عصر نو
www.asre-nou.net

«إنتظار»*

ترجمه ی آزاد از حسن عزیزی
Tue 11 07 2017

محمود درويش



(بخش اول)

درچشم انتظاری گمانه هایی می زنم ،
از جمله :
شاید که کیف دستی اش را در قطار جای گذاشته ...
آدرسم را گم کرده ...و تلفن دستی اش را .
پس ، شوق دیدارم رااز دست داده ،
و با خود گفته :
حیف که از این نم نم باران بی نصیب می ماند .

شاید ، امروز به ناگهان برایش کاری پیش آمده ،
یا برای دیدارخورشید، سفری کوتاه به جنوب کرده ،
واز آمدن باز مانده وامکان تماس نداشته ؛
زیرا که برای خرید دسته گلی ٌ گاردینیا ٌ و
دو شیشه ی شراب برای امشب مان ، بیرون رفته بودم .

شاید هم با شوهر سابق اش ، بگو مگویی داشته ،
وقسم خورده با هیچ مردی ،
که یاد آور خاطرات گذشته اش باشد ، دیدار نکند .

وشاید هم در راه با تاکسی تصادف کرده ،
و ستاره ی بخت اش خاموش ،
و اکنون به آرامش وخوابی کوتاه نیاز دارد .

یا این که ، پیش از ترک خانه ،
خود را درآینه دیده و گفته :
آیاغیرازخودم ،به چشم دیگری هم جذابم؟
و از آمدن پشیمان شده .

شایدهم ، به تصادف ، معشوق سابق اش را
- که هنوز هم دل در گروش دارد - در راه دیده ،
و تصمیم گرفته تا شام را درکناراوباشد .

وشاید هم مرگ به سراغش آمده !
زیرا مرگ نیز ، ناگهان ، عاشق می شود ...
مثل من !
و انتظار را دوست ندارد ...
مثل من !

--------------------------------------

* - از محمود درویش ، ترجمه ی آزاد از حسن عزیزی .
** - بر خود لازم می دانم تا از دوست دیرین ام ، احمد امانی ،که در ویرایش و روانی واژگان یاری ام رسانده ،سپاس گذار باشم .