چریکهای پیرِ جمهوری اسلامی
Tue 25 07 2017
س. حمیدی
در رسانههای دولتی ایران این موضوع را جا انداختهاند که هر از چندگاهی سیاستمدار زنده و یا مردهای را از اینجا و آنجای حکومت بیرون بکشند و او را چریک پیر بنامند. به واقع این گروه از رسانههای دولتی سر آن دارند تا از احترام عمومی مردم برای نام چریکهای فدایی خلق به نفع سیاستمداران منزوی و منفعل خویش بهرهمند شوند. آنان در نوشتههای خود مهدی بازرگان را بیش از دیگران به نام چریک پیر میشناسند. ضمن آنکه پیش از مهدی بازرگان از همین نام به دفعات برای محمود طالقانی سود بردهاند. اما مهدی بازرگان در زندگی سیاسی خویش همواره به مماشات و کنار آمدن با بالادستیها و صاحبان قدرت شهرت داشته است. بدون آنکه بتوان در نوشتهها یا رفتار اجتماعیاش به رویکردی مردمی و عدالتخواهانه دست یافت.
بازرگان از همان زمان حکومت شاه هم در مبارزهاش با مارکسیسیم چیزی برای رژیم کم نمیگذاشت. همچنان که در تمامی نوشتههای ضد مارکسیستیاش ابتدا به دروغ نکتهای را به مارکس و انگلس و یا نظریهپردازان دیگر نسبت میداد و سپس با نگاهی عوامانه و منبری به رد آن دست مییازید. در انقلاب ۵۷ نیز ویژگیهای ضد مارکسیستی بازرگان بهانهی مناسبی برای روحالله خمینی فراهم دید تا او را به ریاست شورای خودساختهی انقلاب بگمارد. با این همه این چریک پیر جمهوری اسلامی هرگز با ساز و کارهای چریکی میانهای نداشته است. او تنها به فرآوری خوراک تبلیغی ضد مارکسیستی برای رژیم شاه و جمهوری اسلامی بسنده میکرد.
همین گروه از رسانههای دولتی و شبه دولتی جدای از مهدی بازرگان، مصطفا چمران را نیز با نامی از چریک پیر میشناسند. به هر حال چمران هم در لبنان و هم در کردستان ایران تفنگ به دست گرفت و با آنهایی که باورشان نداشت، جنگید. اما او با این جنگیدن میخواست منافع کدام گروه و دستهی سیاسی را تأمین کند، چندان هم پنهان و مخفی نبود. چون ضمن تفرقهافکنی و تکروی در نهایت منافع همان گروههایی را تأمین میکرد که اسلحه به دستش داده بودند. مصطفا چمران سرآخر در کردستان به دست افرادی بومی و محلی کشته شد. همان افراد بومی که در نقشی از چریک و پیشمرگه از سرزمین و زادگاه خودشان دفاع میکردند. به واقع چمران در نقشی از چریک پیر، در لبنان به آموزههای لازم دست نیافته بود تا بفهمد که هرگز نباید به خانه و کاشانهی اقوام این و یا آن منطقه یورش ببرد. چنانکه در نهایت هم هزینهی کافی برای ناآموختههایش پرداخت که به مرگ او انجامید.
رسانههای داخلی ایران هادی غفاری را هم با عنوان چریک پیر به مخاطبان خودشان معرفی میکنند. ولی همین چریک پیر بدون آنکه چریک باشد در سال ۵۲ برنامهی صبحگاهی پادگان گرگان را اجرا میکرد. او ابتدا قرآن میخواند و در پایان نیز برای "جان مبارک اعلیحضرت همایونی" دعا مینمود. در پادگان گرگان همگی او را با نام هادی دیوانه میشناختند. پس از انقلاب هم کارخانهی جوراب استارلایت را به هادی غفاری سپردند. اما فساد مالی و اخلاقی او در کارخانه چنان بالا گرفت که ضمن رسانهای شدن ماجرا به استعفایش انجامید. هادی غفاری این روزها اصلاحطلب شده است و در خیابان دماوند تهران مؤسسهی فرهنگی الهادی را مدیریت میکند. گفتنی است که او جهت کاسبی فرهنگی زیر پیادهرو و خیابان دماوند را گودبرداری کرده تا به دور از چشم شهرداری فضای مؤسسه را گسترش دهد. چیزی که ضمن ناایمنی و خطرآفرینی، جان عابران سواره و پیاده را نیز به بازی میگیرد. از چریکهای پیر جمهوری اسلامی این یکی همچنان در "قید حیات" به سر میبرد.
بهزاد نبوی را نیز به اعتبار اینکه زمان رژیم شاه چند سالی را در زندان گذارند، چریک پیر مینامند. چنانکه بسیاری از مصاحبههای او در رسانههای داخلی با همین عنوان انعکاس مییابد. رسانههای داخلی با عنوانهایی از این دست انتظار دارند که احترام ویژهای را برای بهزاد نبوی تدارک ببینند. بهزاد نبوی هرچند از عنوان چریک تنفر دارد ولی بدش نمیآید که همانند بسیاری دیگر از سیاستمداران منزوی جمهوری اسلامی از احترام اجتماعی نام چریک بهرهمند گردد.
در پادگانهای آموزشی رژیم شاه از دههی پنجاه جزوهای را با عنوان "جنگ چریکی" به تمامی پرسنل خود درس میدادند. بدون تردید جنگ چریکی آرمانی مردمی میطلبید که ارتش شاه هیچگاه از آن بهرهای نداشته است. ولی درسنامههایی از این دست در خفا مبارزه با گروههای چریکی را هدف میگرفت. گروههایی که علیه حکومت شاه میجنگیدند. همچنان که نام چریک همیشه ذهن نظامیان و سیاستمداران ارشد شاه را برمیآشفت و آنان را به یاد همان جنگلی در سیاهکل میانداخت که پیکارجویان چریک فدایی از آنجا پایههای سست و لرزان حکومت شاه را به چالش گرفته بودند.
در ارتش و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی نیز به تازگی دیدگاهی دنبال میگردد تا امیران و سرداران شهید خودشان را با نام چریک پیر به عوامالناس بشناسانند. در همین راستا بنگاههای نشر دولتی لااقل دو کتاب با عنوان چریک پیر به چاپ رساندهاند. یکی از این کتابها به نامگذاری "سرلشگر شهید حسن آبشاسان" بازمیگردد که انتشارات سوره آن را به چاپ رسانده است. کتاب دیگری را نیز با همین عنوان پیرامون زندگی "سردار شهید محمد ابراهیم شریفی" انتشار دادهاند. به واقع سپاه هرچند پیکاری سی و هشت ساله را در مبارزهی با چریکهای فدایی و دیگر گروههای چریکی دنبال کرده است، ولی بر نکتهای پای میفشارد که از احترام تودههای مردم نسبت به گروههای چریکی در راستای اهداف ضد فرهنگی خویش استفاده به عمل آورد. بدون تردید در رویکردی تاریخی این سپاه بود که با بهرهگیری از توان تخریبی حکومت توانست پس از سال 57 بر مقاومتهای مردمی گروههای چریکی در آمل، ماسال، گسترهی شهرهای کردستان، آذربایجان غربی و خوزستان فایق آید. سپاه به همین منظور استقبال و احترامی را که تودههای مردم برای نام چریکها به عمل میآورند در رویکردی تبلیغی و ضد فرهنگی برای سرداران بیریشهاش مناسب میبیند.
در الگویی از همین نامگذاریهای تصنعی و ساختگی بود که سردار علی شمخانی نیز پس از مرگ علیاکبر رفسنجانی از او با عنوان چریک پیر نام برد. ولی این چریک پیر به جای اینکه مدافع و فداییِ آرمانهای مردم باشد، بیش از همه با ترور و کشتار نویسندگان و هنرمندان کشور آشنایی داشت. شاید هم علی شمخانی با این نامگذاریِ عاریتی کسانی همانند مهدی بازرگان، مصطفا چمران، بهزاد نبوی و هادی غفاری را به چالش میگرفت. بدون تردید چنین عنوانی از چریک پیر را هرچند عدهای با خودشان به گور میبرند، ولی عدهای دیگر به زندگی با آن همچنان بر خود میبالند.
در سالهای اخیر شیوههایی از مبارزه از سوی بسیاری از گروههای سیاسی تبلیغ میگردد تا بتوان ضمن پرهیز از خشونت به تغییر و دگرگونیِ مسالمتآمیز در حکومت دست یافت. هرچند ارزش و اعتبار چنین رویکردی بر کسی پوشیده نیست ولی باید در نظر داشت که در ایران همواره این حکومتهای غیر مردمی بودهاند که شیوههایی از خشونت را بر تودههای مردم تحمیل نمودهاند. این موضوع تنها به جنبش مشروطه بازنمیگردد بلکه پس از مشروطه نیز چهبسا شیوههایی از نبرد مسلحانه به گروههایی از مخالفان حکومت تحمیل گشته است. چنانکه کنشگران سیاسی همسو با مردمی که ضرورتهای تاریخی را به نیکی درمییابند امروزه با نگاهی به گذشته همچنان به حزب توده و جبههی ملی خرده میگیرند که چرا نتوانستهاند با بسیج تودههای مردم در سال ۳۲ "کودتا را به ضد کودتا تبدیل" کنند.
از سویی همان رسانههایی که با عنوانهای ساختگی و تصنعی چریک پیر به ستایش سیاستمداران قشری و تنگنظر جمهوری اسلامی اشتغال دارند، شیوهای را دنبال میکنند تا گروههای چریکی و مسلح پیش از انقلاب را به عنوان متهم پای میز محاکمه بکشانند. چون این گروههای چریکی متهم هستند که خشونت را به جامعهی روشنفکری کشاندهاند. شکی نیست که با ارایهی چنین استدلالهای غیر مستدلی به راحتی رژیم شاه و همزاد آن جمهوری اسلامی وجاهت مییابند تا مدافع حقوق بشر و آزادیهای دموکراتیک معرفی گردند. مروجان و مبلغان چنین اندیشههایی چنان سفسطهآمیز عمل میکنند که نیازی دیده نمیشود تا کسی بخواهد به نوشتههای ایشان پاسخ بگوید. به هر حال آنکه تنها به قاضی میرود، راضی برمیگردد. اسباب این رضایت را هم وزارتخانههای ارشاد و اطلاعات جمهوری اسلامی توأمان برای گردانندگان این رسانهها فراهم دیدهاند تا در خلوت اختناق حکومت، یکسویه به نقد این و یا آن گروه سیاسی اشتغال ورزند./