عصر نو
www.asre-nou.net

فراسوی اشتیاق و بیزاری

نقد و بررسی کتاب
Wed 15 05 2013

رضا اغنمی

فراسوی اشتیاق و بیزاری
نگاهی به میراث آقای روح الله خمینی
مهدی استعدادی شاد
ناشر: البرز – فرانکفورت – آلمان
تاریخ نشر: 12 سپتامبر 2012

این کتاب 259 برگی پس از پیشگفتاری فشرده و پرمحتوا درمعرفیِ شخصیتِ آقای خمینی، میراث های بجا مانده از ایشان را در دو فصلِ تفصیلی با عناوین گوناگون توضیح میدهد.

نگاهِ تیز و هوشمندانۀ نویسنده را میتوان از پیشگفتار کوتاه دریافت. او که با صبر وحوصله غفلت ها و نا بخردیهای اجتماعی را نشان داده است، با زبانی ساده وسنجیده تکرار اشتباهات، غلیان احساسات، ازچاله به چاه افتادن ها و هدر رفتن آمال ملی آنهم برای چندمین بار تکراری، به درستی یادآورشده است. در رهگذرچنین نگاهِ دلسوزانه تلنگری میزند به حافظه تاریخیمان، با مثالی ازجنبش سبز و رفتارها عملکردهای پیشگامان همان جنبش: «جنبش اعتراضی در جا نزد ... رهنمودهای مختلفی یافت درمیان رهنمودها از جمله بود آن شعار گمراهساز؛ شعاری که سودای بازگشت به "دوران طلائی" را تبلیغ می کرد»، وعده های پوچ مرجع تقلیدِ را که درنقش رهبر انقلاب منادی خون وخونخواهی شده بودند یادآورمیشود: «دراسفند ماه 1357 و هنگام ورود به قم از تحویل سرمایه ملی به مردم و مجانی کردن آب وبرق واتوبوس برای مستمندان گفت». رجعت را گوشزد میکند و رسالت خلیفۀ اول را درمهارقدرت، وتغییر ماهیت ابزارها در پرتوِ قدرت : «ابزار همواره ابزار نمی ماند گاهی خودش بُت میشود». با دید بصیرت ازآمدن و رفتن بُت ها میگوید و چه حکیمانه وعبرت آموز میگوید. با گفتاری استفهامی با علامت سئوال «چه باید گفت؟ مردی که بر روی دست ها بلند شد؛ وقتی که از تبعید به موطن باز می گشت. از روی دست ها هم برزمین افتاد؛ وقتی که درحال وداع از دنیا بود».

روایت هایش از گذشته های دور و دراز نیست. ازساخت وباخت های گذشته وتاریخیِ خودی واستعمارروس وانگلیس نیست. از رخدادهاییست که درهمین دهه های اخیراتفاق افتاده. پیش چشم عموم، هفت وهشت دهه بعد از انقلاب مشروطیت ایران و تجربه ها و فراز وفرودهای اجتماعی – سیاسی که براین مردم رفته؛ و این بار بیواسطه و مستقیم، که انواعِ خدعه و فریب و دروغ ها را از نمایندگان خدا دیدند و شنیدند. اوایل نگاه ها ناباورانه درحد گمان بود. با راه افتادن ماشین سرکوب وخفقان پرده ها دریده شد. نکبتِ قدرت، با اعدام ها وکشتارهای دستجمعی، سراسر وطن را به زندانی بدل کرد که با آمریت اوباشان درسلطنت بلامنازع ملایان، فروپاشی باورهای سنتی و ایمانیِ مردم را فراهم ساخت.

نگاه منتقدانۀ نویسنده با چنین دستمایه ها، در تشریح روانِ ساحری با اندیشه های رجعت، ازدستاوردهای ادبیات تبعید است که گوشه هائی ازایستائیِ فکراجتماعی را توضیح میدهد.

ازگذشتۀ امام راحل میگوید. "البته همیشه راحل نبود" مخالفت ایشان با شریعت سنگلجی که از بیداران زمان خود بود و به شدت مخالف خرافات وخواهان رفرم مذهب؛ «ازاو به زشتی یاد میکند».نویسنده، پس ازمقدمه ای درمعرفی شریعت سنگلجی و حکمی زاده مینویسد: «حکمی زاده که نخستین اثرجدلی اقای خمینی "کشف الاسرار" در واکنش به او شکل گرفته، فرزند روحانی، شخصی که حوزه علمیه دیده ولباس ملایی پوشیده است. همان شخصی که درپس آگاهی وباخبر شدن از پیشرفت های اروپا وغرب تلاش می کند که به خرافه زدایی از مذهب شیعه برخیزد. خرافه زدایی در رسالۀ "اسرار هزار ساله" حکمی زاده که درضمن منافع مالی و امتیازات ویژۀ نهاد روحانیت وحوزه را زیرسئوال می برد، یکی از نخستین نامه ها درتاریخ معاصر ما است که تحول درمذهب شیعه را درسر می پروراند.» مهدی، با اشاره به سه اثر اساسی آقای خمینی " کشف الاسرار، و ولایت فقیه و البته بایستی وصیتنامه اش را هم افزود" به معلومات فلسفی و عرفانی ایشان اعتباری قائل نیست. با اطمینانِ پژوهشگری آگاه ودانا مینویسد: «کارش یکسره تقلید است». و ازآنجا که گویندۀ این سخن دارای صلاحیت است و سالها درمکاتب فلسفۀ غرب وشرق و حکمت سیاسی، با مؤلفه ها و آراء و نظراتشان کلنجار میرود، اعتبار کلامش را باید ارج نهاد. درباره جدل فکری بین آن دو درفصل دوم بیشترسحن رفته است.

نخستین مقاله ازهفت مقاله فصل نخست، چهارمین نمایش ایرانی ست. مهدی با اشاره به رفتاررهبر، درپس انتخابات خونالود دور دوم ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد: «عالیجنابان دستاربرسر ما درزمرۀ شاگردان ممتاز تقلید وبدل سازی الگوی چینی هستند که اختناق و استبداد سیاسی را برسر مردمان می ریزند و منفعت اقتصادی را درجیب.» و با این داوری درست، فریاد دلسوزانه ش درکاسه سر مخاطبین میپیچد « از خرافات عوامانه و درآمد نفت طناب داری ساخته اند که بتوانند آزادیخواهی ما را هر روزه اعدام کنند». تبعیض و زن ستیزی و امتیازات ویژه روحانیت را زیر تازیانۀ نقد میکشد. از ظهورشاهان متعدد در جمهوری اسلامی دل خونی دارد: «شاه را به تبعید راندیم تا خودمان، تک به تک، ادای شاه را درآوریم. جالب بود که سنت ومحافظه کاری، دست در دست هم، درس عبرت آموزی به ما دادند. خلیفه ای را برکرسی نشاندند که نه تنها اختیارات زمینی اش به مراتب بیشتر از شاه بلکه همچنان خود را جانشین خدای آسمانی عرضه می کند». نویسنده، حقا که ازشاهان خود خوانده درمیان طیف های چپ وسنتی نیز غافل نمانده است: « باجان سختی به حیات خود ادامه داده و به صورت رشد فرهنگی شهروندانه تُف کرده اند».

دومین گفتار با عنوان «دغدغۀ فهم ناراستی ها» است. نویسنده پس از گشودن باب "رابطه اسلام وتسلیم" ازآنجائی که دیکتاتورهای حاکم امروزی در وطن، خود را فرستاده از "نزدخدا" معرفی کرده و به آن اعتبار پوست خلایق را قلفتی می کَنند، میپرسد "نزدخدا" کجاست؟ تا آدرس محل آن را مردم بدانند. شیرفهمشان میکند: درسنت یهودی کنیسه، در مسیحیت کلیسا و در اسلام مسجد است. «چون قرار است نزد خدا بودن به چشم آید، به ویژه به چشم دیگری» مدعی، عاجز و درمانده از پاسخ با آن سابقه های ننگینِ موروثی وضرب المثل عمومی که "چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند"، با آگاهی از پیشینۀ دستاربندان حق دارد که با بغضی گره خورده درگلو برسرشان داد بکشد و فریاد بزند که « چه مرگتان است که به زور از دیگران اعتراف به کارهای نکرده می گیرید؟» آن هم بااتکاء به پیام های سراسرخیالبافیِ بدویّت و بیپایۀ یهودیت که «ساختن جهان دریک هفته انجام گرفته و عمر جهان فقط شش هزار سال است».

فصل دوم، شامل بیست وهفت گفتار است وهریک با توجه بعنوان کتاب، زمینه ها و پیامدهای تعویض سلطنت پهلوی با سلطنت فقهاء را توضیح میدهد. نویسنده در این گفتارها با انبانی اطلاعاتِ مستند از گونه های معارف اجتماعی سیاسی و فرهنگی، که در تبیینِ کمال انسانِ مدرن، یک ضرورتِ الزامی ست، افق های تازه ای میگشاید. ناچارم جهت پرهیز از طول کلام به بررسی یکی از گفتارهای پُربار این فصل تحت عنوان: «معنای متافیزیک فریب» که پژوهش جالب، همساز وهمخوان با رفتارها وکردارهای سنتی و اکتسابی ماست، از برآمدن آقای خمینی با وعده های فریبکارانه تا تحمیل حکومت من درآوردی ولایت فقیه شان با پیامدهای ویرانگراستبداد مذهبی.

نویسنده، در شروع این گفتار اشاره ای دارد به دوران دهساله حکومت خلیفه اول وهیاهوی ظهور «که ازچند سده پیش بساط گمانه زنی های اصحاب شیعه را گسترده بود». تغییراین ابزار درحکومت خلیفۀ دوم، «به ابزار دعوی دسته بندی های هیئت حاکمه بدل شده است» و به این بهانه، حدیث " مُنجی باوری" ایرانیان را خاطرنشان میسازد. رونق جمکران و نمایش فیلم ظهور، توسعه بازار اوهام و تاریک اندیشیِ"ظهورنزدیک" درجامعه کارساز نشد. علمای دین مبین اسلام با شامۀ تیز، دریافتند که به صلاح و صرفه است که ظهور«همچنان به درازا کشد». شامورتی بازی های احمدی نژاد و آموزگارانِ شعبده باز حوزوی اش به جائی نرسید وهیاهوهای ظهور رنگ باخت. شعیب صالح قلابی با دروغ و ارتشا و غوطه درفساد به ادامۀ رفتارهای ننگینِ قدرت پناهنده شد. ودراین وادیِ جهنمیِ ریا و دروغ و فساد است که نویسندۀ با احساس مسئولیتِ قلم، با درک سرگردانی مردم درمیان علت و معلول، سخن از « (چه در راه باشیم و چه در چاه)» میگوید: «دستجمعی حس فریب خوردگی داریم. چرا که مدعیان معنویت داری با توسل به متافیزیکی دست و پاشده برای رسیدن به قدرت، ازسه دهه پیش عقل ما را پیچانده و آینده مان را تاریک کرده اند ... ... نه درگزینش پوشاک مجازیم ونه میتوانیم عقیده خود را تغییر دهیم. در دوحالت مشمول مجازاتیم. از ضربه های شلاق تا طناب دار». اشاره ای دارد به افسانۀ ظهور در تاریخ ایران باستان و افسانۀ دختر جوان به روایت از صادق هدایت.« ازهوشیدر و آبستنی مادرش دردریاچه (هامون) از نطفۀ زرتشت ... تا هوشیدر به دنیا میآید. هزارۀ هوشیدر ماه و سوشیانس فرا میرسد».نویسنده در ادامه مُنجی باوری از صادق هدایت، فروغ فرخ زاد وطاهره صفار زاده روایتهای قابل تأمل دارد و همچنین سرودۀ زیبائی از طاهره صفارزاده؛ از کتاب "رهگذر مهتاب" . روایت تلخی از دگردیسیِ این بانوی هشیار گرفتار درتلۀ حکومت فقها! و بیشتر – سرگردانی دربی اندیشگی– جان مطلب را از زبان نویسنده بشنویم: « اضطراری بودن وضع خود را باخبرکرده بود تاخوانندگان از فراز و نشیب های شگفت وی تعحب نکنند: اینک منم که پس از دروازه های هجر/ برشهردلفریب رخت بوسه میزنم/ ... .../ با مرگ یا شکستن پیمانۀ سکوت/ اندیشه ام به اوج دوراهی رسیده است/ ... ... / از وادی فریب پلیدان کامجو / آسیمه سر به معبد حرمان دویده ام ... وسپس سرودۀ خانم سیمین بهبهانی را میآورد «آه! عشق ورزیدم با چگونه حیوانی / درچگونه کابوسی، با چگونه هذیانی / ... .../ آه عشق ورزیدم سکه را دو رو دیدم: / روی، نقش جبرئیلی؛ پشت، شکل شیطانی!». مهدی، با تسلط به ادب و فلسفه وآشنا با فضیلتِ اندیشه؛ به آن اعتبار میگوید «صفارزاده حتا اگر آن فراز شعر فروغ را در خاطر می داشت که سروده، "از آینه بپرس/ نام نجات دهنده را،" ذهن شناسا و سخنگوی خود را کتف بسته تحویل نگرشی زن ستیز نمی داد که در درازای تاریخ و درمیان آن بیشمار"پیام آور" یک زن را مطرح نکرده است. از ابوالعلا روایت میکند که در ردِ خود پرستی رجال دین، فریبکاران و متظاهران به تقوا گفته بود « پیشوا و امامی جز عقل وجود ندارد تا شبانروز مردمان را راهنما باشد». و همو گفته است: « "که هرعقلی پیامبری است" و "شریعت ها درمیان ما کینه افکندند و ما انواع دشمنی ها را از آنها به ارث برده ایم ».

نویسنده، از میراث های آقای خمینی، وتکفیر سلمان رشدی که به جهانی شدن شهرت این نویسنده منجرگردید، اشاره ای دارد به یکی از پایوران حکومت فقها که دربارۀ آیه های شیطانی نقدی نوشته است. «او پیش ازآنکه به دامن دولت فخیمه بریتانیا پناه برد تا از کیفر شکایت یکی از همسران وجنجال رفتارش با زنان بگریزد کتابی با نام "نقد آیات شیطانی" هم نگاشت که موسسه اطلاعات آن را انتشارداد ... ... دراین کتاب شاهکار بررسی چیزی نیست جز "اثبات" حرامزادگی رشدی. ... ... تازه این اتهام، اگرهم اتهامی بوده باشد متوجه والدین رشدی میشود و نه خودش». مهدی، با بررسیِ ریاکاری ها و فساد بیسابقۀ اینگونه مسئولان متظاهر که خدا و باورهای ایمانی مردم را وسیلۀ شیادی قرار داده اند، معرفی میکند. جالب اینکه درهمین بررسی، انگیزۀ اساسی آن فتوای جنجال برانگیزآقای خمینی را شرح میدهد.

رشدی درفصل "عایشه" اشاره هایی دارد به رقابت ملکه و امام. ملکه [عایشه]. «زنی که باعینک ایدئولوژی وی در زمرۀ رجال" نبوده است تا بتواند در امور ریاست وقضاوت مداخله کند». نویسنده، با شکافتنِ روایت رشدی، جوهر کلام او را از صافیِ داوری های مرسوم میگذراند. با اندیشۀ مستقل و روشن خود مینویسد: «وقتی او امام را "سکون مجسم" خوانده و یا به "سنگی زنده"، و یا "مردی شوم وابرو کشیده" یاهیولائی بدل شود که پس از سقوط الاهه بال شکسته در حیاط جلوی قصر دراز می کشد و دهان را به حال خمیازه باز کرده تا مردم رهگذر را ببلعد. ؟ ... ... درجمع بندی با روحیه "امام" روایت رشدی او را شخصی میخواند که به زعمش پیشرفت علم وحقوق بزرگترین دروغ ها هستند.» با اندک تآمل در خلقیات و اندیشه های بدوی آقای خمینی، در جدال چنین هماوردی با "امام و ملکه"، خشم ایشان به صدور"فتوای قتل" برعلیه رشدی به اوج میرسد.

بررسی این کتابِ پرمحتوا را همین جا میبندم با این توصیه به اهل کتاب، که اثر فوق گفتنی های بسیارهشدار دهنده و با ارزش دارد. طرفه آنکه دربازنگری به فرهنگ سیاسی – اجتماعی خود، ازمؤلفه هائیست مستند و قوی که نویسنده به ادبیات تبعید افزوده است .

هر بخش از گفتارهای این دفتر، ادعانامه ای است برعلیه اندیشه های آشفته و منجمد مردمی که با شعار نه شرقی نه غربی در حالی که " از جنم جمهوری اسلامی" هیج نمی دانست، در روان پریشی احساسی، جهل وجهالتِ کهن و «نمونه ای از تکبر نادانی و بی خبری جمعی را" عرضه کردند.