تو رفتى ىُ هنوز
Tue 25 07 2017
فرخ ازبرى
تو رفتى ىُ هنوزم
عطر تو در كوچه ها مانده ست
تو رفتى ىُ پس از آن روز بارانى
ستاره نيز با خورشيد رفته ست .
يكى، يك آشناى خسته و پير
يكى در سايه اندوه شبگير
كنار خيس آئينه
ترا هر بار
چكاوك وار خوانده ست .
تو رفتى ىُ هنوز
مرا اين پنجره، اين آسمانِ ابرى و سرد
كنار اين حصار سايه و ترديد
پر و بالى به اندوه پريشانى، شكسته ست .
ازين دلگيرىِ غربت
وزان غمگينىِ فُرقت
ببار از ديده اى مرغِ چمن
كه ما را باغ دل
ز مهريرِ نفس گيرِ بى آزرم،
به هر سو بنگرى، زنگار بسته ست .
تو رفتى ىُ هنوز ...
فرخ ازبرى _ آلمان
٢٤ يولى ٢٠١٧
|
|