عصر نو
www.asre-nou.net

چگونگی مرگ سیدجعفر پیشه وری: مصدوم یا مقتول؟


Thu 3 03 2016

علی مرادی مراغه ای



در مورد مرگ پیشه وری اظهارات ضد و نقیض زیادی وجود دارد برخی منابع، تصادف ماشین پیشه وری را عمدی ذکر کرده و معتقد هستند که پیشهوری به دست مقامات روسی کشته شد اما برخی آنرا رد میکنند در اینجا ابتدا به این اقوال و همچنین محاکمه میرجعفر باقروف پرداخته سپس نتیجه گیری خود را می آوریم:

در ورود به قصبه «شاه اولان» در شمال شبه جزيرة آبشوران، باغي بزرگ و مشجر وجود داشت و در مدخل باغ، در ضلع شرقي آن يك عمارتي ويلا مانند و مجلل قرار داشت اینجا محل سكونت خانواده «باش وزير» (پيشه‌وري) پس از خروج از ایران بود روبروي در بزرگ ورودي و در ضلع شمالي باغ نيز، يك عمارت دو طبقه بسيار بزرگ و طويل وجود داشت كه اغلب خانواده‌هاي افسران برگزيده مهاجر در آنجا جاي داده شده بود.[1]

علي توده و ميرقاسم چشم آذر از پناهندگان به خاك شوروي، درمورد زندگي ساده پيشه‌وري بعد از ورود به خاك شوروي چنين نوشته‌اند:

پيشه‌وري پس از ترك ايران در باكو سكونت داشت، ساده مي‌پوشيد و ساده مي‌زيست وقتي در خيابانهاي شهر راه مي‌رفت چيزي او را با ديگران مشخص نمي‌كرد، دو اتومبيل نمره خارجي در اختيار او بود يكي را حكومت برايش خريده بود و دومي را فدائيان فرقه به او هديه كرده بودند، وقتي سوار اتوميبل مي‌شد در گوشه‌اي خود را مخفي مي‌كرد كه جلب توجه نكند. برايش در كانون نويسندگان اتاقي داده بودند مي‌آمد آنجا خلوت مي‌كرد گويا خاطرات سياسي سالهاي 1945 ـ 1941 خودش را مي‌نوشت.[2]

غلامیحیی در خاطرات خود مینویسد: ما را به باكو خواستند. من و پيشه وري در راه باكو فكر كرديم و يقين پيدا كرديم كه حتماً در ارتباط با حركت هاي فدايي، ما را خواسته اند... كميته مركزي ما را پذيرفت. در آنجا راجع به يك سري موضوعها صحبت به عمل آمد. ميرجعفر باقروف دستش را با باند بسته بود. او گفت كه طبق گفته پزشكان از اختلال عصبي پيش آمده دستش را بسته است. او گفت كه در طول زندگيام، دستم دوبار اين طوري شده است. دفعه اول وقتي خبر مرگ پسر بزرگم را در جنگ وطني شنيدم، دفعه دوم نيز وقتي حادثه مربوط به شما یعنی شکست فرقه دمکرات پيش آمد، دچارش شدم. او تلگرامي كه استالين براي ما فرستاده بود، برايمان خواند. در تلگرام، استالين ما را به صبر، جديت و محكم بودن در كارهايمان توصيه كرده بود[3].

در اواخر مهرماه، هنگامي كه قوام پس از تعلل زياد، پيشنهاد امتياز نفت شمال به شوروي را تسليم مجلس پانزدهم كرد با مخالفت اكثريت قاطع نمايندگان مواجه شد و قرارداد ردّ گرديد، سادچيكف كه قبلاً، قوام‌السلطنه را «سياستمدار بزرگ خاورميانه» ناميده بود اين بار مقامات شوروي ضمن حملات شديد، او را «رجل مرتجع» ناميدند!. و موافقت كردند تا سيدجعفر پيشه‌وري دوباره، اردوگاه‌هايي مركب از فداييان فرقه در خاك شوروي تشكيل دهد. قبل از این، بارها رهبران فرقه چنین درخواستی را خواسته بودند اما روسها مخالفت کرده بودند اما این بار بالاخره روسها موافقت کردند پیشه وری توانست به كمك سران فرقه، دو اردوگاه سازمان دهد و تقريباً 400 نفر از فدائيان را گرد آورد یک دسته در حاجی کند نزدیک گنجه که فرماندهی آن در دست تقی موسوی بود و دسته دوم در شهر شکی بود فرماندهاش سرگرد نظری بود. کارل مارکس در ابتدای کتاب «هجدهم برومر لویی بناپارت» مینویسد«حوادث در تاریخ دوبار تکرار میشود بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی» و این بار تشکیل دوباره فرقه بصورت کمیک تکرار میشد!.حسین یحیایی مینویسد:

«رهبران فرقه از همان ابتداي ورود به خاك شوروي در نظر داشتند فرقه را احيا كنند ولي به نظر مي‌رسد مقامات شوروي تا مدت‌ها طفره مي‌رفتند و منتظر نتيجه مذاكرات نفت شمال بودند. از اين رو سنگ اندازي‌هايي صورت مي‌گرفت. وقتي مسئله نفت شمال در مجلس ايران فيصله پيدا كرد، در اين زمان، پروندة مهاجرين نيز از ديدگاه ك. گ. ب. گذشت و افراد مشخصي براي آينده انتخاب شدند تا امكانات لازم در جهت آموزش آنان فراهم شود. در مرحله اول، يك گروه 100 نفري را به مدرسة حزبي فرا خواندند تا با آموزش ماركسيزم لنينيسم آشنا شوند … به اين ترتيب با ردّ توافقنامه نفت توسط مجلس ايران، فرقه از نو تشكيل شد و پيشه‌وري مجدداً در رأس آن قرار گرفت و صادق پادگان به معاونت آن برگزيده شد. دفتر مركزي فرقه در خيابان «صمدورقون» قرار داشت و كار راديو و روزنامه آذربايجان نيز از همين جا اداره مي‌شد. راديو همان كادر خود را در تبريز به همراه داشت چشم‌آذر گوينده بخش آذربايجاني، علي گلاويژ گوينده بخش كردي و حاتمي نيز بخش فارسي را اداره مي‌كرد. مسؤول كل تبليغات راديو همراه با نشريه آذربايجان به عهده بي‌ريا بود. در هيئت تحريريه نشريه آذربايجان خشگتابي‌ و شميده همراه با تعدادي ديگر از رفقاي فرقه فعاليت مي‌كردند. جهانشاهلو هم مدتي معاون پيشه‌وري و مسؤول تبليغات بود‌…[4]

پیشه وری در 10 ژوئن 1947/19 خرداد 1326از باکو برای سرکشی به اردوگاهها براه افتاده ابتدا به اردوگاه حاجیکند نزدیک گنجه رسیده با افراد اردوگاه دیدار کرد زلفعلی بایرامزاده از فداییان اردبیل که در این زمان در اردوگاه مزبور بوده در مورد دیدار پیشهوری میگوید «پیشهوری به اردوگاه آمد به خواستهها و درد دلهای فداییها گوش کرد آرزوی همگی آنها تنها بازگشت به وطن و مبارزه با دشمن بود ...از ما خداحافظی کرده قول داد که پی در پی به ما سرزند اما ما نمیدانستیم که این آخرین دیدار ما خواهد بود[5].

شب در گنجه مانده در صبح فردای همان روز ساعت 6 به اتفاق دو نفر از گنجه به طرف یولاخ به راه افتادند در ساعت 7 صبح ماشين‌اش به نرده پل جاده كيروف آباد ـ يولاخ برخورد مي‌كند و پيشه‌وري بر اثر خون‌ريزي زياد در بيمارستان كيروفآباد (گنجه) در ساعت 17 همان روز در 55 سالگي (1947 ـ 1892) چشم از جهان فرو مي‌بندد. راننده قبلی او برادر چشمآذر بود که مقامات امنیتی روسیه به تازگی او را عوض کرده بودند گفته شده که مليكيان، راننده ماشین به دليل اين‌كه شب قبل نخوابيده بود در حين رانندگي خوابش گرفته و باعث تصادف شديد مي‌گردد. پيشه‌وري كه در جلو نشسته بود، از پيشاني ضربه مي‌بيند و دو نفر ديگر (دانشيان و سرهنگ نوري قلي‌اف، معاون وزارت كشور) نيز شديداً مجروح مي‌شوند، امّا مليكيان بدليل در دست داشتن فرمان اتومبيل، صدمه چنداني نمي‌بيند. آنها را در ساعت 9 صبح به بيمارستان مي‌رسانند هر چند جرّاحاني از باكو مي‌رسند ولي فايده‌اي به حال پيشه‌وري نمي‌توانند داشته باشند به گفته علي توده از مهاجرین فرقه به خاك شوروي، «پيشه‌وري در بيمارستان مي‌گفت برادرم در باكو پزشك است پيش من بياوريد ولي اصرار او موثر نبود آخرين حرفي كه بر زبان آورد گفت: خانه قوام‌السلطنه خراب شود و براي هميشه چشم از جهان بست.»[6]

غلام یحیی که خود از سرنشینان ماشین بوده ضمن رد عمدی بودن تصادف، در خاطرات خود می نویسد «ما به كيروفآباد رسيديم. من با فداييها مشغول كار شدم، پيشهوري نيز با شهر آشنا شد. ما بايد از كيروفآباد به «شكي» ميرفتيم. پيشهوري خيلي عجله داشت. شب اين طور قرار گذاشتيم كه صبح زود از كيروفآباد به طرف «شكي» به راه بيفتيم. من خواهش كردم كه اجازه بدهند باقيمانده كارها را من شب انجام دهم و صبح، هر وقت كه خواستند خود را آماده براي رفتن ميكنيم. پيشهوري در خانه نظر حيدروف بيتوقه كرد. صبح ساعت 5 مرا صدا زدند. من از ميهمانخانه بيرون آمدم. حيدروف از اين كه ما اين همه زود راه ميافتيم، اعتراض كرد. پيشه وري جواب داد، چون قلبم ضعيف است، نمي خواهم به گرماي يولاخ بر بخورم، بهتر است زودتر از آنجا بگذريم. به محض اينكه در ماشين نشستيم، من گفتم كه شب نخوابيدهام. به همين خاطر، ممكن است در ماشين خوابم ببرد و به اين دليل از قبل عذر ميخواهم. مصلحت ديدند كه من در عقب ماشين بنشينم. من اين طور به نظرم ميرسد كه ماشين هنوز از شهر خارج نشده بود كه من خوابم برده بود و ديگر از اتفاقات بعدي خبردار نبودم. پيشهوري به همراه راننده در جلوي ماشين و نوري قلياُف با من در عقب ماشين نشسته و او را نيز خواب برده بود. بدون شك هواي خنك و مطبوع شهر باعث چرت زدن راننده هم گشته بود. در همين زمان، ماشين از جاده منحرف شد و پيشهوري به سر راننده فرياد كشيد كه چكار ميكني؟ و راننده كه خوابش برده بود، به جاي اينكه پا را روي ترمز بگذارد روي پدال گاز گذاشته و ميفشرد. ماشين با سرعت از راست به چپ پيچيد و محكم به ديواره پل خورد. از برخورد ماشين با ديواره پل چند دنده پيشهوري شكست. پاي قلياُف هم شكست و حتي استخوان گوشت را دريده بيرون زد. سر من هم برخورد كرد و از هوش رفتم. ما را از آنجا به بيمارستان يولاخ بردند»[7]

بخاطر اینکه صبح بوده هیچ ماشینی از آن ناحیه نمیگذشته در نتیجه حدود 2الی3ساعت بعد او را به بیمارستان مرکزی یولاخ میرسانند طبق گفته شاهدان علیرغم اینکه خون زیادی از او رفته بوده اما هنوز بیهوش نبود و صحبت میکرده. به هیچکدام از جراحانی که از گنجه یا قراباغ آمده بودند اجازه معالجه نداده بودند تا جراحانی از باکو برسند اما جراحان باکو که با هواپیما آورده میشدند بعد از 5الی6ساعت به بیمارستان یولاخ رسیدند و اندکی نگذشته خبر مرگش را ابتدا به برادرش میرخلیل که خود پزشک بود و در کنار اتاق جراحی ایستاده بود دادند سپس نهادهای رسمی دولت را در جریان گذاشتند[8].

برخی منابع معتقدند که در پشت تصادف توطئه ای برای کشتن پیشه وری وجود داشته اما آنرا نه به باقروف بلکه به سران مسکو نسبت میدهند:

«در شب گرمای تابستان پیشه وری در گنجه میهمان نظر حیدروف رئیس کشفیات نفت...بود غلام یحیی و نوری قلی اف نیز حضور داشت شب از نیمه گذشته بود یک مرنبه قلی اف پیشنهاد کرد که بهتر است از همین ساعت از اینجا به طرف شکی حرکت کنیم تا صبحانه را در آنجا بخوریم همگی با این پیشنهاد موافقت کردند همگی سوار اتومبیل «هادسون» غلا میحیی شدند و در سکوت شب به طرف شکی به راه افتادند راننده ماشین نیز کارنیک ملیخیان بود پدر او رهبر داشناکسوتیون در ایران و مادرش نیز از کارکنان سفارت انگلیس در ایران بود و به نام او از سوی سازمان امنیت جمهوری آذربایجان کارت شخصی صادر شده بود بعد از تصادف، از جیب او ده هزار منات و یک تپانچه «والتر» پیدا شده بود او گفته بود که در حین رانندگی خواب بوده اما از او هرگز سئوال نشد که در حالیکه پشت فرمان در خواب بوده و از شدت تصادف فرمان اتومبیل دو تکه شده بوده ولی چر به او هیچ آسیبی نرسیده اما در کنارش پیشه وری ستون فقراتش شکسته، پایش شکسته و سرش ضربه خورده[9]

همین منبع در ادامه می نویسد:«پیشه وری هنوز به هوش بود خواهش کرد از باکو برادرش را که جراح بود آورده شود اما مانع شدند و خواست پسرش را بربالین او بیاورند او را نیز باخبر نکردند اما تنها یک روز بعد یعنی در 12ژوئیه هواپیمایی جراحانی از باکو به همراه پرستار آورده میشود که در این زمان پیشه وری فوت کرده بوده.[10] نویسنده کتاب«زندگی و محیط پیشه وری» نیز معتقد است که پیشهوری بدست مقامات روسی کشته شد و باقروف نیز در مرگ پیشه وری دست داشته است می نویسد: «...اگرچه در محاکمه اش، او قتل پیشه وری را به گردن نگرفته و کوشیده آنرا دستور مسکو قلمداد کند اما بدون شک در اجرای دستور مسکو او دست داشته است[11]»

علی توده شاعر و از دوستان پیشه وری نیز ضمن برشمردن اختلافات پیشه وری و باقروف، باقروف را قاتل پیشهوری ذکر میکند[12]
برخی از نويسندگان نوشته‌اند كه چند روز قبل از وقوع حادثه مزبور، ميرجعفر باقروف، دبير اوّل كميته مركزي حزب كمونيست آذربايجان كه در دوره استالين صاحب اختيارات مطلق بود رهبران فرقه و تعدادي از افسران ارشد را در ييلاق خصوصي خود دركنار دريا در «زاگوليا» كه يك محل بسيار عالي بود به مناسبت سالگرد بنياد ارتش سرخ به صرف شام دعوت نمود به گفته تعدادي منابع (نه چندان موثق) در آن جلسه باقروف ضمن صحبت از جريان شكست جنبش دموكراتها، علت شكست نهضت فرقه را در كم توجهي و عدم تأكيد بر وحدت دو آذربايجان دانسته بعد خطاب به پيشه‌وري پرسيده بود «بله دگيل؟» (اين طور نيست) پيشه‌وري در مقابل سخن او گفته بود خير، بر عكس، بيش از حد لزوم روي وحدت وابستگي به آذربايجان شوروي تأكيد شد. باقروف در مقابل گستاخي او گفته بود: «اوتوركيشي!» (بنشين مردك). به نظر بعضي از نويسندگان پيشه‌وري بواسطه همين گستاخي آنشب، بدست عوامل باقروف و بدستور او كشته شد.

امّا بنظر رحيم قاضي (برادر زادة قاضي محمد) آن شخصي كه در مقابل سخن باقروف سخن گفت پيشه‌وري نبود بلكه ژنرال آذر بود. و پيشه‌وري هميشه تا آخر مورد احترام باقروف بود. دكتر جهانشاهلو نيز كه در جلسه حضور داشت ضمن اشاره به اختلاف نظر سيدجعفر پيشه‌وري با باقروف، منكر هر نوع توهين از سوي باقروف نسبت به پيشه‌وري است.[13]

درباره مرگ پيشه‌وري، پرفسور شوکت تقیاف معتقد است که پیشهوری را پس از تصادف در بیمارستان با آمپول کشتهاند[14] جهانشاهلو نیز كه در آن زمان نزديكترين فرد به پيشه‌وري بود معتقد است که مرگ پیشهوری عمدی بوده اما در اثر مسمومیت در بیمارستان بوده است جهانشاهلو در این مورد مي‌نويسد:

من در شوروي همه جا در كنار پيشه‌‌وري بودم اين‌كه مي‌گويند باقروف به پيشه‌وري اهانت كرده از بيخ و بن دروغ است جريان چنين است:

در ديداري باقروف از شكست فرقه دموكرات اظهار تأسف كرد و بشدت به مولوتف تاخت و گفت او با ناشايستگي و ناپايداري سياسي كار آذربايجان را باينجا كشانيد (باقروف از نظر قدرت پس از استالين و بريا قرار داشت) پيشه‌وري در گفتارش يادآور شد كه سبب اصلي شكست فرقه دموكرات آذربايجان اين بود كه زودتر با سازمانهاي مترقي و ملي ايران ائتلاف نكرد. باقروف گفت نه اشتباه شما از آغاز اين بود كه يكباره با دولت ايران و سازمانها و مردم آن قطع رابطه نكرديد و دست بدست كرديد اگر قاطع عمل كرده بوديد و يكباره از آنها مي‌بريديد و به ما مي‌پيوستيد اكنون دولت ايران و جهان در مقابل كار انجام يافته قرار گرفته بود و نمي‌توانستند با گفتگوهاي سياسي آذربايجان را از آن ايران بدانند ... به من خبر دادند كه پيشه‌وري در راه (كيروف آباد) در اثر تصادفي درگذشته است. وقتي رفتم و جنازه را ديدم نشانه‌هاي مسموميت در آن بود [15]

امّا كساني ديگر، كشته شدن پيشه‌وري بدست باقروف را ساختگي مي‌دانند و معتقدند كه اولين بار آنرا علي‌توده مطرح ساخته بعنوان مثال، شميده در خاطرات خود ضمن ردّ كشته شدن پيشه‌وري بدست باقروف مي‌نويسد:

… بعد از اين‌كه قوام‌السلطنه بر سر همه كلاه گذاشت و موضوع نفت را چنانكه معلوم است سمبل كرد، به نظر مي‌رسد كه بعضي مقامات تصميم گرفتند، فدائيان را كه در جاهاي مختلف بودند جمع كرده دوباره به آذربايجان روانه كنند … پيشه‌وري، غلام‌يحيي، … عازم مراكز تجمع فدائيان شدند. آنها در چندين شهر و دهات به فدائيان سركشي كردند … سوار ماشين شدند كه شوفرش مليكيان نام داشت كه من او را از زنجان مي‌شناختم و ماشين هم از ماشين‌هاي مصادره شده بود در موقعي كه در زنجان بوديم همين شوهر به قدري با سرعت مي‌راند كه من چندين بار به او تذكر داده بودم كه با اين سرعت ديوانه‌وار نراند. موقع برگشتن همه خواب آلود و خسته بودند و در راه برگشت با ديوار سنگي كه اطراف شوسه واقع بود برخورد كرده و چندي طول نكشيد كه پيشه‌وري در گذشت و در اين حادثه غلام‌يحيي، چند تا از دندان‌هايش را از دست داد و قلي‌اف تا آخر عمر پايش را مي‌كشيد. آنها را به باكو آوردند، پيشه‌وري را در باغ دفن كردند كه بعداً او را به قبرستان «اعتمادي» كه در مركز شهر واقع شده است منتقل كردند …».[16]

ميرتقي موسوي نيز ضمن ردّ هرگونه توطئه در مرگ پيشه‌وري مي‌نويسد:
«من خودم در ارتباط نزديك با اين حادثه بودم. روز قبل از حادثه ما در گنجه بوديم و مهمان كميتة حزب و در مهمانخانه‌اي استراحت كرديم. پيشه‌وري به همراه غلام‌يحيي و قلي‌اف … براي سركشي و تبادل نظر و كمك و مساعدت به افراد فرقه به گنجه آمده بود افراد فرقه در مناطق مختلف اين منطقه سكونت داشتند. و اين كار سركشي چند روزي بطول انجاميد و سرانجام قبل از حادثه به اتمام رسيد. قرار بر اين بود كه فرداي همان روز به باكو عزيمت كنند. من، مليكيان (شوفر شخصي پيشه‌وري) را صدا كردم و ساعت حركت فردا را با ايشان در ميان گذاشتم و مبلغي پول در اختيار ايشان گذاشتم تا در بين راه اگر ضرورتي پيش آمد، هزينه شود چندين بار هم تذكر دادم كه با احتياط بيشتر و سرعت كمتر رانندگي كند. چون از ايران از زنجان اين راننده بي‌احتياط را مي‌شناختم ...بازجوييهايي كه بعد از حادثه از مليكيان به عمل آمد، روشن ساخت كه ايشان بعد از جداشدن از ما با تعدادي از دوستان خود به يك مشروب فروشي رفته و تا پاسي از شب را در آنجا مي‌گساري كرده‌اند. اين‌كه ممكن بود سروقت نتواند آماده باشد و يا از خواب بيدار شود، وي از خوابيدن صرف نظر مي‌كند و با آن حالت بي‌خوابي و مستي منتظر مي‌ماند تا ساعت حركت فرا رسد. ... مليكيان تحت تأثير ميگساري و بي‌خوابي شب قبل خوابش مي‌برد و يا با سرعت زياد رانندگي مي‌كند. سرانجام ماشين از كنترل او خارج شده، دو چرخ سمت راست از آسفالت خارج مي‌شود و با جدول بتوني كنار جاده برخورد مي‌كنند و در نتيجه فرمان از دست راننده خارج مي‌شود. اصابت ماشين با كناره جدول بقدري شديد بود كه بخش اعظم اتومبيل داغون شده و به صورت خورده آهن در مي‌آيد...»[17]

به هر حال ارزيابي‌ها در مورد مرگ پيشه‌وري به شدت ضد و نقيض است و پرتوي بر زواياي تاريك مرگ او نمي‌افكنند. قضاوت‌هاي آنان در مورد چگونگي مرگ پيشه‌وري، بيشتر متأثر از نوع نگرش و دلبستگي يا عدم دلبستگي به نظام سوسياليستي شوروري است اما در اینجا بهتر است به محاکمه باقروف و سخنان شاهدان آن بپردازیم چرا که از مرگ پیشهوری نیز در این محاکمه سخن رفته و به عنوان یکی از اتهامات باقروف مطرح شد.لطیف صمد اوغلو به عنوان یکی از شاهدان در محکمه گفت:

«من از سال1930الی1950 در سازمان اطلاعات داخلی شوروی بودهام و از 1944الی1949در یولاخ مدیر شعبه ک.گ.ب بودهام در ژوئن1947در 14کیلومتری یولاخ ماشین پیشهوری تصادف کرد به محض اینکه اطلاع پیدا کردم به شبانه عازم محل حادثه شدم ماشین «هادسون» را که خرد شده بود پیدا کردم ماشین به نرده کنار پل اصابت کرده بود چهار نفر داخل ماشین بودند اما در محل حادثه تنها راننده ماشین گارنیک ملیکیان مانده بود او اسناد مربوط به سرنشینان را در دست گرفته ایستاده بود وقتی او را گشتم از جیبش 10000 منات و یک کلت«والتر» پیدا شد کروکی حادثه را کشیدم و به یولاخ برگشتم به بیمارستان رفتم پیشهوری هنوز بهوش بود پایش و یکی از ستون فقراتش شکسته بود و سرش نیز آسیب دیده بود قلیاف نیز بهوش بود ژنرال غلامیحیی زخم سطحی برداشته بود اما چون صورتش زخمی شده بود نمیتوانست صحبت کند من از پیشهوری خواستم در مورد تصادف صحبت کند او به من گفت که در شب میهمان نظر حیدروف رئیس اداره کشفیات نفت کیروفآباد بوده شام خورده در حال استراحت بودیم که در ساعت 4شب قلیاف پیشنهاد کرد که به نوخا برویم گفت که نوخا محل تولد او بوده ...

در آخر پیشهوری چند بار کلمه خیانت را بر زبان آورد و گفت : که من 11سال در ایران زندان انفرادی را تحمل کردم رضاشاه و قوامالسلطنه نتوانستند مرا از پای درآورند اکنون با این خیانت، آنها به هدف خویش رسیدند

من از پیشه وری پرسیدم چرا چنین تصور میکند اینکه ماشین خودت و راننده خودت است...پیشهوری جواب داد که "ماشین و راننده هر دو مال غلامیحیی است".

پیشه وری به من گفت که او هرگز در جلوی ماشین و کنار راننده نمینشیند اما این دفعه او را کنار راننده نشانده بودند.
در خلال صحبت یک مرتبه حال پیشهوری خراب شد و کمک خواست من بلافاصله به یملیانوف در باکو زنگ زده او را در جریان گذاشتم. حدود 5الی6ساعت بعد هواپیما آمد کریموف معاون وزیر،سلیماف معاون وزیر بهداشت و درمان، پرفسور ذوالفقار محمداف، سرگرد ساریجالینسکی و پرستاران با همین هواپیما رسیدند.

پرفسور ذوالفقار محمداف شخصا عملیات جراحی پیشهوری را به عهده گرفت طبق خواسته من دکتر متخصص قاسیمخان تالیشینسکی از گنجه و جراح اسریان از قاراباغ رسیده بودند.

راننده ملکیان گفت که در شب پشت فرمان به خواب رفته و باعث تصادف شده اما او برای اینکه آسیب نبیند فرمان را با تمام نیرو دو دستی گرفته بطوری که فرمان دو تکه شده پس این نشان میدهد که او در خواب نبوده و قبل از حادثه آگاه بوده من چنین احساس میکنم که این حادثه تصادفی نبوده بلکه عمدا برای به قتل رساندن پیشهوری بوده است من براساس دلایل زیر به این نتیجه رسیده ام:

1)هیچ ضرورتی نداشت که پیشه وری در شب به نوخا برده شود راندن ماشین با سرعت90 کیلو نیز به هیچوجه واجب نبود.

2)او سوار ماشین خود نبوده بلکه با ماشین غلامیحیی برده شده راننده نیز راننده خودش نبوده و اینها تصادفی نبودهاند.

پس از این اتفاق«سرکیسوف روبن میرزیویچ» رئیس ک. گ. ب منطقه شامخور به من گفت راننده ملکیان، پسر رئیس داشناک ایران بوده و مادرش پلیاک گالا نیز جز کارکنان سفارت بریتانیا بوده است به همین دلیل، سرکیسوف روبن میرزیویچ به ملکیان مشکوک شده شروع به کار میکند او از ک.گ.ب آذربایجان استعلام کرده حواب میگیرد که ملکیان به تازگی از ک.گ.ب شعبه الف آذربایجان دارای کارت بوده است.

سرهنگ فرسوف وزیر امنیت دولت نخجوان بعد از تصادف به من گفت که خیلی قبل از تصادف ماشین، او با تلگراف به یملیانوف، وزیر ک.گ.ب جمهوری آذربایجان گزارش داده که که ملکیان مامور اطلاعات خارجی است.

اما ک.گ.ب آذربایجان و وزیر آن یملیانوف خیلی قبل از اینکه این اتفاق بیفتد به مساول توجه نکرده و همچنان ملکیان راننده غلام یحیی بود و چنان به او اعتماد کرده بودند که حتی پیشهری را برای گردش میبرده .

اما مسئله مهم این بوده که تمام کسانی که مرتبط با حادثه مرگ پیشه وری بودند بعدا مورد آزار و اذیت باقروف و یملیانوف قرار گرفتند سرکیسوف روبن میرزیویچ رئیس ک.گ.ب منطقه شامخور از کار در ک.گ.ب کنار گذاشته شد و الان مدیر حمام است مرا نیز از ارگان های ک.گ.ب کنار گذاشتند در حال حاضر مدیر مدرسه اتومبیل هستم فرجوف در نخجوان وزیر بود در حد مدیر یک شعبه تقلیل داده شده برعکس نوری قلیاف رئیس دبیرخانه بود ولی پس این اتفاق به پست معاون وزیر ارتقاع داده شد...»

لطیف صمد اوغلو در پایان سخنان خود گفت:

«البته باید به حقایق دیگری نیز اشاره کرد اینکه پیشه وری پس از زخمی شدن اصرار داشت که پسرش را بر سر بالینش بیاورند و پسر20ساله اش در کیروف آباد بود حداکثر در عرض یکساعت می توانست خودش را به پدرش برساند اما آنان به این خواهش پیش هوری توجه نکردند علت آن معلوم بود آنان می ترسیدند که پیشه وری عمدی بودن تصادف را به پسرش بگوید...در نهایت من فکر میکنم که پیشه وری را کشته اند اما این که چه کسی او را کشته من دلیلی در دست ندارم[18]»

نوروزاف نیز در کتاب «خاطرات مربوط به ایران» به عمدی بودن حادثه تصادف پیشهوری تاکید کرده مینویسد:

«در آن جادهایی که پیشه وری تصادف کرده خوب می شناسم کاملا جاده هموار و بدون پستی و بلندی است و آسفالت شده است حاشیه جاده نیز سنگچین شده بود پیشهوری به دوستانش و فداییها زیاد سر میزد و به آنان در مبارزه امیدواری میداد اما همیشه با ماشین خودش مسافرت میکرد اما این بار با ماشین غلام یحیی سفر می کرده ...در سفرها همیشه پیشه وری در عقب ماشین می نشسته اما این بار برخلاف عادی همیشگی اش در کنار راننده نشسته بوده...در گنجه ساعت 6صیح راه افتاده بودند و تصادف نیز یک ساعت بعد از حرکت اتفاق افتاده و می گویند راننده را در پشت فرمان خواب برده اما در روزهای تابستان راه افنادن در ساعت 6صبح چندان هم زود نبوده و کسانی که صبح زود مشغول کار میشوند چرت زدن در آن ساعت چندان معمول نیست...[19]»

با کشته شدن پیشه وری در 11تیر 1326اجازه خاک سپاری او در باکو داده نشد از این رو جسد را بدون سر و صدای اضافی در باغچه ییلاقی اش در «پوزوناخ»به خاک سپردند. پس از آن حتی اجازه نصب سنگ قبر داده نشد و روی قبر او را گلکاری کردند تا محل قبرش مشخص نشود.

بلافاصله پس از شنیدن خبر مرگ پیشه وری، ماموران وزارت امنیت دولتی آذربایجان شوروی اتاق کار او را در اتحادیه نویسندگان بازرسی و نوشته های او را ضبط کردند در بین این کاغذها، دستنوشته کتاب دو جلدی تاریخ جنبش دمکراتیک آذربایجان ایران دیده میشد البته جلد دوم هنوز کامل نشده بود در هر دو جلد کتاب، مهر ک.گ.ب دیده میشود.در نامه پنج صفحه ای که بوسیله کمیته مرکزی حزب کمونست آذربایجان به مسکو فرستاده شده مصطفی یف به مشکوک بودن کامل حادثه اشاره کرده این تنها اشاره از مقامات عالی حزب است که به مشکوک بودن مرگ پیشه وری دلالت دارد مقام مسئول ک.گ.ب در آذربایجان شوروی که به تحقیق در مورد مرگ پیشه وری پرداخته بود هنگام انجام دادن سفر ماموریتی خود به مسکو به علل نامعلومی کشته شد.[20]

شاهدان مراسم دفن جسد پیشه وری نیز گفته اند که «باغ از هر طرف در حصار ماموران بود ما به سختی توانستیم خود را به داخل باغ برسانیم البته پس از دفن پیشه وری نیز ورود به باغ ممنوع شد»[21]

نتیجه ای که از این نوشته های بالا می توان گرفت اینکه به نظر میرسد پیشه وری عمدا به قتل رسیده است چرا که در آن سالها موارد متعددی به چشم میخورد که در تصادفات ساختگی از سوی حاکمیت سر به نیست شده اند اما آیا باقروف در قتل او مشارکت داشته یا نه؟ از یک طرف در محاکمه باقروف مشارکت باقروف در قتل پیشه وری اثبات نشد و همچنین روابط باقروف با پیشه وری همیشه حسنه و دوستانه بوده است و باقروف همیشه چه در زمان حیات پیشهوری و چه پس از مرگش همواره از او دفاع کرده است[22].اما سئوالی که در اینجا همچنان باقی میماند اینکه اگر مقامات کرملین تصمیم بر حذف پیشه وری گرفته باشند مگر امکان دارد که باقروف در چنان جایگاه بالایی که قرار داشت از این مسئله بیخبر بوده باشد به هر حال امکان دارد که حتی علیرغم میل باطنی اش در این قتل دست داشته یا سکوت کرده باشد.

استالین نه اولین و نه آخرین رهبر در تاریخ بوده و خواهد بود که برای رسیدن به منافع خود از جنبشی حمایت کرده و پس از منقضی شدن تاریخ مصرفش نیز بدست خود آنرا قربانی می کند چرا که این قصه های تراژیک، تاریخ درازدامنی دارند در این شکی نیست که پیشه وری به خاطر انتقادات تندش از رهبران روسیه،حتی از شخص استالین از مدت ها پیش، روی دست سران کرملین مانده بود و او نیز به مانند رهبران دیگر آذربایجان محمدامین رسولزاده، نریمان نریمانف که زمانی انگ قومگرایی بر پیشانیشان خورده بودند طرد شده بود.

اما در هر حال در این شکی نیست که این دوتا میرجعفر نقش اصلی و تعیین کننده ای در بوجود آوردن فرقه دمکرات بازی کرده بودند یکی در آن سوی ارس و دیگری در این سوی ارس متولد شده بود هر دو ترک و از شیفتگان و رهبران کمونیست بودند از لحاظ سنی سه سال فاصله بینشان بود اما دست تقدیر گویی برای همیشه سرنوشت آن ها را بهم گره زده بود یکی 9سال پیش در 54سالگی به طرز مشکوکی شاید بدست ک.گ.ب کشته شده بود و اکنون 9سال بعد، آن دیگری در سن 59سالگی به محاکمه کشیده می شد[23] و یکی از اتهاماتش نیز دست داشتن در قتل میرجعفر اولی بود!... اما با این حال هیچکس به اندازه او آگاه نبود که چرا و چگونه فرقه دمکرات بوجود آمد چرا و چگونه از بین رفت هیچکس به اندازه او آگاه نبود که پیشهوری چگونه و چرا کشته شد اما در روز دادگاه او در عالم خودش سیر میکرد بیشتر دادگاه را نه محکمه که مضحکه تلقی میکرد و سرانجام نیز بخشی از حقایق تاریخی را برای همیشه با خود به گور برد.

دادگاه در سال 1956 پس مرگ استالين، براي محاكمه باقروف و سرلشكر آقاسليم آتاكيشی‌اف(وزير كشور جمهوري آذربايجان) و سرلشكر يميليانوف(رئيس ك.گ.ب. جمهوري آذربایجان) تشكيل شده بود. در جريان محاكمه باقروف كه 12 روزطول كشيد او به عنوان متهم درجه اول به جرم كشتار، شكنجه و تبعيد مخالفان محاكمه مي‌شد. «یامن یوسف اف» که در آن زمان در دادگاه حضور داشته و در دفتر دادستانی به عنوان رئیس بخش کار م یکرده سا لها بعد در مصاحبه در مورد محاکمه باقروف می گوید: «در تمام جلسات دادگاه حضور داشتم باقروف خیلی مریض بود زیر بازوهایش را گرفته وارد دادگاه می کردند اما هیچ ترس و واهمه ای نداشت» در مقابل هزاران هزار و حتی ملیون ها انسان کشته شده و تبعید گشته و کودکان یتیم مانده، هیچ کدام را انکار نمی کرد تنها می گفت: «من به آن نظام اعتقاد داشتم»در آخر صحبتهایش گفت که کشتن من نباید بصورت تیرباران باشد بلکه من شایسته آن هستم که شقه شقه بشوم سرانجام در 7می1956در مسکو تیرباران شد[24].

اما در وقت تولد میرجعفر پیشه وری،میرداماد منجم و پیشگوی روستایشان در حق وی به پدر و مادرش گفته بود «او زندگی پر مخاطره ای خواهد داشت برای دور نگهداشتن او از گزند روزگار به مدت هفت سال ، هم وزنش برنج و گندم صدقه دهید و والدینش نیز چنین کرده بودند...».

اما پیشگوی روستا باید به آن مطلبی اضافه میکرد: مردی چپ گرا، متواضع و رنج کشیده که شکست ها و ناکامی های بسیاری در زندگی اش خواهد دید و مسبب اصلی ناکامی هایش هم، نه دشمنانش چون نظام سلطنتی ایران یا عمال انگلستان و آمریکا، بلکه از سوی دوستان روسی اش خواهد بود و او استاد عبرت نگرفتن از تاریخ خیانتبار روس ها در حق خود و مردم خود خواهد بود!.

شاید در آن لحظات آخری که بر روی تخت بیمارستان، غرق در خون و خنجر دوستان نشسته برقلب، چشم انتظار دیدن تنها پسرش بود و مقامات امنیتی روسی از بجا آوردن این آخرین خواسته ساده اش نیز دریغ می کردند غمگینانه، بارها این شعر شاعر عرب را زیر لب زمزمه کرده باشد:

«یک زمانی برادرانی داشتم من
به آنان به مانند پیراهنی از زره فولادین اعتماد داشتم!
اما امروز می بینم که
همگی دشمن من شده اند،
آنان را به مانند تیرهای نوک تیزی می دیدم
واقعاً چنین بودند
اما اینک قلب مرا سوراخ کرده اند!»

__________________________

[1] . تفرشيان، ابوالحسن، قيام افسران خراسان، تهران: اطلس، 1367. ، ص 187.
[2]. Aŷ lakalr silinir. Baki, 1993, yanclik, s. 105.
[3] . QULAM YəHYA(1906-2006) xatirələr Azərbaycan Demokrat Firqəsinin nəşri.Baki – 2006.S.84-85
[4] . يحيايي، حسين، گوشه‌هايي از تاريخ آذربايجان و گفگويي با يكي از سران فرقه دمكرات، [بي‌جا]: زاگرس، [بي‌تا].صص 356 ـ 356.
[5] . ƏKRƏM RƏHiMLi (BiJE).MÜBARiZƏ BURULĞANLARINDA KEÇƏN ÖMÜR:SEYİD CƏFƏR PİŞƏVƏRİ(Həyatı…s.118.
[6] . Aŷ lakalr silinir. Baki, 1993, yanclik, s. 105.
[7] . QULAM YəHYA(1906-2006) xatirələr Azərbaycan Demokrat Firqəsinin nəşri.Baki – 2006.S.87
[8] . ƏKRƏM RƏHiMLi (BiJE).MÜBARiZƏ BURULĞANLARINDA KEÇƏN ÖMÜR:SEYİD CƏFƏR PİŞƏVƏRİ…s.125.
[9] . Teyyub Qurban. Düşmənlərindən güclü şəxsiyyət.Mir Cəfər Bağırov haqqında məqalələr toplusu.Bakı, ġirvannəşr, 2006. S.34
[10] . Teyyub Qurban. Düşmənlərindən güclü şəxsiyyət.... S.35
[11] . VÜQAR MİKAYIL OĞLU ƏHMƏD.MİR CƏFƏR PİŞƏVƏRİNİN HƏYATI,MÜHİTİ VƏ YARADICILIĞI.B A K I – 2004.s.72
[12] . Əli Tudə. Pişəvəri. «Ədəbiyyat və inсəsənət» qəz., Bakı: 1988,
17 iyun, №25.
[13] . جهانشاهلو، نصرت‌الله، ما و بيگانگان، تهران: نشر ورجاوند، 1380.، صص282 ـ 281.
[14] . پرفسور شوکت تقیاف معتقد است که پیشهوری را پس از تصادف در بیمارستان با آمپول کشتهاند بنگرید به منبع زیر:
Teyyub Qurban. Düşmənlərindən güclü şəxsiyyət.Mir Cəfər Bağırov haqqında məqalələr toplusu.Bakı, ġirvannəşr, 2006. S.35.
[15] . جهانشاهلو در ادامه مینویسد: چندي بعد يك روز پيشه‌وري از من خواست بخانه او بروم. وقتي به خانه‌اش رسيدم گفت چند روز است كه راننده اتومبيل در بين راه درجاهاي خلوت مي‌ايستد. ميگويد چون موتور گرم مي‌شود اينكار را مي‌كند. واقعيت اين است كه من باينكار مظنون شده‌ام و تصور مي‌كنم نظر سوء قصد درباره من دارند. گفتم از سوي چه كساني ؟ گفت حتماً از سوي انگلستان و آمريكا چون دشمن ديگري ندارم. حكومت ايران هم توانائي چنين كاري را ندارد. گفتم اگر سوء قصد از جانب انگلستان و آمريكا باشد بايد آنها را آگاه كنيم كه فكري بكنند. پيشه‌وري سخت در انديشه فرو رفت و گفت اين راننده را از ميان ايرانيها تعيين كرده‌اند و ماهيانه‌اش را هم آنها مي‌پردازند (منظور شورويهاست) ولي وقتي به راننده گفتم نبايد بايستد ديگر آن روش تكرار نشد گفتم با ديگري هم مطالب را مطرح كرده‌ايد؟ گفت با غلام‌يحيي و همسرم ... گفتم با غلام‌يحيي چرا؟ گفت چون او بي‌چون و چرا نوكر سازمان امنيت روسيه است.
با اين‌كه بدگمان شده بودم باز نمي‌توانستم باور كنم كه اين اقدام از ناحيه شورويها باشد. زيرا نمي‌دانستم كساني كه همه چيز حتي زندگي خود را در راه دوستي آنها گذاشته باشند اينطور با آنان رفتار شود.
روزي پيشه‌وري از من خواست بديدارش بروم. گفت دو روز ديگر با سرهنگ قلي‌اف و غلام‌يحيي براي سركشي پاره‌اي از بخشها كه مردم ما در آنجا هستند مي‌روم چون شكايتهايي به سازمان امنيت اينجا شده است. گفتم راننده همان راننده است گفت نه يك ارمني زنجاني است گفتم او آدم خوبي نيست گفت دوستان او را تعيين كرده‌اند و سفارش كرده‌اند كه به هيچ كس نگو و جز خودت و خانواده‌ات هيچكس نبايد با خبر باشد. حتماً موافقت كرده‌اند پسرم داريوش نيز همراهم باشد. سه چهار روز بعد به من خبر دادند كه پيشه‌وري در راه (كيروف آباد) در اثر تصادفي درگذشته است. وقتي رفتم و جنازه را ديدم نشانه‌هاي مسموميت در آن بود. تمام بدن ورم كرده و زخم كوچكي در يكي از گوشه راست صورت و ديگري در گردن نزديك شانه ديده مي‌شد، گفتم اين دو زخم كه آدم را نمي‌كشد. گفتند او سالها در زندان رضاشاه بوده و با دشواري زندگي كرده و قلب بيمارش در اثر اين پيش‌‌آمدها تاب نياورده و از دست رفته است. بيمارستان هم گزارش داد كه در اثر نارسائي قلب تلف شده است. مراسم تدفين پيشه‌وري با چند جمله ابراهيموف وگفتار محمد بي‌ريا كه آثار شوق از آن نمايان بود و جمله‌هاي بي‌سرو ته ميرآقا آذري پسر عموي پيشه‌وري پايان يافت. بايد ياد آور شوم كه در اين تصادف اتومبيل غلام‌يحيي و سرهنگ قلي‌اف كه همراه بودند فقط ضربه‌هائي ديدند كه پس از مدتي از بيمارستان مرخص شدند. همان منبع...، صص298 ـ 296.
[16] . زندگینامه شمیده...به کوشش و ویرایش بهرام چوبینه.آلمان:1372.، ص 226.
[17] . ميرتقي موسوي در گفتگو با دكتر حسين يحيي، به نقل از: گوشه هايي از تاريخ آذربايجان … صص 362 ـ 358.
[18] . Mir Cəfər Bağırovun məhkəməsi. Bakı: Yazıçı, 1993, s.97
[19] . Novruzov İ.M. Azərbayсan kartı. İran xatirələri. Bakı: Azərbayсan.ensiklopediyası, 1997.s.148
[20] . آذربایجان ایران آعاز جنگ سرد. جمیل حسنلی، ترجمه منصور صفوتی. تهران: شیرازه، 1387. صص544الی545.
[21] . ƏKRƏM RƏHiMLi (BiJE).MÜBARiZƏ BURULĞANLARINDA KEÇƏN ÖMÜR:SEYİD CƏFƏR PİŞƏVƏRİ(Həyatı…s.121
[22] . آذربایجان ایران آعاز جنگ سرد.جمیل حسنلی...ص545.
[23] . Teyyub Qurban. Düşmənlərindən güclü şəxsiyyət.Mir Cəfər Bağırov haqqında məqalələr toplusu.Bakı, ġirvannəşr, 2006. S.11
[24] . http://modern.az/articles/33720/1/