اِلی زارتسکی
روانکاوی و روح سرمایه داری
برگردان: م. ت برومند (ب. کیوان)
Tue 23 04 2013
بخش نخست
هر چند انتشار تفسیر رؤیا بیش از یک قرن سابقه دارد؛ روانکاوی، درست با قرار گرفتن در پهنه گسترده تاریخ اجتماعی وفرهنگیاش آغاز میگردد. فروید یک چنین نیروی جاذبه را طی زندگیاش که زمینه تاریخی در بر گیرنده آن در سایه مانده، آزموده است. میبایست دههها پس از مرگ او در انتظار بود که روشنتر دیدن آن آغاز گردد. تحسین کوشش جدی تاریخی سازی روانکاوی به ۱۹۸۰ باز میگردد. اثر مشهور کارل شورسک، وین، پایان قرن (۱) برای نخستین بار فروید را در بستر، افول لیبرالیسم کلاسیک و پیشرفت سیاست و فرهنگ توده قرار داد. ما همان نقطه عزیمت را در اثر ویژهام رازهای روان مییابیم. (۲)
شورسک به طور انکار ناپذیر حق داشته است روانکاوی را در چشم انداز گسترده تاریخی قرار دهد. آغازهای درخشان روانکاوی در ۱۸۹۹، ورود چشمگیر آن در فرهنگ توده مردم آمریکا، نفوذی که در بخش بزرگی از جوانان، محیطهای باب روز، هنرمندان، روشنفکران، و نیز در مُبلغها و روانشناسان مؤسسه، داشته، کمک اساسی آن به نهادهای دولت رفاه از پایان جنگ دوم جهانی، احیای وظیفه رویارویی آن در ۱۹۶۰ و جای مرکزی که هنگام موج دوم فمینیسم و جنبش آزادی هم جنس گرایان به دست آورد، دلیلهای ژرف و همه گانی بودن رابطههایی است که روانکاوی را با فرهنگ قرن بیستم پیوند میدهد. میتوان گفت که روانکاوی روح قرن بیستم را، در هر حال تا دهه ۱۹۷۰ مجسم میسازد.
اگر چنین است، مسئله رابطهها بین روانکاوی و تاریخ چیزی برای دریافتن مسئلهای را دارد که ماکس وبر ضمن ابداع کردن اصطلاح مشهور «روح سرمایه داری»اش در ۱۹۰۵ در باره آن بحث کرده است. در حالی که آدام اسمیت و مکتب بریتانیایی اقتصاد سیاسی گرایش به عمل کردن داشتند، با وجود این، روانشناسی و فرهنگ سرمایه داری همواره پیش از آن بودهاند، وبر و هم عصر هایاش که با پیشرفت دیررس اقتصاد آلمان روبرو بودهاند، توجه کردهاند که روانشناسی و فرهنگ مسئلههایی بودهاند که میبایست به نقد کردن آنها پرداخت (۳) و در ضمن «شکل» سرمایه داری، به ویژه رابطههای مبادله را از روح (geist) متمایز کرد و نظم اقتصادی مدرن را به عنوان «مجموعه بزرگ» نمادها (سمبلها) توضیح داد، اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری وبر یک جنبه اساسی تحول سرمایه داری، سرچشمه ارزشهای بورژوایی پس انداز، انضباط و فداکاری راکه از اصلاحهای پروتستانی قرنهای شانزدهم و هفدهم ناشی میشوند، شرح داده است. (۴) دقیقتر وبر تأیید میکند که اندیشه کالوینیستی طرح زندگی روشمندانه و عقلانی شده که وقف کارهای این جهان- «پیشه» (beruf) – شده، نقش تعیین کننده در تبلور روح سرمایه داری بازی کرده است. به عقیده وبر، سازماندهی روشمندانه و عقلانی زندگی برای یک هدف که در آغاز از آرزوی رهایی سرچشمه گرفته، عنصر اساسی نظم اقتصادی و تجاری بالنده، حتا پس از ناپدید شدن واپسین دیده وری مذهبیاش باقی مانده است. (۵)
در زمان نگاشتن اخلاق پروتستان، وبر میپنداشت که سرمایه داری دیگر نیاز به توجیه فرا آزمونی (transcendantale)، به بیان دیگر، روح (geist) ندارد. به عقیده او پس از نایل آمدن به نو سازی جهان، زهد ورزی مذهبی از قفس آهنین میگریزد. «سرمایه داری پیروز» استوار بر یک «پایه مکانیکی» (۶) است. با این همه، از زمان وبر، دیگران تصدیق کردهاند که سرمایه داری همواره به یک «روح» نیاز دارد که هرگز نمیتوانددر نفس خود توجیه خاصاش را بیابد. اثر تازه لوک بولتانسکی و اِ وِچیاپلو «روح جدید سرمایه داری» این تز را برای پایان قرن بیستم گسترش میدهد. (۷) در این مقاله، من بر پایه این درون یابی (intuition) به توضیح دادن اندیشهای میپردازم که روانکاوی نقش اساسی در ظهور دگر گونیهای روح سرمایه داری که با انقلاب دوم صنعتی، پیشرفت تولید و مصرف تودهای روبرو بودیم، نقش بازی کرده است، روندی که به آغازهایاش مصادف با هنگامی که وبر کتاب مشهورش را نوشت، مربوط بود.
برای توضیح دادن این تز، من از یکی دیگر از اندیشههای وبر، اندیشه کاریسما وام میگیرم که در اخلاق پروتستان آشکار نبود. (۸) به عقیده وبر، حتا دگرگونیهای اجتماعی دامنه پیشرفت سرمایه داری تنها بنابر عاملهای عینی در بیان نمیآید. آنها همواره نیازمند سمت گیریهای دوباره نمادیناند که افراد فرهمند (کاریسماتیک) راه میاندازند. هر کدام آنها با بیان کردن روش شخصی ایدهها یا هدفهای تازه یا نو آورانه، پیروانشان را به جنبش در میآورند. (۹) چنین سمت گیریهای دوباره نمادین، بازتاب و علت دگرگونیهای اجتماعی عینی نیستند، چون آنها بیشتر «رابطه گزینشی» با این دگرگونیها دارند و به عنوان کاتالیزر به آنها خدمت میکنند اگر چه کاریسما هنوز به شیوه پیامبرانه در افراد یا در فرقهها مجسم میشود. یا اینکه میبایست به طور عادی درون نهادها جریان داشته باشد، تضمین میکند که آرزوها وقانونیتهایی که با دگرگونی اجتماعی همراه است، به جای باقی ماندن در سطح منافع یا اجبار در سطح درونی و شخصی استوار میشود. بنابر این، برای وبر کاریسمای کالوینیستی یا پاکدینِ آغازها به راه انداختن دگرگونیهای درونی اساسی کمک کرده است که بدون آنها سرمایه داری نمیتوانست گسترش یابد، یا کاملاً به ترتیب دیگری انجام میگرفت. (۱۰)
کاریسما به دلیل تأثیرهایاش در خانواده نقش به ویژه مهمی هنگام پیشرفت سرمایه داری بازی کرده است. به عقیده وبر، کاریسما به طور طبیعی، خلاف زندگی اقتصادی مشخص همه زمانها و بنابر این، خانواده عمل کرده است. از این رو، مسیح و بودا دو چهره نخستین کاریسماتیک- به مریدانشان فرمان دادند خانوادهشان را برای به وجود آوردن همبود روحی واقعی ترک کنند. برعکس، پاکدینهای «مقدس» قرن ۱۷ ضمن تقدیس کردن کار روزانه در درون خانواده و دادن خصلت اخلاقی- مذهبی به آن خانواده را به عنوان مکان تولیدکننده مفهوم کاریسماتیک تعریف میکردند. طی نخستین قرنهای سرمایه داری، هنگامی که خانواده انگیزنده گسترش اقتصادی بود، این باز تعریف ارزشهای خانوادگی، پس انداز، کار و انضباط را در سطح نخست قرار دارد. چندین قرن دیرتر، بیداریهای روش باورانه، هدفهای همانند را دنبال کردهاند. روش باوری که توسط کارگران انگلیس و آمریکا پذیرفته شد، نه فقط نقش «افیون» توده مردم، بلکه هم چنین نقش ابزاری را که تحول افراد را بیشتر به سوی قناعت و مسئولیت خانوادگی و آنچه که نخستین تحول سرمایه داری را آسان کرد، بازی کرده است. در هر دو حالت، سمت گیری دوباره کاریسماتیک به نفع خانواده نقش اساسی کاتالیزور در دگرگونی اجتماعی- اقتصادی بازی کرده است.
در این مقاله، در صددم از این اندیشه دفاع کنم که دومین تحول صنعتی- پیشرفت مؤسسه بزرگِ سلسله مراتبی و بوروکراتیک شده که به سوی بازار مصرف انبوه چرخیده-هم چنین نیازمند سمت گیری دوباره کاریسماتیکِ را بطه با کار و خانواده است که همه نسبتهای حفظ شده میتواند با رفرم مقایسه شود. هم چنان که زنان و مردان گذاری را نیاغازیدندکه به خاطر دلیلهای صرفاً ابزاری یا اقتصادی از جامعه کشاورزی به سرمایه داری صنعتی بیانجامد، در قرن بیستم آنها فقط برای تغذیه کردن بازارها به مصرف کنندگان تبدیل نشدند. در واقع آنها، اخلاق سنتی خانوادگی و همبودی را رد کردهاند و گرایش خود را به فداکاری و پس انداز ترک گفتهاند و در دنیاهای وهمی هوسبازانه مصرف انبوه به نام پارادیگم جدید که من نام «زندگی شخصی» به آن میدهم، وارد شدهاند. من پیشنهاد میکنم که روانکاوی، «کالوینیسمِ» این سمت گیری دوباره است. (۱۱) البته، در حالی که کالوینیسم کار روزانه درون خانواده را تقدیس میکرد، فروید فراموش کردن «خانواده»شان را به شاگرداناش توصیه میکرد- این مجموع تصویرهای قدیمی به دوران کودکی باز میگردد- تا ارتباطهای بسیار واقعی یعنی بسیار شخصی را پرورش دهد. (۱۲)
من از این تز در چهار بخش که هر یک روی مرحلهای از تاریخ روانکاوی متمرکز شدهاند، دفاع میکنم. طی نخستین مرحله که از دهه ۱۸۹۰ تانخستین جنگ جهانی پیش میرود و با نخستین سالهای مصرف انبوه مطابقت دارد، روانکاوی در واقعیت نقش فرقهای (secte) را بازی میکردکه با روش به شدت کاریسماتیک آرزوهای آن وقت نوین در «زندگی شخصی» را بیان میکرد. طی مرحله دوم که با دوره بین دو جنگ (۱۹۳۹- ۱۹۱۹) مطابقت دارد، روانکاوی به پدیده فرهنگی توده تبدیل شد که به شدت با آنها در پیوند بود و توسط رسانههای تودهای چون سینما و رادیو منتشر میشد و بدین ترتیب به آفریدن ایدئولوژی خیال بافانه فردگرایانه که همراه با مصرف انبوه بود، کمک کرده است. هنگام مرحله سوم که از جنگ دوم جهانی تا میانه دهه ۱۹۶۰ پیش میرود، روانکاوی بخش مکمل دولتهای رفاه کینزی میشود و بدین ترتیب به آنچه که در اصطلاحهای وبر میتوان «برنامه عرفی عقلانی شدن اخلاق» توصیف کرد، تبدیل میشود؛ و در دوره بعد از جنگ دوم جهانی، آنچه را که من «اخلاق دوره کمال» آن مینامم برای خانواده به کار میبرد. سرانجام، هنگام واپسین مرحله که به تقریب از ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۴ پیش میرود، چپ جدید و جنبش زنان با آفریدن پروژه سیاسی از روانکاوی، «اخلاق دوره کمال» و دولت رفاه را نقد کردهاند. و این به ظهور روح پسافوردیستی سرمایه داری شبکههایی که عصر کنونی را توصیف میکند، کمک کرده است. رویهم رفته، طی نیم قرن روانکاوی مجموع سیکل کاملاً شناخته را در بر میگیرد که از کاریسما تا عادی شدن، رواج یافتن، به رغم دوام تک رویدادهای کاریسماتیک در دوره افول پیش میرود.
سرچشمههای کاریسماتیک و بورژوازی قرن ۱۹
من ضمن یاد کردن از شرحی که بولتانسکی و چیاپلو در باره بورژوازی قرن نوزده: دارندگان زمینها، کارخانهها، زنان که ریشه در مالکیت دارد، آغاز میکنم که فقط به حفظ ثروت هایاش میاندیشد و همواره سرگرم باز تولید، استثمار و افزایش آنها است. او محکوم به پیش بینی کردن دقیق و علاقمند بودن به شیوه تقریباً پر وسواس در راستای تولید برای تولید است. (۱۳) نکته اساسی در این شرح کوشش برای کنترل کردن همواره بیشتر است. مالکیت که به زمین یا قواره کوچک خانواده مربوط بود، در مرکز این سیستم کنترل قرار داشت. او نه فقط زندگی روزانه، بلکه هم چنین تبار، میراث و زناشویی را سازمان میداد. رابطههای پدر سالارانه یا پدر سالاری در تجارت و پیشهها نیز وجود داشت که در کانون زندگی جمعی بود. مفهوم وظیفه ستوه آور که از آن ناشی میشد، توسط وبر- که در خانواده بورژوایی بزرگ شده بود- یادآوری شده است. هنگامی که او نوشت، برای پاکدینان بار سنگین مسئولیتهای اقتصادی «مانند مانتوی سبک [بود] که او میتوانست در هر لحظه آن را دور افکند»، در صورتی که برای تبارش، شنل «قفس آهنی شده بود». (۱۴)
هنگام نوشتن اخلاق پروتستان، وبر میپنداشت که پس از رسیدن به نوسازی جهان ریاضت پیشگی مذهبی از قفس آهنی میگریزد. همان طور که وبر از دشواریهای روانی در عصری که این کتاب را نوشت عبور میکند، هرگز امید به ظهور ریاضت کشی جدید، درون نگری جدید را که دوباره بررسی میکند، یا عقلانی شدن را دگرگون میکند، ترک نکرده است. ظهور بازار، راه آهن که کشتی تجاری، شکلهای جدید ارتباط مانند روزنامههای پر تیراژ و دانشگاههای تودهای و به ویژه مزدبری «به جوانان [امکان داد] خود را از همبودهای محلی، از قید زمین و پای بندی خانوادگی [وبنا بر این] فرار از روستا، گتو و شکلهای سنتی وابستگی شخصی برهانند». (۱۵) در واقع، این درون ذهن است که از آن این نتیجه به دست آمده است که ما اغلب آن را «مدرنیسم» یا «مدرنیته» مینامیم که روانکاوی – این ریاضت پیشگی جدید که وبر آرزوی آن را داشت- جای ویژهاش را به دست آورده است. به عقیده من سرچشمه کاریسما که توسط روانکاوی به کار برده شده از کاراییاش در توضیح دادن خواست آزادشدن از روح سرمایه داری قرن نوزده ناشی میشود. در «رازهای روح» من از آرزو در «زندگی شخصی» صحبت کردهام.
از زندگی شخصی، من داشتن هویتی متمایز از هویتی را درک میکنم که جای مارا درون خانواده، جامعه و تقسیم اجتماعی کار مشخص میکند. در یک معنی امکان دوام یافتن «زندگی شخصی» یک جنبه عمومی از زندگی بشری است. البته، این مفهومی نیست که من در ذهن دارم. برعکس، آنچه مورد توجه من است، احساس تاریخی است که از یکتایی و درونبودی که پایههای جامعهشناختی آن بنابر صنعتی شدن و شهری شدن پدیدار میشود، آغاز میگردد.
از حیث تاریخی، خانواده مکان تولیدو باز تولید بود. بنابر این، هویت فردی از مکان اشغال شده درون خانواده سرچشمه میگیرد. البته، از قرن ۱۹ جدایی (هم زمان جسمانی و عاطفی) کار مزد بری از کانون خانواده، یعنی پیشرفت سرمایه داری صنعتی، شکلهای جدید زندگی خصوصی، زندگی خانوادگی و شخصی را به وجود آورده است. در دوران نخست، این شکلهای جدید چونان چیز خلاف خانوادگی دنیای غیر شخصی بازار نگریسته میشدند. سپس آنها با امکان و گرایش زندگی شخصی متمایز و بیرون از خانواده پیوند یافتند. در آغاز قرن ۲۰- هنگامی که روانشناسی به وجود آمد- این گرایش در درون جامعه توسط زن «جدید» (مستقل)، ظهور عمومی هویتهای هم جنس گرایان و تحول جوانان پدیدار شد که موجب تغییر جهت دادن مسئله برای کشف کردن پراتیکهای جدید سکسی، زندگی بیقید و مدرنیسم در زمینه هنری گردید. هویت شخصی به جای اینکه چیز مشخصی به دلیل جایشان درون خانوادهشان یا محیط دانشگاهشان باشد، به مسئله و کاوش برای افراد بدل شده است- روانکاوی، تئوری و پراتیک این کاوش جدید زندگی شخصی را فراهم میآورد. غایتمندی تاریخی نخستین آن خانواده زدایی بود، روندی که بنابر آن فرد خودرا از تصورهای ناخودآگاه قدرت که خاستگاه آن در درون خانواده قرار دارد، آزاد میکند.
همان طور که مفهومهای کلیدی از سالهای شکل بندی ناخودآگاه و سکس گرایی آن را تأیید میکنند، روانکاوی تئوری و پراتیکِ زندگی شخصی بوده است. البته، هیچ یک از این دو مفهوم جدید نبودند، اما فروید معنیهای بنیادی نو آورانهای به آنها داد. در مورد ناخود آگاه (in concient) او احساس جدیدی را – که هم چنین توسط نویسندگانی چون بودلر، در مثل در چهره ولگرد یادآوری شده- مفهوم سازی کرد که دیگر بنابر رابطههای اجتماعی چون خویشاوندی، مذهب، ملیت، یا جنس (gense) مشخص نمیشود. بدین ترتیب، موضوع تفسیر رؤیاها که در ۱۸۹۹ منتشر شد، فرد خفته، به کلی جدا از دنیای اجتماعی واقعی است. دنیای خارج که دور نگاه داشته شده، همه چیزهای حسی از درون سر چشمه میگیرند. هیچ یک از اندیشههای خرد- که ریشهشان در کودکی یا در «رسوب روزانه» است و تأثرهای روزانهاند به طور مستقیم در روح او اثر نمیگذارند. برعکس، آنها نخست درون روان (psyché) حل و باز سازی شدهاند. و این به آنها معنی ویژه و ممکن میدهد؛ از آن مفهوم جدید رابطهها بین فرد و محیطی که او را در احاطه دارد، نتیجه شده است. کاراییِ در ما نگران سنتی از تواناییشان در برانگیختن نمادهایی که هم زمان درونی و مربوط به محیطاند، سرچشمه میگیرند. برعکس، در روانکاوی، رابطه مستقیم- هم ساختی- بین محیط و دنیای روانی درون وجود ندارد. در حالی که محیط بیرون از نمادهای جمعی چون خدا یا جمهوری ترکیب شده، نمادهای روانی درون مربوط به نظم شخصیاند: در این مورد مسئله میتواند عبارت از سرفه عصبی، عادت (tic) به شستن دستها باشد. مردان و زنان مدرن با آگاهی یافتن از تفسیر کردن دنیاهای روانی و درونشان ناگزیر از باشندگان جمعیشان دور شدهاند. همان طور که فیلیپ ریف نوشت: روانکاوی ضمن تشویق کردن افراد به پژوهیدنِ «مستقیم ژرفاهای روانشان»، «گریختن از تنشهای رنج آور را که از رابطههایشان با جامعه مایه میگیرد» به آنها آموخته است.
همان سمت گیری دوباره به سوی درونیت به دقت فردی رویکرد روانکاوانه سکس گرایی را توصیف میکند. در حالی که در دنیای قرن نوزدهم که توسط بولتانسکی و چیاپلو شرح داده شد، همه چیز از رابطههای خانوادگی عبور میکند، روانکاوی عصر حاضر را در دنیایی تشخیص داده است که بسیاری محیطها اخلاق خانواده گرایانه بورژوازی را رد میکردند. این محیطها، برادری (Männerbunden)های متمرکز پیرامون کلیم یا مارینتی، هنرمندان بیقید را که در میان آنها عشق آزاد رواج داشت، مارکسیستهایی مانند تروتسکی را که نهانی از روانکاوی روس تا تبعیدش پشتیبانی میکرد، محفلهای هم جنس گرایی چون دنیای لندنی ادوارد کارپانته را که اندیشه زندگی جنسی در خارج از خانواده را ترسیم میکند و زنان جدید مثل الیزابت کادی استانتون را که تمایل زنان به پیش رفتن در فراسوی «نقشهای فرعی مادر، همسر، خواهر، دختر» برای متمرکز شدن روی آنچه که آن را «فردیت هر روح بشری» مینامید، در بر میگیرند.
در این متن، فروید، که از شکوارهای ارث برده بودکه روی اختلاف جنسها به منظور آسان کردن تولید مثل تکیه میکرد، شتابان آن را ترک میکند. برعکس، او تأیید کرده است که تمایز ناگزیر برای درک زندگی روانی، نرو ماده را رویاروی هم قرا نمیدهد، بلکه بیشتر برای درک نیروی جنسی (لیبیدو) و سرکوب است. او با متمایز کردن بنیادی جنس سکسِ بیولوژیک مدعی شده است، روانکاوی را بنابر این شناخت پی ریزی کرد که هر شخص «ویژگی معین در شیوه عمل کردن در زندگی عاشقانهاش، بنابر این، در شرایط عشقی که برقرار کرده، در غلیانهایی که بدین ترتیب فرو مینشاند، و در هدفهایی که معین میکند، مجهز شده است». این فردیت ویژه پایه چیزی است که او را به رفتار کردن بر میانگیزد (۱۷) به رغم کنایه نر، روانکاوی نتیجههایی برای هردو جنس داشته است. با آنکه بحثهای پیشین در باره نقش زنان روی مسئله آگاهی به این نکته که مردان و زنان به طور اساسی همانند یا گوناگوناند، تمرکز داشته، روانکاوی به ظهور احساس جدیدی امکان داد که اصول هنجاری همانندی و گوناگونی را به نفع اصل فردیت رد کند.
بنابر این، روانکاوی در نخستین سال هایاش یک رشته درون یابیهای پسا ویکتوریایی را تدوین کرد که تا آن زمان تیول هنرمندان، اقلیتهای جنسی و قومی و فیلسوفان بود. کاریسمای عظیمی که پیش از نخستین جنگ جهانی از آنها سرچشمه گرفت از لوس انجلس تا روسیه- کشوریکه بزرگترین شمار ترجمههای فروید را منتشر کرد- پیش میرود و در دهه ۲۰ (قرن گذشته) در هند، مکزیک، چین و ژاپن گسترش یافت. روانکاوی توجه دو جنس را به خود جلب کرد. میتوان اندیشید که مجموع خوانندگان بیشتر زن بودند، به ویژه، این کاریسما در ژرفا زیسته و محسوس بوده است. زندگی نامه لینکلن استفن کاملاً شور بر انگیخته توسط خواننده و منتقد اثر فروید را پیش از نخستین جنگ جهانی بیان میکند. به گفته استفن، در ۱۹۱۱ والتر لیپمن «برای نخستین بار این اندیشه را به ما نمایانده است که روح موجودات بشری از راه واپس زدن اندیشههای ناخودآگاه منحرف شده است (...)، گفتگوها با سالون مابل دادگس از دهکده گرینویچ تا نیویورک هرگز به اندازه زمانی که روی فروید و نتیجههای تئوری آن تکیه میکردند، آرام، پر شور، شدید و ژرف نبود». به ویژه در نخستین مرحله تاریخاش این اندیشه که روانکاوی امکان آزاد شدن از قفس آهنی را فراهم میآورد، با روش آن در قرار دادن جنسیت در کانون روانشناسی مربوط بوده است. همان طور که ماکس وبر در باره «فرمانروایی میرا» ی عقلانیت اقتصادی نوشت: جنسیت «دروازهای است که راه یافتن به هسته ناعقلانیتر و واقعیتر زندگی را (...) که همواره با هر کوشش عقلانی دست نیافتنی است، ممکن میسازد». (۱۸)
کوتاه سخن، از آن این نتیجه به دست میآید که در همان لحظه که سرمایه داری بیش از پیش کاملاً سازمان یافته، منظم و یکپارچه میشود، گیره فرمانروایی اقتصادی را شل میکندو اجازه میدهد که رابطهها میان جنسها آسان شودو به گسترش احساسهای ذهنیت فردی کمک کند. در صورتی که در زمان نخست این امر ابتدا به برخی محیطها مربوط بود. مانند فرقه کاریسماتیک، روانکاوی ذهنیت جدید را به شکل بیمیانجیتر در مقیاسی در بیان آورد که همان اندازه شخصیتر بود. همانطور که فروید آن را پذیرفت، مفهومهای کلیدیاش چون مفهومهای طغیان حیاتی و ناخودآگاه توسط روانکاوی آفریده نشدهاند. به عقیده فروید، آنچه روانکاوی متمایز کرد، مضمون اندیشه هایاش نبود، بلکه تأییدی داشت «که به طور شخصی به هر فرد مربوطاند و او را مجبور به موضع گیری در باره این مسئلهها میکنند». (۱۹) درست بدین خاطر است که روانکاوی، افراد را از الزامها و ضرورتهای محیط دور کرده و آنها را به سوی الزامها و ضرورتهایی سوق داده است که از خویشتن (یا من) که برای بازی کردن نقش مرکزی در ظهور روح جدید سرمایه داری اختصاص دارد، ناشی میشود.
برگردان فروردین ماه ۱۳۹۲
پی نوشتها
۱ – کارل شوسک، وین، پایان قرن، پاریس، لوسوی، ۱۹۸۳.
۲ – اِلی زارتسکی، رازهای روان: در باره تاریخ اجتماعی و فرهنگی روانکاوی New york ۲۰۰۴
۳ – دقیقتر بگوییم: اقتصاد سیاسی انگلیس به وجود عاملهایی باور داشت که به برونبودها کمک میکنند. قطعه بعدی نشان میدهدکه این قطعه به بررسی کردن فرهنگ سرمایه داری به عنوان واقعیت به دست آمده، گرایش دارد: «اصلی که به پس انداز کردن تکیه میکند، خواست بهبود بخشیدن شرایط ما است. خواستی که هر چند به طور کلی آرام و بدون هیجان است، با ما به دنیا میآید و دیگر تا گور مارا رها نمیکند. تقریباً لحظهای ممکن نیست که آدم به کلی از سرنوشت خود خشنود باشد و هیچ دگرگونی یا بهبودی را که باید باشد، آرزو نکند». آدام اسمیت، پژوهش در باره طبیعت و انگیزههای ثروت ملتها، پاریس، مطبوعات دانشگاهی فرانسه، ۱۹۹۵، کتاب ۱۱، فصل ۱۱۱، ص ۳۹۲.
۴ – برای توصیف تئوری وبری سرمایه داری در تقابل با مفهوم «روح سرمایه داری» بنگرید به راندال کولین. «واپیسن تئوری سرمایه داری وبر»...
۵ – ماکس وبر. اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری، پاریس، گالیمار، ۲۰۰۳، ویراستاری، ترجمه و معرفی توسط ژان پیرگروسن...
۶ – ماکس وبر، اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری، همان جا ص ۲۵۱
۷ – لو. بولتانسکی و اِ وِ چیاپلو، روح جدید سرمایه داری، پاریس، گالیمار، ۱۹۸۹. بولتانسکی و چیاپلو با الهام گرفتن از جامعهشناسی دورکهایم تأیید میکنندکه روح سرمایه داری سه کارکرد را ترکیب میکند: یکپارچگی اجتماعی، یا انگیزش، قانونیت بخشیدن، یعنی کرانمندیها به ویژه در قلمرو امنیت، سرانجام ایدئولوژی هنجاری، به ویژه در قلمروعدالت و انصاف. تئوری من روی سهم ناخودآگاه و کاریسما در درک مفهوم و بری روح سرمایه داری تکیه میکند. به عقیده من، تئوری من و تئوری بولتانسکی و چیاپلو تکمیلیاند.
۸ – شموئل ن و آیزن اشتاد، ماکس وبر در باره کاریسما و نهاد بو ئیلدینگ، شیکاگو، انتشارات دانشگاهی شیکاگو، ۱۹۶۸.
۹ – تعریف وبری کاریسماکه شایسته است روی آن مکث کنیم: «ما کاریسما را کیفیت بسیار زیاد (...) شخصیتی مینامیم که تقریباً مجهز به نیروها یا خصلتهای فوق طبیعی یا فرا انسانی یا دست کم در خارج از زندگی روزمره، دست نیافتنی برای اکثریت انسانها است». شناخت کاریسما نیازمند «فراموشی کاملاً شخصی، سرشار از ایمان، شور و حرارت یا نومیدی و امید است» ماکس وبر، اقتصاد و جامعه، پاریس، P۰cket، ۱۹۹۵، ج. ا صص. ۳۲۱ -۳۲۰.
۱۰ – ارتباط تز وبر برای توضیح دادن سرمایه داری آنگلو – آمریکن رویارو با سرمایه داری اروپای غربی یکی از مسئلههای مورد بحث است که اثر وی مطرح میکند. به عنوان مقدمه خوب بنگرید به فیلیپ بندیکت «تاریخ نگاری قارهای کالوینیسم»... نیویورک، انتشارات دانشگاه کامبریج، ۱۹۹۳، صص ۳۲۵ – ۳۰۵.
۱۱ – گاهی اصطلاح «انقلاب دوم صنعتی» را به پاتریک گدس در «شهرهای در تحول» نسبت میدهند. این تز به شکل جالب توجه توسط دیوید لاندس در the unbound prometheus (کامبریج، انتشارات دانشگاه کامبریج، ۱۹۶۹) که روی دگرگونیهای تکنولوژیک و نوسازی در زمینه مالی تکیه میکند و توسط اریک هوبسبام در صنعت و امپراتوری، و ایدن فلد وینکلسون، ۱۹۶۸، صص ۱۴۹ – ۱۴۴. که روی نقش جدید علم، کار زنجیرهای و مصرف گرایی تأکید میورزد، مورد بحث قرار گرفت.
۱۲ – پیش از آغازیدن، پاسخ دادن به یک چیز بالقوه را پیشنهاد میکنم. چگونه میتوانم بگویم که روانکاوی «کالوینیسم» انقلاب دوم صنعتی بود، در صورتی که چیز زیادی برای گفتن در باره برنامه اقتصادی نداشت (به استثنای تحلیل پایهِ نشینی ساختار بورژوازی شخصیت؛ در مثل بنگرید به اتو فنیشل، «the Drive to Amass wealth» فصل نامه روانشناسی تحلیلی ۱۹۳۸...).
۱۳ – ل. بولتانسکی و اِ. چیاپلو، روح جدید سرمایه داری همان جا. صص، ۵۵ – ۵۴.
۱۴ – م. وبر. اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری، همان جا، ص. ۲۵۱.
۱۵ – ل. بولتانسکی و اِ چیاپلو، روح جدید سرمایه داری، همان جا. ص ۵۴
۱۶ – الیزابت کادی، اشتانتون «تنهایی خویشتن» گفتگوی بیان شده در برابر کمیسیون سنای آمریکا در باره رأی زنان، ۲۰ فوریه ۱۸۹۲...
۱۷ – زیگموند فروید، آثار کامل، پاریس، مطبوعات دانشگاهی فرانسه، ۱۹۹۶، زیر رهبری آندره بورگیون و پیر کوت، ج. ۱۱، ص ۱۰۷
۱۸ – م. وبر، جامعهشناسی مذهبها، پاریس، گالیمار، ۱۹۹۶، ترجمه ژان پیرگروسن، صص. ۴۳۹ – ۴۳۸. صص. ۴۴۳ – ۴۴۲.
۱۹ – زیگموند فروید، آثار کامل، صص، همان جا، ج، ۱۵، ص، ۵۱.