عصر نو
www.asre-nou.net

آیاایدئولوژیها در زندگی آدمی کارسازند؟!


Sat 8 04 2017

محمد علی مهرآسا

mehrasa.jpg
من از هیچ گونه ایدئولوژی چه زمینی و چه آسمانی پیروی نمی کنم واز این نظر آدمی آزاد و راحت خیالم؛ برعکس تنها به انسانیّت و آدمی بودن اهمیّت می دهم و برای آدمی از هر رنگ و نژادش احترام قائلم. انسان را برتر از هر گونه آئین و ایدئولوژی می دانم و معتقدم که سعدی در این مورد بهترین سخنها را سروده و به ما عرضه کرده است:

«تن آدمی شریف است به جان آدمیّت»

من دموکراسی لیبرال را با تمام نقاط ضعفی که برخی برایش قائلند می پسندم و آن را از دیگر گزینه هائی که برای کشورداری و دولتمداری ارائه می شود بهتر می دانم.

به همین علت آزاده بودن و آزاد اندیش بودن، من از شعار مرگ بر فلان و مرگ بر بهمان هرچه باشد و هر کس و منبع را هدف گیرد، به شدت متنفرم. زیرا آن را نشان قساوت و بی رحمی می دانم. دلیلم این است وقتی ما شعار مرگ بر کسی و یا مجمعی و ملتی و کشوری را سر می دهیم، بی تردید در نهاد و ذهن خود با تمام وجود و تصمیم قاطع، می خواهیم آن هدف و فرد مورد نظر را یا خود نابود کنیم و یا وسیله ئی فراهم سازیم که دیگران او را ازبین ببرند و ما از خوشحالی آسمانها را معراج برویم و کیف بی جهت و ظالمانه کنیم. بنابراین اگر طرف مورد نظر به چنگ ما بیفتد و نیروی لازم را داشته باشیم، بی لحظه ئی معطلی او را می کشیم؛ تا شعارمان با عمل و حقیقت پیوند بخورد و مرگ آن فرد و یا جمع مورد نظر به واقعیّت منجر شود. پس هنگامی که من می گویم مرگ بر فلان، بی تردید من یک قاتل بالقوه ام که اگر فرصت دست دهد و وسیله اش فراهم گردد، به قاتل بالفعل نیز تبدیل می شوم.

در ضمن یادآور شوم شعارهای کینه توزانه و کینه جویانه در حدود فنای کس و کسانی شناخته و ناشناخته که حاصل ابتلا به ایدئو لوژی است، پیش از آن که به هدف مورد نظر شعار دهنده اصابت کند و زیان و فقدانی به جود آورد - درحالی که کاملاً بی اثر است - خود شعار دهنده را خوار و خفیف و از جنبه آدمیّت دور و در ضمن درون جامعه، منزوی و ایزوله می کند. باوجود این اگر برخی از آدمیان ذهن انباشته از کینه و تنفرشان اجازه سکوت به آنها نمی دهد و از شعاردادن خوششان می آید، به جای کلمه «مرگ» اگر واژه «ننگ» را به کار بگیرند دستکم انسانی تر شعار داده اند.

این گونه کینه و نفرت همه حاصل نوع ایدئولوژی است که شخص انتخاب می کند و آن طرز فکر و ذهنیّت، او را به سوی تنفر و انزجار از دیگرانی که چون او نمی اندیشند راهنما می شود.

در مراسم استقبال از حسن روحانی رئیس دولت حکومت اسلامی به هنگام برگشت از آمریکا به ایران در فرودگاه تهران که انبوهی جوان و میان سال و حتا پیرمرد گردآمده و شرکت کرده بودند، بر روی مقوا و پارچه شعارهای بسیاری نوشته شده بود که همه نشان از رضایت و خوشنودی خاطر مردم نسبت به جهت گیری جدید رئیس دولت در برابر قدرتهای جهانی در این سفر داشت. زیرا مردم از این همه کینه ی بی جهت نسبت به کشورهای بزرگ جهان، به تنگ آمده اند و می خواهند میهنشان با جهانیان بسازد و دوستی برقرار کند؛ و در نتیجه دستکم مسافرت به آن اقلیمها برای ملت ایران میسر و آسانتر شود. در عکسهای پخش شده در سایتها، احساس خوشحالی و رضایت در چهره ها به خوبی نمایان بود؛ و در نوشته های روی پلاکاردها این واکنش مثبت به نیکی خوانده می شد.
اما در میان این گروه انبوه جمعیّت، یک- دو نفر که یا حزب الهی دبش بودند و یا خود کمونیست خوانده ئی سرگردان، بر پلاکاردی یک متری با خط درشت تنها این جمله کوتاه را نوشته و آن را رو به دوربین گرفته بودند: «آیا گرگ میش شده است»

بی تردید منظور نویسنده از گرگ، کشور ایالات متحده امریکا است که در نظر فرد شعارنویس گرگی است که همچنان گرگ مانده است. اگر از نویسنده این شعار یگانه پرسیده شود شما چه گرگ صفتی را در این 38 سال از این کشور نسبت به ایران دیده اید؟ یا بر روی تو فریاد نوکر امپریالسم سر خواهد داد و یا تمجمج کنان سخنانی یاوه بر زبان می آورد. ما دیپلوماتهای سفارت ایالات متحد را اسیر و به مدت 444 روز آنان را گروگان گرفته و در حبس کردیم؛ ولی آنها در همین مدت حکومت اسلامی بیش از یک و نیم میلیون ایرانی را در کشورشان پذیرفتند و برای پیرهائی که قادر به کار نیستند کمک ماهانه نیز پرداخت می کنند.

من 30 سال است در امریکا می زیم. نه تنها صفت گرگی در این مردم نمی بینم، بل با مقایسه با هموطنانم آنها را فرشته می انگارم. با وجود این همه بی پرنسیپی که مردم ایران(البته از نوع جیره خوار حکومت و گروه حزب الله) نسبت به دولت و ملت امریکا از خود نشان داده و از توهین و تحقیر ملت و دولت با تصرف سفارت امریکا و زندانی کردن پنجاه و چند دیپلومات امریکائی به مدت444 روز؛ تا آتش زدن و لگد کردن پرچم ملی این کشور کوتاه نیامده ایم، جز نیکی و نیکوئی از این ملت و دولت چیزی ندیده ام. یک ذره تنفر در چشمهای این ملت نسبت به خود و خانواده ام دیده نشده است. با همان احترام و روشی که با امریکائیان اصلی رفتار می شود با ما نیز برخورد می کنند. در درمانگاه و بیمارستان اصلاً نمی پرسند کجائی هستید و دین و مذهبت چیست؟ مگر اینکه از نظر حرفزدن لنگی داشته باشید و آنها برایت مترجم دست و پا کنند.

من و همسرم از 65 سالگی دارای بیمه دولتی شدیم که بی اغراق شاید تاکنون بیش از یک میلیون دلار تنها برای همسرم هزینه کرده اند. چون بیش از 11 سال است که بیمار است و چندین بار به زیر تیغ جراحان رفته است و در ایالات متحد هزینه دوا و درمان بسیار بالا است.

در تمام این مدت من بارها اعتراضات خیابانی از سوی کارگران و کارمندان و یا مردم عادی در مبارزه با موضوع مورد نظر خودشان را دیده ام، ولی حتا یک بار شعار مرگ بر فلان در دست هیچ تظاهرکننده ای ندیده ام و یا از دهان کسی بیرون نیامده است؛ مگر اینکه معترضین ایرانی و یا عرب بوده باشند. می دانید چرا؟ چون انسانند و به دین اسلام نیز نگرویده اند که بزرگترین هدفش: «قتل فی سبیل الله...» است.

به خاطر رأیی که دو بار به آقای«اوباما» داده ام و از حزب دموکرات و تصمیمات آن پشتیبانی کرده ام، تاکنون بیش از ده نامه ی سپاسگزاری از اوباما و خانمش و سناتورهای کالیفرنیا و سران حزب – به همان نام علی مهرآسا - دریافت کرده و آقای اوباما چندین عکس امضا شده خود و خانمش را برایم فرستاده است.

حمله به افغانستان و عراق، واکنشش آن ترور وحشتناکی بود که با سه هواپیمای مملو از مسافر به برجهای دوقولوی تجاری نیویورک و ساختمان وزارت دفاع توسط جوانان مسلمان عرب کوردلی صورت گرفت که در این کشور سالها از مزایای دانشگاه های امریکا سود برده بودند. کوردلان و ابلهانی که هواپیمای مسافری را با مسافران بچه و بالغ و پیر و جوان، به هدفها کوبیدند و فزون بر سه هزار بی گناه درون ساختمانهای تجاری که کشته شدند، چند سد نفر مسافر بی خبر از نیّت و بلاهت این پیروان محمد را نیز به دود و خاکستر تبدیل کردند. اینان همه پیروان ابله و قشری دین مبین اسلام بودند و تصورشان این بود که با این بلاهت از همان لحظه دود شدن خود را به بهشت دروغینشان فرستاده اند. حتا چند نفر از آنها شب پیش از این جنایت، حمام گرفته و واجبی کشیده بودند که چون با حوریان محشور می شوند پس لذت بیشتری ببرند. تصویر ماجرای این کارشان را روزنامه های چند روز بعد به چاپ سپردند. این کوردلان نمی دانستند که مرده ی آدمی همچون گوسفند و گاو می میرد و به خاک تبدیل می شود. اگر گوسفند و گاو و شتر زنده شدند، به یقین انسان نیز خواهد شد. بنابراین این بهشت و جهنم رفتن یک دروغ آشکار است و باخرد و منطق و شعور فاصله نجومی دارد.

دین اسلام ایدئولوژی ی مسالمت نیست. دین تسلیم محض و تعبد کامل است. ایدئولوژی ی کشتار است. اگر مسلمانید، باید بدون ذره ای تردید از الله مکه اطاعت کنید؛ و چون الله خود دیده نمی شود و جا و مکانش معلوم نیست و وجودش موهوم است، باید از کسی که با خدعه و دروغ خود را فرستاده او به ما معرفی کرده است اطاعت کرد. پس این دین، آئینِ اطاعت کردن است و نام آنگونه بردگی را هم طاعت و عبادت گذاشته اند.

تمام آن بازیهای بیست و سه ساله حضرت محمد برای همین بود که پادشاه عربستان باشد؛ و شد. تا اینکه سرانجام تمام شبه جزیره عربستان را تسخیر و مردمش را مطیع امر خویش کرد. او برای کشورش که قبلاً با آئین قومی و قبیله ای اداره می شد، رسم و یاسای کشورداری نوشت و با دستورهای قرآنش توانست با فتح مکه و کشتار هزاران هموطن، حاکم بلامانع سرزمین نجد و حجاز شود. و سرانجام جانشینانش یک سوم خاک کره زمین را با زور شمشیر تصرف کردند.

پس از او، خلفایش نیز رسماً فرمانروائی را پیشه کردند و به جنگ اقلیمهای دیگر رفتند و ضمن تصرف سر زمین و کشورهای دور و نزدیک، اموال مردم را غارت کردند و هزاران اسیر از زن و مرد گرفتند که یا در بازارهای حجاز فروختند و پولش را به ثروت خود افزودند؛ و یا بهترینهایش را به همخوابه های خویش تبدیل کردند. طبری در کتاب تاریخش می نویسد که در فتح ایران توسط عُمَر، به هر سرباز عرب سی هزار دینار طلا رسید. این غیر از برده و کنیز است.

سران مسلمان عرب با این خزانه پر و پیمان که از چپاول ملتهای خاورمیانه و شمال افریقا به دست آورده بودند؛ و با خراجی که از مسلمان نشده ها می گرفتند، در کمال رفاه می زیستند و نه محمد و نه ابوبکر و عمر و عثمان و علی شغلی برای امرار معاش نداشتند، بل از بیت المال برمی داشتند و خرج زندگی مرفهی می کردند که همواره چهار زن عقدی و عده ای صیغه ای در بیت محترمشان بود؛ هزینه ی این حرمسرا از اموال بیت المال و جیب مردم تأمین می شد. خلفای بعدی بنی امیه و بنی عباس نیز رسماً دربار سلاطین را داشتند و کارشان را با وزیر و حاجب پیش می بردند. آنان به طور رسمی سلطان بودند و از مردم بیچاره مالیات برای هزینه ی دربار خویش می گرفتند و در کشتن همین رعایا نیز یدی طولا و رغبتی بی انتها داشتند.

تمام پادشاهان ایران که تعصب شدید دین اسلام را در مغز خویش فرو و ذخیره کرده بودند، گرچه ایرانی بودند از نظر توحش، مردم آزاری و آدمکشی در تاریخ ایران بی مانندند؛ مانند سلطان محمود غزنوی و امیر مبارزالدین در شیراز و آغا محمد خان قاجار و چند نفر دیگر...

مارکسیسم نیز در حکومت 80 ساله اش در شوروی سابق، نشان داد قادر به تأمین خواسته های مردم نیست. چین هم سرانجام به طرف سرمایه داری رفت! کره شمالی نیز یک جهنم کامل است که موشک قاره پیما و بمب اتمی دارد؛ اما مردمش گندم و غذا ندارند!

کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا 7/4/2017