عصر نو
www.asre-nou.net

« مرا امید ی ست »*

ترجمه ی آزاد : از حسن عزیزی .
Mon 19 06 2017

محمود درويش



مرا امیدی ست
می آید... و می رود
هرگزاما ، با آن وداع نمی گویم .
می آید ، آن گاه که ازسایه دورشوم .
یا قرارم را با او فراموش کنم .
اختلالی دروقت قرارمان پیش نمی آید ،
ونشانی هم از پیش نمی دهد ...
تا به دنبا لش روم .
گوئی که یک شعر است این امید..
یا وحشتی است زائیده ی توهمِ من .
وسوسه ام می کند که رها یش کنم .
چیست آن که می آید ، اما نه آشکار ؟
ترسم که از دستش دهم .
شاید هم چیزی نباشد ،
مگر یک رؤیا ... یا یک بداهه گوئی .
رؤیائی که رؤیای دیگر را در آغوش گیرد ...
تا به آن وسعت دهد.
من اما ، بی رؤیا کسی نیستم .
کوهی دارم ، به ابر می رسد
می خواهد تا به فراز و فرازتر ببَرَم اش...
تا به نور آسمان .

مرا امیدی ست ،
می آید... ومی رود ،
هرگزاما ، با آن وداع نمی گویم .

--------------------------------------------------
- از مجموعه ی شعر ( لاأرید لهذه القصیده أن تنتهی –
نمی خواهم که این شعر به پایان رسد - ) . ترجمه ی آزاد : از حسن عزیزی .