عصر نو
www.asre-nou.net

جيب خالى پُز عالى


Thu 9 03 2017

نيكروز اعظمى

nikrouz-azami03.jpg
از خار پُرس قصه، كه در دشت زندگى
گر كاروان گذشت، چه بر سر ساربان گذشت

نخستين روزنهء ادبيات ما در دورهء اسلامى را جنبش "شعوبيه" مى گشايد. نامى كه بر گرفته از قرآن است. و دعوت به تقوا و پرهيزكارى مى كند و تفضيل ايرانى بر عرب و يعنى ايرانىِ تا بُن اسلامى شده در مقابل عرب. با همين ادبيات بود كه شعوبيان، بزرگان زردتشتى ما را به دور از سختگيرى هاى عربان به دين اسلام فرا مى خواندند.

اسلام از عرب بود اما اسلامبارگى ايرانيان، ناشى از اسلامخواه تر از عرب جلوه كردن ما بوده است كه بنى اميه را سرنگون مى كند و به جايش بنى عباس شيع خواه و شيعى پسند را بر مسند خلافت مى نشاند. و از اين پس است كه ققنوس اسلامى ما در درون هيمهء آتش هر بار جوان و خوش سيماتر از پيش سر بر مى آورد و همهء هستى مان را از نو اسلامى مى كند.

هنوز هپروت داستانِ ققنوسِ اسلامى در تاريخ اسلامخواهى مان ترك برنداشته و كمترين جُربزه در تعيين و تكليف آن را نيافته ايم كه ادعامان هم مى شود و خودمان را "انسان بيدار شده" مى پنداريم. اما اين "بيدارى" چيزى نيست جز عكس برگردان از نقش و نگار اصلاح طلبىِ اسلامى در دورهء و درون يك "جمهور" اسلامى.

"انسان بيدار شده" ايرانى كجاست كه فرهنگ اسلامى و ايرانىِ اسلامخواه را نقب زند و آنها را با بحران مواجه كرده تا از پسِ آن موضوعاتى جديد خلق كند كه موضوعش باشند؟ كجاست آن مفاهيم و موضوعات و تز هاى عديده بر بستر بحران در جامعه يا تاريخ و فرهنگ مان در ابعاد گوناگون در سينما و تأتر، در موسيقى، در نقاشى و شعر و الخ.... كه همسان و همزاد و همبود با "انسان بيدار شده" و "روشنفكر يا روشنفكرى" باشد؟

روشنفكر و روشنفكرى يعنى ستيز و ستردن با تاريكى ها و جهالت. در اين ستيز و نبرد ميان فكر و اعتقاد در سطوح فوقانى ست كه فرهنگ ارزشىِ پوسيده و سنت هاى كسل آورِ ديرينگى با نيروى توفنده فكر مواجه شده و بتدريج بحران گريبانش را خواهد گرفت. روشنفكر ايرانى كسى مى تواند باشد كه به خفتگان تپيده شده در اعماق فرهنگ اسلامى و متعاقباً روزمرگى بيدارباش دهد نه اينكه خود، فارغ از دشوارىِ روبرو شدن با ارزشهاى فرهنگى در كنارشان والمد و تمدّد اعصاب كند چه، اينان خواص و نخبگانند در قعر چاه توده گرايى و به نمايندگى از ايشان.

روشنفكر مبتكر است اما نخبه توده گرا. ابتكار در همه زمينه هاى ارزش انسانى معنايش نقب زدن، نقد كردن و به پرسش گرفتنِ آنهاست كه همين يعنى گريز زدن و گريختن از روزمرگى و روبرو شدن با ارزشهاى متعارف و فرهنگ اسلامى. شاهين نجفى خواننده و عليرضا رضايى طنزپرداز هر دو، فرهنگ اسلامى و متعاقباً روزمرگى را نقب مى زنند و به پرسش مى گيرند در حاليكه سينماگران ما همچون كيارستمى و فرهادى در آنها مقفولند. آن دو تاى اول به اصول تمثل جسته و اصولى كه مايه سرافكندگى ما شدند را به پرسش مى گيرند در حاليكه آن دو تاى دوم با حضور در بطن اصول ارزشى كه پيآورد روزمرگى ست و در تنيدگى به تارهاى ارزشىِ فرهنگ اسلامى در هر شكل و سطوحش و نه حوزه اى خارج از آن، در حصار خويشتن تاريخىِ خويش باقى مى مانند. من اين چهار شخص را صرفاً بعنوان مثال، انتخاب و ذكر كردم تا منظور را بهتر رسانده باشم.

ادعاى "روشنفكر و روشنفكرى و انسان بيدار شده" داشتن، صرفاً در همان حد "جيب خالى پُز عالى" ست تا وقتى نتوان فرهنگ ارزشهاى اسلامى، چيره شده در تمام سطوح زيست اجتماعى را با بحران مواجه ساخت. هركس كه بلد شد كلمه روشنفكر را بنويسد يا اداى آن را در آورد كه روشنفكر نيست. روشنفكر خلاق و مبتكر است. خواص و نخبه ايرانى را روشنفكر نمى گويند چونكه كم بينا هم مى تواند در ميان كورها تيزبين باشد.