آذریهای تهران
Sat 6 12 2014
س. حمیدی
نیمی از جمعیت ۳۰ میلیونی آذریهای جهان در ایران زندگی میکنند. آذریها در ایران بزرگترین اقلیت قومی به شمار میآیند. جمهوری اسلامی نیز همانند رژیم پیشین بنا به سیاست تفرقهافکنانه و قومستیزانهی خود همواره تلاش به عمل میآورَد تا آذربایجان ایران را به استانهایی کوچکتر تقسیم نماید. با این همه چهار استان زنجان، اردبیل، آذربایجان شرقی و غربی جمعیت اصلی آذریهای ایران را در خود جای میدهند. جدای از این، بخشهای ویژهای از جمعیت استانهای گیلان، همدان و قزوین را هم آذریها در اختیار دارند. حتا از دورهی صفوی به بعد همچنان حوادث طبیعی و یا سیاسی بهانه قرار گرفت تا تعداد پرشماری از ایشان در استانهای کرج، اصفهان، فارس و خراسان شمالی سکنا گزینند.
جمعیت آذریهای تهران هم از یک میلیون و پانصد هزار نفر فراتر میرود. آنان ضمن پراکندگی در ۳۷۴ محلهی شهر تهران، در محلههای ویژهای اکثریت مییابند. چنانکه در محلههای یاغچیآباد، عباسی، خانیآباد (تختی)، عبدلآباد، نعمتآباد و خانیآباد نو آمار جمعیت آنان بر اقوام دیگر پیشی میگیرد. در حالی که آذریها در محلههای مجیدیه، سبلان و قصر هم در رقابتی تنگاتنگ با اقوام فارس نقش میآفرینند.
محلههای عبدلآباد و نعمتآباد در منطقهی نوزدهی تهران ظرف دهههای اخیر توسط آذریها سامان یافته است. در این محلهها بیش از محلههای دیگرِ آذری، مسایل قومی و دینی ریشه دارد. چون آنان همانند عشایر ایران در اتحاد با هم زندگی میکنند. حتا فرقههای درویشی، علیاللهی و گروههایی از اهل حق بین ایشان فراوان دیده میشوند. تمامی پیروان فرقههای یاد شده به منظور دستیابی به بازار کار از سرزمینهای مرزی آذربایجان به این منطقه کوچیدهاند. گفتنی است که این فرقهها همواره در برگزاری مراسم مذهبی و آیینهای ویژهی خود با مخالفت شدید کارگزاران حکومتی مواجه بودهاند.
در محلهی عباسی نیز همچنان بی کم و کاست نسل دوم مهاجران سرعینی، نمینی و اوغانی به سر میبرند. در خانیآباد (تختی) و دروازه غار هم گروههایی از قرهقونیها سکنا دارند که کمتر با اقوام فارس میآمیزند. ایشان در منطقهی سکنای خویش کاستی را فراهم دیدهاند که به شکلی جمعی تنها با افراد گروه خود زندگی میکنند. قرهقونیها هم آداب و رسوم ویژهی خود را به اجرا می گذارند و مسجد قندی در خیابان تختی (خانیآباد) تهران پایگاه سنتی ایشان به شمار میآید.
حضور آذریهای "مهاجر" فرامرزی در تهران، بیش از هشتاد سال قدمت دارد. آنان در زمان استالین ضمن توافقی که با دولت ایران صورت گرفت از جمهوری آذربایجان به ایران کوچیدند. مهاجران بادکوبهای از همان ابتدای ورود خویش به تهران در محلههای مرکزی شهر سکنا گرفتند ولی پس از توسعهی شهر تهران، محلههای سبلان، مجیدیه و ارامنهی تهران را مکانی مناسب برای زندگی یافتند. ضمن آنکه حضور جمعیت ارمنی در این محلهها، دوستی سنتی ایشان را با مهاجران بادکوبهای تثبیت نمود. در عین حال از آغاز حکومت قاجاری همواره گروههایی از دو سوی آذربایجان به تهران کوچیدهاند که جنبش مشروطه چنین رویکردی را تسهیل بخشید.
علیرغم آنچه که از سوی جمهوری اسلامی تبلیغ میگردد، آذریها از فرهنگی متفاوت با فارسهای ایرانی سود میجویند. چنین تفاوتی به روشنی در زبان، موسیقی، رقص و دیگر آداب و رسوم آنان آشکار میگردد. موسیقی آذری در تفاوتی روشن با موسیقی فارسها حتا از آلتهای اختصاصی خود بهره میگیرد. این تفاوتها در زبان آذری بیش از دیگر نهادههای فرهنگی به چشم میآید. چون زبان آذری بر خلاف زبان فارسی در گروه زبانهای هند و ایرانی نمیگنجد. همچنین زبان آذری مصوّتهای پیچیدهای را نشانه میگذارد که زبان فارسی به تمامی با آن بیگانگی دارد. با چنین رویکردی خط فارسی از توان کافی به منظور انعکاس این مصوتها باز میماند. همچنان که صامتهای زبان آذری را نیز نمیتوان در صامتهای شناخته شدهی زبان فارسی جانمایی کرد.
آذریها در تهران به سختکوشی و هوش سرشار خود شهرهاند. آنان به راحتی با سختیها و آسیبهای جامعه کنار میآیند و به اتکای تلاش و تدبیری بینظیر بر این مشکلات فایق میگردند. همچنین آذریها به زبان، فرهنگ و هویت ملی خویش میبالند و در اتحاد عمل با هم در غم و شادی یکدیگر مشتاقانه مشارکت میورزند. ضمن آنکه آنان در رسمهای آیینی به درستی از غرور و هویت ملی خویش بهره میگیرند تا سنتهای ویژهی خود را به نمایش گذارند. سنتهایی که ضمن استقلال عمل از اقوام دیگر، به خوبی هویت ملی آذریشان را آشکار میسازد.
به طبع حساسیتهای خودانگارانهی جمهوری اسلامی، آذریها را بیش از اقوام دیگر نشانه گرفته است. چنانکه آذریها بیش از دیگران از تبلیغ و ترویج دادههای فرهنگی خویش باز میمانند. چون رژیم حسابگرانه تلاش میورزد تا فرهنگ آذری به گونهای مستمر در فضای سنتی فرهنگ فارسی جانمایی گردد. شکی نیست که در همین راستا ضمن اتخاذ حقهها و شگردهای متنوع و گوناگون با زبان، موسیقی و آیینهای آذری به مقابله بر میخیزند. آیینهایی که بر بستری از تنوع و گوناگونی، در آنها هیچ همسویی با آداب و رسوم مناطق مرکزی فلات ایران به چشم نمیآید.
با آنکه آذریهای ایران با جمعیت پانزده میلیونی خود اکثریتی را از جمعیت سی میلیونی آذریهای جهان در بر میگیرد، ولی آنان از تبلیغ و ترویج آزادانهی زبان و فرهنگ قومی خویش بهرهای ندارند. همچنان که جمهوری اسلامی در نمایشهای ساختگی و تصنعی خود در رسانههای همگانی تلاش میورزد تا چنین واقعیتی را از ذهن ایشان بزداید. بیتردید آذریهای ایران علیرغم فزونی جمعیت به منظور دستیابی به حقوق اجتماعی و حتا طبیعی خود، از آذریهای فرامرزی جا ماندهاند. چون در ایران اسلامی فرهنگ ملی و قومی آنان مُثله میگردد و تنها در چهارچوب رسانههای رسمی و دولتی فارسی شناسانده میشود. همچنین روزنامه و نشریهی مستقلانه و آزادانهای از آذریها نشر نمییابد و حکومت در تقابل با کلیهی اقوام، شعر، موسیقی و تئاتر آنان را قدر نمیداند.
بی دلیل نیست که گروههای وسیعی از هنرمندان آذری ایران به جلای وطن مجبور میشوند. این گروهها در جمهوری آذربایجان، ترکیه و حتا امریکا و کشورهای اروپایی شهرت بی چون و چرایی را برای فرهنگ آذریها به هم زدهاند که دستیابی به آن در ایران اسلامی محال مینمود. همچنان که زندهیاد شهریار هم در فراسوی مرزهای ایران بیش از سرزمین بومی خویش ارج و قرب مییابد.
بر خلاف آنچه که در رسانههای ایران از سر حقارت و تنگنظری علیه حکومت ملی یک سالهی آذربایجان تبلیغ میگردد، آذریهای تهران دستآورد جمهوری ملی آذربایجان را قدر میشناسند. هم اکنون هم بسیاری از آذریهای تهرانی تمبر، کارنامهی درسی، عقدنامه و اسکناس حکومت ملی آذربایجان را به یادگار در آرشیو خانوادگی خود حفظ نمودهاند. اسنادی که بی کم و کاست غروری تاریخی و ملی برایشان رقم میزند. به همین دلیل نسل به جا مانده از دوران حکومت ملی به همراه فرزندان خود دستآوردهای یک سالهی مردم را از این حکومت ارج میگذارند. تأسیس دانشگاه، احداث راههای شوسه، افتتاح مدارس جدید، رسمیت یافتن زبان ملی، اصلاحات ارضی، آزادی بی چون و چرای مطبوعات آذری زبان، از دستآوردهای بزرگی بود که پس از قریب هفتاد سال همچنان آذریهای ایرانی برآوردنِ بسیاری از آنها را در دل میپرورانند.
جمعیت روشنفکران و دانشگاهیان آذری تهران از سیصد هزار نفر هم فراتر می روند، ولی جمهوری اسلامی هنجارهای ملی و قومی را از ایشان باز میستاند. چون سیاست استحالهی آذریها را در قوم فارس تعقیب میکند. حتا به همین منظور در کتابهای درسی و آموزشی خود، تاریخ دروغینی را برای مردم و سرزمین آذربایجان رقم میزند.
به تازگی عدهای از روشنفکران آذری ضمن نامهای به برخی از روزنامهها پیشنهاد دادهاند تا روزانه صفحهای از روزنامهی خود را به زبان آذری انتشار دهند. به طبع چنین رویکردی با طبیعت و سیاستهای عمومی و تنگنظرانهی جمهوری اسلامی در تضاد قرار میگیرد. ضمن آنکه بسیاری از کنشگران و روشنفکران آذری از پذیرش چنین راهکاری برائت میجویند. چون آنان انتشار روزنامههای مستقل و آزادانه را همراه با تریبونهای آزاد، بخش کوچکی از حقوق شهروندی خویش به شمار میآورند. در نتیجه با درایت و دوراندیشی، خود را از نقشآفرینی دولتی و ساختگی برای جمهوری اسلامی کنار میکشند. چون آذریها هیچگاه به یاد ندارند که جامهی عاریتی اقوام دیگر را بر تن کرده باشند./