عصر نو
www.asre-nou.net

زوریخ ۸۰


Fri 19 05 2017

بیژن باران

bijan-baran.jpg
مبارزه را هرگز مبر ز یاد. باب مارلی، 1945-1981 خواننده جامایکا

ممنون تو ام ای زیبا
تو در پوشاک رنگین،
بدون جامه،
در دودی شب،
نقره ظهر با نور سفید،
غروب آفتاب طلایی،
سحر با زمزمه روز در دور،
از شاخه های بیرون پنجره
شعله آتش نارنجی
در پس ابرهای سربی می پیچیدی.
چون گل در باران بهاری باز شدی.

تو با مداد بر کاغذ
چهره مرا رسم کردی که پیر نمی شود.
آیینه روبرویم گذاشتی.
من در زمان یخ زدم بر سفید و سیاه بوم.
با دوربین عکس ترا گرفتم.
تا هم در حافظه هم در کاغذ در آن دم بمانی.

دوستت دارم تا پایان زمان – گرچه بی تو.
تو به نرده کشتی تکیه دادی
مجمر طلا بالا
تاجی بر سر تو بود.
پای برهنه بر عرشه، نزدیک ماه مشتعل در دریا،
امواج سر از پا نمی شناختند در شادی شب.

آنشب بزیر ماه بزرگ
بر امواج دریاچه آرام کشتی آهسته می رفت.
مهمانی با میز 70 نوع پنیرسوییس- خشگ تا نرم،
بر عرشه سقفدار.
مدعوین غرق در بحثهای مدرن-
ترافیک ایده ها؛
اکنون در حافظه ام رژه می روند.

خاطرات، صداها، عکسها
نشسته کنار پنجره
مرا به گذشته می برند.

دور در شهر
جوانان با گزمگان خیابان می جنگیدند.
شهر اشرافی اپراخانه می خواست.
جوانان خواهان محل کنسرت
برای موسیقی مدرن بودند.
صدای آژیر، تیر، فریاد جوانان برای حقوق خود
با طنین در اعصار گذشته، حال و آینده.
این فریادهای آزادی و عدالت
از ونیز، تهران، استانبول، قاهره، پاریس
تا شیکاگو، بوگوتا، سانتیاگو، کاراکاس؛
از مزدک، اسپارتاکوس، مارتین لوتر
تا سده کنونی تداوم دارند.

231116
*در پاییز 1980 تظاهرات برای داشتن خانه موسیقی جوانان زوریخ را پلیس وحشیانه قلع و قمع کرد.