عصر نو
www.asre-nou.net

سرگدشت شگفت انگیز یک نویسنده سوئدی - بخش سوم

در باره لاسه استرم استد
Wed 8 06 2016

کوروش گلنام



در دو بخش گذشته از کودکی ، نوجوانی، جوانی و خلاف کاری ها، زندان های گوناگون و فرارهای چندین و چند باره لاسه از زندان ها، تا اندازه ای از وضع در زندان ها و بر خورد پلیس و مقام های مسئول سوئد در مورد او و دیگر زندانیان سخن رفت تا زمانی که او در یک محکومیت دو ساله دیگر با یک زندانی بنام "بنکه" آشنا می شود که زندگی آینده او را دست خوش دگرگونی ای بزرگ ولی منفی می سازد.

آعتیاد

لاسه در مدت 2 سال آخر محکومیت دوران پیش از اعتیاد، تنها یک بار فرار می کند که کوتاه مدت است و پس از دستگیری در میان ناباوری، با توجه به پیشینه تا آن زمان او، در آرامش می گذراند و به همین سبب پس از مدتی به بخش دیگری از زندان که محدودیت های کمتری دارد و زندانی ها آزادی بیشتری دارند انتقال می یابد و در همین جا است که با "بنکه"(1) آشنا می شود.

زمان می گذرد و دو سال زندان او به پایان رسیده و او چند هفته زودتر از بنکه از زندان آزاد می شود و زمانی که بنکه نیز آزاد می شود، برای جشن آزادی او، سه بطری عرق می خرد و در ایستگاه راه آهن استکهلم به پیشواز او می رود. دنباله ماجرا از زبان لاسه:

" بنکه از قطار پایین پرید و پیشنهاد مرا برای عرق خوری رد کرد و فریاد کشید:

ـ بیا بریم! می ریم سراغ آرنه(2) و مواد می خریم!

بنکه معتاد بود ولی گفته بود که کنار گذاشته است و این ماه های آخر، مواد مصرف نکرده و هرگز نیز مصرف نخواهد کرد. اکنون ولی او در استکهلم بود و آن قول های گذشته نیز دیگر اعتباری نداشت. گذشته از این، آن قول ها را او خودش به خودش داده بود و همه این حق را هم داشت که آن را زیر پا بگذارد........

....به هر رو من برای رفتن پیش آرنه، با او همراه شدم با این استدلال که او موادش را مصرف می کند و من هم عرقم را می نوشم. چنین بود که ده دقیقه ای پس از آمدن بنکه، ما دور میزی در خانه آرنه نشسته بودیم. بنکه 100 کپسول پره لودین(3) خریده بود که آن ها را در آب حل کرد و از یک صافی پارچه ای گذراند و داخل سرنگی کشید. وقتی سرنگ آماده شد در همآن حال که به من دستور می داد که آستینم را بالا بزنم، گفت:

ـ حالا خواهی دید من از چه چیزی حرف می زدم.

ـ گفتم، باشه، این آشغال را هم امتحان می کنم.

بنکه سوزن سرنگ را در بازوی چپم فرو کرد، مقداری کشید و سپس نخستین سرنگ مواد را به من تزریق کرد.

اثر مدهوش کننده بود. هیچ چیزی که من تا پیش از آن تجربه کرده بودم نمی توانست با این حسی که اینک همه وجودم را فرا گرفته بود، برابری کند. حس می کردم که سبک شده ام، پرواز می کنم و در خود نیرویی توانا برای انجام هر کاری دارم. حس می کردم که چشمانم مانند دو نور افکن است و قلبم از گرمای خونی که با شدت به آن وارد شده و در سراسر پیکرم جریان می یافت در حال انفجار است.........

.......پذیرش مواد از سوی آدم ها گوناگون است[خلاصه شده چند سطر]، پذیرش مواد ولی از سوی بدن من از آن گونه بودکه من مدت ده سال آینده زندگیم به آن وابسته شدم. همه وجود و هستیم در یک گام دگرگون شد. پس از این تزریق فکر کردم دیگر مثل گذشته نخواهد بود که همه چیز برایم بی اهمیت باشد. من بهترین شیوه زندگی را یافته بودم. اکنون می توانستم با هر چیزی، با هر سختی ای روبرو شوم. من باقی مانده عرق و هر چه پول داشتم را با قرص های پره لودین عوض کردم. چرخ و فلکی براه افتاد که ده سال به درازا کشید تا بایستد." ص 192 ـ 191، کتاب دوم از سه کتاب" زندگی من" لاسه استرم استد بنام : در زندان.

راه و شیوه تازه سرقت

او پس از نخستین تزریق، به روشنی توضیح می دهد که تا زمان پیش از اعتیاد، همه خلاف کاری هایش، سرقت ها و....همه و همه بدون برنامه، سرسری و بیهوده بوده است؛ می نویسد که او تا آن زمان تبه کار حرفه ای نبوده است که خلاف هایش و نتیجه مثبت و یا منفی پس از آن، محاسبه شده و برنامه ریزی شده باشد بلکه همه خلاف هایش به شکل آماتورها و تازه کارها بوده است که بدون برنامه ریزی و اندیشیدن به نتیجه کار، دست به هر خلافی که همه نیز کم اهمیت و بد برنامه ریزی شده بوده، می زده است ولی پس از نخستین تجربه مواد:

" یکباره من جای خود را یافته بودم. نخستین روزهای سرخوشی من، ناشی از تزریق مواد، هشت روز به درازا کشید. در همه این مدت حتا یک دقیقه نخوابیدم. در این مدت اگر دراز کشیده در تخت خود، غرق در فانتزی های ناشی از تأثیر مواد نبودم، در یک خودروی دزدیده شده در شهر بوده و به سرقت به شیوه

( 4) "smash-and-grab-kupp"

پرداخته بودم. من ساده ترین شیوه فراهم کردن پول برای تهیه قرص های پره لودین را یافته بودم. سنگی بر داشته و به ویترین طلا فروشی ها زده، هرچه در ویترین بود را به سرعت بر داشته و سپس به سراغ یک مال خر [خریدار وسایل دزدی]، که اعلب آن هابرای درآمد بیشتر از دو سو، فروشنده مواد نیز بودند، رفته، آن ها را به پول و قرص تبدیل می کردم." ص 193 همآن

تنها مواد و دیگر هیچ

تصویر و تفسیر خود او از این دگرگونی در زندگی اش چنین است:

"....می توانم به شکل ساده بگویم تبدیل شدن از هیچ به یک معتادبرای من چون یک انقلاب بود. از این پس تنها چیزی که برای من اهمیت و معنا داشت مواد بود. همه آن چه که انجام می دادم، به آن می اندیشیدم و رویاهایم را تشکیل می داد در رایطه با مواد بود. تنها برنامه آینده ام همیشه تزریق بعدی بود. غذا، لباس، مسکن، بله همه این ها به جز مواد، موارد پیش بینی نشده و غیر ضروری بود." همآن ص 193

در همآن آغاز چنان در این شیوه نوین پیشرفت کرده و موفق است که می نویسد:

"میزان و ارزش دستبردهای من در همآن هفته نخست اعتیاد، بیش تر از همه دوران خلاف کاری های من پیش از اعتیاد بود. هر چه به دست می آوردم به پره لودین تبدیل شده و در خون من جاری می شد. " ص 193 همآن

بزودی او در دنیای معتادان به عنوان کسی که مصرف بالا داشته و در کمترین زمان ممکن پول تهیه می کند، شناخته شده و اعتبار می یابد به شکلی که شماری از فروشندگان مواد در بهای مواد به او تخفیف می دهند. اعتبارش تا آن اندازه بالا است که اگر زمانی پولی در کف ندارد می تواند به شکل کردیت مواد تهیه کند و این همه داستان نیست. در دنیای معتادان، بسیاری نمی توانند برای مواد خود پول کافی تهیه کنند و مهارت لاسه در سرقت و به دست آوردن پول سبب می سود که شمار زیادی معتاد پیرامون او گرد آیند و او هزینه اعتیاد آنان را نیز بدهد. در این زمان او رفیق و هم دستی بنام رونه (5)نیز یافته است که کار سرقت ها بیشتر و سریع تر انجام می گیرد:

" ما هر شب بیرون بودیم. رونه، هم چون خودم پر بهره بود. هزینه روزانه مصرف ما هزار کرون برای هر نفر بود و به همین میزان نیز برای دیگران هزینه می کردیم. گذشته از آن که هر کدام دوست دختر خود را داشتیم که باید زندگیشان اداره می شد، شمار زیادی هم پارازیت های گوناگون بودند که سهم خود را می خواستند." ص 199 همآن

هزار کرون در روز برای یک نفر، امروز نیز پول زیادی است چه رسد به دهه 1960 که پول بسیار هنگفتی بوده است.

در زندان نیز مواد به سادگی به دست می آمده و کپسول های مواد در زندان با بهایی اندک بیشتر، همیشه موجود بوده است. گفتنی است که آن زمان هنوز "آمفتامین" به بازار نیامده بوده است و هنگامی که این مواد مخدر به سوئد نیز می رسد، او به شدت وابسته این مواد تازه به بازار رسیده می شود.

و این روند سال ها پی گرفته می شود. چون همیشه سرقت، دستگیری، محکومیت،زندان، فرار از زندان، زندگی زیر زمینی، هراس از دستگیری و پلیس که در این دوره به سبب مصرف مواد شکل بیمار گونه ای به خود می گیرد که اتفاق های شگفتی را هم رقم می زند. شرح همه رویدادها نوشته را به درازا می کشد و باید همه را در کتاب های او به ویژه در سه جلد کتاب زندگی او و کتاب"زندانی شماره 981" خواند. در این جا تنها به شکلی کوتاه شده، به یک نمونه می پردازم :

"....من هر چه بیشتر دچار عذاب وجدان، نگرانی و پریشانی می شدم...... به کلی دچار جنون ترس(6) شده و دایم خود را تحت تعقیب همه و در همه جا می دیدم. در این روند ناگهان سر و کله آدمکشان نیز پیدا شدند. من کوشش می کردم که به خود بگویم این تنها همآن حالت جنون ترس و هراس است ولی وضع هر دم بدتر و بدتر می شد..... فکر می کردم شمار زیادی در تعقیب من هستند. با حالت تب آلود کوشش می کردم که با تاکسی فرار کنم ولی آن ها با وجود این که خالی بودند، برای سوار کردن من نمی ایستادند و من فهمیدم که رانندگان تاکسی ها هم با آن ها که در تعقیب من بودند، زد و بند کرده اند......." ص 32 کتاب سوم زندگی من، "لحظه حقیقت".

و سرانجام پس از فرار و گریز و بالا رفتن از سقف یک کیوسک، در حالی که تکه چوبی در دست همه را تهدید می کند که به او نزدیک نشوند و پلیس و مردم زیادی گرد می آیند، آن شب به بخش روانی بیمارستانی برده می شود. این حالت های جنون آمیز پیش از این نیز گاه حتا با شدتی بسیار بیشتر سبب رویدادهای شگفت دیگری می شود. تنها شانس بزرگ لاسه چه پیش از اعتیاد و چه در ده سال اعتیاد شدید و سرقت های گوناگون او این است که به کسی آسیب جانی نمی رساند ولی خرابی ها و سرقت ها بی حساب و اندازه است.

او یک بار هم به خواسته خود نزدیک به یک سال را با حالتی روانی در سلولی در زندان ایزوله شده و در هفته چند بار مورد شوک الکترونیکی قرار داده می شود.

شیوه سرقت ضربتی از طلا فروشی ها و ساعت فروشی ها(در سوئد بسیاری از چنین فروش گاه هایی در هم ادغام شده اند) ولی همیشگی نمی ماند و دست رسی به ویترین فروشگاه ها اندک، اندک سخت و نا ممکن می شود. آن گاه به باجه های پست با شیوه های ویژه خود، دستبرد می زنند. لاسه چنان شهرتی در سرقت می یابد که سفارش برای تهیه هر نوع خود رویی را نیز می پذیرد. روش این گونه بوده است که در دنیای زیرزمینی استکهلم اگر کسی به خودرویی دزدی نیاز داشته، مدل و رنگ آن را به لاسه خبر می داده و او تا شب همآن روز چنین خود رویی را سرقت کرده و تحویل می داده و در ازای آن مزد دریافت می کرده است. او در سرقت خود رو ها نیز بسیار مهارت داشته و بارها چنین رخ می دهد که گاه در جریان فرار و گریز های خود و رفقایش، در یک روزتا سه خود رو را سرقت می کرده است.

در سال آخر دهه 1960 و دو سال نخست 1970 او مصمم می شود که زندگی گذشته خود را یک بار برای همیشه ترک کند. آیا پس از سال ها خلاف کاری و اعتیاد باز گشت به زندگی عادی ممکن است؟ پاسخ را در بخش آینده بررسی خواهیم کرد.

پایان بخش سوم


کوروش گلنام
سه شنبه 18 خرداد 1395 ـ 7 ژوئن 2016

پا نویس:


Benke - 1
Arne - 2
Preludin - 3
4 ـ ضربه زدن یا در هم شکستن با خشونت، تند و کوتاه مدت.
Rune - 5
Paranoja - 6
___________________________

سرگدشت شگفت انگیز یک نویسنده سوئدی - بخش اول

سرگدشت شگفت انگیز یک نویسنده سوئدی - بخش دوم