عصر نو
www.asre-nou.net

در پاس داشت رفیق تراب حق شناس

یکسال گذشت - ترابی که من مي شناختم
Fri 20 01 2017

مهدی کوهستانی

torab-haghshenas0.jpg
ما خودمان را "مبارزان بی مرز" می دانیم. انترناسیونالیست هستیم. با آنکه برایمان بدیهی ست که تغییر بنیادین در هر جامعه طبقاتی ویژگیهای خاص خود را دارد و هیچ تجربه ای قابل الگوبرداری نیست ، اما به نقاط مشترک نیز توجه داریم. ... درس های انقلاب فرانسه، کمون پاریس و انقلاب روسیه و چین و کوبا و نیز تجربه مبارزات ضد استعماری در الجزایر ، ویتنام، فلسطین، ظفار، السالوادور و حالا به آزمون بدیل های ضد امپریالیستی و ضد سرمایه داری در امریکای لاتین و چیاپاس چشم دوخته ایم، هیچ جا قبله امان نیست درهای ابتکار باز است. تاریخچه ای از ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی
تراب حق شناس از طرف اندیشه و پیکار

رفیق تراب را شخصا از اواسط دهه شصت شمسی شناختم، در رابطه با گرفتن تاییدیه پناهندگی برای فردی که اعضای خانواده اش به جرم عضویت یا هواداری از سازمان پیکار در دهه شصت اسیر کشی شده بود. از طریق دوستی مشترک از او خواستیم که اگر می توانند به آن خانواده تاییدیه بدهند. تراب با سوالهای بسیار و تحقیقات زیاد، بعد از چند روز گفت نه متاسفانه نمی توانیم برای این اشخاص تاییدیه بدهیم. برای ما که شاید در آن دوره بسیار به مسئله پناهندگی حساس بودیم هضم برخورد تراب سخت بود. این گونه برخوردهای مسئولانه تراب در طول سه دهه رابطه مان هیچگاه تغییر نکرد. وی اعتقاد داشت برای تایید کردن افراد باید بسیار مواظب بود؛ حتی زمانی که حدود بیست سال بعد قرار بود اتحادیه های کارگری برای یکی از کسانی که او هم می شناخت تاییدیه بدهند، باز هم معتقد بود که نباید تاییدیه داد، با این استدلال که " اعتبار نهاد بسیار مهم است " و "شخص بعد از گرفتن اقامت چه کار خواهد کرد؟" او آینده را در گذشته می دید. رفتارهای مسئولانه رفیق تراب احترام او را برای من بیشتر کرد چرا که می توان فهمید که تراب بدون تحقیق و شناخت نه کسی یا جریانی را تایید مي كرد و نه نفي. او بسیار آدم با کفایتی بود.
رفیق تراب در زمان حکومت پهلوی، در خارج از ایران توانست جنبش مبارزاتی سازمان مجاهدین را به سایر جنبش های ضد استعماری معرفی کند و کمک های بسیاری برای مبارزات سازمان مجاهدین و در ادامه بخش م- ل جمع کند. او بیشترین حمایتها و آموزشها را برای مبارزات آن دوران به دست آورد. رفیق تراب در دوران مهاجرت ناخواسته دوم اش توانست نقش موثری در انتقال تجربیات نظری جهاني( غیر فارسی)، برای مبارزات این دوره داشته باشد. در شرایطی که بخش اعظم جریانات سیاسی یاران خود را از دست می دادند، رفیق تراب اعتقاد داشت و در شماره چهار اندیشه و پیکار گفت" امروز ما با شرایطی روبرو هستیم که مارکسیستها که خود تدوین کننده مهمترین مقولات اقتصادی در تحلیل سرمایه داری بودند ، خود را زندانی آن مفاهیم کرده و از ادامه تحلیل آن دست کشیده اند. دست کشیدن مارکسیستها از تکامل نظری اشان شاید مهمترین وجه بحران اندیشه چپ را تشکیل می دهد..مفهوم بحران همین است که نباید از زیر سوال بردن واژه های مقدس ترسید....امروز بسیاری از همین جریانات چپ خودمان ، یا چپ افراطی (یعنی غیر سوسیال دمکرات) در اروپا طوری برخورد می کنند که گویی هیچ چیز عوض نشده است...مارکس هر روز اتمام جلد اول کاپیتال و انتشار آنرا برای مطالعه و گنجاندن آخرین آمار روز عقب می انداخته است. ما هفتاد سال است به همان آخرین مرحله بسنده کرده ایم". علاقمندان و همکاران اندیشه و پیکار گاه از چند سازمان و حزب امروزی از لحاط کمی بیشتر بودند ولی هیچگاه نه یک اطلاعیه دادند و نه ادعای رهبری سیاسی داشتند. همین تیز بینی رفیق تراب بود که بر یک خط بسیار اصولی حرکت کردن او را بسیار معتبر کرده بود. انتشار نشریه اندیشه و پیکار، نشریه ای که شاید برای هواداران "جریانات رادیکال" زیاد خوشایند نبود. هنوز آن شب سرد زمستانی را بخاطر دارم ، شبی که اولین شماره اندیشه پیکار در تورنتو در سال 1366 داشت در میان فعالین سیاسی پخش می شد و دوست اتحادیه کمونیستها که داشت نشریه را پخش می کرد و نظرات کسانی که نشریه را می گرفتند چه بود. در نشریات کنگره بین المللی مارکس بسیاری را با نظریات متفاوت مارکسیستی آشنا کرد. مبارزات حمایت از جنبش فلسطین و مکزیک و انتشار مطالبی در این راستا خود گامی بود در ارتقای تئوری به عمل سیاسی . او حتی در دوران بیماری اش نوشته هایش بسیار تاثیر گذار بود. زمانی که مطلب "تشدید حمله به گرایش درون مجاهدین" را نوشت، نشان از درایتی بود که می دانست که جنبش اجتماعی ما در چه حالی است. می دانست که بسیاری از مذهبیون به صف چپ گرایش دارند. شبح تشکیلات دهه پنجاه بر سر جامعه ایران در حال گذار است و کسانی که نشریات امنیتی ماتتد رمز عبور، اندیشه پویا و مهرنامه را دیده باشند می دانند که رژیم با ساختن فیلمهای سیانور و نفوذی، ماجرای نیمروز، ایستاده در غبار، پروانه، ارمغان تاریکی و ضلع سوم در چه فکری است و این فعالیتهای دوستان اندیشه و پیکار هم تاثیر کار خودش را نشان داده است. مصاحبه با لطف الله میثمی و بسیاری از سران حکومت که روزگاری عضو و یا هوادار سازمان مجاهدین بوده اند از همین زاویه است و نشریه مهرنامه شماره 49 (آبان 1395) بیش از 42 صفحه اش مربوط به فیلم سیانور است و در میان مقالات و مصاحبه های انجام شده می توان فهمید که اکثر سران رژیم، نیروهای امنیتی و خود حجاریان ادعا می کنند که تمامی نوارهای حمید اشرف و تقی شهرام را گوش داده اند و در تمامی صحنه های فیلمبرداری فیلم سیانور ماموران وزارت اطلاعات حضور داشته اند و تهیه کننده سرمست از کارش است و بخشی مهمی از این امرحساسیت رژیم به دهه پنجاه را باید تا حدودي مرهون همت رفیق تراب و رفقائي همانند او دانست که نگذاشت توطئه بدنام کردن مبارزان سیاسی دهه پنجاه به حقیقت بپیوندد و نور آن شمع خاموش شود و نام آن عزیزان به فراموشی سپرده شود.
رفیق تراب درگیری سازمان مجاهدین و سازمان فدائیان اقلیت در اوایل دهه شصت را دیده بود که چگونه سازمان مجاهدین اعضای سازمان فدائیان اقلیت را زیر فشار گذاشته بودند، همراه با زنده یاد پوران بازرگان جسورانه کتاب " از بن بست رجوی تا فداکاری آقای ابریشمچی ( ملاحظاتی چند حول اطلاعیه جدید دفتر سیاسی مجاهدین)" را نوشت و از عواقب کار نهراسید. همانطوری که در نوشته اش در دفاع از روحانی و شریف واقفی نیز از برخورد دوستان خود نهراسید. این یکی از ویژ گیهای رفیق تراب در رابطه با برخورد با مسائل جنبش انقلابی بود، همواره عقایدش را بیان می کرد و این نشان از شجاعت و صداقت انقلابی اش بود.
رفیق تراب در رابطه با دفترهای زندان تقی شهرام هم چنین نوشت که: "{تقی شهرام}همچون بسیاری از شخصیت های تاریخی حامل جنبه های متضاد بود. " ويژگي بر خورد او در مورد تغيير ايدئولوژي در سازمان مجاهدين خلق بازنگري زواياي مختلف اين مسئله بود . او ضمن آنكه تعيير نظر را حق افراد ميدانست اما بر خورد هاي داخلي سازمان را كه منجر به قتل شريف واقفي و ديگران شد را همواره محكوم ميكرد . ديدگاه رفیق تراب در مورد مهمترين مسئله زندگي او بسيار جالب و بدور از هر گونه كج انديشي و تعصب ايدئولوژيكي است او در مورد انشعاب در سازماني كه عمرش را بر سر آن گذاشت چنين ميگويد : اما آنچه شهرام انجام داد نه گشایشگر راه رفع تناقضات و سردرگمی هایش که کاملاً بالعکس هل دادن وی به سمت بیشترین مقاومت ها و سنگرگیری ها در برهوت اعتقادات دینی بود. برخوردهای عمیقاً فرصت طلبانه، تحقیرآمیز و نارفیقانه شهرام، شریف را به وادی مقابله و تدارک مقاومت کشاند و سرانجامی بسیار تلخ و زیانبار را بر سازمان و بر کمونیسم و چپ تحمیل کرد. غرض از همه این حرفها آنست که ایستادگی شریف در مقابل خط غالب سازمان به طور واقعی در مجرد مخالفت وی با اعلام بیرونی مواضع سازمان خلاصه نمی شد و به نظرم صرف این میزان اختلاف نمی توانست بانی و باعث چنان رویدادی شود . و در ادامه با احترام به تمام كساني كه در اين مسير به مبارزه با ديكتاتوري پرداخته بدون تعصب نظري چنين ميگويد: یاد شریف واقفی، صمدیه لباف و هر کس دیگری که در پیچ و خم این مبارزه خونین ستم دیده است فراموش نشدنی ست. آنچه نباید هرگز فراموش کرد این است که همه فراز و نشیب ها در جریان مبارزه ای جان برکف و در راه استقرار آزادی و عدالت صورت گرفته و سرشار از فداکاری های درخشان بوده است. کسانی که به قصد توجیه افکار فرصت طلبانه خود خطاهای ما را که جدا از منطق جنگ ما با رژیم نبوده بزرگ می کنند و برای لجن مال کردن یکی از پاک ترین جریان های تاریخ معاصر سوء استفاده می کنند، چه آنان که بر مسند حکومت نشسته اند یا بی مایه هایی که خوش نشین سایت های اینترنتی هستند و به وراجی مشغول، برایشان جز روسیاهی باقی نخواهد ماند. وقوع این خطاها در آن مسیری که از همه چیز پاک تر می خواستیم بر من آنقدر سخت گذشته که هرگاه به یادش می افتادم تنها این جمله را زیر لب با افسوس تکرار می کردم: "در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد." از کتاب بوف کور اثر صادق هدایت. با وجود این حتی در شرایطی که انگشت اتهام به "قتل و جنایت"، رایگان بر سر ما فرو می ریخته یک لحظه تردید نکردم که حماسه ها و تراژدی های که مبارزه پر شور طبقاتی را سرشار کرده اند چرخ دنده های موتور تاریخ اند و همگی تحت هر شرایطی که رخ داده باشند به دریای عظیم مبارزه ستمدیدگان، نفرین شدگان زمین و پرولترها خواهند پیوست. دریایی که در تلاطم زاینده خود آزادی و کمونیسم را به ارمغان خواهد آورد و آفتاب و زنبق را بین همه کسانی که به نحوی در راه آزادی- برابری کوشیده اند قسمت خواهد کرد. "نقل از مقاله اداء دين به مجاهد شهيد مجيد شريف واقفي" پنجشنبه ، ۲۹ اسفند ۱۳۹۲؛ ۲۰ مارس ۲۰۱۴ سايت انديشه وپيكار. او به مبارزه همانند جان بر كفان دهه پنجاه و شصت و بدون تعصبات نظري تنها به رهائي انسان مي انديشيد و بسيار خوب درك ميكرد كه اختلاف اندازي و رواج دشمني ميان آن مبارزان از جان گذشته آن دوره تنها بر نامه طبقات استثمار گر است . و مبارزين كمتر به تعصبات ايدئولوژيكي الوده بودند و به ایدئولوژي به عنوان علم مبارزه طبقاتي نگاه ميكردند.

رفیق تراب در کتاب 48 سال پس از چه گوارا نوشت: "در جامعه ما که هیچ چیز از خطر تحریف در امان نیست این اسطوره عظیم نیز مثله شد، یکی او را چون پیغمبر نگریست، دیگری به سیگار برگ یا تفنگش چشم دوخت و ما که خواستیم" مشی مسلحانه چریکی" را نقد کنیم و بینش و برنامه مبارزاتی مان را تصحیح کنیم از درک عظمت تجربه ای که چه گوارا و کاسترو و همرزمان شان در آفرینش آن سهم داشتند غافل ماندیم."
رفیق تراب تا آخرین دم زندگی اش حتی در دوران بیماری اش که به او لقب گرامشی در زندان تن اش را دادم، کسی که در زندان تن اش هم دست از مبارزه بر نداشت ، حتی در شرایطی که فقط می توانست حرف بزند از تولید کار نظری کوتاهی نکرد. بدون شک این امر نمی توانست بوقوع بپیوندد مگر حمایت دوستان و اطرافیان رفیق تراب در طول پنج سال بیماری جانکاه او. در تمامی آن پنج سال آخرهیچگاه جرات نکردم حال جسمی اش را بپرسم و اولین بار که پرسش کردم گفت از جسم ام مپرس ولی حال روحی ام خوب است، برای انتقال و فعالیت نظری اش او را ستودم. حتی یک بار از شرایط سخت و جانکاه اش شکوه نکرد و همیشه تبسم بر لبان اش بود، مرتب و مکرر در همان مدت کوتاه دیدارهایمان سوال می کرد و اگر سوالی داشتم بطور فروتنانه جواب سوال ام را می داد.
رفیق تراب در تمامی دوران آشنایی مان همانند آموزگاری بود که مسئولانه تجربیات اش را در اختیارم قرار می داد و کمتر شرایطی بود که از او کمک بخواهم و جواب منفی بدهد. رفیق تراب خودش رابطه اش را انتخاب می کرد و زمان بندی آشنایی برایش مهم بود، افراد را امتحان می کرد و سطحی از کنار حرفها و بحثها رد نمی شد. جدال نمی کرد ولی می دانست چگونه دیالوگ احترام آمیز داشته باشد. زمان رابطه اش را خوب می دانست و اگر با کسی دوست بود و او را در حد یک رابطه فراتر از دوستی می دانست، خود رابطه را نگه می داشت و اگر خبری نمی شد حتما تماس می گرفت و جویای حال می شد. آموزگاری که کوچکترین روابط خوب حتی دریافت یک کتاب در سال 1990 را هم در یاد داشت.
رفیق تراب به باور من آونگاردی * بود که متعلق به آینده سیاسی ایران است. آوانگاردی بود که شیوه سازماندهی اش بسیار با ارزش بود، سازماندهی که حتی در اطاق بیمارستان هم از آن دست برنداشت حتی با اشاره چشم می گفت که در کمد را باز کن و آخرین مطلب چاپ شده را بردار یا به دیدار کننده کتابی را هدیه می داد و... سازماندهی را با سعه صدر ادامه می داد، کسی بود که پس از اولین برخورد ، بی اختیار شخص به او اعتماد می کرد و باور می کرد که صداقتی دارد که شاخص است. رفیق تراب همواره سعی می کرد رابطه هایش را به جنبش اجتماعی وصل کند تا از آن در جهت مبارزه استفاده شود. تراب تا حد توان اش مطالب مربوط به مسائل اجتماعی از هنر تا سیاست را از نگاه طبقاتی و انترناسیونالیستی دنبال می کرد.
رفیق تراب با رشد مبارزات کارگری ایران در دهه هشتاد شمسی بهمراه زنده یاد پوران همواره مبارزات کارگری ایران را با دقت دنبال ميكردند اما هيچگاه مانند برخی در خارج از کشور سعي نميكردند از دور براي آن نسخه بپيچند بلكه همواره تلاش ميكردند تا ببينند فعالان داخل چه چيز را ميخواهند و خودشان را به عنوان پشت جبهه و ياري كنندگان ميدانستند ، تمامی مطالب و مصاحبه های کارگری در ایران را دنبال می کردند و نظر خصوصی می دادند، هر دو این عزیزان معتقد بودند: بدون در خواست کمک مالی باید از هر جنبش کارگری برای جنبش کارگری ایران کمک و یاری گرفت. بسیار برایش مهم بود جنبش کارگری خاورمیانه و جنبش کارگری ایران ارتباط داشته باشند. نقش جنبش کارگری فلسطین در حمایت از کارگران ایران را مهم می دانست. هر گاه در فلسطین بودم از همانجا با او تماس می گرفتم و توضیح می دادم که فلسطین ای که او در آن مبارزه کرد چه تغییراتی کرده است، اگر خود رفیق تراب در جلسات کارگری در پاریس شرکت نمی کرد اما تمامی مسائل بحث شده را از طریق پوران می پرسید. برایش نقش هماهنگی نهادهای حامی جنبش کارگری خارج از کشور مهم بود. به اشخاص اعتماد داشت و فکر می کرد شاید این افراد بتوانند در بوجود آوردن شرایط درست کمک کنند. در بحبوبه درگیری های خارج، تمام حرف اش این بود که "نباید گذاشت دشمن شاد شود". این "دشمن شاد نکنی" اش حتی در زمان بیماری نیز بر زبان اش بود. معتقد بود اختلافات را نباید زیاد بزرگ کرد. نقد فعالیت را قبول داشت و می گفت تخریب را نباید جدی گرفت زیرا کسانیکه که تخریب می کنند خودشان رسوا می شوند و باید کار را ادامه داد.
رفیق تراب در تمامی سالهائی که به حمایت از فعالیتهای کارگری نیاز مبرمی وجود داشت، از هر آنجه در توان اش بود دریغ نورزید، حتی اگر نیاز به ویراستاری بود انجام می داد، حتی در رابطه با مطالبی که می باید نوشته شود همراهی می کرد، بطور مثال در زمانی که مطالب تئوریک و نقد دستمزد شدت گرفت، یکی از نقدها به فعالین کارگری ایران ناخوشایند بود که در آن نقد نویسنده، نظرات فعالین کارگری ایران را غیرکارگری خطاب کرده بود ، ما از یکی از رفقایی که که در عرصه تئوریک مهارت بیشتری داشت تقاضا کردیم که هر دو دیدگاه را بخواند و نظرش را ارائه دهد. وقتی که که نظر رفیق فرستاده شد، تراب خودش شخصا با آن رفیق تماس گرفت و گفت حاضر است نظر ایشان را تایپ کند و در سایت اندیشه و پیکار انتشار دهد چرا که اعتقاد داشت که نظر سومی نیز وجود دارد که آن رفیق گفت این مطالب درونی خود ما است و نیازی نیست که علنی شود.
رفیق تراب اگر ضرورت نیاز مالی را می دید خودش بطور مستقیم اقدام می کرد، یک بار در یادداشتی به او و چند رفیق دیگر برای کمک به یک کارگر بیمار در خواست داشتیم، بخش عمده آن کمک را خودش جمع کرد و حتی زمانی که گزارش کمک را فرستادیم بدون نگاه کردن به گزارش یک یاداشت فرستاد و گفت نیازی به گزارش نیست و ما می دانیم چه کار می کنیم.
رفیق تراب در تمامی این پنج سال بیماری اش نشان داد که چه انسان بزرگی است. در سال 2014 پشت در اتاق اش معطل بودم که دکتر روانشناس کارش تمام شود و ما بتوانیم وارد اطاق شویم . هنگامی که روانشناس از اطاق بیرون آمد از ما عذرخواهی کرد برای اینکه طول کشیده است. از او سوال کردم روحیه اش چگونه است؟ به من گفت: "من تا به حال انسانی در شرایط مشابه ایشان ندیده ام که نه تنها افسردگی نگرفته است و خیال خودکشی نداشته باشد بلکه ایشان به من هم روحیه می دهد". در طول پنج سال بیماری رفیق تراب ، سه بار پیش او رفتم ولی کمتر زمانی بود که او را مشغول ندیده باشم حتی زمانی که بر روی تخت بود تلفن اش بارها زنگ می خورد و یا چندین نفر در حال آمدن و دیدار او بودند. حتی در همان شرایط هم همانند دهه پنجاه زندگی اش روابط اش را بسیار محکم و با اصول حفظ می کرد. در دو دیدار آخر به من می گفت قرار است چند نفر بیایند، نه اسم خودم را می گوییم و نه اسم آنها را باید بدانم و من هم از او عذر می خواستم و می رفتم.
رفیق تراب انسانی بود در کنار محرومان و با محرومان، عقاید سیاسی انسانها را مبنای ارتباط خودش نمی گذاشت. با افراد ملی مذهبی تا اعضای شورای ملی مقاومت، در تمامی جریانات سیاسی دوستی داشت، دوستان دوران سنگرهای لبنان و فلسطین اش تا جوانانی که در این دوره به مبارزه کشیده شده بودند، با همه ارتباط داشت. معیارش برای رابطه هیچگاه تغییر نکرد، معیار"انسان بودن" افراد و "در کنار مردم بودن" آنان. بسیار از افراد فرصت طلب دوری می کرد و برای دوستان گذشته اش احترام قائل بود، حتی اگر به او می گفتی عمو این شخص که حرفهایش را حتی خودت هم با بسیاری از آن مرزبندی داری می گفت: "این شخص دوست دوران سخت است و بهای مبارزه را داده است."
رفیق تراب انسانی بود که همواره با محرومان و زحمتکشان همراه بود و برای گفتن نظرش در رابطه با چپ و مبارزه بسیار وسواس داشت ، ادا اطوار روشنفکری نداشت و نیازی نمی دید برای اثبات نظرش از مارکس و یا کس دیگری نقل قول بیاورد ولی تا جای ممکن به متفکران شرقی و حتی شعری از یک شاعر حرف اش را می رساند و در این رهگذر در رابطه با افراد و جریانات، انسانی بسیار با اخلاق بود. اگر در رابطه با کسی از او سوال می شد در بدترین حالت که می شد فهمید که نظر مساعدی در رابطه با آن شخص ندارد تنها می گفت مواظب باش. اعتماد به افراد را قبول داشت. در اواخر دهه هشتاد میلادی در شهر تورنتو نشریه ای چاپ می شد که سردبیر آن مسئول حزب توده بود تراب هم چند مقاله در آن نوشت ولی به محضی که دوستان به او انتقاد کردند از فرستادن مطلب خودداری کرد. برای انتقال نظرش زیاد تن به هر مصاحبه و نوشته ای نمی داد و برای نشریه آرش می نوشت و همیشه معتقد بود باید برای آرش نوشت و هر کس می تواند همراهی کند. برای انتشار مطالب در سایت اندیشه و پیکار حتی مطلب اگر خوب بود ولی نویسنده را نمی شناخت از دیگران نظر می خواست و حتی اگر جواب مناسب را دریافت نمی کرد، ولی برای آن نظر ارزش قائل بود.
رفیق تراب سمبل مبارزه مستقل جنبش چپ احتماعی دوران معاصر ایران بود. نماینده نسلی است که بسیاری از آنها رفته اند و محدود افرادی مانند او زنده هستند. کسانی که در دهه شصت با تشکلات سیاسی کار کرده اند می دانند کمتر کسی را می توان یافت که احترامی برای تشکلی داشته باشد که روزگاری با آن تشکیلات کار کرده باشد و دیگر نمی خواسته با آن تشکیلات باشد وحتی از مسئولین همان تشکلات موجود مورد احترام اشان باشد. اما رفیق تراب مورد احترام بسیاری است که حتی به پیکار هم اعتقاد ندارند.
رفیق تراب به معنی واقعی ادامه دهنده سنت دوران روشنگری بود و برای مفهوم آرمان های دوران روشنگری یعنی خردمندی، پژوهش انتقادی، آزادی بیان، و آزادی پرسش ارزش بسیار بالایی قائل بود و کوشید انها را بهبود ببخشد وگسترش دهد و با جامعه امروز سازگار کند.
آنچه از زندگي اين بزرگ انسان مبارز درس گرفته ام آن است كه سر خود گيرم و آني از منافع كارگران و زحمتكشان غافل نباشم و در اين راه از طعنه ها و اتهام زدن هاي بد خواهان هيچ بيمي به دل راه ندهم آن چنانكه او چنين ميكرد. راه بسيار ناهموار مبارزه طبقاتي را تنها با از خود گذشتگي ها و تحمل ناروائي هاي فراوان كه همواره وجود داشته ودارد وتنها با محو طبقات هموار تر ميگردد بدون خستگی همانند او تا به اخر ادامه دهم .. هم چنان كه او به درستي ميگفت اين تخريب كنندگان اند كه خود در انتها تخريب ميشوند. پا فشاري بر همراهي و همدلي مبارزان راه ازادي وفاصله گرفتن از سازشكاران ورفرميست های نگاه به قدرت تنها مسيري است كه ميتواند ما را به صبح روشنتري رهنمون شود . هر چند قدم هاي ما كوچك و آهسته باشد اما اگر در مسير مبارزه گام بر داريم ، اين مشعل را همواره فروزان نگاه خواهيم داشت . با شد كه راه رهرواني همانند او را همواره زنده نگاه داريم .
کسانی که تراب را می شناختند، می دانند که تراب نه نیازی به لقب رفیق کبیر داشت و نه اصراری داشت که نشان دهد که در تاریخ مبارزات پنجاه سال گذشته نقشی داشته است. تراب خودش را یک قطره ای از دریایی بیکران مبارزات اجتماعی نیم قرن گذشته ایران می دانست اما در اصل سازمانده بی نظیر جنبش پنجاه سال گذشته ایران است. تراب متعلق به اینده جنبش مبارزاتی است ، آنکه گفتارش همه کردار بود.
افسانه حیات دو روزی نبود بیش
آن هم عزیز با تو بگویم چه سان گذشت:
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین وآن گذشت

یاد رفیق تراب همواره با من خواهد
مهدی کوهستانی
بهمن 1395

(avant garde)
آوانگارد لفظي نظامي و فرانسوي است به گارد پيشرويي در ارتش اطلاق مي‌شد كه جلوتر از بقيه حركت كرده زمينه را براي ورود بقيه نيروها آماده مي‌كردند