کلینتونی حزب دموکرات، بیشتر نمایندگان جمهوری خواه و رسانه های مخالف آقای ترامپ وجهی مشترک یافت. برنامه مشترک آنها چه بود؟ این که مانع هرگونه توافق بین مسکوو واشنگتن شوند.

انگیزه هریک از آنها متفاوت بود. دستگاه های مخفی اطلاعاتی و برخی از عوامل پنتاگون ازاین بیم داشتند که نزدیکی بین ترامپ و پوتین، پس از ازبین بردن قدرت نظامی داعش، آنها را ازداشتن یک دشمن ملموس محروم کند. هواداران کلینتون در حزب دموکرات شتابزده درپی آن بودند که شکست غیر منتظره خود را به دلایلی جز نامزد برگزیده و کارزار انتخاباتی نابخردانه اش نسبت دهند. سرقت داده های حزب دموکرات که به مسکو نسبت داده می شد برای این امر مناسب بود. محافظه کاران نو «که جنگ عراق را به راه انداخته و از پوتین متنفر بودند و اعتقاد داشتند که امنیت اسراییل قابل مذاکره نیست (8)» هم از اقدامات جدید انزواجویانه آقای ترامپ اکراه داشتند.

سرانجام، رسانه ها، به ویژه نیویورک تایمز و واشنگتن پست هم در رویای یک واترگیت جدید بودند. آنها می دانستند که خوانندگانشان – طبقات متوسط، شهرنشین و با فرهنگ – از رییس جمهوری منتخب نفرت دارند، عوام گرایی او را به دیده تحقیر می نگرند، جهت گیری راست افراطی و خشونت و بی فرهنگیش را خوار می شمارند (9). در نتیجه، آنها در درپی هر اطلاعات یا شایعه ای بودند که بتواند موجب خلع یا استعفای ناگزیر او شود. وضعیت کمی مانند «جنایت در قطار سریع السیر شرق»، رمان مشهور آگاتا کریستی بود که در نهایت هرکس برای انجام جنایت دلایل خود را داشت ولی همه دست ها به سوی یک هدف نشانه رفته بود.

این کار از آن نظر به سهولت انجام شد که مرزهایی که این 4 دنیا را ازهم جدا می کرد به قدر وفور سوراخ و منفذ داشت. بین بازهای جمهوری خواه – که جان مک کین، رییس کمیسیون نیروهای مسلح سنا تجسم آن بود – و مجتمع نظامی- صنعتی توافقی خود به خود وجود داشت. معماران آخرین ماجراجویی های توسعه طلبانه آمریکا، به ویژه در عراق، در دوران کارزار انتخاباتی 2016 و هجویاتی که ترامپ درباره آنها می گفت روزگار سختی را گذراندند. حدوود 50 روشنفکر و مقام رسمی اعلام کردند با آن که جمهوری خواه هستند، از حمایت از نامزد حزب خود «که امنیت ملی کشور را به خطر می اندازد» خودداری می کنند. برخی از این هم فراتر رفتند و به خانم کلینتون رای دادند (10).

مطبوعات نیز از این بیم داشتند که عدم قابلیت آقای ترامپ نظم بین المللی تحت سلطه ایالات متحده را تهدید کند. آنها هیچ ایرادی نسبت به عملیات نظامی، به ویژه اگر با لعاب اصول بزرگ انسانی، بین المللی و پیشرو پوشیده می شد نداشتند. با این حال، بنابر معیارهای ایشان، نه آقای پوتین و نه ارجحیتی که برای راست ملی گرا قایل بود بی ایراد نبود. اما عربستان سعودی و اسراییل هم بی ایراد نبودند. این امر مانع از آن نمی شد که ریاض بتواند روی وال استریت ژورنال، که به شدت ضد روسیه بود حساب کند. درمورد اسراییل، تقریبا تمام رسانه های آمریکایی، با آن که راست افراطی در دولت آن مشارکت دارد، از سیاست آن پشتیبانی می کردند. کمی بیش از یک هفته پیش از آن که آقای ترامپ وظایف خود را به عهده گیرد، گلن گرینوالد، روزنامه نگار و وکیل دعاوی – که انتشار افشاگری های آقای ادوارد اسنودن درباره برنامه تفتیش انبوه «آژانس امنیت ملی» (NSA) مدیون اوست – درمورد روند جریان رویدادها هشدار می داد. اوناظر آن بود که رسانه های آمریکایی به صورت «ارزشمندترین ابزار» دستگاه های اطلاعاتی درآمده بودند و «بیشتر آنها مرعوب، خدمتگزار، باورمند و پشتیبان» این دستگاه ها بودند. در همان زمان دموکرات ها «که هنوز تحت تاثیر ضربه شکست انتخاباتی غیرمنتظره و زخم ناشی از آن بودند» به نظر رسانه ها «داشتند عقل خود را با تایید هرنوع ارزیابی سرسری و استقبال از هر شیوه و متحد شدن با هر بدخواه دارای نیات شومی از دست می دادند» (11).

اتحاد ضد روسیه هنوز به همه هدف های خود دست نیافته بود، اما از همان زمان گرینوالد بلندپروازی های «حکومت ژرف» را می دید: «درحال حاضر شاهد جنگی آشکار بین از یک سو این دار و دسته غیر منتخب ولی بسیار نیرومند ساکن واشنگتن هستیم که آمدن و رفتن رییس جمهوری ها را نظاره می کند، و ازسوی دیگر، کسی که دموکراسی آمریکا به عنوان رییس جمهوری برگزیده است. فرضیه ای برنظر همه حریفان مستاجر جدید کاخ سفید حاکم بود که ازسوی دستگاه های اطلاعاتی تغذیه می شد: مسکو علیه آقای ترامپ اسرار مهم مهم مالی، انتخاباتی و جنسی ای در اختیار دارد که درصورت بروز بحران بین دو کشور او را فلج می کند (12).

سوء ظن نسبت به توافقی مبهم از این نوع، که پل کروگمن، اقتصاددان هوادار کلینتون آن را به طور موجز «محور ترامپ- پوتین» نامیده، ضدیت با روسیه را به صورت یک سلاح سیاست داخلی علیه رییس جمهوری درآورده که بیش از پیش در جناح فوق محافظه کار با اقبال روبرو است. اکنون دیگر شنیدن این که هواداران چپ مدیحه گوی اف بی آی یا سی آی اِی باشند، پس از آن که این دو دستگاه به صورت پناهگاه مخفی مخالفان رییس جمهوری درآمده، امری نادر نیست و از طریق نشت اخبار دایما با او در نبرد هستند.

می توان درک کرد چرا سرقت داده های حزب دموکرات، که توسط دستگاه های اطلاعاتی آمریکا به روسیه نسبت داده شد، همچنان بر رفتار حزب دموکرات و مطبوعات حاکمیت دارد. این ضربه ای دوگانه است: هم امکان می دهد که انتخاب آقای ترامپ نامشروع شمرده شود و هم مانع از آن می شود که او بتواند هرگونه اقدام تنش زدایی درباره مسکو انجام دهد. با این حال، هنگامی که واشنگتن از مداخله یک قدرت خارجی در امور داخلی یک حکومت ناراحت می شود، چه کسی چنین امری را می پذیرد؟

و چه کسی اعلام می کند که شنود کالمات تلفنی خانم آنگلا مرکل نه توسط کرملن بلکه به وسیله کاخ سفید آقای اوباما انجام شده است؟ آقای توماس تیلیس، نماینده جمهوری خواه ایالت کارولینای شمالی در ژانویه گذشته با پرسش از جیمز کلاپر، مدیر پیشین دستگاه اطلاعاتی آمریکا این سکوت را شکست. اویادآوری کرد که ایالات متحده «پس از جنگ جهانی دوم در 81 انتخابات در کشورهای دیگر درگیر بوده است. این شمار شامل کودتاها و "تغییر رژیمهایی" نیست که آمریکا کوشیده وضعیت را به سود خود تغییر دهد. روسیه هم به نوبه خود درهمین مدت 36 بار به همین شیوه رفتار کرده است». نمی توان انتظار داشت که این تشریح وضعیت موجب کاسته شدن از تند و تیزی موضع نیویورک تایمز برعلیه تقلبات مسکو شود.

این نشریه همچنین فراموش می کند به خوانندگان جوان خود یادآوری کند که رییس جمهوری روسیه، بوریس یلتسین، که در سال 1999 آقای پوتین را به عنوان جانشین خود برگزید، 3 سال پیش از آن با آن که خیلی بیمار و غالبا مست بود، درجریان یک رای گیری تقلب آمیز که به دستیاری مشاوران آمریکایی و با حمایت اعلام شده رییس جمهوری وقت آمریکا انجام شد، انتخاب شده بود. در آن زمان نیویورک تایمزدر سرمقاله ای با عنوان «یک پیروزی برای دموکراسی روسیه» (در تاریخ 4 ژوییه 1996) از این انتخاب استقبال کرده بود: «نیروهای دموکراسی و اصلاحات در انتخاباتی تعیین کننده پیروزی ای مصممانه اما نه قاطع به دست آوردند». و در آن زمان ارزیابی می کرد که: «برای نخستین بار درتاریخ، روسیه آزاد است و آزادانه رهبران خود را انتخاب می کند».

اکنون، این روزنامه نیویورکی در خط مقدم آماده سازی روانی جامعه برای یک درگیری با روسیه قرارگرفته است. چنین تحرکی تقریبا با هیچ مقاومتی روبرو نیست. در جناح راست، درحالی که وال استریت ژورنال، در 3 اوت خواهان این است که ایالات متحده اوکراین را مسلح کند، مایکل پنس، معاون رییس جمهوری در استونی «شبح تجاوز» روسیه را اعلام می کند و سپس گرجستان را به پیوستن به «ناتو» ترغیب می نماید و سرانجام به مونته نگرو که به تازگی به اتحاد نظامی پیوسته خوش آمد می گوید.

نیویورک تایمز، بدون داشتن دغدغه درمورد این بهمن عظیم رفتارهای تحریک کننده، که با بالاگیری تنش ها بین دو ابرقدرت (مجازات های اقتصادی علیه مسکو، اخراج دیپلومات های آمریکایی از روسیه) همراه است، نقش آتش بیار معرکه را بازی می کند. این نشریه در 2 اوت از «تاکید بر تعهد آمریکا در دفاع از کشورهای دموکراتیک دربرابر کشورهایی که آنها را تهدید می کنند» استقبال نموده و ابراز تاسف می کند که احساسات آقای پنس «توسط رییسش در کاخ سفید تایید و تاکید نشده است». اما دراین مرحله، گفتن آنچه که آقای ترامپ فکر می کند اهمیت کمی دارد. رییس جمهوری آمریکا قادر نیست اراده خود را براین پرونده حاکم کند. مسکو با علم به این موضوع، از نتایج آن بهره می برد.

«درحاشیه "ناتو"»

درماه سپتامبر، رزمایش های نظامی روسیه، که از زمان فروریزی دیوار برلن بی سابقه است، قراراست نزدیک به صدهزار سرباز، نیروی دریایی و هوانورد را در نزدیکی اوکراین و کشورهای بالتیک به کار گیرد. این امر به نیویوک تایمز مواد اولیه لازم برای نشر مقاله ای در صفحه «اول» را می دهد که یادآور کارزار دیوانه واری است که این روزنامه در سال های 2003 – 2002 درمورد ادعای «وجود سلاح های کشتار جمعی» درعراق به راه انداخت. در آن کارزار نه کمبودی از بابت سرهنگ آمریکایی وجود داشت که اعلام کند: «هر بامداد که از خواب بیدار می شویم، می دانیم، می دانیم تهدید از جانب چه کسی است»، نه از جانب زرادخانه روسیه که «کارزار اطلاعات نادرست» را دوچندان می کرد و نه عنوان کردن خودروهای جنگی «ناتو» که بین آلمان و بلغارستان «برای سوار کردن کوکان توقف می کنند».

اما خوشمزه تر از همه دراین نوع از روزنامه نگاری «همراه با ارتش» بی گمان زمانی بود که برای تعیین محل تمرینات مسکو درخاک خود و بلاروس، نیویورک تایمز از اصطلاح «درحاشیه "ناتو"» استفاده کرد (13).

ازاین پس، هرنوع کوشش برای تنش زدایی با مسکو که از جانب پاریس یا برلن انجام شود، توسط جناح محافظه کار نویی که در واشنگتن دست بالا را یافته به «هواداری از توافق [1938] ژنو» تعبیر شده و تقریبا همه رسانه های آمریکایی به آن حمله ور خواهند شد. کار به مرحله ای رسیده که نیویورک تایمز با تاکید بر کاهش شدید محبوبیت رییس جمهوری فرانسه به توجیهی که بازتاب کامل خیره سری اش است دست زده است: «پذیرایی مجلل از دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین، که هردو در فرانسه محبوبیت کمی، به ویژه در چپ دارند به او کمکی نکرد (14)».

آیا حکومت های اروپایی قادرخواهند بود جلوی نظامی گری درحال شکل گرفتن را بگیرند؟ آیا اراده انجام این کار را دارند؟ درهرحال، بحران کره می باید به یادشان آورده باشد که واشنگتن به آسیب هایی که به بیرون از خاک خودش وارد می شود بی تفاوت است. لیندسی گراهام، سناتور جمهوری خواه با احساس نگرانی از اعتبار بخشیدن به تهدید اتمی رییس جمهوری ترامپ در خاوردور، در اول اوت گفت که: «اگر هزاران تن از مردم بمیرند، در آنجا [خاور دور] خواهند مرد، نه اینجا». او افزود که رییس جمهوری ایالات متحده با این نظر او همراه است: «خودش به من گفت».