پیام روز جهانی تئاتر در سال ۲۰۱۷
توسط ایزابل هوپرت، بازیگر نامی فرانسه
ترجمه ناصر رحمانی نژاد (از متن انگلیسی پیام)
Tue 28 03 2017
آری، ما یک بار دیگر اینجاییم، دوباره در بهار ۵۵ سال است که پس از جلسه افتتاحیه برای برگزاری روز جهانی تئاتر، اینجائیم. تنها یک روز، ۲۴ ساعت، به ستایش تئاتر در سراسر جهان اختصاص داده شده. و ما اینجا در پاریس هستیم، مهمترین شهر جهان برای توجه گروه های بین المللی تئاتر تا هنر تئاتر را حرمت گذاریم.
پاریس یک شهر جهانی است، و درخور گردآوردن سنت های جهانی تئاتر در برگزاری یک روز جشن؛ از اینجا در پایتخت فرانسه ما می توانیم با تجربه کردن تئاتر نو (No) و تئاتر بونراکو (Bunraku) به ژاپن نقل مکان کنیم، می توانیم با ترسیم خطی از اینجا به اندیشه ها و نمایش هایی به گوناگونی اپرای پکن و کاتاکالی دست یابیم؛ صحنه تئاتر به ما اجازه می دهد که بین یونان و اسکاندیناوی، در حالی که در پوشش اسکیلس و ایبسن، سوفوکلس و استریندبرگ در آمده ایم، تردد کنیم؛ صحنه به ما امکان می دهد در همان حال که بین بریتانیا و ایتالیا در حرکتیم، بین سارا کِین و پیراندلو نیز حرکت کنیم. در این بیست و چهار ساعت ما می توانیم از فرانسه به روسیه، از راسین و مولیر به چخوف برده شویم؛ ما حتا می توانیم اقیانوس آتلانتیک را همچون صاعقه درنوردیده و در صحن دانشگاهی در کالیفرنیا دانشجوی جوانی را ترغیب کرده تا نام خود را در تئاتر بازآفریند.
در واقع تئاتر دارای چنان زندگی شکوفایی است که مکان و زمان را به مبارزه می طلبد؛ معاصرترین نمایشنامه ها از دستاوردهای قرن ها پیش تغذیه می شوند، و حتا کلاسیک ترین آثار نمایشی هر بار که دوباره اجرا می شوند، مدرن و زنده می گردند. تئاتر همواره از خاکستر خود تولد دوباره یافته، تنها پرتوی از قراردادهای قبلی آن در فرم های تازه بازتاب یافته: چنین است که تئاتر زنده می ماند.
بنابراین، روز جهانی تئاتر آشکارا یک روز معمولی نیست که با دسته ای از دیگران گرد هم آییم. این روز به ما این فرصت را می دهد تا از طریق شکوه کامل آئین جهانی به زنجیره ای از مکان و زمان گسترده دست یابیم. برای این که بتوانم منظور خود را بیان کنم، اجازه می خواهم از نمایشنامه نویس فرانسوی ژان تاردیو، همانقدر درخشان که محتاط، نقل کنم: تاردیو می گوید، وقتی به مکان فکر می کنید، مهم است سوال کنید که «طولانی ترین راه از یک نقطه به نقطه ای دیگر کدام است؟» … او پیشنهاد می کند که زمان را اندازه بگیرید، «زمانی که برای ادای کلمه ابدیت طول می کشد، یک دهم ثانیه است». برای مکان-زمان، اما، او می گوید: «پیش از آن که به خواب بروید، ذهن خود را بر روی دو نقطه از مکان ثابت کنید، و طول زمانی را که در رویا از این نقطه به آن نقطه می روید، حساب کنید.» این عبارت همیشه در رویا گریبان مرا می گیرد. گویی تاردیو و باب ویلسون با یکدیگر ملاقات کرده اند. ما همچنین می توانیم یگانگی زمانیِ روز جهانی تئاتر را در کلمات ساموئل بکت خلاصه کنیم که با خلق وینی، با سبک چابک خود می گوید: «آه، چه روز زیبایی خواهد بود.» هنگامی که به این پیام می اندیشیدم، با احساس غروری که از من خواسته شده آن را بنویسم، تمام رویاهای همه این صحنه ها را به یاد آوردم. آنچنان که منصفانه است بگویم من به تالار یونسکو تنها نیامده ام؛ تک تکِ شخصیت هایی که بازی کرده ام در اینجا با من هستند، نقش هایی که به نظر می رسد وقتی پرده می افتد تو را ترک می کنند. اما آنها یک زندگی زیر زمینی در من نقب زده اند و منتظرند تا به نقش های بعدی کمک کنند یا آنها را ویران سازند؛ فدرا، آرامینت، اورلاندو، هداگابلر، مِدِآ، مرتوی، بلانش دوبوآ… همچنین، امروز که در برابر شما ایستاده ام، همه آن نقش ها، که دوست شان می داشتم و برایشان چون تماشاگر دست زده ام، همراهی ام می کنند. پس همین است که من متعلق به جهان هستم. من یونانی، آفریقایی، سوری، ونیزی، روس، برزیلی، ایرانی، رومی، ژاپنی هستم، اهل مارسی هستم، یک نیویورکی، فیلیپینی، آرژانتینی، نروژی، کره ای، آلمانی، اتریشی، انگلیسی هستم - یک شهروند حقیقی جهان، جمع فضایل یگانه ی فردی که در درون من هستی دارد. زیرا اینجاست، بر صحنه و در تئاتر، که ما جهانی بودن واقعی را می یابیم.
در روز جهانی تئاتر سال ۱۹۶۴، لورنس اولیویه اعلام کرد که بالاخره پس از بیش از یک قرن مبارزه تئاتر ملی در انگلستان به وجود آمد، و او می خواست آن را بی درنگ به یک تئاتر بین المللی تبدیل کند، حداقل از نظر برنامه های تئاتری آن. او به خوبی می دانست که شکسپیر به جهان تعلق دارد. من در تحقیقات خود برای نوشتن این پیام با خوشحالی دریافتم که پیام افتتاحیه روز جهانی تئاتر در سال ۱۹۶۲ به ژان کوکتو محول شده بود، کاندیدایی مناسب دقیقاً به دلیل نوشتن «دوباره دور جهان در ۸۰ روز». این امر مرا متوجه ساخت که من دور جهان را به نحو متفاوتی گشته ام. من در ۸۰ نمایشنامه و ۸۰ فیلم شرکت کرده ام. من سینما را هم اینجا می گنجانم چون بین بازی در تئاتر و بازی در سینما تفاوتی نمی شناسم، و هر بار که این را می گویم خودم هم دچار تعجب می شوم، اما این حقیقت دارد، همین طور است که می گویم، من تفاوتی میان این دو نمی بینم.
من در اینجا به عنوان خودم، به عنوان یک آکتریس صحبت نمی کنم، من فقط یکی از بی شمار کسانی هستم که به عنوان یک عنصر ارتباطی، تئاتر وجود دارد، این تکلیف ماست - یا به سخن دیگر، وجود تئاتر بخاطر ما نیست، بلکه به برکت تئاتر است که ما هستیم. تئاتر بسیار نیرومند است. تئاتر ایستادگی می کند و علیرغم همه چیز باقی می ماند، جنگ، سانسور و تهیدستی اش. کافی است گفته شود که «صحنه عرصه ای است عریان از یک زمان نامعین» - تنها چیزی که نیاز دارد یک بازیگر است. یا یک آکتریس. آنها چه می کنند؟ آنها چه می گویند؟ آیا آنها حرف می زنند؟ مردم منتظر می مانند، خواهیم دید، چون بدون مردم تئاتری وجود ندارد - این را هرگز فراموش نکنید. یک فرد به تنهایی یک تماشاگر است. اما بگذار امیدوار باشیم که صندلی های خالی زیادی نداشته باشیم! اجراهای یونسکو همیشه پر هستند، و او به سادگی و به زیبایی نماینده این ارزش هنری است که پایان یکی از نمایشنامه هایش چنین است، آنجا که پیرزن می گوید؛ «بله، بله، با افتخار تمام بمیر. بمیر تا به افسانه وارد شوی… لااقل ما خیابان های خود را خواهیم داشت…»
اکنون ۵۵ سال است که روز جهانی تئاتر هستی دارد.در این ۵۵ سال، من هشتمین زن هستم که برای اعلام پیام دعوت شده ام - البته اگر آن را «پیام» بنامید. پیشینیان من (آه که گونه های مرد چگونه خود را تحمیل می کنند!) درباره تئاتر تخیل، آزادی، و نوآوری گفته اند تا زیبایی و چندگونگی فرهنگی را مجسم سازند و پرسش های پاسخ ناپذیر طرح کرده اند. در سال ۲۰۱۳، درست چهار سال پیش، داریو فو گفت: «تنها راه حل این بحران در امیدِ بزرگ به شکار و تعقیب ما بسته است، بخصوص علیه جوانانی که می خواهند تئاتر بیاموزند: باین ترتیب آوارگان جدیدی از بازیگران سر برخواهند آورد که بی شک از این تنگنا، با یافتن نمایشی جدید، سودی غیرقابل تصور به چنگ خواهند آورد.» سود غیرقابل تصور - فرمول قشنگی بنظر می رسد، ارزش این را دارد که در هر خطابه سیاسی گنجانده شود، فکر نمی کنید؟…
اکنون که در پاریس هستم، در ست پیش از انتخابات ریاست جمهوری، مایلم پیشنهاد کنم آنها که ظاهراً آرزو دارند بر ما حکومت کنند باید آگاه باشند که تئاتر چه سود غیرقابل تصوری دارد. اما همچنین مایلم تاکید کنم که، شکار و تعقیب مخالفان نه!
تئاتر برای من معرف دیالوگ است، و معرف عدم نفرت. «دوستی میان مردم» - زیاد نمی دانم این حرف چه معنایی دارد، اما من به جمع باور دارم، به دوستی میان تماشاگران و بازیگران باور دارم، به اتحاد پایدار میان مردم که تئاتر گرد می آورد، باور دارم - مترجمان، مربیان، طراحان لباس، هنرمندان صحنه، مدرسان، کارورزان و تماشاگران. تئاتر ما را حفظ می کند؛ تئاتر به ما پنا می دهد… من اعتقاد دارم که تئاتر ما را دوست دارد… همانقدر که ما تئاتر را دوست داریم…
یک کارگردان قدیمی کار تئاتر را به یاد دارم که برایش کار می کردم، هر شب پیش از آن که پرده بالا برود، با تمام استحکام گلویش فریاد می زد: «برای تئاتر راه باز کنید!» - و این آخرین کلام من است امشب. متشکرم.
|
|