عصر نو
www.asre-nou.net

انتخابات


Wed 15 02 2017

سيروس"قاسم" سيف

seif.jpg
- شنيدی که تو تلويزيون راجع به دهه ی فجر امسال چه فرمايشی می فرمودن؟!
- شکر تو کلومت ، حرفت يادت نره. .. داشتم چی می گفتم؟! ...آره. داشتم راجع به علی شاگردم می گفتم.....آره. ..... داشتم می گفتم که نونوائیه ، اونجا بود؛ کنار اون برجه؛ اون رو به رو. يکی از دومادام ، همه ی دکون مکون و خونه مونه ها وو بازارچه ی کنارشو صاف کرد و به جاش اون برجه روساخت. خدادتا آپارتمان توشه. بالای بالای برجه؛ منظورم رو پشت بومشه. يه رستوران زده، به بزرگی دولت آباد خودمون که وختی توش مينشينی عين اون ميمونه که رو قله ی دماوند نشستی. هرچی هم که بخوای ميتونی سفارش بدی.از شيرمرغ گرفته تا جون آدميزاد. آره. يکی ديگه از دومادام تو کار ارز و مرز و اينطور چيزا بود که اين قضايای اخير و حکم اعدام گرفتن يکی از شرکا، بهتر ديد که کنار بکشه و از اين حرفا. البته، ما سعی خودمونو کرديم تا اون بالا بالاها هم رفتيم که يک جورائی قضيه رو بکشونيم اونور بازار، اما نشد! به دومادم گفتم بکش کنار. آدم حرف شنوويه، کشيد کنار. الان داره ميره تو کار سياست و اينطور چيزا. آخه ، پسرش که نوم باشه، ليسانس سياست و اينطور چيزا گرفته. آره! اين دوماد کوچکم که ميشناسيش. فيلم و تاتر و اينا خيلی دوست داره. از همون اولش می گفت که می خواد آرتيست بشه و کارگردان و از اينطور چيزا. يه مدتيه که شرکت رو ول کرده وو داره نقشه ميکشه که بره تو کار هنر. ميگه همه رفتن. من چرا نباس برم. خيالم راحته. باباش مايه داره و خيلی هم دوسش داره وو مثل کوه پشتش واستاده!
- آره، اتفاقا، صحبت اونها هم در تلويزيون راجع به همين چيزا بود!
- راجع به دوماد من؟!
- نه.
- راجع به من؟!
- نه بابا!
- پس چی؟!
- گفتم که . راجع به دهه فجر و سينما و هنر و اينطور چيزا!
- خب که چی؟!
- هيچی بابا! چرت و پرت. به قول معروف، حرفای يارو بالای دکترا ميزد! ما که سر در نمی آورديم. به نوه ی علی مخ گفتم. ميشناسيش که؟!.
- کيو؟!
- نوه ی علی مخ رو؟
- آره بابا! چطور نميشناسم؟! دامادته ديگه! مگه نه؟!
- آره. فوق دکتره. اونشب با دخترم و اينا ، پيش ما بودن. بهش گفتم چی ميگن اينا، اين تلويزيون چيا؟! دومادم گفت: هيچی بابا! سی و هشت سال از انقلاب گذشته وو اينا هنوز ول نميکنن و هی ميگن شهيد. انقلاب. مردم! شهيد. انقلاب .مردم!
- خب! که چی؟!
- منم همينو گفتم. دومادم گفت: دارن ميگن که اين پول جشن دهه فجرو مردم ميدن. سودشو نباس به حساب شخص ديگه کارت به کارت کنن. حالا اگه يه شخصی اين کارو کرد و دعوايی معوائی پيش اومد، ديگه داور و ماور ايجورچيزا نباس دوپين کنند!
- مگه تو سينما مينما هم دوپين می کنند؟ نشنيده بودم تا حالا!
- والله چی بگم! قضيه اينه که يارو، تنها نبود. علی افخمی و علی معلم و علی فراستی و علی قطبی زاده وو چندتا ديگه هم انگار اون دور و اطراف بودن.
- ميشناسمشون!
- فکر می کنی قضيه چيه؟!
- قضيه روشنه داداش. روشن! تو اين سالها هروقت صحبت بالا اومدن ما شده، همين گربه رقصونی ها هم بوده!
- حتما يه جورائی بو بردن که که دومادت قراره بره تو کاره هنر و بترکونه وو اين چيزا! چی فکر می کنی؟!
- ممکنه. اما قضيه بالاتر از اين چيزاس!
- چی؟!
- رئيس جمهوری!
- کی؟!
- خودم! مگه ما چی مون از بقيه کمتره؟! نوبتی هم که باشه، ديگه نوبت ماست!
- ای ناکس! پس قراره بيفتی تو کار رئيس جمهوری!
- تو فکرش بودم اما دلم پيش نمی رفت! اين يارو امريکائيه رو که ديدم، اسمش چيه؟ ترومپ؟ ترمب... تريم!....چی؟
- ترامپ. اسم کاملشو اگه بخوای بگی، ميشه: دونلاد .جک. ترامپ.
- آره. همين يارو. خواست رئيس جمور بشه ، شد! اصلا کی فکرشو می کرد؟!
- هيچکی جون تو! ولی مثل اينکه رفيق مفيق زياد داره.
- ميگن ازون رفيق بازای باحاله.
- خب، رفاقت برای همچين روزائيه ديگه. گفت ميخوام بشم رئيس جمهور. رفقا دورشو گرفتن و يه يا علی گفتن و ترکوندن!
- اونم چنون ترکوندنی که دنيا انگشت به فلون مونده!
- خب، رئيس جمهور بشی، اونوخت، کازينو وو هتللا وو ساخت و ساز ها رو چيکار می کنی؟!
- فکر اونارم کردم.
- به بچه مچه ها گفتی؟
- نه! گفتن فعلا صداشو در نيارم. باس صبر کنيم ببينيم تظاهرات چی ميگه؟!
- .............................................
حالا، به نظر شما:
الف- آيا اين دو آدم بالا، ايرانی هستند؟
ب – اگر جواب مثبت است، چه نوع ايرانی؟
ج - جواب تظاهرات 22 بهمن" 1395 " که برگزار شد، به اين دو تا آدم چه بود؟!