عصر نو
www.asre-nou.net

آمریکا در گذار از لیبرال دمکراسی به نئولیبرال


Tue 29 08 2017

بیژن باران

bijan-baran.jpg
آمریکا از سده ۱۹ تا ۲۱ از سرمایه داری به امپریالیسم و گلوبالیزاسیون، در سیاست از لیبرال دمکراسی به نئولیبرالیسم، در اقتصاد به الیگارشی و مالیگرایی رسیده است. با فروپاشی اردوگاه، آمریکا در سلطه جهانی ابرقدرت شده؛ اکنون در حال زوال است. در سده ۲۱ در ۲۰۰ کشور عضو سازمان ملل سرمایه داری با انباشت سرمایه در ابعاد نجومی رایج است. این اعضاء سرمایه داری خصوصی و مخلوط با فرهنگهای بخشی پیشاسرمایه داری در فازهای پایین دولتی تا بالای گلوبالیزاسیون اند.


معهذا این کشورهای سرمایه داری رتبه های تکاملی، بقایای فرهنگ پیشین، مدیریت پیشاسرمایه داری هم دارند. پیشرفته ترین مدل جهانیگرایی و مالیگرایی غالب در آمریکا و انگلیس است. مالیگرایی با فنآوری دیجیتال، قراردادهای تجاری، وصل برخط بازار بورس 5قاره- بسته های مالی صندوقهای مشترک و پوششی به بازار عرضه کرده؛ نیز به صندوقهای بازنشستگی کشورهای ثروتمند برنامه مدیریت مالی می فروشد.

در رده پایینتر سرمایه هندی، چینی، اسپانیایی است که در ساختن زیربناهای کشورهای جاده ابریشم بکار می روند. رقابت جهان تقسیم تولید را هم در بر دارد. نمونه: امارات به امور تجاری، تفریحی، مستغلاتی پرداخته؛ مواد خوراکی، صنعتی، پوشاک را از خارج وارد می کند. در رده زیرین کشورهای آفریقایی اند که پذیرای سرمایه و کارشناس در کشاورزی و خدمات می شوند.

سرمايه دارى در ۵ سده گذشته در حال رشد- یعنی انباشت، انتقال، حجیم شدن در جهان است. نرخ اين رشد مدام در سده 20 افزاینده تر شده؛ نشان داد: سرمایه داری برای انباشت سرمایه بهینه است. ماتریالیسم تاریخی نشان داد: تاریخ هر کشور از مراحل بدوی به پیشرفته سرمایه داری تکامل یافته؛ در نهایت به سوسیالیسم می رسد. می توان زمان پیدایش سوسیالیسم را حدس زد.

در 2017 کشورهای شمال و اتحادیه اروپا و جی 20 تولید ناخالص ملی بالا داشته؛ 50 کشورند که ظرف 50 سال پس از ج ج 2 به این تکامل درآمد رسیده اند. در جهان 200 کشور اند؛ 50 بر 200 می شود یک/ چهارم جهان انباشت سرمایه کافی دارند. در این مرحله قاره ها به پیشرفت رسیده؛ لذا شرایط بخشهای بزرگی از زمین آماده گذار به سوسیالیسم اند.

در 50 سال 50 کشور، در 100 سال آینده هم 100 کشور تولید بالا خواهند داشت. پس سرانگشتی سوسیالیسم 2117 برای تقسیم ثروت، عدالت اجتماعی در کار، خانه، آموزش، خوراک، پوشاک، بهداشت، تفریح/ شادی برای همه ممکن می گردد. مفروضات: سرمایه داری برای انباشت سرمایه ضروری است. سوسیالیسم برای عدالت اجتماعی ضروری است. گذار از سرمایه داری در قاره های جهان به سوسیالیسم بمثابه مرحله عالیتر تمدن بشر ضروری است.

البته بهره وری سرمایه با فنآوری دیجیتال برخط و مدیریت با دانش ژرف در سده 21 بهینه شده. كنترل بر آن را دولتها، سازمان ملل، معاهدات چندجانبه تعیین کرده؛ ولی لابی سرمایه در دولت دمکراسی، آن را بسوی الیگارشی مى كشاند. نمونه روسیه، آمریکا، انگلیس.

در شمار کمی از ثروتمندان سرمايه با تمرکز افزاینده انباشت شده؛ تنها ثروت 8 نفر از آنها برابر دارایى نیمی از كل جمعیت زمین یعنی 3.5 میلیارد انسان مى باشد. بخشی از این ثروت به خرید آثار هنری، پژوهشهای دارویی، طبی، فنآوری می رسد. در نهایت موقوفات کلان خیریه به مراکز تمدن غرب مانند نیویورک، لوس آنجلس، شیکاگو اهدا می شوند.

سرمایه داری انباشت سرمایه را در تاریخ بهینه، بیشینه، همه گستر کرده. توزیع سرمایه بعهده سوسیالیسم، مرحله بعد تاریخ جوامع، می باشد. هسته این شیوه توزیع- مالیات تصاعدی، برنامه اجتماعی، حراست زیستبوم در شمال اروپا دیده می شود.

بحرانهای ساختاری، ادواری، موضعی سرمايه دارى را خلاقیت انسانها مانند "معامله نو" روزولت پس از بحران 1929 بورس سهام آمریکا و پیدایش فاشیسم آلمان پاسخ دادند. در سرمایه داری ماهیت کار- یعنی تولید محصول برای بازار- ازخودبیگانگی انسان را دامن می زند. 10% جمعیت آمریکا از عوارض روحی، شخصیتی، فکری مانند تنهایی، اضطراب، افسردگی، وسواس عجولانه رنج می برند. گسترش شهرنشینی از خودبیگانگی را با عوارض روحی در هم می آمیزد.


در آمریکا چرخه دولت 4ساله بوده که به بحران ادواری 7ساله واکنش دارد. یعنی دولت در مهار هر بحران گامهایی برای پیشگیری بر می دارد. نخبگان هم چرخه 1-2 ساله را در پژوهشهای اقتصادی، مالی، حقوقی، سیاسی بررسی کرده؛ راهکار کارشناسی خود را ارایه می دهند. مدیران شرکت در مسند قدرت گاهی طولانی مانده؛ ثروت شان با بنیه مالی شرکت از طریق سهام، حقوق، امتیاز گره می خورد. لذا مدیران دیرپا و مانا بوده؛ با لابی دولت را در خدمت خود بطور مسالمت آمیز تعیین می کنند.

رشد سرمایه داری با آلاینده های محیطی همراه بوده. تا جایی که گرمايش جو، آب شدن یخ قطبی، خشگی جاره استوایی زمین، ریزگردها آب و هواي مناطق وسیعی را تهدید می کنند. بیآبی با خشکاندن سفره های آبی و تالابها موجب طغیان مردم، جنگها، موجهای میلیونی کوچ انسانها شده. زیستبوم در مناطقی از زمین در خطر است. در مناطق شمال اروپا خلاقیت انسان برای کاهش باران اسید در خشکاندن درختان، بازیافت زباله های شهری و صنعتی، کاربرد نیروی آفتاب راهکارهایی می یا بد.

تغذیه هم با کاربرد بهینگی ژنتیک در دانه های کشاورزی، گوشت حشرات، دامپروری، مرغداری نوین، نمکزدایی آب دریا، کاهش باکتریهای مضر و آفات می تواند پاسخ افزایش جمعیت زمین باشد. اصلا خود 2برابر شدن جمعیت زمین در 50سال گذشته دلیل بهبود بهداشت، خوراک، زندگی بشر است. منابع خیریه برای حمایت از حیات وحش هم بکار می رود.

ارز تجاری دلار در کنترل آمریکا با کشورهای دیگر سازمان ملل، صندوق جهانی پول، فروش نفت می باشد. برخی نهادهای مالی برنامه های وامگیری، سرمایه گذاری، فرار از مالیات، فساد ثروتاندوزی رهبران جهان سوم را سرویس می دهند. این نهادها هم در همه کشورها از آمریکا و انگلیس تا آفریقا و آسیا نئولیبرالیسم را دیکته می کنند– بمثابه ماده یا پیشرط در قرارداد وامگیری.

در سده 21 بقایای اقتصادی و سیاسی این پدیده ها همه در جامعه موجودند. چپ دهه 1960 به راست دهه 1970 دگرگون شد. از دهه 1970 مشی نئولیبرالیسم در سیاست خارجی آمریکا غالب شد؛ نیز جناح نظامی جنگ افروز دست بالا را دارد. آیا رشد دمکراسی در آمریکا و انگلیس نهایت ندارد؟ آیا دمکراسی نیاز به اعتدال دارد یا تا بینهایت پیش می رود؟ آیا پس از مدتی دستآوردهای دمکراتیک برای کارگران، زنان، اقلیتها همراه با دگردیسی اقتصادی جنبه نئولیبرال سرمایه پس گرفته می شوند؟

در 2007 مالیگرایی بیش از 40% سرمایه صنعتی را کنترل کرد. بنگاههای مالی به اقتصاد واقعی وصل بودند. لوییس پاوول در 1971 نوشت: "چپ نو دهه 1960 را برای آزادی دمکراسی باید شکست داد." نئو لیبرالیسم مشی اقتصادی و سیاسی در مسیر تاریخ است که در آمریکا با لیبرال دمکراسی آغاز شد. http://reclaimdemocracy.org/powell_memo_lewis/

آمریکا دوره شکوفانی را با دمکراسی اجتماعی "معامله نو" روزولت طی کرد. در دهه 1950 عصر طلایی با اشتغال زایی، مزد بالا، 25% مصرف انرژی جهان، ربع جی دی پی جهان، فرهنگ هولیوودی، سرور غرب بود. فریدمان در 1951 خود را نئولیبرال نامید. لیبرال دمکراسی در خدمت خواسته های کارگران گرایش خفته ضد دمکراتیک یعنی چیرگی مردان سفید را با خود داشت.

دهه 1960 جنبش مدنی ضد جنگ؛ رای دادن سیاهان جنوب، ورود شان به مدارس سفیدها، هولیوود، ورزش؛ مسکن ارزان، ورود زنان به مدیریت و ورزش، تخریب زیستبوم، برخورداری اقلیتها از مزد بهتر و ایمنی کار، توجه به خواستهای سندیکایی کارگران، صندوق تقاعد، تسهیل امور مهاجران - بقول چامکسی "موج چپ" اوج دمکراسی لیبرال بود.

از دهه 1970 گرایش نئو لیبرالیسم پدید آمد. کمیسیون 3جانبه دولت کارتر، برنامه نئو لیبرالیسم دوره ریگن، پیروزی ترامپ- با الکترال در 4 ایالت با 92 هزار رای بیشتر ولی 2 میلیون رای کمتر در دیگر ایالتها- نشان می دهند: آمریکا از بالاترین مرحله سرمایه داری آغاز سده 20 تا ج ج 2 به ابر قدرت رسیده؛ گلوبالیزاسیون تکوین یافت. چامسکی نوشت: نئو لیبرالیسم را دولت سرمایه داری با مشی های اجتماعی-اقتصادی اجرا می کند. این مشی ها می توانند به افزایش ناچیز درآمد، رکود، کاهش درآمد اکثریت بیانجامند.

با اوج گلوبالیسیون مالیگرایی بر سرمایه صنعتی غالب شد؛ وال استریت هم بر حاکمیت غالب شد. ریگان و ثچر، در دهه 1980 با کاهش مالیاتی ثروتمندان، وعده ایجاد کار، تضعیف سندیکاهای کارگری، رفع مقررات، خصوصیگرایی، کاربرد کنترات چیها بوسیله دولت کوچکتر- جاده صافکنهای نئولیبرالیسم بودند. نئولیبرالیسم سرمایه داری بازار آزاد سده 20 و 21 است که ترفیعات دولت برای وامدهندگان، محدودیت سندیکاهای کارگری، رفع مقررات دولتی برای سرمایه داری خصوصی مختلط با خارجی، ریاضت دولت در اقتصاد را دیکته می کند.

نیز مسبب ذوب مالی 2007-2008، انتقال ثروت به جزایر موافق امور بانکی با مقرارت کمینه مانند پاناما، جزایر کیمن، برمودا بود. ضایعه آن افزایش بودجه دفاعی با زدن مخارج آموزش، بهداشت، زیستبوم است. فقر کودکان، تشدید تضاد طبقاتی، محدودیت عدالت اجتماعی، تاکید بر رقابت تا تعامل، کاهش مالیات و مقررات بر سرمایه داران- ضایعات دیگر ند. عامه گرایی، ضد مهاجران، نژادپرستی سفیدان، تضییع حقوق اقلیتها مانند تراجنسیتیها- در پیروزی ترامپ تبلور یافتند.

در 4دهه گذشته ثروت نه تنها از فقیران به اغنیاء، بلکه درون صفوف اغنیاء هم دست به دست شده؛ از آنها که با ارایه محصولات/ خدمات پول می سازند؛ به آنهایی رسید که پولشان کنترل داراییها و جمعآوری اجارات، سودها، پولساختن سرمایه را در اختیار دارند. دولتها بحرانهای نئولیرالی را بمثابه مستمسک و فرصت برای کاهش مالیات، خصوصی سازی بقیه خدمات عمومی، کاهش شبکه ایمنی/ اجتماعی، رفع مقررات شرکتها، ایجاد مقررات برای شهروندان بکار می برند.

ناومی کلاین Naomi Klein نوشت: اوج نئو لیبرالیسم بازتاب ناتوانی چپ نیز هست. وقتی بازار آزاد منجر به بحران 1929 شد؛ مشی اقتصاد کینز انگلیسی، بقرار زیر بکار رفت:در کوتاه مدت بهنگام رکود، تقاضای کلان یعنی کل هزینه ها بازده اقتصاد را بشدت بالا می برد. او در 1930 یک تئوری کامل اقتصادی جانشین ارایه داد. در دهه 1970 مشی کینز1883 -Keynes 1946 دال بر اشتغال تام و کاهش فقر با تولید عرضه فراوان فرو کاهید.

وقتی تقاضای کینزی مدیریت به رکود نیمه دهه 1970 رسید؛ بدیلی آماده موجود بود. ولی در 2008 وقتی نئو لیبرالیسم زوارش در رفت؛ نظریه پردازان چپ و مرکز 4چوب عام برای الگوی اقتصادی نداشتند. 4چوب کینز برای اقتصاد 80 سال بود که بکار رفته بود. آوردن آن دلیل این ناتوانی چپ بود. بحرانهای سده 21 را با چارهجویی کینزی نمی توان رفع کرد.

نظرات اقتصاد کلان و مشی دولت برای حل بحران اثرگذار اند. بحران ادواری در دهه 1970 تکرا شده؛ بعلاوه چارهجویی کینز چیزی برای بحران زیستبوم ارایه نمی کند. نظرات او در باره افزایش تقاضای مصرف برای رشد اقتصادی اکنون نارسایند. تقاضای مصرف کننده و رشد اقتصادی موتورهای تخریب زیستبوم شده اند. پوشاک دومین آلاینده محیط، پس از سوخت است. جورج مونیو، چگونه تو این هچل افتادیم؟ https://www.theguardian.com/books/2016/apr/15/neoliberalism-ideology-problem-george-monbiot

آمریکا کشور فدرال از 50 ایالت با دولتهای خودمختار است. دولت فدرال عمدتا به امور مالی، ایمنی، دفاع ملی می پردازد. لذا مشی خارجی آمریکا بخاطر انباشت سرمایه، ثبت اختراعات، تولید صنعت در جهان تعیین کننده است. جان لاک 1632-1704 از انگلیس پدر لیبرالیسم در جدایی دین از دولت با تفکیک 3قوه می باشد. لیبرالیسم او در 3 اصل فردیت، مالکیت، شادی بر ولتر، روسو، همیلتون و جفرسون در اعلامیه استقلال آمریکا اثر گذاشت. در سده گذشته 4 مشی / دکترین زیر تبلور تحولات درون از لیبرال دمکراسی به نئولیبرالیسم اند.

1-مشی پرزیدنت مونرو 1823 قدرت خارجی ایالات متحده آمریکا با جنگ 1846 مکزیک با فتح تکزاس، کالیفرنیا، آریزونا، نیو مکزیکو 2 اصل داشت: 1- قدرتهای اروپایی نباید آمریکای جنوبی و شمالی را مستعمره کنند. 2- ایالات متحده پس از این تاریخ گسترش مستعمرات در قاره آمریکا را قدغن می کند. سپس با انگلستان معاهده دریایی بسته؛ از این پس ایالات متحده نیروی دریایی جهانی شد.

2-مشی پرزیدنت ویلسون با شرکت در ج ج 1 آغاز لیبرال دمکراسی آمریکا شد. این مشی شمشیر 2لبه برای اشاعه دمکراسی و تلاشی دولت مخالف مانند گرانادا بود. این مشی 14 ماده ای 1917 استقلال کشورهای کوچک، آزادی راه دریایی، گسترش دمکراسی و سرمایه داری، مخالف انزوای آمریکا را شامل شد. مداخله در جهان ایجاد لیگ/ جامعه ملل برای صلح و امنیت تسهیل شد. کلینتون، بوش، اوباما مشی ویلسون را ادامه دادند.

3-مشی پرزیدنت روزولت با شرکت در ج ج 2 پس از بحران 1929 ائتلاف "معامله نوین 1 و 2" در راستای عدالت شعارهای شوروی اوج لیبرال دمکراسی آمریکا بود. رئوس مهم آن بقرار زیر ند: یارانه کشاورزی، بهبود صنعت، برقرسانی، جاده سازی، امور بانکی، مدیریت نوین دولت، اشتغال کامل، قوانین کار، تامین اجتماعی 1935، بیمه بیکاری. همسرش النور در نوشتن منشور سازمان ملل متحد سهیم بود.

4-مشی ریگن 1981-1989 بر اقتصاد و سیاست تاثیر گذاشت: کاهش مقررات، مبارزه بضد ساندنیستها با کمک به کانترا در نیکاراگوئه، آزادی گروگانها در تهران، گسترش ناتو پس از فروپاشی اردوگاه، جنگ سرد و ستاره ها، افزایش بودجه دفاعی، اقتصاد افزایش طرف تقاضا، کاهش عرضه پول برای مهار تورم، رفع مقررات، زیستبوم بنا به منافع شرکتها، رشد اقتصاد با کاهش مالیاتی ثروتمندان، تحریض آنها به سرمایه گذاری بنام ریگنامیکز، نصب اولین زن به دیوان عالی، اخراج 22هزار اعتصابگر برجهای دیدبانی فرودگاه، کاهش بودجه های حمایت اجتماعی، تقلیل کارکنان دولت، افزایش کنترات چیهای دولتی، جنگ با مواد مخدر، گسترش فنآوری اطلاعات، مخالفت با حقوق مدنی 1964 و 1965، کاهش بودجه آموزش.

لیبرالیسم "معامله نو" روزولت موج نئولیبرالیسم ریگن و ثچر را در پی داشت. میلتون فریدمن صاحب جایزه اقتصاد نوبل طرفدار ریگن بود. ولی روبرت سولو صاحب جایزه اقتصاد نوبل نوشت: ریگن باعث رکود عظیم خواهد شد. از مجریان مشی ریگن، گرین سپان راس امور مالی بود. اقتصاد کینز در آمریکا 1945-1980 رایج شد. نئولیبرالیسم در علوم اجتماعی و سیاسی از دهه 1970 رایج شد؛ بحران 2008-2009 کمی خفیفتر از 1929 بود. جمهوری نو و ماهنامه واشنگتن 2نشریه راست و نهاد امرکین اینترپرایز اتاق فکر نئولیبرالیسم اند.

سرمایه جهانی کنونی در روال تکاملی از امپریالیسم بمثابه بالاترین مرحله، به انحصارت فراملیتی، پیوستگی بورس جهانی برخط، گلوبالیزاسیون همراه با قراردادهای تجاری است. رابطه بین سرمایه داری، امپریالیسم، ابرقدرت، گلوبالیزاسیون، مالیگرایی، لیبرال دمکراسی، نئولیبرالیسم، محافظه کار راست، لیبرالیسم چپ در آمریکا از آخر سده 19 تا آغاز سده 21 چیست؟ این پدیده ها اقتصادی، سیاسی بوده که هر کدام تاریخچه خاص خود را در نظریات مربوط، کنشگران دولتی، کارکرد اجتماعی دارد. سرمایه داری با کشف 2قاره آمریکا و استرالیا و انقلاب صنعتی جهان را دگرگون کرد.

رابطه پدیده و ایده 2سویه است؛ یعنی پیدایش سرمایه روی نطرات سرمایه داری اثرگذاشته؛ نیز اجرای این نظرات بر تکوین سرمایه داری اثر گذار است. هر پدیده اجتماعی جنبه اقتصادی و سیاسی دارد. سرمایه داری برای بهره کشی سرمایه از نیروی کار آغاز گشت؛ جنبه سیاسی آن تفکیک 3قوه مقننه، قضاییه، اجراییه بود. صفات بقیه مانند امپریالیسم را هم می توان به اقتصادی و سیاسی تقسیم کرد.

نئولیبرالیسم سده 20 در شیلی پینوشه در قدرت 1973-1990 پیاده شد.شکل تعدیل لیبرالیسم قرن 19 در خدمت سرمایه داری بازار آزاد، بدون دخالت دولت، خصوصی سازی، ریاضت مالی، رفع مقررات، آزادی تجارت می باشد. استبداد اقندارگرا، مطلقه، دائم العمری قبیلگی به سرمایه داری هم می تواند برسد. مسیر جامعه را نظریه پردازان اجتماعی یا مجریان دولت یا هر 2 تغیین می کنند. نمونه: در آمریکا لیبرال دمکراسی و نئولیبرالیسم با پیدایش نهادهای مالی، صنعتی، مدیریتی و آثار نظری رخ دادند. قانون جای اقتدار موروثی را گرفت.

برای بررسی این پدیده بایدمتدولوژی علمی بکار برد. متدولوژی در نگارش جستار می تواند آمیزشی از شخصیتها، رخدادها، پدیده ها باشد. 1-شخصیتهای صرف خاص وکیل، وزیر، رییس جمهور فلان کشور- تاریخ به روایت و داستان گرایش می یابد. 2-رخدادهای صرف صفآرایی جنگی، برنامه دولت، شرح جنایت/ فساد- خبرنگاری، مستندنگاری، گزارش می شود. 3- پدیده های صرف مانند سرمایه، استعمار، دولت – جستار انتزاعی، عام، علمی می شود.

مفروضات: 1-همه پدیده انسانی مانند موجود زنده از چرخه حیات ژایش، بلوغ، فرسایش، زوال می گذرند. لیبرال دمکراسی در دوره فئودالیسم نبود؛ با سرمایه داری آغاز شد. 2-پدیده های زوال یافته در جامعه سده ها از خود یادگارهایی بجا می گذارند.

امپریالیسم آمریکا در ج ج 2 و قرارداد برتن وود 1944 به بلوغ رسید؛ در دهه 1970 با برداشتن پشتوانه طلا از دلار، نضج اتحادیه اروپا، افزایش قیمت نفت، پیدایش فنآوری دیجیتال- در بخشی از سرمایه، جهانیگرایی آغاز شد. سرمایه داری مراحلی را گذرانده؛ اکنون پیشرفته ترین مرحله مالیگرایی در آمریکا و انگلستان به بلوغ رسیده. ولی بقایای امپریالیسم بویژه نظامیگری بضد کشورها کوچک در سیاست خارجی آمریکا وجود دارد.

جدول زیر امپریالیسم با 5 خصیصه لنین در گروه 7 یعنی آمریکا، کانادا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، ژاپن، انگلیس نشان می دهد. گروه 20 یعنی افزون به 7تای گذشته عربستان، کره جنوبی، هند، چین، ترکیه، برزیل، آفریقای جنوبی، روسیه، اندونزی، استرلیا، آرژانتین، مکزیک، اتحادیه اروپا را هم می توان با این 6خصیصه محک زد. این کشورها از انباشت سرمایه به برنامه های انتفاعی آبادانی در 180 کشور دیگر می پردازند.

نمونه: بندرسازی چین در یونان و گوادار پاکستان؛ گسترش جاده ابریشم جدید تا اروپا؛ بندرسازی هند چابهار ایران. جدول زیر گروه 7 را با 5 خصیصه امپریالیسم محک زد. دیده می شود که آمریکا و انگلیس صدور سرمایه نکرده؛ بسته های مالیگرایی در بورس سهام عرضه می کنند. تقسیم جهان در جنگ دول امپریالیست مانند جنگ جهانی 1 و 2 در 6دهه گذشته رخ نداده.



از سده 20 تا 21 جهان از خط قهر سریع به مسالمت آمیز بطئی برای تغییرات اجتماعی گذار کرد. مسایل اجتماعی آغاز سده 20 بقرار زیر بودند: دولت، انقلاب، دیکتاتوری پرولتاریا، حزب پیشتاز، مرحله انقلاب، جدل با خطوط دیگر صف انقلاب، سرنگونی رژیم، جنگ، شوراها، سرمایه داری، سوسیالیسم، سرمایه داری، سازماندهی، صف خلق، امپریالیسم، استقلال، عقبماندگی. تا سده 21 نقش گذار مسالمت آمیز- برای تغییر ماندگار و کم هزینه تر در جنبشهای تغییر وضع موجود- برای مردم جذاب شد. خط قهر، انقلاب، دیکتاتوری پرولتاریا از مد افتاد.

در سده 20 گذار مسالمت آمیز گاندی در هند، فروپاشی اردوگاه، شکست خط قهر در آنگولا، موزامبیک، فلسطین، مبارزات مدنی لوتر کینگ در آمریکا، باز شدن چین برای سرمایه خارجی، شکست آمریکا در ویتنام، بقدرت رسیدن سیاهان به رهبری مندلا در آفریقای جنوبی، رسیدن انسان به ماه و فضا، پیروزی انتخابات در آمریکای لاتین، پذیرش حقوق بشر در ونزوئلا و کوبا رخ دادند.

مسایل سده 21 بقرار زیرند: زنان، اقوام، بنیانگرایی دینی، نئولیبرالیسم، نظامیگری، تعامل، اصلاحات، براندازی، نظامیگری آمریکا، زیستبوم، مهاجرت، پناهجویی، سندیکاها، وال استریت/ مالیگرایی، گلوبالیزاسیون، مرزها، رشد جمعیت، بیماریهای بدخیم، فضا، نافرمانی مدنی. قانونگرایی، حقوق شهروندی، حفظ زیستبوم، زنان، تظاهرات ضد سرمایه مالی، انتخابات ترویج یافتند. در یک تجسم اعجاب آور مرور زمان بین ١٩٧٩-٢٠١٣در جهان ٢٥٠ میلیون تظاهرات وجود داشت. https://ultraculture.org/

منابع. ‏2017‏/08‏/28
https://www.thenation.com/ چامسکی 2017 نئولیبرالیسم دمکراسی ما را نابود می کند.
http://www.tandfonline.com/ جیمی پک 2013 توضیح با نئو لیبرالیسم.
The Bubble of American Supremacy 2003 George Soros

تعریف واژه های زیر در بستر جامعه و تاریخ آمریکاست؛ ولی در دیگر کشورها هم با نسبیت فرهنگی کاربرد دارند. بنا به اصل بقای انرژی در ترمودینامیک پدیده های زیر، دگرگون، ضعیف می شوند؛ ولی نابود نمی شوند.

ابر قدرت در زمان جنگ سرد برای شوروی و آمریکا؛ پس از فروپاشی اردوگاه برای آمریکا بکار رفت که ناشی از قدرت نظامی مخوف است. در سده 21 آمریکا جهان را به 5 فرمانداری تقسیم کرده؛ فرمانداری مرکز سنتکام در خلیج فارسی، نه واشنگتن، است. ولی سلطه آن در قیاس با اتحادیه اروپا و بریکز– بنا به مصرف انرژی، تولید ناخالص ملی، توان ارزی دلار- رو بکاهش است.

امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایه داری در آغاز سده 20 را لنین در 1917 با 5 صفت زیر خلاصه کرد: تراکم تولید و انحصارها، بانکها و نقش جدیدشان، سرمایه و الیگارشی مالی، صدور سرمایه، تقسیم جهان میان گروهبندیهای سرمایه داران. پس از ج ج 2 سرمایه داری جهان در همایش مالی و پولی سازمان ملل، برتن وودز- نیوهمشایر، تابستان 1944 شکل گرفت.

در این همایش از 44 کشور 730 نماینده نظم مالی و پولی بین المللی را برای تعامل تجاری، مبادله ارزی، نرخ این مبادله، بازار آزاد سرمایه، ایجاد بانک بین المللی بازسازی و توسعه با ریاست جان مینارد کینز، صندوق پولی بین المللی امضا کردند. تا کنون جنگ دیگری بین آنها رخ نداده.

الیگارشی نظام اقلیت ثروتمند، شرکتها، نظامی، مستبد است. آنها حکومت را در اختیار می گیرند. موسکا Moscaایتالیایی گفت که طبقات حاکمه همیشه کنترل الیگراشی کشور را دارند. معمولا در جهان سرمایه داری پیشرفته، با انتخابات مسالمت آمیز قدرت سیاسی در جناحهای حاکم تفویض شده؛ در کشورهای عقب مانده ها با کودتا کنترل حاصل شده؛ با خیزش مردم الیگارشی نظامی خلع ید می شود. نمونه: سرهنگان یونان و پینوشه شیلی.

جمهوریخواه یکی از 2 حزب حاکم آمریکا در 1854 با منشور ضد برده داری، مدرنیزه گی اقتصاد، بدون زنان آغاز شدکه بعد محافظه کار در خدمت حفظ وضع موجود و سرمایه شد. این حزب در پرزیدنت، 50 فرماندار ایالتها، سنای 100 نفره، کنگره 435 نفره، دیوان عالی 9نفره خود را در حاکمیت بطور ادواری و مسالمت آمیز شریک می کند.

دمکرات یکی از 2 حزب حاکم آمریکا در 1828 آغاز شد؛ قدیمی ترین حزب جهان است. این حزب با جهانبینی محافظه کاری اجتماعی و لیبرالیسم اقتصادی تا نیمه سده 20 در جنوب و اکنون در کلانشهرها اکثریت رای را دارد. پس از روزولت منشور لیبرال برای حقوق کار، زنان، اقلیتها، مهاجران را ارایه داد. ولی در سده 21 با تضعیف سندیکاها و بحران ساختاری مالیگرایی برنامه ندارد.

سرمایه داری نظام اقتصادی و اجتماعی برای بهره، تجارت، صنعت در کنترل صاحبان خصوصی/ سهامی نه دولتی کشور است. برای انباشت ثروت سرمایه داری شیوه تولید بهینه است. انواع خصوصی آمریکا، دولتی کره شمالی، مخلوط چین اکنون وجود دارند. ولی در هر کشور سرمایه داری برخی نهادهای خدمات و صنعت می توانند دولتی باشند. نمونه نهادهای دولتی: پست، قطار، فرودگاه، دانشگاه، بیمارستان، زندان، ذوب آهن، صنعت نفت، امور فضایی.

سرمایه داری از سده 16 تکامل یافته؛ به امپریالیسم، فاشیسم، گلوبالیزاسیون، دمکراسی لیبرال، الیگارشی، نئولیبرالیسم، دولتی، مختلط رسیده است. روشن است که فنآوری دیجیتال بیسیم در سرمایه داری، سرعت گردش پول، بورس سهام، جهانیگرایی را دامن زد. این شیوه در هر کشور خود را با فرهنگ، عوامل بیرون، نیروهای درون وفق می دهد.

گلوبالیزاسیون/ جهانیگرایی اکنون در آمریکا غالب است. در این اقتصاد کسب، تجارت، دلار برای ارز مبادله فرای مرزهای ملی بوده؛ باعت ایجاد 1 میلیارد نفر طبقه متوسط در چین، هند، ویتنام، بنگلادش شده؛ به مهاجرت میلیونها باشنده خاورمیانه به غرب، اشاعه فرهنگ جهانی، وصل برخط مراکز بورس سهام مهم جهان، تحکیم نئو لیبرالیسم در کشورهای عمده شده.

لیبرالیسم جهانبینی سیاسی برای آزادی بیان، سازماندهی، اقتصاد رقابتی، بازار خودتنظیمگر، تعامل دینی، واکنش به تحولات اجتماعی در طول عصر مدرن تدوین شده. حان لاک انگلیسی بنیانگذار لیبرالیسم بوده که امتیازات ارثر، دین دولتی، ملک مطلقه، ودیعه الهی راس حکومت را پایان داده؛ دولت سکولار، برابری جنست، تعامل بین المللی، رو به آینده را تجویز می کند.

لیبرال دمکراسی ایده الوژی سیاسی برای شکل دولت ادواری، تغییر دولت مسالمت آمیز، انتخابات براساس حقوق فردی، برابری جنسیتی، آزادی بیان، نهادهای مدنی، جدایی دین از دولت، مجلس نمایندگان، تعامل بین المللی است. نمونه: کانادا.

محافظه کاری جهانبینی سیاسی، دینی برای حفظ سنت، ارزشها آزادی سرمایه، ثبات بازار، شرایط موجود، امنیت جهانی، می باشد. این جهانبینی با تاکید روی نظامیگری، محتاط در نوآوری، کند در پذیرش تغییر، گذشته/ راست گرا می باشد.

مالیگرایی بخش درونی گلوبالیزاسیون آمریکاست که نهادهای مالی، بازار، مدیریت بر سرمایه صنعتی و مستغلاتی غالب اند. این پدیده دمکراسی لیبرال غرب را گریزانده؛ نئولیبرالیسم ملیگرا و ضد خارجی را مسلط کرده. نمونه: ترامپ آمریکا.

نئولیبرالیسم سده 20 دگردیسی لیبرالیسم سده 19 کشوری در راستای بازار آزاد سرمایه داری جهانی است. این مشی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی گاهی در کشورهای سرمایه داری مدل غالب می شود. اکنون رفع مقررات دولتی، ریاضت، مناسبات جهانی، اقتصاد کینزی شامل نظرات اجتماعی و کنشهای اقتصادی در آن می گنجد. این الگوی سرمایه داری در انگلستان، چین، آمریکا، شیلی، استرالیا، آرژانتین، آلمان در بازه های زمانی اجرا شده. رک به منبع جورج مونبیوت.

نهاد اینترپرایز آمریکایی AEI برای پژوهشهای مشی عمومی، حکومت، سیاست، امور اجتماعی می باشد. این اتاق فکر محافظه کار در واشنگتن است. در 1938 برای "دفاع از اصول و نهادهای آزادی و دمکراسی سرمایه داری آمریکا، سیاست خارجی، جدل شفاف" آغاز شد. بودجه 2015 آن 84 میلیون دلار بود که با هدایای بنیادها، شرکتها، اشخاص تامین شد. این هدایا از مالیات معاف اند.