عصر نو
www.asre-nou.net

اشک / جاودانه نیست !


Mon 4 09 2017

شهاب طاهرزاده

اشک / جاودانه نیست !

دستم به دست یار نمی رسد
ایسو که منم پندار نمی رسد

زشوقی که من دارم ای همدرد
در دهان نشسته نگار نمی رسد

تو ای نگار من در عشق
نساز با قلبی که برقرار نمی رسد

اشک جائدانه نیست تو میدانی
میرسد روزی که انکار نمی رسد

من با تو چه گویم ای همدرد
رعد میزند ولی بسیارنمی رسد

اشک جاودانی کجا دیده است کس
یک قطره برگیر ! بیشمار نمی رسد .

2017 08 04

=======================================

نسل سوخته

چه فصل بدیست !

این نقاشی را
چه کسی کشید؟

درها
همه بسته
خیابان
در عمق تاریکی
میرود فرو
درختان
همه کج و نا پیدا
همه
شکسته و سوخته ...
چه فصل بدیست !

زمستان هم
به این بدی نیست !

بهار کو؟
بلبل کو ؟
در سبد بهار
هر چه می آوردند
گندیده است !

انگار ماشینی قراضه
روی نقاشی را
بزک کرده است .

چه فصل بدیست !

آها !
یادم آمد !
این ماشین قراضه
عین ماشین پدرم بود !

2017 08 15
================================

همدلی و بار سنگین ما


درد ما دردمان نمی شود
ما گفتیم ولی آن نمی شود

درد ما درد همدلی ست
ولی ...ولی ... خوبان نمی شود

زمین را گرفتم از وسط
پرت کردم بستان نمی شود

درد ما یکی دو تا نیست
بی ضرر زیان نمی شود

بار ما سنگین تر از هر روز
همدلی با پنهان نمی شود

راست می گقتی که مردم ز راه
می افتند کسی حیران نمی شود

همدلی کجا و بار سنگین کجا
تو را بی شک نگران نمی شود .

2017 01 04

شهاب طاهرزاده