عصر نو
www.asre-nou.net

گوزن و صُخره

بررسی و نقد کتاب
Sun 4 08 2013

رضا اغنمی

گوزن و صُخره
سه دفتر شعر
۲۰۱۱ – ۲۰۰۵
حسن حسام
چاپ نخست : تابستان ۲۰۱۲ (خورشیدی ۱۳۹۱)
چاپ خانه : باقرمرتضوی
ناشر: انتشارات فروغ – کلن

سروده های حسام را که باز می کنی، «زخمه ها» یش درآئینه ذهن قد میکشد. سرزمین زندانی، با زخمه های خونین، تاریخ سرگذشت نسل های تباه شده با فریاد های پیچیده در سیاه چاهچال ها را ورق میزند. تا بهای بسی سنگینِ رسیدن به "آزادی" را یادآور شود. اما در مکثِ کوتاهِ شاعر، دریچۀ دل پردرد ملتی رو به طبیعت گشوده میشود . فضا با جلوه های دیگری از زیبائی، رنگ تازه ای میگیرد. «باد»، در رقص گذرا «روی چین های چشمه می نشیند . و چشمه به ستاره ای که بر دامن آبی آسمان نشسته است؛ چشمک می زند! بر درخت ها – تمام درخت ها تا در یک ساعت سعد. با امید ترکیدن همه بادکنک های جهان، «برای تو زار گریه کنم ای سر زمین زندانی». این را شاعر میگوید و مخاطبینِ خود را در ماتم سرای سرزمین زندانی به وسعت ایران جولان میدهد .
در آواز تار : نوای دل انگیز تار را در چشمان یار می نشاند.
در چشمانت آسمانی نشسته است
نیلی
آفتابی
بهاری
که در میانه اش
ستاره ای سیاه می سوزد
ای قطره ی زلالِ آب
از زنگوله های رج بسته ی یخ
درکوه پایه های برف خیز،
با مرگِ خیره سر
خیره
درآویز!
این زندگی ست که می خندد
درآوازهای بهاری
به فصل روئیدن .
هیج انگاشتن مرگ، تداوم روئیدن و امید بهاران را سردادن در این قبیلۀ همیشه سوگوار، رسالتِ شاعر سرد و گرم چشیدۀ روزگارانِ ماست که در غربت اجباری ، با پراکندن بذر امید در دل ها به بیداری مردم تلاش میکند .
در دیوار به خانه کودکی اش برمی گردد.
خانه ای که دوگلدان برپلکان خانه ی پدری بجا مانده و یک عقرب با یادهای کودکی . اما عقرب جرئت نمیکند از پله ها عبور کند تا خانه را پشت سر بگذارد. شاعر، به بهانۀ دیوار، زندانی شدن عقرب را بر نمی تابد. با تمام نیش های زهرآگین ش. چرا که خود سال ها در بند بوده زخمه های زندان هنوز با اوست با آثار نیش ها و شکست ها . از منظر پاکدلانِ نیک نفس: عقرب چه گناهی مرتکب شده که زندانی شود؟ «نیش عقرب نه از رهِ کین است. و اقتضای طبیعت اش» کدامین نیرو یا آفریننده در آفرینش وکمالِ هستی، این اقتضای طبیعت را در عقرب نهادینه کرده؟ ای بابا ! تو هم که داری کم کم کفر میگوئی رها کن عقرب را برو سراغ دفتر و سروده های پَر مغزش .
من کافرم :
این سرودۀ طولانی که «برای بچه های خونین جامعه ما و اسیران اردوگاه های حکومت اسلامی ایران» هدیه شده، فریاد عصیانی ملتِ در بند را توضیح میدهد :
من کافرم
برکفرخویشتن
ایمان دارم
و از خدای شما و امام و رهبرتان
چون روح مرگ
بیزارم
. . . . . .
. . . . . .
روزی اگر که «غصّه سرآید»
برگور آن امام جماران
سردستۀ ی تمام جباران
خواهم نوشت
با تُف و تحقیر:
نفرت به تو
و دودمانت باد
ای سیّد اسیرکُشِ جلاد
نفرت به جانشینانت
نفرت به زادورودت باد
شاعر با دل پردرد در پی لعن و نفرین به ستمگران مدعی نمایندگان خدا، رو به قربانیان که در اسارت حکومتِ روحانیتِ آزمند و غارتگر به بندند، نفرت خود را با این پیام به پایان میرساند :
من با شما دلیران
بیدار مردمان
انبوه بی شمار یاران
برموج سرنوشت
می رانم
می رانم
می رانم .

آهو بانو
در خاموشی ستارگان و آوارگی تیغۀ تاریک ماه، با ایمان به «ترانه های روشنت آبشار میشود»، به خودِ "ما" میپردازد :
وما،
به چون جنگلی بی باران
آن را می نوشیم
درآوازِ بارشِ خاموشِ برگ های سوخته
و رعشه ی شبدر های تشنه
برنگاهِ تلخِ مادران مات
. . . . . .
. . . . . .
آهو بانو!
فریاد خفه شده شبانه های خاموش
فریاد بی صدا
برای ما بخوان
بخوان
بخوان
مراثیِ بی داد را
تا انفجار کینه
و ازدحام رایحه ی خشم
که خاموشی
زمهریر فراموشی ست .
. . . . . .
. . . . . .
آهوبانو
با روشنایِ فریادت
چون هیمه ای درآتش
زندانِ شیخ و شحنه
روایت کن
وز روزگار تیره
حکایت کن .

حسام تابلوی هنرمندانه ای از آن چه بر وطن، و به ویژه بر زن ها رفته را دراین قطعۀ بیاد ماندنی به نمایش گداشته است .
دفتر سوم
با سروده هائی دیگر. اما خواندنی ترین اش «باتلاق ا» را، (قطعه ای برای اجراء) که به صورت نمایشنامه وقایع جنگ عراق و آمریکاست با مخاطبین درمیان میگذارد که از خواندنی ترین فصل های این دفتر پربار است .