عصر نو
www.asre-nou.net |
آرنت کار را در عصر مدرن به دو نوع تفکیک میکند—کارِ کارگری و کارِ تولیدی (ساخت و ساز) یا (فبریکیشن). او در کتاب خود شرایط انسانی (۱۹۹۸/۱۹۵۸) برای تبیینِ شرایطِ زندگی انسان، تغییر و تحول و همچنین رابطهی دو نوع کار را با هم در غرب ، از عصر کلاسیک یا دوران آتن (سیصد سال قبل از میلاد مسیح) تا پایان دههی پنجاه میلادی (تاریخ انتشار کتاب) در جستاری فلسفی بررسی میکند. آرنت (کارِ کارگری را اینطور تعریف میکند: «ماندگار» نیست و «چیزی غیر زندگی تولید نمی کند» (ص ۸۸ برگرفته از ایدهئولوژی آلمانی ص ۱۹ و "دستمزد، کار و سرمایه" ص ۷۷)، اگرچه برای ماندگاری چرخهی زندگی ضروری است. از این رو بهرهوری کارِ کارگری «با ایجاب ها و نیازهای چرخه زندگی برای بازسازی خود سنجیده و آزمایش میشود» (ص ۹۳). گرچه آرنت ارج و قربی که مارکس برای کارِ کارگری قائل است قائل نیست، برای تعیین مشخصه اصلی کارِ کارگری از او وام میگیرد و مینویسد: «بهرهوری کارِ کارگری ...نهفته درظرفیتِ ارزش اضافهای است که ذاتی نیروی کارِ انسان است و وابسته به کیفیت و خصوصیت چیزهایی که تولید میکند نیست» (ص ۹۳). «گرچه کارِ کارگری جزئی کلیدی از چرخه زندگی است اما هیچگاه آن را تعالی نمیبخشد» (ص ۱۴۵). اما بهرهوری کارِ تولیدی با ارزشِ تولیدهایش سنجیده میشود، تولیدهایی که به دنیای انسانی ماندگاری میدهند چون بعد از مرگ سازندهشان به جا میمانند. ارزشِ کارِ تولیدی در بازار تعیین میشود. آرنت کارِ هنری و نویسندگی را نیز نوعی کارِ تولیدی میداند گرچه نمیتوان برای محصولِ هنری ارزش تعیین کرد. از نظر او، تولیدکننده برای تولید نیاز به کارِ کارگری و ماده خام نیاز دارد. من به این لیست مواردی دیگر را اضافه میکنم: ایده تولیدی، فن تولید و ابزار تولید. بعضی صنعتگرانِ اولیه در دوران مدرن خود کارِ کارگری را تامین میکردند. اما در روند پیشرفت مدرنیته به غیر از نیروی بدنی و مهارتهای خود نیازمند به کارِ کارگری شدند. آرنت به درستی اشاره میکند که در روندِ تطورِ سرمایهداری و به طور اخص از مرحله سوم آن که به نظر او اتوماسیون است کارِ کارگری هر روز بیاهمیتتر میشود. اتوماسیون را آرنت اوجِ تحولِ مدرن و فراآورانه میداند و دلیل این امر را ماشینی شدن هرچه بیشتر پروسهی تولید تلقی میکند که به کارگر اجازه میدهد از کار آزاد شود. این آزادی اما مفهومی دوپهلو دارد چرا که منظور نیاز کمتر به کارِ کارگران و جایگزین آن با کارِ ماشینی است. آرنت زنده نیست تا تطور سرمایه داری را در شکل جهانیشدهی آن ببیند. او دیگر نیست تا روند تغییر کارِ کارگری و کارِ تولیدی را بعد این مرحله تا دوران ما معروف به عصر پساصنعتی و پسامدرن—در عصر جهانیسازی سرمایه— بررسی کند. او نیست تا به عینه آیندهای نه چندان دور را ببیند که در آن کارِ کامپیوترها /ماشینها / رباتهای هوشمند به تمامی جای کارِ کارگری را گرفته است. در این زمان ، کارگران کارخانههای فراملّی که امروزه در کشورهای فقیر برپا هستند به لشکرِ بیکارانِ امروز غربی که بخشی از آنها کارگران کارخانههای تعطیلشده هستند خواهند پیوست. در دنیای آینده، رباطها حتی جای بسیاری از متخصصان و کارآزمودگان پُردرآمد امروز مانند تکنسینها یا دکترهای رادیولوژی و پزشکان و وکلا را خواهند گرفت، یعنی جای کسانی که برپایه دانش نظری و دانش آماری منتج از تشخیص بیماری بر اساس نشانههای مشابه یا اقامه دعوای حقوقی بر اساس پروندههای مشابه کار میکنند. در این مورد خوانندگان را به مقالهی سیدرتا موخرجی در مجله نیویورکر مورخ سوم اپریل دوهزار و هفده رجوع میدهم۲. امروزه حتی بیشتر خرید و فروشکنندگان بازار سهام و پول نیز رباط هستند. به این ترتیب، در مراحلِ آتی رشدِ سرمایهداری جهانی، تنها شکلهای محدودی از کارِ کارگری و کارِ تولیدی باقی خواهند ماند که انسانها انجام دهند، شاید برنامهنویسان کامپیوتر و کارگرانی که در کارهای مراقبتی (مراقبت از سالمندان و غیره) هستند. گرچه با توجه به پیشرفتهای فناوری در هوش مصنوعی و علوم زیستی از جمله ژنتیک و نوروساینس، تصور موجوداتی انسان-رباط با توانایی بسیار بیشتر از شاغلان در این رشتهها، آینده کاری اینان نیز در پرده ابهام است. با این حساب، در دنیای ما و در دنیای آینده بیشتر از اکنون، بدن-مغز به عنوان منبعِ کارِ کارگری و کارِ تولیدی هر چه بیشتر بیاهمیت میشود. حوزه عمومی، خصوصی و اجتماعی آرنت بین سه حوزهی عمومی، خصوصی و اجتماعی تمایز قائل میشود. او در کتاب خود تغییر و تحول و همچنین رابطهی این سه حوزه را در بازه زمانی که در بالا گفتم میبررسد. حوزه عمومی حوزهی کارِ سیاسی است و کارِ سیاسی موضوعهایی را دربرمیگیرد که به همگان ربط دارند. به طور اخص به شهروندان. حوزه خصوصی حوزهای است که عمومی نیست. به نظر آرنت حوزه خصوصی چیزی منتاقضنماست چون فضایی را در نظر میگیرد که فرد در آن با دیگری در ارتباط نیست. حوزه خصوصی حوزهی مالکیت قلمداد میشود که خود نشان این تناقض بزرگ است چرا که «مایملک، هرچند در حوزه خصوصی گنجانده شود، به وضوح خصوصیاتی دارد که همیشه بیشترین اهمیت را برای دستگاه سیاسی و حکومتی ایجاد کرده است» (ص ۶۱). مایملک دغدغهی اصلی حوزه عمومی است و در طول تاریخ پیششرط ورود به حوزه عمومی بوده است. آرنت میگوید یونانیها هیچگاه حوزه عمومی را قربانی حوزه خصوصی نکردند بلکه حوزه عمومی و خصوصی را همزمان به رسمیت شناختند. این مسیحیت بود که فضای خصوصی را مهم کرد و با گسترش این فکرِ اخلاقی که هر کس فقط باید به امور شخصی خویش بپردازد، مشارکت سیاسی در حوزه عمومی را مردود دانست. او مینویسد: «ایدهال مسیحیت همچون ایدهآل مارکس الغاء حوزهی عمومی بود، مارکس به این دلیل که دولت /حکومت را شرّ قلمداد میکرد و در نهایت خواهان برچیدهشدش بود» (ص ۶۰). چنانچه در قسمت بعد به تفصیل شرح خواهم داد، از نظر آرنت، استحالهی حوزه عمومی به هیچ از دوران مدرن به شکل گسترده شروع و همچنان در حال پیشرفت است. چنانچه در دورانهای اولیه سرمایه داری، حکومت به شکلِ مدیریتِ خانه و کاشانه و در دورانهای پیشرفتهتر به شکلِ مدیریتِ نظام دیوانسالاری فاقد چهره انسانی استحاله پیدا کرد و حکومتداری شکلِ آتنی آن که بر اساس دخالت مستقیم شهروندان و اجرای آنها در حوزه عمومی بود را به کل از دست داد. دیوانسالاری زاییدهی مدیریتِ حوزهی اجتماعی است. نکتهی جالب این که با هیچ شدن حوزه عمومی حوزه خصوصی نیز که معنایش را از حوزه عمومی میگیرد هیچ میشود. این البته نشان هیچ شدن مالکیت نیست. برای درک این امر درکِ تفکیکِ آرنت از مایملک (دارایی غیر منقول یا مستغلات) و سرمایه-ثروت-درآمد ضروری است، گرچه مدرنیته سعی میکند این تفاوت را مخدوش نشان دهد. برای فهم این تفاوت میتوانیم جامعهای را تصور کنیم بسیار ثروتمند که افرادش مالک چیزی نیستند، بلکه هر یک سهمی از درآمد یا ثروتِ سرشارِ عمومی دارد. آرنت میگوید تا دوران مدرن مایملک و نه ثروت، چیزی مقدس محسوب میشد. مایملک در دنیای قدیم جایگاه فرد و خانوادهی او را را در حوزه عمومی تعیین میکرد. این فرد همیشه مرد یا رییس خانواده بود. حوزه عمومی با اجتماع این افراد در میدان شهر برای تصمیمگیری در موردِ امورِ جمعی ظهور پیدا میکرد. مایملک مابهازای خانواده ای بود که رییسش عضوی از شرکتکنندگان در بحث و تبادل نظر و تصمیمگیری در مورد امور عمومی بود. بنابراین غریبهای هر چقدر ثروتمند اگر وارد شهر میشد، چون مایملکی (زمین و خانه و خانواده و بردهگان) در آن شهر نداشت، حق مشارکت در حوزه عمومی را نیز نداشت. او با همه ثروت یا درآمد سالیانهاش هیچ حق قانونی در آن شهر نداشت (نمایشنامه تاجر ونیزی شکسپیر تصویرگر این امر است). همچنین اگر کسی مایملکش یعنی جایگاهش را در شهر از دست میداد شهروندی او و خانوادهاش نیز از دست میرفت. در واقع نمای مایملکِ افراد چهرهی بیرونی شهر را میساخت و مرزهای افراد و مرزِ حوزهی خصوصی آنها از هم را از هم تعیین میکرد. آرنت مینویسد: در شهرهای عصر عتیق، این مرزها «فضاهایی را تعیین میکردند بین حوزه عمومی و حوزه خصوصی که متعلق به هیچکس نبود و از هر دو حوزه همزمان حفاظت میکرد» (ص ۶۳). قانون در واقع تجسم این دیوارها و پرچینها و مرزها بود که حوزه عمومی و خصوصی که حوزه امور زیستی خانواده است را محصور و از هم جدا و میکرد. نکته مهمتر این که مایملک خاطر نشان میکرد رییس خانواده آزاد است در حوزه عمومی فعالیت کند و لازم نیست وقتش را صرف تامین معاش و خورد و خوراک کند. آرنت مینویسد: « اگر مالکی تصمیم میگرفت وقتش را به جای فعالیتِ سیاسی صرفِ گسترش مایملکش کند نشان میداد چون بردگان آزاد نیست و خدمتگار ضرورت و نیاز شده است » (ص ۶۵). در دوران عتیق که فئودالیسم نظام اقتصادی حاکم بود، مایملک و ثروت یا سرمایه تقارن داشتند. در دوران مدرن که نظام سرمایهداری مستقر شد اما این دو به وضوح تفکیک شده و سنت قدیم که میگفت حوزه عمومی بدون وجود مایملک و حفاظت از آن نمیتواند به منصه ظهور برسد بیاعتبار شد. انباشت و افزایش سرمایه در دوران مدرن، از نظر آرنت، با غصبِ زمینِ دهقانان که نتیجهی صلب مالکیت از کلیسا وزمینهای وقف صومعهها بعد از اصلاحات ارضی بود شروع شد. سرمایهداری اما چون مایملک را قُدسی محسوب نمیکند ابایی ندارد آن را در مسیر استقرار و تثبیت خود و در جهت افزایش بیشتر سرمایه یا ثروت قربانی کند. برای سرمایهداری، امر خصوصی مقدس نیست. پس هر جا امر خصوصی مانع تولید بیشتر و انباشت و افزایش و گردش سرمایه و تولید ثروت بیشتر شود میتواند قربانی شود. سوّمین حوزه مورد بحث ما حوزه اجتماعی است. حوزه اجتماعی در دوران قدیم حوزهی خانواده و مسائل خانوادگی از جمله تنظیم امور خانواده بود. در حوزه اجتماعی دغدغه اصلی منافع خانواده است نه منافع همهگان و شهر، از جمله دخل و خرج خانواده، تهیه آذوقه، خورد و خوراک و پوشش اعضای خانواده، شکل اداره خانواده که پدرسالارانه بود و روابط و وظایف اعضای دیگر در ارتباط با پدر و با یکدیگر یعنی روابط دگرجنسگرایانهی حاکم بر خانواده شامل آمیزش جنسی. همانطور که گفتم افراد درون خانه تنهایی در مالکیتِ رییس خانواده بودند و ابدان اجتماع محسوب نمیشدند و حقّی نداشتند. از اینرو مالک آنها میتوانست هر لحظه که اراده کرد جان را از تنهایشان که در مالکیت خود داشت بگیرد و آنها را بیجان کند. از آنجا که در آتن بردهها در خانههای مالکین اسکان داشتند تعیین جایگاه و خورد و خوراک و پوشش و کار یا به طور کلی زندگی بردگان در حوزه اجتماعی قرار میگرفت. زیر نویس Mukherjee, Siddhartha. “The Algorithm Will See You Now: When it comes to diagnosis, will A.I. replace the M.D.?” New Yorker (3 April 2017): 46-54. منابع: Arendt, Hannah. 1998/1958. The Human Condition (With an Introduction by Margaret Canovan) second edition. London, Chicago: The University of Chicago Press. Bergson, Henri. 1946. The Creative Mind. Translated by Andison, M. L. New York: Philosophical Library. -------------------. 1998. Matter and Memory. New York: Zone Books. -------------------. 1920. Mind-Energy: Lectures and Essays. Translated by Carr, H. W. New York: Henry Holt and Company. ------------------. 1956. Time and Free Will: An Essay on the Immediate Data of Consciousness. Translated by Pogson, F. L. New York: The Macmillan Company. Butler, Judith. 1990. Gender Trouble: Feminism and the Subversion of Identity. New York: Routledge. Deleuze, Gilles. 1988. Bergsonism. New York: Zone Books. Deleuze, Gilles. & Guattari, Felix. 1987. “November 28, 1947: How Do You Make Yourself a Body Without Organs?” A Thousand Plateaus: Capitalism and Schizophrenia. Translated by Massumi, B: 149-167. Minneapolis: University of Minnesota. Foucault, Michel. 1995. Discipline and Punishment. New York: Vintage Books. Friend, Tad. “The God Pill: Silicon Valley’s quest for eternal life.” In New Yorker (3 April 2017): 54-68. Fukuyama, Francis. 2014. Political Order and Political Decay: From the Industrial Revolution to the Globalization of Democracy. New York: Farrar, Straus and Giroux. Mayer, Jane. “Trump’s Money Man: Who is funding America’s populist insurgency?” New Yorker (27 March 2017): 34-46. Mukherjee, Siddhartha. “The Algorithm Will See You Now: When it comes to diagnosis, will A.I. replace the M.D.?” New Yorker (3 April 2017): 46-54. Piketty, Thomas, and Arthur Goldhammer. 2014. Capital in the Twenty-first Century. Cambridge Massachusetts: The Belknap Press of Harvard University Press. Wilson, Woodrow. 1887. “The Study of Administration.” Political Science Quarterly 2(2): 197-222. تأملاتی هفتگانه بر دوران مدرن و پسامدرن: برآمدن و سلطه حوزه اجتماعی و امکانِ کارِ سیاسی (قسمت اوّل: بدن و تن و کنترلِ مدرن) |