عصر نو
www.asre-nou.net

ناروایی مقایسه اسلام و مسیحیت


Sat 12 08 2017

ف. آزاد

از نظر تاریخی این مقایسه ("وحشیت بدوی اسلام و تمدن پیشرفته مسیحی") ابتدا وسیله متفکرین نژادپرست اروپایی صده های اخیر طرح و در ادامه منجر به فاجعه جهانی نازیسم شد. ادامه همین جریان فکری منفی اروپایی است که در دهه های اخیر بعنوان واکنش فکری عجولانه میان ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی نیز رایج شده است.

عکس العمل ایرانیان نسبت به تسلط جمهوری اسلامی و عوارض آن را می توان در دو بینش فرهنگی و عامیانه خلاصه کرد. بینش فرهنگی معتقد به این است که انعکاس ضعف اساسی فرهنگ ایران در ادب گرایی و شعر زدگی، آماده کننده و علت اصلی این تسلط دینی بوده است. کمااینکه شعر و ادبیات و دین هردو بیش و کم ریشه در احساسات دارند. بینش عامیانه اما چون خود احساساتی می اندیشد و هنوز سوگوار شکست هزارو پانصد ساله قادسیه مانده است، علت اصلی تسلط معاصر را در اسلامزدگی قدیم ایرانیان می شناسد. مقایسه های اخیرا متداول میان اسلام و مسیحیت، توام با مقایسه کشورهای "پیشرفته" غربی و کشورهای "عقب مانده" شرقی، یکی از عوارض این بینش عامیانه محسوب می شود. کمااینکه آنچه که از این مقایسه ها در سایه تحلیل منطقی باقی می ماند: تظلمی شخصی نسبت به تسلط جمهوری اسلامی است، که به لباس دعاوی سیاسی پوشیده شده است.

ترجیع بند همه این مقایسه ها "وحشیت قبیله ای" اسلام و "تمدن اروپائی" مسیحیت است، آنهم در دوران کنونی که اروپا بواسطه سابقه استعماری و استثمار منابع جهانی (از جمله کشورهای اسلامی) در سایه همان استعمار، پیشرفته تر و "متمدن" تر بنظر می رسد!

گذشته از تفاوت های اساسی شرایط تاریخی و جغرافیایی میان مسیحیت و اسلام که مقایسه ترجیهی بین آنها را ناممکن می سازد؛ نخستین قباحت مقایسه "وحشیت قبیله ای" اسلام و "تمدن اروپائی" مسیحیت، تکرار آن از سوی افراطیون نژاد پرست اروپایی است، که نشان از بلاهت چنین مقایسه کوته بینی دارد: که در غیبت تاریخ و تجارب تاریخی اخیر صورت می گیرد. کمااینکه در اعماق این مقایسه، بازمانده اندیشه های کهنه ای را می توان یافت که منجر به بر آمدن نازیسم در اروپا و قتل عام یهودیان شدند. صحت این نظر را دو حقیقت مشهور تایید می کنند، نخست اینکه مفهوم سامی در «ضد سامی گری» اروپایی (بعنوان منبع اصلی و تاریخی نازیسم) ناظر بر (یهود و عرب مسلمان بر آمده از سام) است. دوم اینکه در دهه های اخیر انجمن های مترقی یهودی اروپا بر علیه ضد اسلامگرایی افرطیون نژاد پرست اروپایی برخاسته اند. کمااینکه فاصله میان ضد اسلامگرایی و ضد یهود گرایی اروپایی بسیار کم و آبشخور هردو یکی است.

نادرستی تاریخی این مقایسه از سوی ایرانیان را می توان در نا آگاهی مقایسه گران نسبت به زمینه تاریخی آن ملاحظه کرد: انگاری که اولا ایران قبل از اسلام باوجود توسعه طلبی وحشیانه امپراطوری های متجاوز هخامنشی و ساسانی و باوجود کشتار های عظیم دگراندیشان مانوی و مزدکی به دست ساسانیان زرتشتی، بهشت آزادی و تمدن بوده است. و ثانیا ایران با تغییر دین از اسلام به مسیحیت متمدن خواهد شد. و ثالثا تاریخ مسیحیت وحشیتی قابل مقایسه نداشته است. درحالیکه اتفاقا از نظر قبایل "وحشی" سرخپوست آمریکا وحشیت مسیحی اروپائیان "متمدن" بسیار بیشتر از وحشیت قبیله ای قدیم بوده است. و چون این "مقایسه ها" متکی بر "وحشیت قبیله ای" تاریخی اسلامند، لذا بی آنکه بهایی به اعتبار این مقایسه ها داده شود، می توان نمونه از تاریخ جدید وحشیت نازیسم اروپایی بر خواسته از مسیحیت را (در نیمه اول قرن بیستم) آورد که در نظر بسیاری از مورخین بی نظیر ترین وحشیت تاریخ بشری محسوب می شود. بی آنکه احتیاجی به یاد آوری وحشیت و کشتارهای مسیحیان اروپائی تا نیمه دوم قرن بیستم: انگلیسی ها، فرانسویان، بلژیکی ها و آلمانی ها در آفریقا، هلندی ها (بوئر ها) در آفریقای جنوبی و سفید پوستان "متمدن" آمریکای شمالی نسبت به سیاهپوستان باشد. و یا به وحشیت تخصصی شکنجه های زندانیان بدست فرانسویان در هندوچین و الجزایر نیمه دوم قرن بیستم (در نمونه جمیله بو پاشا) پرداخته شود که بنظر محققین، مدرس شکنجه های تخصصی آمریکائیان شمالی در باگرام و ابوقریب محسوب می شوند: وحشیت های متمدنانه معاصر مسیحی که روی وحشیت های قبیله ای (متداول در سراسر جهان هزار و پانصد سال پیش) را سفید کرده اند.

لذا این سئوال مطرح است که هرگاه بدی اسلام ناشی از وحشیت قبیله ای قدیمش باشد، کدام صفت ناشی از وحشیت متمدنانه جدید مسیحی لایق مسیحیت خواهد بود.

و باز چون مقایسه ها متکی بر "تمدن یونانی و رومی نافذ در مسیحیت" اند و حتی "نازایی عقلانی زبان فارسی بعنوان زبان «هندو اروپائی؟» را ناشی از تسلط زبان عربی بر ایران در سایه شکست قادسیه می شمارند"، می بایستی یاد آوری کرد که نه تنها "تمدن یونانی" مبتنی بر وحشیت قبیله ای یونانیان و تخریب مدنیت پیشرفته تر «مینوی» بود، بلکه "تمدن رومی" که "تمدن مسیحی اروپا" وامدار آن محسوب می شود، "تمدنی" مبتنی و متکی بر وحشیت امپراطوری روم در تسخیر نیمه جهان قدیم بوده است. که نه تنها خیل عظیم بردگان رومی تمدنی در آن ندیده اند، بلکه مصلوب کردن مسیح نیز نمونه بارز آن تمدن محسوب می شود.

لذا این یاد آوری ضروری است که انتساب استثنائی وحشیت قبیله ای به اسلام در این مقایسه ها همچون انتساب گناه قتل مسیح وسیله رومیان به یهودیان می نماید که مستمسک نازیسم در کشتار یهودیان بود. کمااینکه وحشیت "تمدن اروپائی" را می توان آموخته از وحشیت امپراطوری روم شمرد که هر قتل عامی را چه بر "مسیحیان اولیه ساکن روم" و چه بر ساکنان سرزمین های دور دست نظیر فلسطین، بعنوان ضرورت تحکیم قدرت چنان به اروپائیان آموخت تا قرنها تا دوران ما "صلیب و سرنیزه و شمشیر در یک صف پیشرفتند".

بگذریم که همان "تمدن" های شهری مبتنی بر "وحشیت های قبیله ای تر" بوده اند. و این مقایسه ها تنها در خلوت فراموشی تاریخ و اکثریت مردم، و بر کشیدن خویش بعنوان مرکز آدم و عالم میسر اند.