عصر نو
www.asre-nou.net

پروفسور س.گ.آغاجانف

نظام اجتماعی ومبارزه طبقاتی درترکمنستان درسده های يازده ودوازده

ترجمه از: رحيم کاکايی
Sun 22 03 2015



<1>اين مقاله از کتاب سلجوقيان وترکمن ها درسده های يازده ودوازده.نويسنده: پروفسور س.گ.آغاجانف. سال 1973.نشر علم عشق آباد، ازفصل سوم برگزيده شد.

نظام اجتماعی خراسان، گورگان(گرگان)،خوارزم دردوره مورد مطالعه برپايه اقتصادی روابط توليدی فئودالی استواربود. ساختارطبقاتی جامعه با شکل مالکيت حاکم وبا مؤسسات عمده فئودالی تعيين شده بود. فئودالها وتوده های مردم نيروهای عمده اجتماعی آشتی ناپذير بودند.اسناد سلجوقی اشراف حاکم را از رعايا– طبقه ماليات ده توده ها متمايز ميسازند.اصطلاح رعيت اصولا برای دهقانان وپيشه وران - توليد کننده مستقيم نعمات مادی، بکاربرده ميشد.

طبقه حاکم

طبقه فئودال دولت سلجوقی سده های يازده ودوازده، دروضع مالی وموقعيت اجتماعی خود همگن نبود. سطح فوقانی زينه فئودالی، مبتنی برسلسله مراتب اجتماعی را، اشراف عرفی ومعنوی متنفذ اشغال ميکرد.در اسناد سلجوقيان سده دوازده اين سطح فوقانی، اعيانان، معروفان، اشراف، معتبران وغيره ناميده ميشد.به اين سطح قشر بالای روحانيت مسلمان ارتدکس وفقها:شيخ ها، سيدها، فقيهان،علما، امامان، قاضات تعلق داشت.
درسده های يازده ودوازده در ترکمنستان مانند ديگرکشورهای آسيای غربی، تقسيم بندی دقيق از قشرفوقانی فئودالی دراشراف شهری وروستايی وجود نداشت.مالکان بزرگ ومالکيت قطعات اقطاع (1) هم درشهروهم درروستا دردست حکومت بود.منافع اقشارحاکم درحوزه های بسيارمختلف اقتصادی پيوند ميخورد و درهم می آميخت.
زمين داران ودارندگان اقطاع ، روحانيت مسلمان اغلب دارای کارگاه های پيشه وری بودند ودرتجارت کاروانی ورباخواری شرکت داشتند. مالکان زمين درآمد های قابل توجهی از کاروانسراها، حمام ها ، مغازه ها وديگر چيزهايی که در قلمرو املاک آنها مستقر بود و ازمستغلاتی که درآمد بهمراه داشتند، دريافت ميکردند.
طبقه حاکم به اشرافيت قديمی موروثی واشراف خادمی، که دردوران سلجوقيان مطرح بودند تقسيم بندی ميشد. منافع اجتماعی – اقتصادی وفعاليت عملی اشرافيت زراعی، منصب داران ومامورين دولت بگونه ای جدايی ناپذير با هم در می آميختند.درموارد اکثريت قريب باتفاق آنها نمايندگان مقامات اداری دولت درمرکز ومحلات واماکن بودند.اصولا اينها نمايندگان خانواده های قديمی ای بودند که نسل به نسل مقام ها وپست های اداری را اشغال ميکردند.
خود صنف بازرگان طبق موقعيت اجتماعی ومالی خود به چندين لايه تقسيم بندی ميشد. اقشار ثروتمند ومرفه بازرگانان که از تجار و بازرگانانی که درگير تجارت حمل ونقل بودند تشکيل ميشدند. محافل متوسط وساده به اصطلاح به مردم بازار وبازاری ها قلمداد ميشد؛ آنها بخش پيشه وری وبازرگانی جمعيت شهری را که بطورعمده به فروش محصولات خود دربازارهای محلی اشتغال داشتند تشکيل ميداند. درواقع بازاری ها بويژه بخش کم مايه وفقيرشده آنها به توده مردم ساده ومعمولی پيوند ميخورد.
طبقه فئودال دولتهای سلجوقی شامل اقشارمختلف اجتماعی- مالی بود. دروهله نخست اينها مالکين بزرگی بودند که مقام وپست های دولتی مهمی را بعهده داشتند. بخش قابل توجهی از قشرنظامی وغير نظامی را که درحکم تکيه گاه اصلی تاج وتخت سلجوقی بودند، مُقطعان (2) تشکيل ميداند.آنها صاحبان قطعات زمينی بودند که بخاطر خدمات نظامی وغير نظامی از سلطان والا دريافت ميکردند.
طبقه حاکم ترکمنستان سده های يازده ودوازده، درارتباط با تاريخ تشکيل دولت سلجوقی ويژگی های خود را داشت.به قدرت رسيدن خاندان نوين، خود درحد زيادی مديون قبايل کوچ نشين اوغوز – ترکمن بود. اشراف فئودال شده اين قبايل که عناوين مختلف به آنها اعطاءشده بود، زمين، مرتع وچراگاه دريافت ميکردند.بخش قابل توجه آن، بويژه اعضای خانواده های بيشمار سلطنتی دارندگان وصاحبان ملک شدند.
بتدريج اشرافيت سلجوقی اززندگی کوچی کناره گرفتند و با اشرافيت فئودالی واحه های زراعتی درهم آميختند. با وجود اين توده اشرافيت مسلط اوغوز- ترکمن همزمان با دريافت درآمد از اقطاع خود، به زندگی کوچی ادامه داد.همه اينها آثار خودويژه ای را برساختار قومی واجتماعی – اقتصادی طبقه حاکم دولتهای سلجوقی بجای گذاشت.
خادمان اشراف فئودال به دولتهای سلجوقیان به دو گروه بزرگ تقسيم بندی ميشد.گروه نخست آنها ازنمايندگان ديوانسالاری غيرنظامی وگروه دوم ازنمايندگان امرای نظامی شامل بود.خادمان اقشارغيرنظامی دردولت سلجوقی « آقايان قلم» (3) وخادمان نظامی - « آقايان شمشير»* (4)خوانده ميشدند.[ *دراسناد دولتی سلجوقيان آنها را« اصحاب شمشيروقلم » می ناميدند.].
ديوانسالاری رسمی با توجه به مقام وجايگاه اش دردربار، متناسب با درجات ورتبه ها تقسيم بندی ميشد .خدمتگزاران ديوان های دولتی از مقامات اعلاء ، مامورين ميان پايه و دون پايه عبارت بودند. توده قابل توجهی از خدمتگزاران ادارات رسمی را دبيران وکاتبان تشکيل ميدادند.آنها کار منشی گری کرده ، مکاتبه رسمی و ديگرامور را دردفاترخود انجام ميدادند.
امرای نظامی که درخدمات دولتی قرارداشتند، همچنين متناسب با درجات ورتبه های خود تقسيم بندی ميشدند. ترکيب فرماندهی ارتش که شخصا از سلطان تابعيت ميکرد، عنوان های اسفه سالاران (5)،اميران، سالاران حمل ميکردند. پست های مهم درارتش سلجوقی را همچنين سرکرده هايی که از جمع غلامان برخاسته بودند، اشغال کردند.آنها نه تنها به درجه وعنوان اميران دست يافتند، بلکه گاهی به اسفه سالاری لشکرمنصوب شدند.
درحد معينی دراينجا ما با سنت ديرتر خلافت و دولت – پيشينيان قدرتهای سلجوقی، سرو کارداريم.سرکرده های گارد از غلامان ترک ، رهبران افسران گاردها، بطوريکه معلوم است، نقش بزرگی را در ارتش عباسيان، غزنويان وآل بويه ايفا کردند.با اين حال دردوران سلجوقيان اين سنت قديمی دستخوش دگرگونی مناسب شد.اصلاحات ساالهای دهه شصت سده يازده وايجاد لشکر دايمی ومزدور، ترکيب ارتش سلجوقيان را گسترش وتغيير داد.
واحدهای نظامی بطورقابل توجهی ازمحل جمعيت مناطق وکشورهای فتح شده توسط سلجوقيان تکميل ميشد.ارتش غلامان تشکيل شده مانند چند نمونه ی تغيير شکل داده شده ی پيشين تنها از بردگان دارای اصل ونسب ترکی عبارت نبود؛ درارتش گروه هايی از خراسانيان، ديلميان، شبانکاره، ارامنه، گرجی وبرخی ملتهای ديگر وجود داشتند. نظام الملک پند ميداد - « هنگامی که تمامی ارتش از يک جنس است، از آن خطر بوجود ميايد، جديت وپشتکار وجود نخواهد داشت و نابسامانی ها روی خواهند داد.لازم است که ارتش از قبايل مختلف ترتيب داده شود».
بين فرماندهان واحدهای منظم، سرکرده های مملوک و رهبران قبايل اوغوز- ترکمن مبارزه هميشگی انجام ميگرفت ، که اساس آنرا رقابت برسرپست های فرماندهی ، تلاش برای دريافت پاداش، مواجب وقطعات زمين بيشتر را تشکيل ميداد. خدمتگزاران ديوانسالاری بلحاظ درجه مقام رسمی وموقعيت اجتماعی بهيچ وجه همگون نبود.
تشکيل امپراتوری سلجوقی به رشد وزن املاک طبقه متوسط فئودالی و ارتباط تنگ با خدمت نظامی وغيرنظامی کمک کرد. اشراف دهقانی قديمی نيرومند دردوره پيشين، فقيرو ورشکست شد واهميت اجتماعی خود را ازدست داد. ترکيب طبقه حاکم دگرگون شد وبموازات اشرافيت اصيل قديمی اکنون فئودال ها يی که درخدمت خاندان نوين ارتقاء درجه يافته بودند، وارد ميشدند.
دراينجا همچنين اشراف کوچ نشين با منشاءاوغوز- ترکمن – تکيه گاه عمده نظامی نخستين رهبران سلجوقيان به خاندان نوين پيوست. تحولات يادشده درترکيب دستگاه دولتی واداری دولتهای سلجوقی بازتاب يافت.دردولتهای سلجوقی سده های يازده ودوازده، همانگونه که دربالا اشاره رفت، مبارزه سختی بين اشرافيت اصيل قديمی واشراف خدمتگذار نو انجام گرفت.اين مبارزه در سلطنت سلطان ملک شاه وجانشين او برکيارق (6) به اوج خود رسيد.مواضع کليدی در دستگاه دولتی سلجوقی مدت طولانی عمدتا دردست خراسانيان قرارداشت.
اشراف خراسان هر نوع کوششی کردند را تا سلطان را از نفوذ ديگرگروه های طبقه فئودال امپراتوری سلجوقی مصون دارند. اشرافيت بانفوذ عراق ايران يکی از رقبای بلند مرتبه خراسان بود.مبارزه بين خراسانيان وعراقی ها ظاهرا شکل مذهبی بخود گرفت، اما در واقع بخاطرهژمونی انجام شد.هم آنتاگونيسم وآشتی ناپذيری درعرصه بازرگانی وهم رقابت بين اين دومناطق اقتصادی توسعه يافته بخاطرتسلط بربازارهای کشورهای غرب آسيا ظاهر گرديد. سلجوقيان برروحانيت سنتی بويژه حنفيان اتکاء داشتند که ازآن خود خاندان حاکم بود.آنها نه تنها از تفسيروگرايشات رسمی مسلمانان، بلکه از تصوف ارتدکس حمايت کردند.
ديوانسالاری غيرلشکری ولشکری که مسيرسلطنت را فراگرفته بود،همه نوع تمايلات مذهبی خانواده های حاکم را درمنافع طبقاتی خود بکاربرد.اکثريت قريب به اتفاق اشراف خراسان که به خاندان نوين خدمت ميکردند، بيشتردارای مذهب سنی حنفی بودند (7). دربين ديوانسالاران عراقی بسياری هوداران و پيروان شيعه گرايی بودند که دربرابر مذهب ارتدکس سنی رويارويی ميکردند.
اشراف خراسان دگم های سنی را برای درتصرف خود نگاه داشتن اهرم های اصلی اداره اموردولتی بکارگرفتند.با اين حال پس از آلپ ارسلان درزمان سلطنت ملک شاه ، وضعيت قدری تغيير کرد. رفته رفته دردستگاه دولتی پيروان دين ديگر وهمچنين « بندگان بدين » عراقی رخنه ميکنند. نظام المک بدون تکلف وتظاهر با اين « بددينان» عراقی به برکنارکردن آنها از خدمات رسمی توصيه ميکند. مبارزه بين گروه بندی های فئودالی مورد بحث با اوضاع فاجعه آميز فراوانی همراه بود.اغلب آن با سرکوب وحشيانه وحتی با کشتارخونين همراه بود.
يکی از پيشامد های اين چنينی در زمامداری برکيارق آغاز شد که درآن مجدالدين قمی قطعه قطعه شد.آخرين آن رئيس ديوان استيفا، و مقام اعلای مستوفی (8) است که همواره موضوع دسيسه ها وحسادت بزرگان واشراف بود.امرای لشکری ومامورين دولتی مجدالدين را به ارتداد (شيعه گرايی) متهم کردند واو را دربرابر چشمان برکيارق کشتند.
اشراف خادم وخدمتگزاردولتهای سلجوقی، به اين ترتيب درزمينه سرشت اجتماعی خود همگون نبود ونمايندگی محافل بزرگ،متوسط وکوچک طبقه فئودال حاکم را بعهده داشت.بين نمايندگان قديمی اشرافيت موروثی واشراف نوين مطرح شده درخدمات مبارزه شديد وبيرحمانه ای بخاطر مفام وپست های دولتی انجام گرفت.با اين حال تضاد بين اين گروه بندی های فئودالی آشتی ناپذير نبود؛ مواضع نهايی آنها با يکديگردرحفظ منافع سلطه طبقاتی خود بهم پيوند ميخورد.
جزء مهمی ازطبقه حاکم ترکمنستان و ديگرمناطق دولتهای سلجوقی، روحانيت مسلمان ارتدکس بود. اين روحانيت تکيه گاه ايدئولوژيکی دودمان حاکم وتمامی نظام های فئودالی را تشکيل ميداد.دريکی ازاسناد سلجوقی ظاهرا گفته ميشود، که « سلطنت و( مبانی) قدرت برمذهب (اسلامی) وشريعت استوار است». سلاطين سلجوقی همه نوع تشويق و پشتيبانی را از روحانيت « مؤمن» سنی ميکردند. آنها مساجد ميساختند، اوقاف تشکيل ميدادند، مستمری وهدايای گرانمايه به شيوخ، قضات، سادات وغيره توزيع ميکردند.نوجه بسيارويژه ای به فراگيری ايدئولوژی اسلامی وفقهای مدارس حنفی مبذول ميداشتند.
دردوران زمامداری سلطان ملکشاه سالانه از خزانه دولت به فقها، صوفيان، تلاوت گران قرآن سيصد هزاردينار پرداخت ميشد. اين مبلغ بسيار کلان بود: با اين پول ميشد« لشگرکشی به بيزانس را سازمان داد وخود قسطنطنيه را فتح کرد».
روحانيت مسلمان نقش مهمی دردستگاه رهبری و دواير دولتی ايفا ميکرد.اين روحانيت نه تنها بعنوان قضاوت وحقوقدان، بلکه بعنوان شخص عالی مقام، راهبر و مشاوردولت داران وحاکمان برآمد ميکرد.نفوذ روحانيت نه تنها در امورغيرنظامی ومدنی، بلکه دردستگاه لشکری زياد بود.
روحانيت نيزمانند ديگر طبقات دولتهای سلجوقی، همگون نبود و به اقشار بالايی، ميانی وپايينی تقسيم ميشد.شيوخ، فقها وقضات بزرگ دارندگان اموال بزرگ منقول وغيرمنقول بودند.درميان روحانيت بسياری خانواده هايی وجود داشت که درآمد هايی را ازوقف ها که به نفع آنها وصيت شده بودند دريافت ميکردند.آنها همچنين از مستمری های دولتی وهدايايی منظم از مقامات محلی وازخانواده سلطان برخورداربودند.
روحانيت مسلمان اغلب خيريه های درراه خدا را با تجارت پردرآمد درمی آميخت ودرعين حال از فروش برده ها روگردان نبود.اسناد سلجوقی سده دوازده اغلب به شيوخ، سادات وديگر اقشار روحانيت سنتی درشهرهای ترکمنستان کنونی اشاره ميکنند.
بطورکلی اينها نمايندگان جناح حنفی وشافعی مدارس قانونی وحقوقی بودند.روحانيت نه تنها درقصبات وشهرهای کوچک بلکه درمناطق روستايی نيززندگی ميکرد.درسنگ مزارهای منطقه مرو به نام های سادات وشيوخ محلی اشاره ميشوند.درسده های يازده ودوازده درمناطق خراسان وهمجوارآن نيز بسياری فرقه های صوفیگری وجود داشتند.
خانگاه های صوفيگری درنيشابور،توس، قومس،مرو وابيورد گسترش يافتند.درروستای مهنه (9) خانگاه معروف ابو سعيد قرارداشت که اخلاف آن نفوذ بسياری در منطقه خاوران (10) داشتند.حلقه صوفيگری شيوخ محلی از توجه وپشتيبانی حاکمان سلجوقیبرخورداربود. بدون رضايت مقامات، خاوران درواقع چيزی را نميتوانست درادراه امور منطقه خودبه انجام برساند.
روحانيت مسلمان نه تنها بحساب اموال شخصی ، بلکه بحساب درآمدهايی از خدمات اجتماعی ودولتی زندگی ميکرد.عبادت مذهبی شيوخ، امامان و خطيبانی که اعزام ميشدند مواجب معين ، هدايا وپيشکش های مختلف دريافت ميکردند.مواجب نقدی وجنسی به مدرسين مدرسه (نظاميه) ازجمله درجات عالی داده ميشد.
دراين موسسات آموزشی جاييکه به الهيات توجه مبذول ميشد ، خبرگان وصاحب نظران شريعت (فقها) و تئولوگ های اسلامی (علما) تدريس ميکردند.مدرسه گاهی زمين های بسياروسيع واموال مختلف به ارث رسيده دروقف را در تملک خود داشت.روحانيون مدرسه اغلب از روحانيت بزرگ بيرون می آمدند و پروسه آموزش و انجام دستورالعمل های مذهبی را زيرنظرداشتند. همچنين کنترل مديران وقف، مراقبت از عمران مدرسه جزو وظايف آنها بود.قشرقابل توجهی ازروحانيت مسلمان ازقضاتی تشکيل ميشد که وظايف محاکمه و قضاوت را اجرا ميکردند .قاضيان اغلب از خانواده اعيان ، ازجمله از ساداتی، که نسل خود را به پيامبر محمد نسبت ميداند بيرون ميامدند.
اکثرآنها مهاجرانی ازاشرافيت معروف روحانی بودند، که القاب « شيخ الاسلام » وديگرعناوين بلند و پرطمطراق راحمل ميکردند. قاضيان اغلب دارای ثروت های عظيم، نه با کسب مواجب چندان رسمی بلکه از«پيشکش ها» و رشوه ها، بودند.
اسناد سلجوقيان گواهی ميدهد به اينکه آنها زمين شخصی (ملک) واموال غير منقول مختلف (اسباب) داشتند. زمينداران بزرگ ازميان قضات معمولا از مزايای زمان جمع آوری مالياتهای دولتی سوء استفاده ميکردنداين زمينداران متناسب با عادات ورسم منظورشده نسبت به قانون، هدايا ومواجبی که بعنوان « شادباش» داده ميشدند، دريافت ميکردند.

توده های مردم

طبقه فئودال، همه سران حاکم دولت سلجوقی سده های يازده ودوازده بحساب طبقات زحمتکش مردم عادی زندگی ميکردند. توده اصلی اين توليد کنندگان نعمات مادی دهقانان و پيشه وران بودند.درترکيب مردم زحمتکش همچنين قشرمحنت کشيده کم بضاعت ومردم تهی دست وجود داشتند؛ آنها ازمحل کارروزمزدی وموسمی زندگی و با مزدی مناسب در کارهای ساختمانی وغيره کارميکردند * [ *درمنابع سده های ميانه آنها تحت عنوان « اجير» و « عمله»ظاهر ميشوند، که درحکم کارگرمزدوراست].
بخش زيادی ازمردم تهی دست بعنوان خدمه درخانه های ثروتمندان واغنياء بکارگرفته ميشد.شمار زيادی ازچنين مردم بینوا وبی بضاعت را تهيدستان جامعه تشکيل ميداد ، که برحسب کار اتفاقی وصدقه اشراف زندگی ميکردند.درميان اين عناصر فاقد وابستگی طبقاتی لايه ای که در حفاظت شهر خدمت ودر گروه های به اصطلاح « مبارزان درراه ايمان» اجير ميشدند وجود داشت.
پايين ترين ومحروم ترين قشر جامعه عبارت ازغلامان و بردگان زن بودند؛ کاروزحمات آنها در عرصه های مختلف و بويژه در اقتصاد خانه بکارگرفته ميشد.گروه ويژه بردگان را غلامان يا مملوکيان تشکيل ميدادند که در اردوی نظامی سلجوقيان خدمت ميکردند.آنها وضع وجايگاه واقعی خود را غيرمتعارف و بلکه بردگان ممتاز يادآورميشوند. توده بزرگی ازبردگان برای ارتش سلجوقی در بازارهای ترکستان خريده ميشد.
به کودکان فروخته شده دربرده داری اسب سواری، تيراندازی با کمان و شمشيربازی آموزش ميدادند.سپس تا رسيدن به سن معينی آنها را به تجار يا به واسطه ها- برده فروشان می فروختند.بخش عمده بردگان وغلامانی که آموزش نظامی ميديدند،توسط سلطان والا خريده ميشد.
درسده يازدهم دردوران سلجوقيان بهای غلام پيروسلخورده حدود ده دينار وغلام جوان صد دينار بود.غلامان دسته های نظامی جداگانه ای را تشکيل ميدادند وگارد شخصی سلطان، دربانان وغلامان کاخ بودند وهمچنين وظيفه محافظين مسلح عاليجنابان خود وديگرتکاليف را انجام ميدادند.
بخش عمده اقشار زحمتکش جمعيت شهری را پيشه وران ساده تشکيل ميدادند.شمار زيادی از آنها برای مدت طولانی بعنوان شاگرد کارميکردند.آنها درازای کار سنگين خود حقوق روزمزدی يا هفتگی دريافت ميکردند.دراکثرموارد اين درآمدها بسختی برای « نان جو، سبزی وپياز» کفايت ميکرد.برای افراد پيشه ور( اصحاب صنعت)، بويژه شاگردان آنها زندگی بسيار دشواربود.
حتی اسناد رسمی اذعان ميدارند که « همه کارهای پيشه وران تنها يک هدف دارند- بدست آوردن پولی برای زندگی وفراهم کردن معاش برای زنان وبچه های خود».ظاهرا اوضاع توده ی اصلی پيشه وران، استادان وبويژه « مردم بازار» اين چنين بوده است.اتفاقی نيست که آنها اغلب در جنبش های مردمی فعالانه شرکت ميکردند.پيشه وران مؤظف به پرداخت ماليات به خزانه دولتی بودند و وظايف مختلفی را بعهده داشتند. بااين وجود درمنابع سده های يازده ودوازده تقريبا هيچ جزيياتی از انواع وميزان مالياتهای که از آنها دريافت ميشد وجود ندارد.
تنها پاره ای فاکتهای ضمنی وتلويحی از دريافت ماليات از تجار- پيشه وران آشنا هستند.دريک مورد بعنوان مثال درباره جمع آوری مالياتهای بازار برای نگهداری «پليس» شهری سخن ميرود.مسلم است که اين ماليات نه تنها از تجار، بلکه ازپيشه ورانی که دربازار محصولات خود رابه معرض فروش ميگذاشتند، گرفته ميشد.
ازطرفی درمنابع سلجوقی گاهی سخن ازوظايف کارپيشه وران ميرود، بويژه به « کاربدون مزد» (سُخره) (11) درودگر،« کاراجباری» (فيل) کارگرساختمان، کار« تعهدات» (اجبار) کارگر مزدور اشاره ميشود.ازپيشه وران شهری همچنين در کارهای اجتماعی مختلف بعنوان « ارتش چريک» (حشر) (12) استفاده ميشد.
زندگی روزمره پيشه وران شهری وخانواده آنها وابسته به نه تنها درآمد ها، بلکه به شاخص قيمت های بازاربود. افزايش قيمتها، احتکارغله ونان گاهی پيشه وران را تا ورشکستگی کامل ميکشاند* [* دلالان ومحتکران بهره برداری ميکردند ازهرفرصت مناسب برای افزايش قيمتهای بازار].
موقعيت اقشار زحمتکش شهری درخشک سالی ها، هنگاميکه گرانی شديد هجوم می آورد بشدت وخيم ترميشد.بويژه بلايای سخت در سالهای قحطی برسرآنها می آمد، که به مرگ ومير بسيار وفرارساکنان از شهرها منجر ميشد. درمنابع سده های يازده ودوازده به اندازه کافی ازاين چنين حقايق غم انگيز موجود است. برای مثال ابن اثير، گزارش ميدهد که درسال 1138 درخراسان افزايش طولانی مدت قيمتهای نان وغلات که منجر به گرسنگی شديد شدند، رخ داده است.جمعيت از شهرها گريخته، ساکنان آن سگها وگربه ها را ميخوردند.گرانی شديد در خراسان وبرخی مناطق مجاورپس از يازده سال ديده شد.درسال 1149 دوباره افزايش قيمت آذوقه وخواربار که ناشی ازخشکسالی وحشتناک بود، آغازشد.
درسده های يازده ودوازده در شهرها وروستاهای ترکمنستان درصد قابل توجهی از جمعيتی که درنهايت نيمه گرسنگی ونکبت بسر ميبردند، وجود داشت. برطبق دين اسلام وشريعت آنها ميبايستی «صدقه» - برای مردم فقير- دريافت ميکردند.
حاکمان سلجوقی ضمن تلاش به کاهش دادن نارضايتی توده های محروم، کمک های مالی واعانات هرساله را برای تهی دستان وفقرا انجام ميدادند. درزمان سلطنت ملک شاه صدقه به مبلغ چهارهزار دينار: به هرشهر هزاردينار- دربلخ، مرو، هرات ونيشابور توزيع شد.درزمامداری آلپ ارسلان به نفع تهیدستان وفقرا همچنين مهمانی داده ميشد، وبرای اين امر تا پنچاه گوسفند قربانی ميکردند.
اين گونه* کمک های مالی ومهمانی ها مردم فقير درشهرها را بسوی خود ميکشاند، اما نميتوانست آنها را از زندگی نيمه گرسنه نجات دهد.[* اعانات برای فقرا وتهيدستان شهرها همچنين ازطريق توزيع نان وغله انجام ميشد.درسال 1069 دربغداد، برای نمونه ده هزاررطل (13) نان، 22 راس دام و2300 درهم توزيع شد].درسده های يازده ودوازده درشهرهای خراسان، گرگان وخوارزم، مانند ديگرشهرهای شرق کشور، فقرا وگدايان بسيارزيادی وجود داشتند. مورخين فئودالها آنها را «آواره گان» (عياران)، « سفلگان» (اوباش)،«دغلکاران» ( رنود- رندان) وبه ديگرنام های حقارت آميز می نامند. اينگونه مردم محروم وبی نوا دربيهق، نيشابور، مرو،خسروجرد، سرخس وبويژه درتوس کم نبودند.
اينها غالبا بلحاظ قومی واتنيکی عناصرناهمگن، فاقد وابستگی طبقاتی بودند که از اقشار فقير شده شهرها وروستاها بيرون می آمدند. آنها معمولا واحد بزرگی در کورپوراسيون خودويژه بودند، که اکثرا يکپارچگی صنفی و مذهبی نداشتند. چنين نوع سازمانهای اجتماعی که آغازی سنتی داشتند، مدتها پيش از تشکيل دولتهای سلجوقی موجود بودند. اخوت « آوارگان» تهی دست شده لباسهای ويژه ای می پوشيدند وتحت اداره «شيوخ»، « اميران» و« ريئسان» قرارداشتند.برخی از اين کورپوراسيون ها ( فتوه) (14) با فرقه « بدعت گرايان» بويژه قرامطيان مرتبط بودند. درميان عياران، اوباشان، رندان همچنين پيروان شيعه گری و تصوف مخالف وجود داشتند.
تشکيل دورلت متمرکز سلجوقی به اخوت تهيدست شدگان ضربه زد، اما آنها را ازبين نبرد. ، برعکس اهميت عياران پس از وفات ملک شاه ومرگ نظام الملک افزايش يافت. درپايان سده يازده وآغاز سده دوازده فعاليت آنها درايران وخراسان شديد ترشد.عياران در آشوب های شهری مشارکت داشتند و به ثروتمندان حمله کرده و اشراف بورکرات ومنصب دار را غارت کردند.
سازمانهای « آواره گان» قالب وکليشه ای واحد نداشتد ودراهداف اجتماعی خودهمگون نبودند.درميان چنين مردم محروم وبی نوا همپای دهقانان ، پيشه وران و تجار کوچک ورشکسته بخش اندکی از ماجراجويان فئودالی فعاليت ميکردند که به دنبال اهداف مغرضانه خود بودند.
اخوت فقيران وآواره گان همانند عوام وتوده های بی طبقه اروپای غربی، نفش دوگانه ای را در حيات اجتماعی وسياسی ايفاء کردند. اغلب واحد های شبه نظامی آنها توسط فئودالها بعنوان ارتش چريک پياده بکارگرفته ميشد. عياران ،اوباشان، رندان همچنين درمبارزه ی مدعيان مختلف قدرت شرکت کرده و دردرگيری های فرقه های مذهبی بعنوان نيروی «پليس» وسرکوبگرعمل ميکردند.
با وجود اين، عياران درحکم پايگاه بالقوه ومخالفت واقعی اجتماعی با موازين قانونی فئودالی بودند.دراکثريت موارد، بويژه دردوره جنگهای داخلی، دسته ها وواحدهای « آوراره گان»به مردم پيوستند. خود عياران همانند ديگر اقشار محروم وبی نوا، اغلب مستقلا با فئودالها به مبارزه برمي خاست.
آنها دکان های تجار ثروتمند را غارت و به خانه ها واملاک اشراف ومقامات دولتی حمله ميکردند. آنها اغلب نقش انتقام جويان خلق را که عليه بی عدالتی اجتماعی مبارزه ميکنند، ايفا ميکردند*.[* دريکی از نامه های سنجر عياران به عنوان « راهزنان» و « آشوبگران» خطرناکی که « درکوه ها پرسه ميزنند» اشاره ميشوند.احتمالا، دراينجا دسته ها وواحدهای ( درمتن موسوم به جماعت است) انتقام جويان خلق درنظر است که به اغنياء واشراف حمله ميکردند].عياران درزمان قيام اغلب با پيشه وران، کسبه وتجارکوچک (اهل بازار) وفقرای شهر متحد ميشدند.
توده اصلی جمعيت مشغول به کار را درسده های يازده ودوازده دهقانان تشکيل ميداد که به دهقانان کم زمين،- اجاره نشينان قديمی و خرده مالکان تقسيم ميشدند.درصد نسبتا زيادی از جمعيت روستايی را دهقانانی تشکيل ميدادند که قطعه زمين ازخود نداشتند. دردوره سلجوقی همزمان با مالکيت کوچک دهقانی ، مانند گذشته بهره برداری جمعی اززمين حفظ شده بود.
برای جوامع دهقانی در شرايط آب آبياری مصنوعی استفاده از نه تنها زمين بلکه آب اهميت اساسی داشت.ازبرخی اطلاعات چنين برميايد که بين مزارع اشتراکی سالانه تقسيم سهم آب برای آبياری انجام ميشد ه است. زمينداران بزرگ تعرض شديد به مزارع اشتراکی آزاد ميکردند و دهقانان قادر به رويارويی دربرابر فئودالهايی که زمينهای آنها را تصرف ميکرد نبودند.
دردوره موردبررسی دهقانان ازنظر وضعيت اجتماعی – حقوقی وملکی خود ناهمگون بودند.قشر نسبتا مرفه دهقانان را خرده مالکانی که ملک خود را داشتند می ساختند. کشاورزان و خرده مالکين را مانند زمينداران بزرگ دهقان می ناميدند.صاحبان اين چنين قطعات زمينهای کوچک خود درنهايت تنگدستی ونکبت بسرميبردند.
نظام الملک از پيرزنی که يک قطعه زمين به ارث برده وبه يک زارع اجاره داده بود، می نويسد: «آنچه که او ازآن زمين دريافت ميکرد، چنين بود که او ميبايست هم سهم دولت وهم سهم زارع راپس ميدادد، درعين حال برای خود اوهنوزچنان سهمی که تا برداشت جديد روزانه چهار نان برای ارتزاق داشته باشد باقی مانده بود– وی يکی را برای چاشنی نان ميداد ، ديگری را- بخاطر روغن چراغ، يکی را برای صبحانه خود وديگری را – برای شام».
بلا وآفت اقتصاد دهقانی کوچک، سهم اندک وناچيز آب آبياری بود.زياد ترين گروه جمعيت روستايی را دهقانان کم زمين وبی زمين تشکيل ميدادند : اينها اجاره نشينانی بودند که به ملک داران وديگرمالکين زمين وابستگی داشتند. نه تنها زمين های خصوصی بلکه همچنين اراضی دولتی وحکومتی نيزاجاره داده ميشدند.
اسناد ومدارک رسمی سلجوقی ازدهقانانی* سخن بميان مياورند که در دامنه ها ومناطق مرتفع زمين زراعت ميکردند [* آنها معمولا « برزگران- اسباب خاص » ناميده ميشوند.در مطالعات سده های ميانه اصطلاح « برزگر» اغلب بعنوان « رعيت» ترجمه ميشود. با اين حال دردوره مورد مطالعه اين اصطلاح درمعنايی وسيع – « دهقان، کشاورز، زارع» متداول بود.].
بديهی است که اينها مستاجرانی بودند که در املاک سلطان برای سهم معينی از محصول کارميکردند. مستاجران قطعات املاک ( مستاجران املاک) « عوارض» - « ماليات» و« قسم» - «سهم» می پرداختند. زارعين – مزارعه ای که زمينهای وقفی را زراعت ميکردند، همچنين برای زمين اجاره ای خود کرايه پرداخت ميکردند.
معمولا اندازه «سهم» با قرارداد خاصی تعيين ميشد که بين مالک و مستاجر بسته ميشد.چنين قراردادی را« معامله» ، و اجاره بها - « مال معامله»* می ناميدند.[* ف. لوککه گور واژه « معامله» بعنوان « اجاره و قرارداد بستن» ترجمه ميکند. اين اصطلاح را آ.ک.لمبتون درمفهومی مشابه درک ميکند. ه.هورست برآن است که« معامله» دردوران سلجوقی درحکم« ماليات برای زمين اجاره ای بود.]
اندازه سهم به نسبت وجود خانواده رعيت،حيوانات بارکش و ابزار کشاورزی تعيين ميشد.سهم برزگرانی که روی زمينهای وقفی کارميکردندد، متناسب با خواست مقررکنندگان تعيين ميشد.چنين رعيت هايی وجه جنسی ونقدی به نفع وقف ها ميپرداختند.
بخش بزرگ محصول جمع آوری شده توسط اجاره نشينان ( مستاجرين، برزگران، مُزارع ها ) نصيب زمين داران ميشد.علاوه بر قسط « عوارض»، «قسام»* واجاره بها، رعيت ها وظايف کارهای اجباری را انجام ميداند [* قسام ( مفرد قسمت)- سهم ها، اسهام،يکی از اشکال عوارض فوق العاده است.عوارض درحکم باج فوق العاده ای درواقع ماليات هميشگی بود].
جمعيت دهقانی وزراعتی خراسان، گورگان (گرگان)، خوارزم دردوران سلجوقی ماليا تها و خراج های متعدد ومختلفی می پرداخت. درميان آنها خراج عمده بشمار ميرفت- ماليات زمين درشکل جنسی ونقدی پرداخته ميشد.سه نوع عمده اين مالياتها فرق ميکردند- خراج مُقطع،خراج مساح، خراج مقسم.مقطع قويا درميزان معين گرفته ميشد ، مساح با واحد مساحت زمين و مقسم – درمقدارمعين محصول يا بصورت نقد پرداخت ميشد.
گذشته از مالياتهای اشاره شده، دهقانان همچنين عوارض فوق العاده و اضافی پرداخت ميکردند.ازجمله آنها ميتوان به منال اشاره کرد- باج وخراج فوق العاده ای که به نفع اقطاع داران پرداخت ميشد.مُقطع از برزگران وابسته به آنها گرفته ميشد ونوع ديگر ماليات مشابه – حقوق مقطعان است.
- عوارض ويژه به نفع لشکريان،ديوان سالاران مالی وديگرانی که به ناحيه روستايی برای اموراداری ديوان سالاران ورود ميکردند.دولت از زمين داران – جهت ارتش و مامورين انتظامات اجتماعی علف دريافت ميکرد. دردولتهای سلجوقی قانون حق ارتش برای پست واحد های نظامی درزمان صلح معتبر بود.رعيتها به حفظ آنها يا پرداختن وجه ماليات که نعل بها ناميده ميشد ملزم بودند. اضافه دستمزد برای ماليات برزمين (خراج الفر)، عوارض اضافی(زوايد) و« پيشکش های » ويژه متداول شدند.جمع آوری مالياتها معمولا با دعاوی غيرقانونی وخشنونت ومالياتها گاهی اوقات حقيقتا با ضرب وشتم چوب همراه بود.
انواع مختلف مالياتها را نه تنها جمعيت ساکن دريکجا،بلکه کوچ نشين ونيمه کوچ نشين نيز پرداخت ميکرد؛ آنرا به سود دولت، دربار سلجوقی وديوانسالاران « ذکات» - ماليات از تعداد اغنام واحشام موجود و « رسوم» - ماليات برای مرتع وچراگاه وارد ميکردند.ماليات گرفته شده از قبايل کوچ نشين ترکمن – اوغوز بطورکلی عوارض جنسی بود که به ديوان های حکومتی ودولتی ارجاع ميشد.
تا اندازه زيادی معمولا دهقانان از پرداخت وجوه مالياتی (نعل بها) وعبور دسته های لشکری رنج ميبردند.مصيبت آنها درنتيجه کم حاصلی ها يی که به علت سيل،تگرک، يخ بندان وخشک سالی ها بوجود ميامد سنگين تر ميشد.درسالهای بلايای طبيعی جمع آوری کنندگان مالياتها پرداخت کامل خراج و درعين حال غلات مطالبه ميکردند؛ گاهی درچنين مواردی مستاجران زمين مجازبودند نيمی از سهم محصول تعيين شده را پرداخت کنند، هرچند آنها گهگاه درموقعيت بازپس دادن حتی بدهی دريافتی از بذر نبودند.
بين جمعيت روستايی زحمتکش وفئودالها غالبا کشمکش ها بخاطر ميزان خراج ها وسهم آب آبياری بوجود می آمد.درپاسخ به شکايات بی پايان کشاورزان سازمان های دولتی مامورين خود را می فرستادند که آنهم اختلافات را به نفع دهقانان رفع نميکردند.
مصيبت واقعی برای روستاييان سيستم استرداد مالياتهای اجاره بود. دراين موارد رعايا اغلب خانه وکاشانه خود را رها ميکردند ومجبور به فرارميشدند.دهقانان علاوه بر پرداخت مالياتها وعوارض متعدد، وظايف وتعهدات کاری مختلف را اجرا ميکردند.درميان آنها کارهای اجباری وبدون مزد[ بيگار، سخره(15)، شاهکار] ازجمله تميزکردن کانالهای آبياری جايگاه مهمی را اشغال ميکرد.
معمولا سلاطين اين کارهای سنگين يا مرتبط با هزينه های آنها را بردوش اقشار زحمتکش ميگذاشتند.مخارج نگهداری بناهای آبياری، برای نمونه، در وادی مرغاب، بخرج اهالی روستای محل پرداخت ميشد.دهقانان را برای کارهای اجباری اغلب حتی به شهرها ميراندند.
توسعه مناسبات فئودالی وبويژه نهاد اقطاع در سده های يازده ودوازده با به اسارت درآمدن تدريجی توده های دهقانی بلحاظ اقتصادی با شديدتر شدن مُقطع همراه بود.اقطاع داران، ملک داران و فئودال های ديگر برای اين امراز نهاد پناهندگی(التجاء) استفاده ميکردند.درتلاش برای نجات يافتن از بار مالياتهای سنگين، دهقانان اغلب به مالکين مقتدر پناه ميبردند (حمايه) ودرواقع به افراد وابسته تبديل ميشدند.
توسعه سيستم قيموميت، پديد آمدن اشکال مختلف تابعيت فئودالی را فراهم مياورد.آزادی داده شده جهت نقل وانتقال دهقانان درشرايط مختلف به زمين های دولتی اغلب بسيار محدود بود.با اين حال رشد وابستگی شخصی دهقانان به فئودالها پايان منطقی بخود نگرفت ومنجر به استقرار نظام رعيت داری(16) شد.
درپايان سده يازده وميانه ی سده دوازده توده قبايل کوچ نشين درمانغشلاق، فرابالقان (17) ودر کرانه های دريای خزر زندگی ميکردند.آنها همچنين درمناطق صحرايی که بطور مستقيم درمجاور واحه زراعتی خراسان، گورگان (گرگان) وخوارزم بود، سکنی داشتند.
درميان اين چادرنشينان همانگونه که دربالا گفته شد، قبايل ترک زبان، بويژه با منشاء ترکمن – اوغوز برتری داشتند.آنها تحت اداره سلجوقيان، وابسته به حکام تيول دار و حاکمان ولايات بودند.

آنتاگونيسم اجتماعی و مبارزه طبقاتی

فشار مالياتی، اجحاف و زورگويی اغلب مقاومت فعال وغيرفعال توده های مردم را موجب ميشدند.به دور از جدايی ناکامل بخش پيشه وصنعت از افتصاد کشاورزی، تسلط فئودالها درشهر وروستا، نبود اشکال سياسی خود گردانی و ديگر شرايط برکيفيت وويژگی های مبارزات طبقاتی تاثير ميگذاشت.
عرصه تکان های حاد اجتماعی و برخورد منافع آشتی ناپذير اغلب در شهرها بکارگرفته ميشدند.يکی از اشکال بسيار رايج مبارزه طبقاتی، جنبش های مذهبی ارتدکسی وفرقه ای بود.درسده های يازده ودوازده درترکمنستان و ديگر مناطق دولت سلجوقی برخورد هايی بين مذاهب « ارتدکس مسلمان» و فرقه های «ملحد» ديده ميشوند. دراين مبارزه حنفی ها، شافعی ها و ديگر طريقت های اسلامی شرکت ميکردند.
حنفی ها اغلب با شافعی ها دشمنی می ورزيدند ، اما آنها معمولا برای افدامات مشترک عليه « ملحدان» متحد ميشدند.رئوسا وشيوخ مذاهب ارتدکسی به صفوف خود دهقانان، پيشه وران و مردم عوام شهری را جلب ميکردند. توده های مردم به اين جنبش تنها بخاطر پايبندی به اين يا آن تعصبات واصول اعتقادی خود نمي پيوستند.حنفی ها وشافعی ها به اسلام ارتدکس سنی تعلق داشتند.با اين حال بين آنها اختلاف درباره قواعد رعايت مراسم مذهبی، موازين حقوقی وفقهی وجودداشت.مباحثی نيز درباره امتيازات وحقوق ويژه حکومت عرفی و ميزان مالياتها انجام ميگرفت.
همه اينها فضايی را برای کشاندن مردم عادی درمبارزه مذهبی و بهره برداری ازآنها توسط فئودال ها در اهداف طبقاتی خود بوجود مياورد.درسده های يازده ودوازده درخراسان همپای حنفی ها وشافعی ها ديگر طريقت ها و فرقه های اسلامی وجود داشتند.درميان آنها فرقه قرمطيان وجود داشت که درناسازگاری سخت با« ملحدان» متمايز بود.قرمطيان نقش نسبتا بزرگی را دردوران غزنويان، بويژه درسلطنت سلطان محمود غزنوی بازی کرد.با وجود اين دردوران سلجوقيان نفوذ آنها بطورچشمگيری کاهش يافت، اما بطورکامل اهميت خود را ازدست ندادند.
درسده های يازده ودوازده در قلمرو سلجوقيان سنی گری تکيه گاه ايدئولوژيکی طبقه فئودال حاکم بود.با اين وجود بين مذاهب«ارتدکس» مبارزه شديدی برای نفوذ در زندگی اجتماعی، درسران حاکم ودربارسلطان انجام ميگرفت. اين مبارزه با برخوردهای خونينی همراه بود که درآنها مردم عوام شهری، پيشه وران ودهقانان شرکت داشتند.
درميانه سده يازده پس ازايجاد دولت سلجوقی اختلاف بين حنفی ها وشافعی ها درخراسان شدت پيدا ميکند.کار به آنجا کشيد که گرويدگان به فرقه شافعی اشاعره را به دستور حنيف کندری متعصب – وزير سلطان تغرل بک تکفير کردند. با وجود اين بعدها مبارزه بين مذاهب سنی بطور چشمگيری کاهش می يابد.
درپايان سده يازده وآغاز سده دوازده مبارزه اجتماعی تحت پوشش مذهبی دوباره درخراسان شعله ورشد. برخورد های مسلحانه بزرگ قرامطه با شافعی ها وحنفی ها درنيشابور رخ دادند.درسال 1096 دراينجا درگيری های خونينی آغازشد که با شکست قرامطه و ويرانی مساجد آنها بپايان رسيد.*[* ولی درآستانه اين رويدادها قرامطه، شافعی ها وحنفی ها مخالف يکی از« اميران بزرگ» خراسان بودند که تلاش ميکرد نيشابور را تصرف کند.].
مشارکت فعال دراين رويدادهای پرآشوب را نه تنها شهروندان محلی بلکه جمعيت روستايی اطراف پذيرفتند.*[*موارد مشابه ديرتر صورت گرفت درآستانه حمله مغولان آسيای مرکزی به ايران].قرامطه ومخالفان آنها از ارتش چريک دهقانان که برای کمک به همفکران وپيروان خود از شهرستان بيهق آمده بودنداستفاده کردند.
بطوررسمی سلجوقيان به مذهب حنفی تعلق داشتند، اما آنها اغلب از شافعی ها حمايت ميکردند.برخوردهای اين مذاهب «ارتدکسی» گاه شدت ميافت وگاه به نفع مبارزه مشترک با« ملحدان» فرومی نشست. تشديد فعاليت ويژه مذاهب سنی دردوران های « پراغتشاش»، درفضای حدت تناقضات اجتماعی بوقوع پيوست.پايگاه اجتماعی مذاهب سنی که درترکمنستان در سده های يازده ودوازده موجود بودند، تااندازه ای بطورکم مايه وضعيف در منابع تالريخی بازتاب يافته است.با اين حال، درآنها هنوز برخی داده هايی که امکان صحبت درباره آنکه حنفی ها، شافعی ها وقرامطه عمدتا منافع فئودالی اشراف بزرگ را نمايندگی ميکردند، وجود دارند.
فرقه ها وطريقت های ارتدکسی دوره سلجوقيان آشکارا از نظام فئودالی دفاع ميکردند و بطورفعال مخالف « آشوب گران» و « فتنه گران» بودند.درترکمنستان ومناطق همجوار ايران وافغانستان بطورنسبتا وسيع صوفيگری درسده های يازده ودوازده گسترش يافت.فرق صوفيان در مناطق نيشابور، خاوران، سرخس وديگر نواحی خراسان پراکنده بودند.
نخستين حلقه وسلک تصوف مخالف اسلام ارتدکس وحکومت رسمی بود.درعرفان صوفيانه اعتراض توده های مردم عليه نظام های اجتماعی ناعادلانه بازتاب می يافت.درصوفيان اوليه نکوهش ومحکوميت پارسا برای تجمل، ثروت ، شکم پرستی وهرزگی ذاتی بود.فقرخواسته سده توسط صوفيان درکيش و آيين خود، آن اکسيرجهانی برای نجات روح بشمارمی آمد.
درسده های يازده ودوازده تصوف برسميت شناخته شده توسط مذهب ارتدکسی، توسط اسلام دستخوش دگرگونی چشمگيری شد.شيوخ صوفی درتفاوت با نخستين رهبران مرتاضان تهيدست درواقع درخدمت طبقات حاکم بودند. سرکردکان فرقه های صوفیانه ، که فروتنی و خضوع را با « فقر» و اطاعت از سرنوشت موعظه ميکردند، بدين گونه قدرت مداران را تقويت ميکردند.
شيوخ فرقه های تصوف خاوران از هرگونه پشتيبانی دولتهای سلجوقی برخوردار بودند وبه آنها هديه داده ميشد و صدقه و احترام زيادی به آنها ميگذاشتند.صوفيگری بمانند يک جريان مذهبی، احتمال ميرود، درخراسان بيشترين رواج را بين اقشار پيشه ورشهری داشته است. درميان شيوخ وپيران محلی به بافندگان، قصابان، آهنگران، تفنگ سازان، سراج ها اشاره ميشوند.درميان مريدان شيوخ تصوف بسياری دروايش بودند که از محافل پيشه وران بيرون آمده بودند.کورپوراسيون پيشه وران سده های يازده ودوازده غالبا درپيوند نزديکی با مذهبيون، ازجمله فرقه بدعت گران بودند. برخی ازاين سازمانها تحت تاثير مستقيم «ارتداد» قرمطی بوجود آمدند.همچنين جامعه پيشه وری وجود داشت که درپيوند با فرقه های گوناگون صوفيانه بود.
خانگاه های درويشی معمولا درنوع خود مرکز«مجمع» فعاليتهای مذهبی – سياسی بود.با وجود اين فرقه های صوفيانه درسمتگيری های مسلکی واجتماعی خود يکسان نبودند.سرکردگان اخوت صوفيانه که ازدرآمد های وقف ها و اعانات بيشمار ثروتمند شدند، اغلب بيان گران منافع اشراف شهری بودند.
عرفان صوفيانه ، موعظه انزواجويی و زهد توده های مردم را از اقدامات فعال عليه ستم فئودالی منحرف ساختند. ازسوی ديگر در آموزه های صوفيان فراخوان هايی برای برخورد وروش عادلانه با فقرا وجود داشت.موعظه گران صوفی مدعی بودند که خود پيامبر حمايت ومحافظت فقرا ويتيمان از انواع ستم ها وبی عدالتی ها را وصيت کرده است.
همه اينها نميتوانست تهيدستان بينوايی را که اغلب به صورت هواخواهان سرسخت تصوف درآمدند بی اعتناء وبی تفاوت نگه دارد.بطورعينی تصوف برای آنها شکلی از مبارزه منفعل با شر اجتماعی و پيش از هرچيز با بيدادگری های دولت های سلجوقی* بود.[*لازم به ذکر است که حتی برخی نمايندگان مرتبط با تصوف رسمی روحانيت ارتدکس مسلمان گاهی مخالف زمامداری سلجوقی بودند.ازجمله غزالی دراثرخود « کيميای سعادت» به ماهيت مستبدانه حکومت سلجوقيان تاکيد داشت. وی بوروکرات های سلجوقی، ماليات بگيران و« سلاطين بزرگ» را بمثابه مستبدينی که ثروت آنها از طريق غيرقانونی بدست آمده، توصيف ميکند.]
درپايان سده يازده وآغاز سده دوازده امپراطوری سلجوقی را هرج ومرجی فئودالی دربرگرفته بود که با تکان ها وتلاطمات بزرگ اجتماعی همراه بود.سرچشمه ها وريشه های بسياری ازاين جنبشها که تحت شعارهای مذهبی جريان داشتند،به عمق تاريخ خلافت عرب ميروند.بيان بسيار بارزاين جنبش ها در اسماعيليه (18) پيدا شد که گسترش وسيعی در خراسان* يافت.[ * جنبش اسماعيليه به يک سلسله آثار ويژه در تاريخ نگاری ميهنی و خارجی اختصاص داشت.بويژه پژوهش های ل.و.استرويف توجه بسياری را به اسماعيليه مبذول داشت. ازاين رو آنها بررسی ميشوند تنها درموارد جداگانه تاريخ اين فرقه ها که پيوند مستقيم با موضوعات گزينش شده دارند].
فرقه اسماعيليه ها به علت بدعت های شيعی درخلافت پاگرفته بود بوجود آمد و در مناطق تسخيرشده توسط اعراب پرچم مبارزه عليه ظلم استيلاگران بيگانه شد.تبليغات شيعی بويژه بين افراد روستايی و مردم عوام شهری بازتاب وسيعی يافت. جريان شيعی که درمخالفت با ارتدکس سنی بود، گسترش قابل ملاحظه ای در آسيای مرکزی وايران يافت.
درسده های يازده ودوازده درخراسان وديگر مناطق دولت سلجوقی مبارزه شديد بين پيروان شيعه گری وسنی گری درگرفت.هواخواهان «بدعت های» شيعی عمدتا نمايندگان طبقات پايين،بويژه پيشه وران بودند.مناسبات شيعه – سنی، که فراتر از چارچوب مباحث دينی رفته بود، وارد عرصه ميادين شهری، خيابانها وبازارها شد.
دراين مکان های شلوغ وپرازمردم اغلب آوازه خوانان مردمی دوره گرد ( مناقب خوان) (19) بودند.آنها از دلاوری ها وپاک نهادی های پرستش علی مدح ميگفتند وبه ابوبکر وعمر دشنام ميدادند. درپاسخ به اين امر«آوازه خوانان دوره گرد سنی» ( فضايل خوان)(20) شيعه ها را بدنام ميکردند و مدح خلفای سنی را ميگفتند.
يکی از جريان های افراطی درشيعه گرايی اسماعيليان بودند، که درميانه سده هشتم بعنوان يک فرقه مذهبی بوجود آمد.پيدايش وگسترش اسماعيليه تکامل تضاد ها وجنبش های مردمی مخالف در خلافت را برانگيخت.اسماعيليه با گذشت زمان به چندين زيرفرقه شکافته شد که درکشورهای گوناگون خاور اسلامی وجود داشتند. درسده های يازده ودوازده واعظان مخفی آموزه های اسماعيليه بطورفعال درمناطق فراخزر وخراسان عمل ميکردند.
آموزه های اسماعيليه هدف خود برای اطاعت بی چون وچرا متدينين عادی به رهبری فرقه را تعقيب ميکردند.درهمان زماناسماعيليه درمقابل اهل سنت رسمی - تکيه گاه معنوی وحقوقی طبقه مسلط، قرارگرفت.آموزش درباره ظهور«مهدی» که بايد روی زمين عدالت وبرابری را برقرار کند، جايگاه مهمی را درايدئولوژی اسماعيليه اشغال کرد.ايده ناجی (21) اسماعيليان تمايل توده های مردمی را که از ظلم و زورگويی خسته شده اند جلب کرد.
اسماعيليه بی رحمانه توسط دولتهای سلجوقی مورد تعقيب قرارگرفتند.پيگرد وآزار اين فرقه بويژه پس از تسخير سوريه توسط ملک شاه درسالهای دهه هفتاد سده يازده شدت يافت.تا اندازه زيادی اين مسئله اين امر را که درکشور همسايه مصر خاندان شيعی فاطميه حکومت ميکرد برانگيخته بود.خلفای مصر ادعای نقش امامان همه جوامع اسلامی را داشتند.
آنها خود را مهدی ، جانشين قانونی وبرحق علی وپيامبرمحمد می نماياند. فاطميان ارتباط تنگی با سران اسماعيليه ايران وخراسان داشتند ودشمن دوآتشه وسرسخت عباسيان وسلجوقيان بودند.درماه اوت سال 1090 سرکرده اسماعيليه حسن صباح قلعه الموت را به تصرف خود درآورد و به همه جا مبلغان خود را اعزام داشت.
با تصرف اين فلعه دوره « فراخوان های نوين» که تقريبا همه خراسان را به حرکت درآورده بود، آغاز ميشود.درسال 1092 قيام علنی درکوهستان جاييکه اسماعيليان قلعه ای را دراطراف قاين به تصرف درآوردند شعله ور شد.سپس آنها هور، زوزن،قاين، تون وديگرشهرهای ايران را موفق شدند بگيرند.سلطان ملک شاه به اينجا لشکر خود را تحت فرماندهی سرلشکر قيزيل ساريغ (22) فرستاد. با اين حال اين عمليات سرکوب کننده عليه « بدعت گذاران» بدون موفقيت پايان يافت.پس از مرگ ملک شاه اسماعيليان فعاليت خود را در مناطق ری، خوزستان،فارس وسيستان گسترش دادند.
برآمداسماعيليان عليه قدرت های سلجوقی درموقعيت وخامت شديد تضاد های طبقاتی رخ داد. تشديد استثمارفئودالی توده های زحمتکش شرايط عينی برای حرکتها وبرآمد های خودانگيخته مردمی ايجاد کرد.يکی از اين شورش ها درسال 1093 درناحيه بيهق، جاييکه « آشوب عياران» درگرفت رخ داد. محافل فئودالی محلی موفق شدند اين شورش را تنها با کمک غلامان مسلح و واحدهای نظامی فروبنشانند.فعال ترشدن ويژه اسماعيليه ها بين سالهای 1101 – 1104 دردوران جنگ ميان برکيارق و محمود ابن ملک شاه ديده ميشود.فعاليت فرقه ها درتصرف مناطق وشتاب اعمال تروريستی دررابطه با حاکمان سلجوقی وشخصيت های برجسته ظاهرميشد.
درآغاز سده يازده فعاليت اسماعيليه نه تنها درمناطق کوهستانی ايران بلکه همچنين درخراسان جان تازه ای گرفت.دراينجا اسماعيليان موفق به تصرف تعدادی قلعه شدند که تکيه گاه آنها درمبارزه با دولت های سلجوقی شد. همپای قلعه الموت، قلعه های کوهستان مرکزعمده جنبش اسماعيلي شد که ازآنجا اسماعيليان به شهرها وروستاهای همجوار حمله ميکردند.
به نوبه خود « سلجوقيان بزرگ» ازجمله سنجر، بارها به « دامنه های کوه» ضمن تلاش برای بيرون راندن اسماعيليان ازآنجا و ويران کردن«آشيانه عقابهای» آنها لشکرکشی هايی راکرد.بويژه مبارزه سنجر با اسماعيليان درخراسان، جاييکه در جنبش آنان دهقانان مشارکت ميکردند سرسختانه بود.
درسال 1112 احمد ابن فضل وزير سالطان سنجر، عليه اسماعيليان « جنگ مقدس» را اعلام کرد.لشکريان سلجوقی وارد بيهق جاييکه اسماعيليان را در ترشيز درهم کوبيدند وبه روستای ترز تاختند شدند.اسماعيليان محل تقريبا همه قتل عام شدند و رهبرآنان حسن ابن سمين خودکشی کرد.
سرشت اجتماعی وترکيب طبقاتی جنبش اسماعيليه سده های يازده ودوازده موضوع بحث در تاريخ نگاری شوروی بود.و.و.بارتولد دراين جنبش « اتحاد اشرافيت زمين داربا توده های روستايی عليه شهرستان ها» را ميديد.ضمن بسط اين تئوری، آ.يو.ياکوبووسکی مدعی است که اسماعيليان منافع کشاورزان– اشرافيت زمين دار قديم ايران را نمايندگی ميکردند.نارضايتی اين اشراف موجب شده بود که مالکيت خود را پس از استيلاء سلجوقی و به قدرت رسيدن فئودال های نوين از اشراف نظامی – کوچ نشين ترکمن ازدست بدهد.
پژوهش های بعدی مورخان شوروی امکان پرداختن به تغيير شکل دراين مهم را ميدهند، اما هنوز بطورنهايی مسئله حل نشده است.جنبش اسماعيليه ظاهرا يکپارچه نبود ودرآن طبقات وگروه های اجتماعی مختلف شرکت ميکردند. تبليغ اسماعيليه گرايی نه تنها بين جمعيت شهری بلکه بين جمعيت روستايی نيز ازموفقيت برخورداربود.
دربرخی مناطق خراسان درجنبش اسماعيليه بطورفعال پايين ترين اقشار شهری شرکت ميکردند.اسماعيليه گری بين توده های دهقانی که از ظلم وفشار فئودالها خرد شده بودند گسترش يافت.بديهی است که دراين جنبش گروه معينی از اشراف قديمی ورشکسته وکم مايه، ناراضی از ازدست دادن امتيازات خويش شرکت داشتند. درمجموع جنبش اسماعيليه درسده های يازده و دوازده عليه دولت فئودالی سلجوقيان وپشتيبانان آن – مذهب تسنن ارتدکس سمتگيری شده بود.
روشن است که دراصل اين جنبش بطورعمده جنبش دهقانان مردم عوام شهری بود.اين جنبش عليه اشراف فئودالی که زمام امور را دردستان خود داشتند، متوجه بود.با اين حال پس از تشکيل دولت اسماعيليه با مرکز آن برفراز کوه قلعه الموت سران اسماعيليه به فئودالهای معمولی تبديل شدند.*[ * دولت اسماعيليه از سال 1090 تا محاصره وتصرف قلعه الموت توسط لشکريان هلاکو درسال 1256 دوام آورد].
ازميانه سده دوازده دربين اسماعيليان مبارزه دو گروه بندی سياسی مشاهده ميشود.يکی از آنها دمکراتيک بود و ديگری منافع سران فئودال شده اسماعيليه ها رانمايندگی ميکرد.مبارزه بين اين دو گروه بندی حکايت از آن دارد که جنبش اسماعيليه درسرشت طبقاتی خود همگون نبود.درنهايت دراين جنبش مانند ديگر جنبش های اجتماعی مشابه سده های ميانه ،گرايشات فئودالی غلبه کرد.
++++++

پی نوشت:

1- اقطاع دردوران سلجوقيان به قطايع نيزمعروف بود.مترجم
2- ازمُقطع.خداوندان اقطاع، صاحبان اقطاع ،اربابان فئودال.مترجم
3- اربابان قلم،خداوندان قلم،اهل قلم.مترجم
4- اربابان شمشير، خداوندان شمشير،اهل شمشير.مترجم
5- سپه سالاران .مترجم
6- بورکوياريق، جلال الدين ملکشاه برکيارق.مترجم
7- درميان اين اشراف بسياری پيروان مذهب شافعی وجود داشت که با حنفيان وديگر مذاهب « ارتدکس» دشمنی می ورزيدند.با وجود اين، مذاهب ارتدکسی اسلام، منجمله حنفيان وشافعيان را، نفرت وکينه ازشيعيان وديگرفرقه های « کفرآميز» يکپارچه ميکرد.مترجم
8- مستوفی مامور ديوان استيفا درهرمنطقه می خواندند و وظیفه آنان رسیدگی به امور مالی و محاسبه دخل و خرج یک منطقه بود. رییس و مسئول دیوان استیفا مستوفی کل نام داشت.ويکيپديا.مترجم
9- درکنارجاده ای منتهی به شهرمرو واقع بوده است.ويکيپديا.مترجم
10- خاوران واقع درمنطقه مرو ترکمنستان کنونی.ويکيپديا.مترجم
11- سُخره :کسی که به کاربی مزد گمارده شود، کاربی مزد واجرت.فرهنگ فارسی معين.مترجم
12- حشر: به عربی، يکی از معانی آن، چريک،سپاه بی نظم،لشکرنامنظم.لغت نامه دهخدا.مترجم
13- رطل واحد وزن درعهد کهن: هررطل نيم من يا باتمان[ به ترکی] ) است.مترجم
14- فتی، فتوت، فتيان:طرفدارآيين جوانمردی.ريشه واژه فتی مترداف جوانمرد است.مترجم
15- سخره: به بيگاری گرفتن.لغت نامه دهخدا.مترجم.
توضيحاتی دراين مورد ازيوری بريگل.منبع: ايرانيکا.مترجم: اصطلاحی در نظام مالیاتی ایران و آسیای مرکزی . به کار موظف کارگرانی اطلاق می شد که يگار- بيگاری، بدون دریافت دستمزد، به ساختن و تعمیر شبکه های آبیاری ، جادّه ها، قلاع ، قصرها و سایر ساختمانهای عمومی واداشته می شدند،و گاهی نیز در املاک حکّام و مالکان کشاورزی می کردند. اشتقاق این لغت به طور قطع و یقین مشخص نشده است . پطروشفسکی (1960،ص 394) براین گمان است که شاید r ¦ga ¦be در زبان فارسی میانه ، از لغت یونانی اگاریا اخذ شده باشد. واژه اخیر در روم شرقی با همان معنای «بیگار، کار اجباری » به کار رفته است ( رجوع کنید به دولگر ، ص 62). واژه پهلوی ظاهراً در زمان ساسانیان وجود داشته است ، چون در 641 میلادی در ارمنستان ایران به صورت «بِکَر» به کار رفته است . واژه بیگار ، ظاهراً با همان معنای کلّی «کار اجباری » در دو سند زمان خوارزمشاهیان یافت شده (در هردو سند با واژه شاهکار همراه است ؛ رجوع کنید به هورست ، ص 83) و در آثار مختلف ادبی قرون اول اسلامی ذکر گردیده است ( رجوع کنید به نقل قولهایی از فردوسی و ناصرخسرو و بیهقی و افضل الدین کرمانی در دهخدا، ذیل «بیگار»، «بیگاری »)، لیکن معنای حقیقی این وظیفه فقط در مورد دوره های متأخر، یعنی از دورة مغول به بعد، بررسی شده است. واژه بیگار در اغلب موارد با واژه « حَشَر » (از ریشة عربی «حَ شَ رَ»: جمع آوری کردن ) و به عنوان مترادف آن به کار رفته است (مثلاً رجوع کنید به بیهقی ، ص 652، «حشر» و «مردِ بیگاری » در بنای یک قصر). ولی واژة حشر نیز معانی مختلفی داشته است : 1) قشون کمکی ، معمولاً از کشاورزان سرباز، که غالباً در کارهای مربوط به محاصره یا نقب زنی و گاه به عنوان ذخیره از آنها استفاده می شد (در آسیای مرکزی ، در زمان ازبکها واژه ترکی ـ مغولی قره چریک بیشتر از کلمه «حشر» برای چنین سربازان کمکی به کار می رفت )؛ 2) کمکهای جمعی که خویشان و اهالی یک دهکده یا همسایگان در موقعیتهای مختلف به یکدیگر می کردند (کارهای زراعتی ، ساختن خانه ، جشنهای خانوادگی و غیره ). در خانات بخارا در قرون دهم ـ چهاردهم در بیشتر موارد واژه مردکار («کارگر وقتی »، قس «مردبیگاری » در سطور پیشین ؛ رجوع کنید به آخمدوف ، ص 144؛ آبدورایموف ، همانجا) به جای واژة بیگار به کار می رفت که هم به معنای وظیفه بود و هم کارگر ساده ای که آن را انجام می داد (واژه حشرچی نیز به صورت مترادف ، به چنین کارگری اطلاق می شد؛ رجوع کنید به ترویتسکایا ، ص 33). به هر صورت ، در برخی از اسناد هر سه واژه در کنار یکدیگر ذکر شده است : حشر ، بیگار ، و مردکار ، و مشخص نیست که چه تمایزی ، اگر اصولاً تمایزی وجود داشته ، بین آنها منظور می شده است ( رجوع کنید به چخوویچ ، ص 98ـ99: فرمانی از اوایل قرن دوازدهم ). در خانات خیوه ، واژه بیگار به کارهایی اطلاق می شد که دولت آنها را سازمان می داد و مهمترین آنها «قازو» بود (ظاهراً از کلمه ترکی قازماق : کندن ؛ حفرکردن رجوع کنید به گولیاموف ، ص 261)، یعنی ساختمان و تعمیر شبکة اصلی آبیاری ، سدّها و غیره . اگر «قازو» در نهرهای فرعی و به تصدّی جوامع محلی انجام می گرفت و تشکیلات دولتی در آن دخالتی نداشت ، بیگار به شمار نمی آمد. در مورد قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم در آسیای مرکزی به طور کلی برخی از محققان «بیگار» (نیز «بیگاری ») یا «مردِ کار» را، که عمدتاً کار در ساختمانهای عمومی ، جادّه ها و غیره بود، از «حشر» که کار اجباری در کشاورزی برای صاحبان زمینهای وسیع و حکّام محلی بود متمایز می دانستند ( رجوع کنید به کیسلیاکف ، ص 114ـ115). وجود این تمایز در بخش کوهستانهای شرقی خانات بخارا مسلّم است ، اما در قسمتهای دیگر معلوم نیست . وصف پرآب و تابی از «حشر» در بخارا (مبتنی بر خاطرات شخصی ) در یادداشت ها ی عینی (ص 62ـ69) یافت می شود.
سایر واژه هایی که در ایران مترادف با بیگار به کار می رفت عبارت اند از: قَلون (واژه محلی ، که فقط در کرمان دیده شده است ، قس «قلونی » ] به معنای عبث [ ، واژه محلی شیرازی )، و به صورتی عامتر سخره و شیکار یا شیگار . فرهنگهای فارسی واژه اخیر را مشتقّی از «شاهکار» می دانند ( رجوع کنید به سطور پیشین ، دورة خوارزمشاهیان ؛ نیز رجوع کنید به«شاکار» در شاهنامه ، و نیز برای آگاهی از مراجع بیشتر رجوع کنید به دهخدا، ذیل «شاکار»، و پطروشفسکی ، 1949، ص 289ـ290). برداشت مینورسکی از شیگار (ص 950؛ > تاریخ ایران کمبریج < ، ج 6، ص 553) که آن را «شکار» خوانده است و واژه را به «وظیفه ای خاصّ در شکار امیرزادگان ، مثلاً، شرکت در شکارانگیزی » تعبیر کرده ، به احتمال قوی نادرست است .

در مورد کاربرد بیگار («بِکار») و سایر واژه هایی که در مورد کارمزدوری در ماورای قفقاز به کار می رود رجوع کنید به پطروشفسکی ، 1949، ص 285ـ289؛ بورنوتیان ، بوگدانووا ، ج 2، ص 55. درمورد کارمزدوری در افغانستان کنونی رجوع کنید به آ. هاتینگر. 

منابع : ] محمدبن حسین بیهقی ، تاریخ بیهقی ، چاپ علی اکبر فیّاض ، مشهد 1356 ش [ ؛ علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیرنظر محمد معین ، تهران 1325ـ 1359 ش ؛ صدرالدین عینی ، یادداشت ها ، چاپ سعیدی سیرجانی ، تهران 1362 ش ؛


16- ارباب ورعيتی.سرواژ.مترجم
17- بالقان منطقه ای واقع درغرب کشورترکمنستان کنونی.مترجم
18- يا باطنيه.مترجم
19- ستايشگر ائمه شيعه .لغت نامه دهخدا.مترجم
20- کسی که مدح خلفای راشدين را می خواند.فرهنگ معين.مترجم
21- مهدويت.مترجم 22- يا : ساروغ.مترجم