عصر نو
www.asre-nou.net

علم و اخلاق


Mon 10 10 2016

اسماعیل رضایی

انسان در روابطی تنگاتنگ با زیست بوم خویش، در تکاپوی مداوم برای شناخت ضرورت های بازدارندۀ تعالی و رشد و بالندگی، علم و فن را برای تسهیل روابط مادی و معنوی بین انسانی و درون اجتماعی توسعه بخشید. این تلاش و کنکاش ضمن تکامل مغزی و اندامگان آدمی، در بهبود و بهیابی روندهای متعامل تر و مطلوب تر رفتارها و کردار وی نقش اساسی را بازی کرده است. چرا که بدینسان ندرت ها و نایابی ها با شیوه های نوین دریافت ها و برداشت های محیطی به سوی کثرت و فزونی سوق یافت. تکامل ابعاد انسانی و ابزاری از ره آورد کار مفید اجتماعی بوده که در بروز ناب استعدادهای انسانی و تکمیل و کمال برترین شاخصه انسانی یعنی زبان نقش بارزی را بازی نموده است.غنای زبان و کلام در توسعه و تحکیم مراودات و محاورات درون اجتماعی و بین فردی برای بیان نیازها و انتظارات عمومی از روند تکامل و توسعه، نمود برجسته ای را ایفا کرده است.اما هرچه قدر توانمندی های آدمی در غلبه بر قهر و جبر طبیعی و اجتماعی فزونی گرفت، روند سلطه گری و قدرت مداری انسان در بهره کشی از همنوع و طبیعت برای ارضای تمایلات و تمنیات فردی و گروهی توسعه یافت. چرا که تن آسایی و افزون خواهی های نهادینه شدۀ روند حیات سست و لرزان درک متقابل انسانی و نبود درک و شناخت آگاهانه از فرایندهای تبادل و تبدیلات محیطی اجتماعی، سیادت پذیری برای گریز از ضعف و خلجان مسلط بر حیات عمومی را استحکام بخشیده است.پس پروسۀ نهادین خصایل ناپسند و رذیلانۀ آدمی، از طریق سلطه گری ابزار و ماشین بر سرنوشت انسان ها، نمودهای نوینی از رفتارها و کردار را عمومیت بخشید که بنیان های تضاد و تقابل، نفرت و کینه و جنگ و خونریزی را گسترش داد.

تاثیرات محیطی بر انسان وکنش و واکنش آدمی برای انطباق و تعادل،وی را برای اتخاذ اشکال خاصی از نگاه و نظر به حیات جمعی و فردی هدایت می کند.پس احساس و الهام آدمی گام اول برقراری ارتباط با محیط و جامعه است. انتزاع و شناخت عوامل مفید و کارآمد برای پیشبرد اهداف، گام بعدی برقراری ارتباطات انسانی در پروسۀ پویش های اجتماعی محسوب می شود.در این فرایند اندیشه و باورهای آدمی را که حاوی ارزش ها و روش هایی که متناسب با فهم و درک وی از محیط و جامعه است؛ شکل می بخشد.این نمودها که از ایده ای خاص تبعیت می کنند؛حاوی باورهای ایمانی خاصی هستند که جامعه و انسان را تحت تاثیر مداوم خود بسوی برقراری شاکله های ارزشی و روابط و مناسبات درون اجتماعی و بین فردی سوق می دهند.بنابراین احساس و الهام آدمی به نمود و نمادتفکر و اندیشه وی منجر می شود. نمود اندیشه در پروسۀ فعالیت آدمی به نماد الگوهای اجرایی و عملی فرد در تبادل و تبدیلات درونی و بیرونی اش مبدل می شود.بدینسان با کنکاش و غور در عوامل متکاثر محیطی خویش به یک نظام مندی خاصی که حاوی ارزش ها و اصالت های وی می باشند؛دست می یازد.خلق و خوی انسانی نیز بر اساس دریافت های محیطی و واکنش وی برای گذر زندگی شکل می گیرند.توقف در ایستارها و سازوکارهای گذشته به نهادینه شدن بسیاری از عادات و خلقیاتی منجر می شود؛ که پندار گرایی و موهوم بافی را در پس ضعف خرد و اندیشه به عرصه حد و حصر پویشی جامعه و انسان مبدل می سازد.پس کم مایگی ذهنیت گنگ و مبهم، از ملزمات تعالی و کمال می پرهیزد و علم و پویایی ذاتی اش را درپس انجماد وواپس ماندگی ایده و عمل به سخره می گیرد.

اعتقاد و باور آدمی نیز براساس درک و شناخت مقولات و مفاهیم هستی فردی و جمعی شکل پذیرفته و راهبرد و راهبر آدمی در تبادل و تبدیلات درون اجتماعی می گردد.ناتوانی در برقراری ارتباطی مفید و موثر با عوامل محیطی و عدم درک و حضور دیگر پدیده ها برای مفهوم گزینی و تعریف پذیری واقعی و حقیقی موضوعات و مقولات حیات انسانی، جهت گیری و سویابی اصولی و منطقی را ناممکن ساخته و موجب سست بنیانی و بی ثباتی اعتقادات و باورهای ایمانی می شود.در این فرایند، مبانی و قواعدی نهادینه می شوند که با بار احساسی خویش عقلانیت و خردورزی را به حاشیه رانده و جامعه را در جدل ها و التهابات نافرجام فرو می برند.بدینسان روندهای روزمره گی و برخوردهای مقطعی و گزینش های دوره ای و گذرا را سرلوحه حیات خویش قرار داده و به تفسیر و تعبیر و توصیف پدیده ها و رخدادهای محیطی اکتفا می ورزند.بنابراین ایده و نظر،علم و معرفت و شناخت حسی را در سطح و ظرف نگهداشته واز نفوذ و رسوخ در درون و ماهیت پدیده ها و رخدادها می پرهیزد.بدینسان باورها و اعتقادات با نمودی ناواقع و مقلوب،هنجارها و ارزش های اجتماعی را به نمادی کاذب و غیراصولی رفتارها و کردارهای عمومی مبدل می سازند.در این صورت، آدمی در دایرۀ دروغین و قلب شدۀ بسیاری از تبادل و تبدیلات درونی و بیرونی قرار گرفته و با تکیه بر تخیل و الگوهای پنداری ، روندی رندانه و فریب کارانه در پیش می گیرد. چرا که وارونگی دریافت های انسانی عموما به وارونگی رفتار و کردار منجر شده که روند متعارف و متعادل را به بیراهه سوق می دهد.پس بسیاری از ملزمات اجتماعی از جمله اخلاق فردی و جمعی در پس باورها و اعتقادات بی مایه و نابخردانه به روندی نامتعارف در ارتباطات درون اجتماعی و بین فردی روی می آورند.

اخلاق علمی از پویایی ذاتی و انسجام درونی علم برای رشد و تعالی خویش بهره می گیرد.پس منشاء و مبداء آگاهی های واقعی و اصیلی می گردد؛ که جامعه و انسان را در گزینش و اقدام مسئولانه و واقع بینانه یاری می رساند. براین اساس اخلاق علمی بروز بوده و همسو و همگام با رشد و پویایی جامعه، به تعالی و کمال روی می آورد.پس انسان گریز و جامعه ستیز نبوده و در راستای همسانی و همخویی با تحکیم و تثبیت ارزش های تعادلی و عدالت محور مورد لزوم گام بر می دارد. علم در پس کنکاش ها و پژوهش های عینی و اصولی خویش، بسوی یک وحدت،تجانس و پویایی درونی حرکت می کند که جامعه و انسان را برای یافتن بهترین و مطلوب ترین اشکال زیست جمعی هدایت می کند.ولی انسان های گرفتار در چنبرۀ خودخواهی ها و برتری طلبی های مفرط و جامعه ستیز از شاکله های ارزشی علم فاصله گرفته و آن را به ابزاری در خدمت سلطه گری و رجحان طلبی های پست و دنی خویش مبدل ساخته اند. پس اخلاق منبعث از چنین نگاه و نظری نیز برای توجیه و ابهام گزینی های توجیه گر در ریب و ریای پندار گرایان و موهوم بافان علم آموز واقع گریز فرو می خسبند. اخلاق علمی مبلغ یگانگی و یکرنگی بوده و افتراق و پراکندگی ریشه در پندارهای اخلاقی دارند که قادر به همسویی و همپویی با نیازهای جامعه و انسان نیست. پس علم و اخلاق اگرچه در بودن و شدن انسان نمودی عینی و عملی دارند؛ ولی این بدان معنی نیست که تمامی کسانی که از آبشخور علم بهره می برند؛ الزاما معیارهای اخلاقی را نیز برای زیستی متعامل و متکامل مرئی می دارند. بنابراین علم در نمودهای آگاهانۀ انسانی به نماد سازندگی و پویندگی جامعه و انسان روی می آورد.پیوند علم با اکتسابات مجازی صرف«مالکیت، پول، قدرت .....» ویا همگنی با کار معیشتی صرف که برمصالح و منافع فردی پای می فشارد؛به شکل دهی آگاهی های کاذبی روی می آورد که جامعه و جمع را در خودخواهی های عفن و بی مایه به اسارت می گیرد.

اخلاق علمی برخلاف روندهای ذهنی و پنداری باورهای ایمانی که بر نصایح و پند و اندرزهای رازآلود و گنگ و مبهم اتکا دارند؛از یک شفافیت و وضوح خاصی برخوردار است که با اسرارزدایی از تمامی مناسبات ناانسانی و اسارت بار حاکم بر جامعه های انسانی، روند شکوفایی ارزش ها و بهیابی و بهپویی جامعه و انسان را در پیش می گیرد. تمامی ایده های ذهنی و پنداری از جمله دین بدلیل دور بودن از رویه های علمی برای خردورزی و درک و فهم محتوایی و مضمونی پدیده های محیطی، از هرگونه رویه های اخلاقی در فعل و انفعالات اجتماعی بدورند. چرا که اخلاق علمی از بار معنایی شدن و گشتن برخوردار بوده و با مصداق های عینی و عملی درون اجتماعی و بین فردی، روند تعالی و کمال جامعه و انسان را در پیش می گیرد. دین بعنوان یک ایده واپسگرا قادر به همگرایی و همسویی با فرایند رشد و توسعه علمی نبوده؛ و برای استمرار حیات خویش الزاما از رویه های صداخلاقی چون خشونت و حد و هدم جامعه و انسان روی می آورد.اصولا اخلاق دارای یک نسبیت زمانی و مکانی خاصی می باشد،که نمود و ظهورش را معمول و مرسوم می دارد. بدین مضمون که اخلاق حاصل روندهای پویا و بالنده معیشت و معرفت جامعه و انسان است. با رشد و تعالی معرفت و خرد انسانی سیطره و گستره اش تعمیق یافته و با تحول و دگرگونی اشکال معیشتی شیوه های نوینی را در پیش می گیرد. پس ایستایی و واپسگرایی با توقف در ایستار های گذشته و ابرام بر نرم های کهنه و فرسوده برای معیشت و معرفت، قادر به اتخاذ هیچگونه رویه های اخلاقی و انسانی در روابط و مناسبات بین انسانی و درون اجتماعی نیست.منتسبات اخلاقی پنداری و ذهنی عموما روندی توصیفی،تفسیری و توجیهی را در پیش گرفته و از واقعگرایی و توسعه و تکامل جامعه و انسان فاصله بعید دارند.در حالی که اخلاق علمی با شناخت مضمونی و درک مفهومی رخدادها و پدیده های محیطی، جامعه و انسان را بسوی تعالی و کمال رهنمون است.

پند و اندرزهای رسولانه و دین مدارانه، با توقف در سازوکارهای گذشته، نافی هرگونه تعاملات اخلاقی درون اجتماعی بوده و براین اساس بر اسلوب های سالوس و ریا برای گذر از مرزهای ضداخلاقی اتکا دارند.اخلاق علمی، دارای نمودی آگاهانه بوده و از روندی اصلاحی و بهپویی جامعه و انسان پیروی می کند.در حالی که پندارهای اخلاقی بدلیل توقف در عادات و سنت گذشته قادر به درک و هضم تحول و تکامل نبوده و ناآگاهانه با معضلات و مبرمات جامعه و انسان مرتبط شده که بسوی انحطاط و اختناق سوق می یابند. پس اخلاق دارای ارتباطی تنگاتنگ با آگاهی های فردی و جمعی دارد. زیرا که آگاهی با پویشی اخلاقی، منبع و منشاء بیداری و هوشیاری بوده و در راه تحقق عدالت و ایفای وظایف و مسئولیت های اجتماعی نقش برجسته ای دارد. در حالی که در ناآگاهی، اخلاق در رویا پروری، اسطوره سازی و خیال بافی های عمومی، با روندی ناسازگار با تحولات اجتماعی،مسیر نامطلوب و غیرواقع را در پیش گرفته و با نمودی کاذب درموعظه و پند و اندرز جای خوش می نماید. زیرا منشاء آن تمایلات و رضامندی فردی بوده ورفتار و کردار اخلاقی همگان در راستای کسب موقعیت و غنای مادی و منافع فردی مفهوم می یابد. عنصر ناآگاه چون نمی تواند بین خود و حضور پدیده های محیطی یک ارتباط پویا و پایا ببیند؛نمودهای اخلاقی را به عامل محدودیت و قیود اجتماعی تلقی کرده و در پیوندهای متزلزل وآنی برای رفع حوایج و تمایلات گام برمی دارد. همین تزلزل و محدودیت است که به اقتدار و قدرت جنبۀ حقانیت، اصلیت و اهلیت بخشیده و اخلاق را در چارچوب حاکمیت اقتدار قوی بر ضعیف محدود و محصور می سازد. براین اساس است که در عصر توسعه و پیشرفت برق آسای علم و فن با نمودهای شاخص ارزشی و اخلاقی، بسیاری که داعیه اندیشمندی و اعلمیت دارند؛ هنوز با تکیه بر اقوال و آثار گذشتگان بر تفکیک اخلاقی بین سروران و توده ها پای می فشارند.این ویژگی محصول تصلب اندیشه و خلاء فکری است که قادر به درک و شناخت ماهیت و مضمون روندهای کنونی نبوده ویا با روندهای عادت گونۀ اتکا به میراث های علمی و ادبی گذشته ، از درک و فهم تبادل و تبدیلات محیطی غفلت ورزیده و تما می ارزش ها و اخلاقیات منبعث از تعامل و تکامل جامعه و انسان را در پروسۀ انجمادی گذشته وا می نهند.

در نظام سلطه سرمایه، اخلاق از نسبیت زمانی و مکانی خویش به جامعیت منش و رفتار در عرصه های متکاثر اجتماعی مبدل شده است؛ که عامه را در پروسۀ بهره کشی و استحمار برای برتری طلبی و سیادت خواهی بی حد و مرز تشویق و تهیج می کند. در این روند غیراخلاقی نهادینه شده، جامعه و انسان همواره تحت تعدی و تجاوز ستم سرمایه قرار داشته ومرز اخلاقی در ریب و ریای عوامفریبانه و بذل و بخشش های کریمانه مخدوش می باشند.در روند وارونگی اخلاقی در نظام سلطه سرمایه که با اتکای بر القای متقابل و متعامل تکنیک و فن نمود یافته، به ابزاری برای تخطئه تمامی ارزش های اخلاقی الزامی زیست متعامل و متعادل جامعه و انسان مبدل شده است.اکنون انسان ها با یورش متراکم و انبوه اطلاعات و ادعاهای دروغین و غیرواقعی عمال سرمایه از طریق امواج و ایماژ، روند بهیابی و بهپویی اخلاقی و انسانی را نیافته و در سراب تمول و تجمل از زیست معمول و معقول خویش باز مانده اند. در نظام سلطه سرمایه، فرایند استحاله اخلاق در افزونخواهی ها و برتری جویی های عفن و بی مایه آدمی ودر اکتسابات نامتعارف مجازی تحکیم و تثبیت شده است.تمامی انسان ها در تلاشی غیر اخلاقی و ناانسانی برای ارضای خودخواهی های بی اصالت و فاقد هویت خویش، تمامی مرزهای اخلاقی را زیر پا نهاده وارزش های برآمده از تعامل و تکامل را در رتب های نامتعادل اجتماعی و رقابت های کور و بی معنا واگذاشته اند.چرا که در نظام سلطه سرمایه، شم اخلاقی شم اقتصادی و سود بری محض بوده و تمامی الگوهای رفتاری و کرداری براساس آن تعریف و تنظیم می شوند. بنابراین سخت جانی عادات و سنن و جاذبه های فریبنده و اغواکنندۀ تمایلات و تمنیات نامتعارف محیطی، روند زیست آگاهانه را محدود و محصور کرده است.در این فرایند است که انسان دانش آموخته، قدرت همپویی و همسویی با روند توسعه و تکامل علم و فن را نداشته و ناآگاهانه با برآمدهای حاصل تکامل جامعه و انسان همراه شده و آنرا ملعبۀ خواست و نیات واپسگرایانه و منفعلانۀ خویش می نماید.در حالیکه در روند آگاهانۀ اخلاقی منبعث از درک علمی، انسان خود را مدیون جامعه دانسته و برای ادای تعهدات خویش نسبت به فرد و جمع گام بر می دارد

اخلاق طبقاتی، اخلاق بردگی و سفله پروری می باشد. چرا که بر تعدی و تجاوز و حد و هتک جامعه و انسان اتکا دارد.براین اساس با اخلاق علمی و متعالی هرگز نمی تواند به آشتی برسد. چرا که با خاستگاه و روش ها و منش های آن در تضادی آشتی ناپذیر قرار دارد.ولی اخلاق منبعث از عادت و سنت با واپسگرایی و ناتوان از همسویی و همراهی با تحول و تکامل دانش و فن، به تعدی و تحکم نظام سلطه سرمایه گردن می نهد. چرا که اخلاق طبقاتی و واپسگرایانه، بر نمودهای فردی استوار بوده؛و اخلاق فردی مفهومی مجرد است که بر پایه فرضیات و روحیات ذهنی و پنداری بنا شده و قادر به درک و فهم لازم از تاثیر متقابل عناصر محیطی در تبادل و تبدیلات درون اجتماعی و بین فردی نمی باشد. بنابراین ایده های پنداری و ذهنی اخلاقیات را در فرد و کنش های درونی و ذاتی وی جستجو می کنند. بدینسان است که اخلاق در موعظه و پند و اندرز جای خوش کرده و اعتقادات و باورهای ایمانی قدسی و روحانی به ابزار پوششی ناروایی های اخلاقی قرار می گیرند.پس در اخلاق پنداری فرد با تکیه بر منابع اقتدار و باورهای ایمانی و اعتقادات قدسی و روحانی، زوایای تاریک و ظلمانی حیات بی فرجام خویش را پوشش می دهد. مفاهیم اخلاقی، مفاهیمی سازگار با برآمدهای تحولی و تکاملی اجتماعی و انسانی است. تنش ها، کنش ها و ناسازگاری های درون اجتماعی مبین فروخسبیدن آمال و آرزوهای آدمی در تنگناهای مادی و معنوی است؛ که از روندهای اخلاقی و انسانی تبعیت نمی کنند. پس اخلاق را شور و شعور و درک ودرایت همراهی کرده و گام های غیراخلاقی با توهم و تکلم ناگویا و ناپویا همدم و همگام است.

ترکیب و تلفیق اخلاق با برآمدهای توسعه و پیشرفت علم و فن، از یکطرف به تمایلات و تمنیات و همچنین به مطالبه محوری های رو به گسترش برای بهپویی و بهسازی زیست اجتماعی گرایش داشته؛ و از سوی دیگر، در پیوند با وارونگی درک و دریافت زیست جمعی و فردی، به ترکیبی تخریبی و انهدامی برای صیانت و حراست از چارچوب های تنگ و بی بازده گذشته روی آورده است. اخلاق واپسگرا در پس ناتوانی های بی بدیل خویش در پیوند با پویایی و گویایی ذاتی درون اجتماعی،از بروز واقع و صادق اخلاقی به دور بوده و با بیان فریبنده و کلام اغوا کننده سعی می کند؛ جامعه و انسان را تحت تاثیر مداوم خود قرار دهد.چرا که نمودی از تجرد اندیشه بوده و عموما جنبه احساسی داشته، و از درک و فهم پویندگی و بالندگی محیطی ناتوان است.پس فاقد یک نظم و اقتدار درونی برای رشد و کمال بوده و جامعه را در نارسایی و کمیابی منابع و امکانات زیست معمول و ملزوم بی بهره می سازد.بنابراین اخلاق که تحت تاثیر مداوم تحولات معرفتی و معیشتی قرار دارد؛ خود را در پویایی و کمال علم و معرفت می آلاید و بسوی تعالی و تکمیل سوق می یابد. براین اساس یک تفاوت آشکار و قابل قیاس بین اخلاق عصر روشنگری و عصر روشن بینی درحال توسعه و تحکیم وجود دارد که تمایل به یک دگرگونی اساسی در روابط و مناسبات درون اجتماعی و بین فردی دارد. چرا که عصر روشنگری، عصر شناخت و درک بیشتر ناشناخته ها و ضرورت های مانع و رادع توسعه و پیشرفت مناسبات اجتماعی انسانی سپری شد؛ و آدمی با غلبه بر بسیاری از ناهنجاری های ناشی از کم فهمی و بدفهمی به سوی هنجارها و درک بسیار روشن تر و بهبود یافته تری نسبت به حیات فردی و جمعی پیدا کرد. در حالی که در عصر روشن بینی، آدمی در پیوند و مناسباتی شفاف تر و آگاهانه تر بسوی یک همبستگی درونی و عمیق انسانی اجتماعی در حرکت است. پس اخلاق منبعث از آن نیز با نمودی انسانی تر و عمومی تر روند کمال و تعالی جامعه و انسان را در پیش می گیرد.خاستگاه طبقاتی نظام سلطه سرمایه، با گرایش به توقف و ایستایی در سازوکارهای عصر روشنگری، از برآمدهای تحول و دگرگون ساز عصر روشن بینی می پرهیزد و در برابر آن مواضع خصمانه دارد. چرا که با شفافیت و عریان شدن بسیاری از رمز و راز روندهای نا انسانی حاکم بر روابط و مناسبات نظام سرمایه در عصر روشن بینی،جایگاه نهادینه شده و مصالح و منافع بسیاری در معرض فروپاشی و اضمحلال قرار می گیرد.

با ورود به عصر روشن بینی، غلبه و گذر از موانع و ضرورت های دست و پاگیر طبیعی اجتماعی تسهیل شده و روند آگاهانۀ درک عامه، عمومی تر، توسعه یافته تر و عمیقتر نمود یافته و اخلاق از چارچوب های عوام فریبانه و بذل و بخشش های کریمانه، به عنصر بارز و تاثیرگذار در روابط و مناسبات انسانی برای زیستی مطلوب و معقول روی می آورد.چرا که در عصر روشن بینی، انسانها با نمودهای نوینی ازدستاوردهای علم و تکنیک روبرو می شوند که اسرار ناپیدا و پنهان مناسبات گذشته را هرچه بیشتر به سوی وضوح و شفافیت سوق می دهند. این روند انسان ها را با انتظارات و مطالبات نوین و معقول، به سوی یک همبستگی و همپویی سازنده و مفید هدایت می کند. بنابراین اگر در عصر روشنگری با عدم شفافیت و ابهام و ایهام بسیاری از ملزمات حیات انسانی، اخلاق نیز با نمودی کاذب و عاری از خلوص و پاکی، زیست آدمی را ملعبۀ خواست و نیات پست و دنی خود قرار داده؛ در عصر روشن بینی با پالایش و پیرایش دید و نظر که محصول شفافیت و ابهام زدایی و برملایی اسرار و رمز و راز نهفته در مناسبات انسانی نظام سلطه سرمایه می باشند؛ جامعه و انسان در یک جهش کیفی مطلوب، بسیاری از قید و بندهای اسارت بار طبقاتی را به سوی تعدیل و تعادل مطلوب و بهینه سوق می دهند. روشن بینی خود ره آورد تکامل تراکمی و دم افزون فن و تکنیک است که بر اخلاق علمی و روشن بین استوار است. این ویژگی بسیاری از گریزگاه های روندهای غیراخلاقی را سد کرده و فرصت و امکان لازم را برای بهیابی و بهپویی اخلاقی فراهم می سازد. مسلما عمال سرمایه و عوامل واپسگرا در برابر نمودهای انسانی عصر روشن بینی مقاومت تخریبی و تحدیدی صعب و دشواری را خواهند داشت. این امر مبارزه و مطالبه توامان نیروهای مترقی را برای گذر از روندهای نامتعارف و ناانسانی عناصر مطرود و مغضوب عامه را می طلبد. در عصر روشن بینی بسیاری از ملزمات درون اجتماعی و بین فردی اشکال مطلوب تری به خود می گیرند. دموکراسی با نمودهای نوین انسانی و امنیت اجتماعی اقتصادی با تامین و تضمین مطلوب تر و عادلانه تر روند بهسازی و بهیابی زیست عمومی را در پیش می گیرند.

نتیجه اینکه،اخلاق به عنوان نمودی از معرفت و معیشت، دارای شمول عام بوده و از تاثیر گذاری برروابط و مناسبات درون اجتماعی و بین فردی برخوردار می باشد. پس در پس تحول و تکامل جامعه و انسان متحول شده و اشکال نوینی را در تعاملات اجتماعی اقتصادی پیدا می کند.براین اساس در واپسگرایی ایده و عمل بصورت نمود های کاذب و دروغینی بروز یافته که تمامی حلقه های رابط و واسط بین انسانی و درون اجتماعی را در ریب و ریای پند و اندرزهای بی بنیاد رسولانه و حکیمانه از هم می گسلد.بداخلاقی یا غیر اخلاقی بودن تحت سیطره سلطه گرایانۀ سرمایه یا واپسگرایی دینی امری حتمی و مسلم است؛ چرا که در سلطه نظام سرمایه اخلاق در چارچوب تنگ و محصور کار معیشتی و سود بری محض گرفتار آمده و در واپسگرایی دینی در پس تکرار مکررات محدود و محصور پند و اندرزهای دروغین برای تطهیر و توجیه گام های ضد انسانی و غیراخلاقی زمینگیر شده است. مشی و منش روندهای سلطه سرمایه، دارای یک تضاد آشتی ناپذیر با اخلاق و نمود ارزش های اخلاقی دارند.چرا که تمامی سازوکارهای آن بر بهره کشی و بی عدالتی و تعدی و تجاوز بنا شده که نافی هرگونه ارزش های اخلاقی می باشند.اصولا اخلاق و اکتسابات مجازی محیطی دو عنصر مانعة الجمع می باشند. انتخاب هرکدام نافی دیگری می باشد.ودر نظام سلطه سرمایه که با حاکمیت منفعت طلبی و مصلحت اندیشی های بی بدیلی همراه است؛ این اخلاق است که همواره نفی می شود. عصر روشنگری با شناخت و درک و فهم بسیاری از ناشناخته ها و ضرورت های دست و پا گیر طبیعی اجتماعی؛بر بستر تحول جهش گونۀ علم و فن، عصر روشن بینی را آغاز کرده است.عصری که بسیاری از رمز و رازهای نهفته در پس حجاب و عفاف، بسوی شفافیت و وضوح و روشنی روزافزون سوق می یابند.این ویژگی با تحول انتظار و نیاز نوین عامه، اخلاق را نمودهای نوینی می بخشد که متفاوت و متباین با بارزه های اخلاقی نهادینه شده گذشته است.روندهای غیراخلاقی و ضدانسانی کنونی حاصل مقاومت واپسگرایی و استبداد و انقیاد جایگاه و پایگاه نهادینه شده گذشته است که برای مداومت خویش،تلاش می ورزند؛تا از برقراری نمودهای اخلاقی حاصل رشد و کمال جامعه و انسان جلوگیری نمایند. اکنون اخلاق با مظاهر فریبنده و کاذب امداد و ارشاد،به معضلی برای شناخت مسیرهای اصولی و منطقی در گیرشدن با نمودهای نامتعارف ستم سرمایه و واپسگرایی تبدیل شده است. مسلما مبارزات اصولی و عقلانی نیروهای مترقی می تواند ترفند ها و تمهیدات غیر اخلاقی و ناانسانی دشمنان مردم را به چالش بکشد.

اسماعیل رضایی
04/10/2016
پاریس