عصر نو
www.asre-nou.net

نگاهی به جنبش ۲۱ آذر


Mon 21 12 2015

ف. آگاه

متاسفانه نوشته های سیاسی فارسی معمولأ مبتلا به عوارضی نظیر عدم آگاهی اساسی از موضوع و فقدان استدلال منطقی هستند که انعکاس عوارض فرهنگ شعر زدۀ احساساتی ایران محسوب می شوند. لذا هرسال با تکرار سالروز جنبش بیست و یک آذر نیز، بر تعداد نوشته های به اصطلاح وطنپرستانه احساساتی در مورد این جنبش افزوده می شود. تا جائیکه تاریخ و منطق در پیشگاه مام وطن قربانی می شوند. و نه تنها وطن در این نوشته ها به مقوله ای غیر منطقی و عقده مند بدل می گردد، بلکه هربار از سر پان ایرانیسم به تاریخ دروغ گفته می شود. در حالیکه نه تنها بقای اعتبار ایران منوط به رعایت حقایق تاریخی است. بلکه ساختار ایران اگر که بر قواعد منطقی ساختار اجتماعی منطبق نگردد، از هم گسیخته خواهد شد. در این مقاله من نشان می دهم که نظر مخالفین جنبۀ اجتماعی جنبش ۲۱ آذر، به دلایل متعددی متناقض و نادرست است.



ترجیع بند نوشته های سطحی وطنپرستانه از ابتدا، "از خارج آمدن" یا غیر اجتماعی بودن و یا "مورد حمایت اهالی آذربایجان نبودن" جنبش ۲۱ آذر بوده است. نظری که با توجه به معدودی تحقیقات معتبر آکادمیک در مورد تاریخ اخیر ایران، مجعول و بی اساس محسوب می شود. چون به نصّ این تحقیقات، حتی بنظر مخالفین مستقیم این جنبش که کنسولگری های انگلیس و آمریکا در تبریز باشند، جنبش ۲۱ آذر جنبشی مردمی و حمایت شده از سوی مردم بوده است (1). به معنی دیگر غیر از نوشته های سطحی پان ایرانیستی که بویی از تحلیل علمی تاریخ نبرده و صرفأ متکی بر عقده های شخصی، خانوادگی یا سیاسی هستند، هیچ تحلیل مستند علمی و آکادمیک نمی توان یافت که از "غیر مردمی بودن" جنبش ۲۱ آذر سخن گفته باشد. درحالیکه تنها منبع «علمی تاریخی» مورد پذیرش اکثریت محققین، که نوشتۀ یرواند آبراهامیان (به انگلیسی) است (1)، صراحتأ از اصلاحات اجتماعی فرقۀ دموکرات و طرفداری مردم آذربایجان از جنبش ۲۱ آذر نوشته است.



طبیعی است که صرف آوردن سند و یا انتشار موضوع در یک نشر آکادمیک کافی برای منطقی بودن آن نوشته نیست، بلکه علمی بودن یا منطقی بودن یک نوشته متکی بر ارزیابی منطقی منابع و اسناد است. لذا آنچه که منطقی بودن جنبۀ مردمی جنبش ۲۱ آذر و حمایت مردم آذربایجان از آن را تایید می کند، رجوع مولف مذکور به منابع غیر جانبدار و حتی مخالف جنبش ۲۱ آذر است، که متکی بر مراسلات سری بعدأ آزاد شدۀ کنسولگری های انگلیس و آمریکا در مورد این جنبش و نظرات افرادی است که در عین مخالفت با اهداف جنبش، مردمی بودن جنبش ۲۱ آذر و اصلاحات اساسی اجتماعی فرقۀ دموکرات را تایید کرده اند (1).



اما تحقیق واقعی همچنانکه من پیشتر نشان داده ام (2)، خصوصأ در موضوعات علوم جوانی نظیر جامعه شناسی، حتی باید عمیق تر بنگرد، و روشن کند که اصلأ تعریف علمی جنبش اجتماعی چیست و آیا جنبش ۲۱ آذر مطابق این تعریف عمومی، جنبشی اجتماعی و مردمی محسوب می شود یا نه؟



منابع اخیر جامعه شناسی جنبش اجتماعی را جنبشی می شناسند که دارای مشخصات زیر باشد (3):



یک: یک جنبش اجتماعی عامل محرکه جمعی است.

دو: جنبش های اجتماعی محتوی نوعی پیوستگی هستند.

سه: جنبش های احتماعی دارای حداقلی از فرهنگ سازماندهی هستند.

چهار: جنبش های اجتماعی در پی ایجاد، جلوگیری و یا پس زدن تحولات اجتماعی هستند.

پنج: جنبش های اجتماعی سعی دارند وسیله اعتراض عمومی به اهداف خود برسند.





همچنانکه من پیشتر نشان داده ام (2)، جنبش ۲۱ آذر همچنانکه ادامۀ جنبش های پیوستۀ مردمی از مشروطیت و جنبش خیابانی بوده و مشمول خصیصۀ مهم "پیوستگی" (خصیصۀ دوم تعریف بالا) تعریف جامعه شناختی جنبش های اجتماعی بوده است. شامل دیگر خواص معین جنبش اجتماعی نیز بوده و لذا یک جنبش اجتماعی برخاسته از میان مردم آذربایجان محسوب می شود. خواصی منطقی و عمومی که غیر از ارزشگذاری اخلاقی بوده و صرفأ ناظر بر تطبیق قواعد منطقی جامعه شناسی در مورد آنست.



یاد آوری می کنم که اولأ جنبش ۲۱ آذر جنبشی بر علیه رژیم انگلیس ساختۀ متکی بر آمریکا شدۀ پهلوی بود که به همین دلایل غیر از سلطنت طلبان، همه در غیر مردمی بودن آن متفق اند.



ثانیأ کسی که این جنبش را غیر مردمی و ایجاد شده وسیلۀ شوروی تشخیص می دهد باید پاسخگوی این تناقض منطقی باشد که در این صورت چرا حزب تودۀ وابسته به شوروی مشخصأ و صرحتأ با جنبش ۲۱ آذر مخالف بود؟ یعنی نظر کسانی که معتقد به ایجاد جنبش ۲۱ آذر از جانب شوروی بوده و حزب توده را نیز ساختۀ شوروی می دانند، اساسأ متناقض است. چون نه تنها ضرورتی در وجود مخالفت میان دو ساختۀ شوروی نیست، بلکه به عکس آن علی الصول اگر که هردو وسیلۀ شوروی ساخته و کنترل می شدند، کنترل مذکور متضمن ایجاد توافق میان آن ها نیز می بود! لذا این اشخاص به هر حال باید نظر متناقض و لذا نادرست خود را بنوعی تصحیح کنند، و برای پرهیز از تناقض منطقی یا به پذیرند که جنبش ۲۱ آذر مردمی و داخلی بود و یا به فرض محال برخلاف نظر برخی از اعضاء برجستۀ حزب، حزب توده را مستقل از شوروی بشناسند. در غیر این صورت همچنانکه می بینیم نظرشان متناقض و نادرست خواهد بود. بدیهی است که این غیر وابستگی ذاتی (!) به شوروی و یا هر قدرت جهانی دیگری معادل عدم دخالت آن قدرت در جریان های اجتماعی کشورهای محلی نیست!



لذا یاد آوری این نکته نیز ضروری است که همچنانکه دیگران نیز اشاره کرده اند، خصوصأ در شرایط ویژۀ دوران بعد از جنگ جهانی دوم، که حکومت شاه مشخصأ وابستۀ به انگلیس و آمریکا بود، بدون بهره جویی از تضاد قطب ها و جلب حمایت قطب شوروی، همچنانکه تاریخ جنبش های مذکور روشن ساخته است، هیچ جنبش مردمی در هیچ جای دنیا قادر به بروز نبود. کمااینکه بهره جویی جنبش های سیاسی در جهان از تضاد میان قطب های سیاسی مشخصأ غیر از وابستگی ذاتی (!) آن جنبش ها به قطب شوروی است.



دقیقأ در رابطه با تضاد مذکور است که مستدل بودن نظر من در صحت جنبۀ اجتماعی جنبش ۲۱ آذر توسط نظر ویلیلم دوگلاس قاضی شهیر دیوان عالی آمریکا (ی مخالف جنبش ۲۱ آذر) که در عین "مخالفت سیاسی با پیشه وری (!)،جنبش ۲۱ آذر را جنبشی اجتماعی دیده و ورود ارتش ایران به آذربایجان و کشتار و اذیت مردم بخاطر حمایت آنان از جنبش ۲۱ آذر را جنایت بار شمرده است" (4)؛ تایید می شود.

حواشی و توضیحات:

(1)
E. Abrahamian, „Iran between two Revolutions“, Princeton University Press, 1982.

ـ غیر از این کتاب ارزشمند آقای دکتر آبراهامیان، البته در متن اصلی انگلیسی آن، کتاب محقق معروف آقای دکتر جمیل حسنلی «فراز و فرود فرقۀ دموکرات آذربایجان» نیز خصوصأ به جهت تکیه بر تحلیل اسناد جدید غیر از مواردی که در کتاب اول ارزیابی شده اند، منبعی معتبر محسوب می شود؛ که باز بهتر است به زبان اصلی مطالعه شود. چون ترجمه های فارسی این کتابها حداقل در بعضی موارد دستکم به جهت کم سوادی مترجمین نسبت به زبان های اصلی، غیر دقیق و ناصحیح بنظر می رسند. و حداکثر در برخی موارد جهت دار از آب در آمده است.
(2)
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=29038
(3) Roman Schaffhauser, „Öffentlichkeit und soziale Bewegungen“: (vgl. Raschke 1985: 76ff; Raschke 1987: 20ff; Rucht 1994a: 76ff; Rucht 1994b: 338f; Brand/Büsser/Rucht 1983: 35ff).

Raschke, Joachim 1987: Zum Begriff der sozialen Bewegung. in: Roth, Roland/Rucht, Dieter

(Hrsg.): Neue soziale Bewegungen in der Bundesrepublik Deutschland. Frankfurt a. M./New

York: Campus. 19-29.

Rucht, Dieter 1994a: Entwurf einer Theorie sozialer Bewegungen. in: Ders.:

Modernisierung und soziale Bewegungen. Frankfurt a. M./New York: Campus. 70-

98;

Rucht, Dieter 1994b: Öffentlichkeit als Mobilisierungsfaktor für soziale

Bewegungen. in: Neidhardt, Friedhelm (Hg.): Öffentlichkeit, öffentliche Meinung,

soziale Bewegungen. Kölner Zeitschrift für Soziologie und Sozialpsychologie,

Sonderheft 34, Opladen: Westdeutscher Verlag. 337-358.



Roman Schaffhauser, „Öffentlichkeit und soziale Bewegungen“, „Soziale Bewegungen“,

3.1 Definition: Eine soziale Bewegung weist folgende Merkmale auf:

ـ Eine soziale Bewegung ist ein mobilisierender kollektiver Akteur.

- Soziale Bewegungen weisen eine gewisse Kontinuität auf.

- Soziale Bewegungen sind durch eine kollektive Identität abgestützt.

- Soziale Bewegungen besitzen zumindest ein Minimum an organisatorischer Struktur.

- Soziale Bewegungen wollen sozialen Wandel herbeiführen, verhindern oder rückgängig machen.

- Soziale Bewegungen versuchen ihre Ziele durch öffentlichen Protest zu erreichen.

(4) William Douglas, “Strange Lands and Friendly People” (New York, 1951).