عصر نو
www.asre-nou.net

یادداشتی بر نظر منتقدان مطلب آقای مهدی استعدادی شاد


Sun 12 04 2009

ایرج شکری

در یادداشتی که یکی دو تن از کار بران عصر نو در قسمت نظر کار بران زیر مطلب آقای مهدی استعدادی شاد(هادی خرسندی و کاوش چنته ی بی بی سی) گذاشته اند، چنین بر می آید که برداشتتشان از مقاله ایشان این بوده که آقای استعدادی شاد نظرش این است که انقلاب ایران را رادیو بی بی سی به راه انداخت. در حالی که آقای مهدی استعدادی شاد نگفته اند که انقلاب کار بی بی سی بود، ایشان (با نقدی که بر شعر آقای خرسندی نوشته اند)، بر این نکته تاکید گذاشته اند، در رهبر شدن خمینی و رسیدن روحانیت شیعه به قدرت بی بی سی نقش فعال داشت واگر من بخواهم بگویم این طور می گویم که خمینی به عنوان رهبر به انقلاب ایران حقنه شد. این گزاف نیست. من در زمان انقلاب خبرنگار بودم. اندکی قبل از انقلاب یعنی اوائل سال ۵۶ هیچ اسمی از خمینی در میان نبود. رویا رویی قهر آمیز توده های مردم با رژیم شاه از مساله خانه سازی در خارج محدوده شروع شد. در این رویا رویی های توام با زد و خورد با ماموران اجرائیات شهرداری و پلیس که در مناطق مختلقی در جنوب و در شرق در تهران رویداد، اسمی از خمنیی نبود. بزرگترین اجتماع سیاسی – فرهنگی هم که در سال ۵۶ با زیر پا گذاشتن آمریت رژیم شاه صورت گرفت شبهای شعر در آغاز پاییز همانسال بود که روشن است که هیچ ارتباطی به خمینی نداشت. به علاوه هم در سال ۵۶ هم در سال ۵۷ سازمان چریکهای فدایی خلق عملیاتی در تهران انجام دادند. در آن زمان آقای اندرو ویتلی خبرنگار بی بی سی بود. ما رادیو بی بی سی را هم گوش می کردیم. هیچ یک از اطلاعیه هایی که در آن زمان سازمان چریکهای فدایی خلق انتشار داد(از جمله بمب گذاری در شهرداری شهر ری که در ساعت ۲ نیمه شب بدون آسیب رسانی به کسی منفجر شده بود و عملی بود در پاسخ به ویران کردن خانه های مردم محروم) ما از بی بی سی ما نشیندیم. خبرنگار بی بی سی بدون دردسر در ایران گزارش تهیه می کرد (از جمله در بالای بام حجره های بازار تهران از تظاهرات و تجمع در بازار و تجمع در مسجد آذربایحانیها در بازار که بعد از رویدادهای ۲۹ بهمن تبریز انجام شد) و گزارشهای او در دورترین نقاط کشور و در روستاها هم از رادیو بی بی سی شنیده می شد و البته این تنها نوع گزارش جهت دهنده بی بی سی نبود. اگر خمینی در نجف و آیت الله ها در قم عطسه و یا سرفه می کردند، بی بی سی خبرش را پخش می کرد و به این ترتیب بمباران تبلیغاتی با اطلاعیه های خمینی و آیت الله ها، تا دوردستهای ایران به نفع خمینی و روحانیت شیعه صورت می گرفت. هدف بلند مدت در این سیاست اکنون کاملا روشن است. ایجاد بخشی از „کمربند سبز“، کمر بند سبز اسلام، به دور شوروی به ویژه در این مهم ترین بخش از مرزهای جنوبی شوروی که دوهزار و سیصد کیلومتر طول داشت و جلوگبری از استقرار یک نظام طرفدار شوروی یا نظام کمونیستی در ایران بود. در این مورد کشورهای بزرگ غربی باهم اختلاف منافع نداشتند. واقعیت این است که بی بی سی به نحو مبالغه آمیز و یک سوبه به القای نقش رهبری خمینی، بعد از ماجرای مقاله رشیدی مطلق(اسم مستعار) در دیماه سال ۵۶ پرداخت. اخیرا خبرگزاری فارس مطلبی در مورد علت انتشار آن مقاله درج کرد. خلاصه آن این است که از سفارت ایران در بغداد به شاه گزارش می دهند که خمینی در سخنانی گفته است سلطنت وی مشروع نیست. شاه هم خشمگین می شود و دستور می دهد مطلبی علیه او بنویسند. این کار در وزارت دربار که هویدا وزیر آن بود صورت می گیرد و نویسنده آن هم فرهاد نیکخواه بوده است. در مطلب خبرگزاری فارس به اختلاف بین جمشید آموزگار و هویدا همه اشاره شده و در عین حال نگارش این مطلب و درج آن در روزنامه، مشتی از سوی هویدا به آموزگار ارزیابی شده است. حالا اگر همه این دستان را هم قبول بکینم مساله این است که شاه یک تصمیم غلطی در یک مرحله آبستن بحران و انفجار می گیرد. قدرتهای صاحب منافع در ایران و روباه پیر استعمار قبل از این که اوضاع از کنترلشان خارج بشود دست به کار می شوند. مساله مهمی که نباید فراموش کرد این است که شاه به سرطان مبتلا بود و مرگش نزدیک و ولیعهد او نیز کم سن و سال تر از آن بود که بتواند اوضاع را بعد از او کنترل کند. ابتلا شاه به سرطان را غربیها می دانستند و خبر آن هم در همان ساله ۵۶ یا اواخر سال ۵۵ از رادیو بی بی سی و اگر درست به یادم باشد به نقل از یک نشریه یی پخش شد. اما وزارت دربار تکذیبیه برای بی بی سی فرستاد و آن را تکذیب کرد(از رادیو بی بی سی پخش شد). بنا بر این غربیها باید برای کانالیزه کردن اعتراضات مردم در مسیری که منافع بلند مدت آنان را که „نیفتادن ایران به دامن کمونیسم“ بود، تضمین کند، دست به کار می شدند. ایرانی که فعالیت گسترده حزب توده طرفدار شوروی را به خود دیده بود و ایرانی که جنبش چریکی مارکسیستی در خود پرورانده بود و مسلمانان مبارزی (مجاهدین خلق) را هم داشت ک ضد آمریکایی و بودند و مستشاران آمریکایی را هدف قرار داده بودند، اما ضد کمونیست نبودند. تنها خمینی و پیروانش بودند که ضد کمونیست و ضد شوروی بودند و مخالفتشان با آمریکا هم نه با مفهوم ضد امپریالیستی بلکه به از زاویه ارتجاعی و چسبیدن به مناسبات کهنه و مخالفت با مدرنیته صورت می گرفت. عزا اعلام کردن نوروز ۱۳۴۲ از سوی خمینی به خاطر تساوی حقوق زنان با مردان با استدلال که دختران شما را می خواهند از ۱۸ سالگی به سربازی ببرند و حرام دانستن رادیو تلویزیون و سینما از سوی گرایش اسلامی حوزوی و آخوندی قبل از انقلاب، خود از جمله شواهد نوع ضد آمریکایی بودن خمینی و پیروان اوست. البته دولت فخیمه در این ماجرا یک منافع آنی و کوتاه مدت هم داشت و آن این که بنا بر آنچه سناتور جسی هلمز نایب رئیس کمیته روابط خارجی آمریکا در مارس ۱۹۸۷ در یک سخنرانی اعلام کرد(از صدای آمریکا پخش شد)*، به خاطر اشتباه در برآورد هزینه ها، سرمایه گذاری انگلیس برای استخراج نفت شمال با قیمت نفت موجود در بازار سود آور نبود و تبلیغات رادیو بی بی سی به نفع روحانیت و در جهت تشدید بحران در ایران و سرنگونی رژیم شاه به خاطر بالا بردن قیمت نفت بود و این امر البته با اوضاعی که در ایران پیش آمد و سرنگونی رژیم شاه ممکن شد. به هرحال بعد از تظاهرات در قم در اعتراض به مقاله رشیدی مطلق در اطلاعات، با شلیک به تظاهرات چند نفر از شرکت کنندگان در تظاهرات کشته می شوند تا رویدادهای بعدی به اسم خمینی مهر بخورد. به قول یک روزنامه نگار با سابقه از دوستان من، تظاهرات قم مساله یی نبود که نیازی به شلیک به سوی تظاهر کنندگان و کشتن آنان داشته باشد. روشهای معمول استفاده از گاز اشک آور و ماشین های آب پاش ویژه برای پراکندن تظاهرات کافی بود. از این ببعد هم تلاشهای بی بی سی در خدمت اسلام و روحانیت مشخص است و بدان اشاره شد. مساله این است. والا خمینی اصلا نقشی در اعتصابات سراسری سال ۵۷ نداشت که کمر رژیم شاه را شکست. نه اعتصابات تاثیر گذار ۶۲ روزه مطبوعات و نه اعتصابات قهرمانانه کارکنان صنعت نفت(که رهبرانش بعدا توسط رژیم خمینی تصفیه و اخراج شدند و بعضی به خاطر گرایشهای سیاسیشان تحت تعقیب قرا گرفتند) نه اعتصابات وزارتخانه ها و موسسات دولتی مثل رادیو تلویزیون که خود من هم از فعالان آن بودم، هیچ کدام با الهام از رهنمودهای خمینی و برای استقرار „جمهوری اسلامی“ و „زعامت و امامت“ آخوند مرتجعی مثل خمینی نبود. منتها در آن زمان از آنجا که نگرانی بزرگ، کودتایی با کشتاری گسترده بود، همه تلاش داشتند صفوف مردم در برابر رژیم شاه یکپارچه باشد و این نیز سبب سوء استفاده بزرگ خمینی پلید شد. حالا من معتقدم اگر برای انقلاب دیگری- که خلع ید تاریخی و دائمی از روحانیت مرتجع و ضد ایرانی شیعه از امور سیاسی و اجتماعی هدف آن باید شد-، جنگ داخلی اجتناب تاپذیر بود، نباید از آن رویگردان شد. لغو نظام ضد انسانی برده داری در آمریکا، تنها با یک جنگ داخلی خونین ۵ ساله که بیش از ۶۰۰ هزار سرباز آمریکایی- جنوبی ها و شمالیها- تلفات آن بود، ممکن شد. روحانیت پلید شیعه علاوه بر کشتار مبارزان راه عدالت و برابری و آزادیخواهان و غارت ثروت ملی هزینه کردن بخشی از آن برای حفظ اقتدار خویش، نقشی حز به بردگی فکری کشیدن بخش بزرگ از توده های محروم و جز باز تولید کردن باورهای ارتجاعی و خرافی و تاکید بر تبیعضات غیر انسانی بین مسلمان و غیر مسلمان نقش دیگری ندارد. درهم کوبیدن و خلع ید از نهاد روحانیت شیعه و گل گرفتن در حوزه ها و دارالتبلیغها و دارالقرانها از ضرورتهای تحول و پیشرفت اجتماعی و استقرار دموکراسی در ایران است.
سخنان سناتور جسی هلمز و مقاله رشیدی مطلق در مطلبی از نگارنده که لینک آن در زیر آمده ضمیمه است.-*
http://iradj-shokri.blogspot.com/۲۰۰۶/۰۴/۱۲-۱۳۵۸-۱۱-۱۲.html
۸ آوریل ۲۰۰۹- ۱۹ فروردین ۱۳۸۸