عصر نو
www.asre-nou.net

بردرها و دیوارهای زندان ......و پاسخ به چند پرسش و ابهام

شاهد جنایت های حکومت اسلامی (بخش سی و ششم)
Thu 28 06 2012

مسعود نقره کار

masoud-noghrekar02.jpg
«.... بر دیوارها و پشت درهای سلول های انفرادی و مجرد، و بند های عمومی زندان ها زندانیان از خود نوشته هائی بر جای می گذاشتند که من چند نمونه ی آن ها را در بازداشتگاه مرکزی سپاه پاسداران شیراز دیدم . این یادداشت ها بیشتر در ایام شوم دهه ی ۶۰( سال های ۶۷ و ۶۰) ، و به ویژه در آخرین لحظات نوشته می شد. در آن لحظات فرصتی برای فکر کردن و صحیح نوشتن و همه چیز را نوشتن نبود، همه ی قربانیان درانتظار گلوله و طناب و اعدام ،مهمان موقت مرگ بودند. وسیله هائی که زندانی با آن ها بر در ودیوار می نوشت قاشق روئی، خمیر نان آب زده، مهر نماز، هسته ی میوه ها، ناخن کشیدن بر درودیوار، و یا خون بود. ( زندانی اجازه نداشت سوزن و وسائل برنده و تیز داشته باشد اما اکثر زنان زندانی سوزن داشتند و گاهی با سوزن بر در و دیوار یاد بود می نوشتند) .

اواخر سال ۶۷ یکی از مسؤلین سپاه به نام جعفر ابراهیمی شروع به گرد آوری یاد بود ها و بررسی آن ها کرد، او یاد بودها را در گوشه ای از پرونده زندانی یادداشت می کرد. این ها نمونه هائی از یادبود ها بر در و دیوار زندان ها هستند:

۱ـ سلول مجرد شماره ۱، دیوار غربی ، در قسمت بالای سمت چپ نوشته شده بود:
« بچه ام کجاست؟ فرشته ی نازنینم چه زود خودکشی کرد. نوزده شهریور ۶۷ ، محمد جواد زرینی»

۲ـ روی همان دیوار قبلی.
« حالا می دانم جوانی یعنی چه، امروز قاسم اعدام شد، امشب هم نوبت من است ، فرزاد روشن، سال ۶۷»

۳ـ دیوار شرقی بند ۱
« احمد جلیلی را امروز ۲۷ مرداد دار زدند، حالا نوبت من است، باید بروم ، مسعود مؤمنی

۴ـ هنوز زنده هستم ، ما در بند انفرادی ۴ ، ۱۷ نفر بودیم، ۲ نفر باقی ماندیم ، عباس سجادی ، مرداد ۶۷

۵ ـ اگر کسی از این بند زنده بیرون رفت ، به مادرم بگوید دلم نمی خواست تو را اذیت کنم اما مادر من با شهامت به یاد تو تیرباران می شوم ، محمد صادق عباس زاده ، شهریور ۶۷

۶ـ بالای در ورودی ، روی سقف بند ۱ عمومی ، با چیزی مثل سیگار سوخته( سیگار خاموش شده) نوشته شده بود، پیروز باد چریک های فدائی خلق

۷ـ پشت در مجرد شماره ۵ نوشته شده بود:
« من هنوز خونین هستم ، پاهایم عفونت کرده، ۲۲ روز است که شکنجه می شوم ، من مجاهدم ، شجاع و دلیر، مرجان صالحی »‌.....، بدون تاریخ

۸ ـ پشت در سلول شماره ۳ ، از داخل سلول با خون نوشته شده بود:

«‌ برای خواب معصومانه ی عشق، کمک کن بستری از گل بسازیم » ، به یاد مرتضی همسر شهیدم که امروذ ۹ مهر ماه تیرباران شد، معصومه بازیار

۹ـ توی بند ۲ عمومی زنان ، پشت در آن نوشته شده بود:
« امروز شیرین و هاجر و هما به طناب دار بوسه زدند.» ، ۷ خرداد ۶۵

۱۰ـ در همان بند ۲ عمومی روی دیوار جنوبی نوشته شده بود:
«خدایا کسی از اینجا بیرون خواهد رفت که به مادرم بگوید زهرا زن شد، مادر چقدر تنهایم ، خدا حافظ، زهرا عداد شیرازی، شب ۲ آبا ن ماه ۶۷ »

***********************************

پاسخ راوی به چند پرسش:

۱-ـ سوال ها و نظرات م. ب : به عنوان كسى كه به نحوى درگير رويدادهاى خونين سالهاى اوايل انقلاب در استان هرمزگان و بويژه بندرعباس بودم، ميخواهم نكاتى را پيرامون يادداشت اخيرتان ( جسدهاى باغ ابريشم) مطرح كنم . نام زندان معروف بندرعباس، زندان "شغو" است با حرف "غ" نه "ق". وجه تسميهء اين نام، احداث اين زندان در كنار "شهرك شغو" است. زندان شهرك شغو در زمان شاه بنا شد؛ اما قبل از اينكه رژيم سابق از آن استفاده كند، انقلاب بوقوع پيوست. نكتهء جالب اينكه، شخص مقاطعه كارى به اسم "فلاحی" كه كار ساخت در و پنجره هاى زندان شغو را در رژيم شاه بعهده داشت، در رژيم جمهورى اسلامى به عنوان پاسدارى سرسپرده، نخستين مسئول اين زندان شد ،تا جايى كه حافظه ام يارى ميكند، صادقانه چيزى دربارهء ترور بازپرس دادسراى انقلاب بندرعباس بنام عمادى توسط مجاهدين خلق بياد نمى آورم. البته سعى ميكنم ظرف روزهاى آتى ضمن ارتباط با تنى چند از دوستانم، در اين زمينه بيشتر تحقيق كنم.. اما همزمانى اين ترور با ترور معروف ديگرى كه شباهتهايى نيزبا هم دارند، مرا بر آن داشته كه شايد و شايد راوى در بيان اين ماجرا دچار اشتباه گرديده است..

«رمضانعلى شاهوند" داديار دادگاه انقلاب ( و بازجو و عامل صدور حكم اعدام دهها تن در بندرعباس ) كه در شهر بندر عباس به "جلاد شاهوند" شهره شده بود، توسط يك تيم دو نفره از چريكهاى فدايى خلق(هرمزگان) ترور شد. اعضاى اين تيم از موتورسيكلت هوندا، و احتمالا قرمز رنگ استفاده كرده بودند...در بازرسى خانه به خانه اى كه لحظاتى بعد از انجام اين عمليات در آن منطقه صورت گرفت، از بد حادثه يكى از هواداران فدائيان اقليت بنام "نعمت الله بشخر" كه يك قبضه اسلحهء يوزى در اختيار داشت، دستگير شد. او كه از قصد خانه گردى افراد رژيم آگاه شده بود، در صدد پنهان كردن اسلحهء خود برمى آيد؛ اما متأسفانه بر اثر سهل انگارى گلوله اى به پاى خود شليك ميكند. صداى اين شليك، مأموران رژيم را بسوى او ميكشاند. من شخصا اين ماجرا را از زبان خود ايشان پس از انتقال او به بازداشتگاه سپاه پاسداران بندرعباس شنيدم . نعمت الله بشخرمدتی بعد به عنوان قاتل شاهوند كه به هنگام دستگيرى قصد خودكشى داشت ، در ملاءعام اعدام شد.

از تعداد ١٨٣ نفرى كه در مقاله به آن اشاره شده، بيش از ٩٠٪ آنها از اعضا يا هواداران چريكهاى فدايى خلق(هرمزگان) بودند كه يا در زندانها و يا در ملاءعام اعدام شدند ، و يا اينكه در جريان درگيريهاى خيابانى جان باختند.

پاسخ :تشکر می کنم از تلاشی که برای تصحیح و بهبود این گزارش ها می کنید . ماجرا و جزئیات ترور عمادی و آنچه در باره آن ترور مطرح کردم عین گفته های دکتر اصداقی ست که در جریان این ماجرا از نزدیک بوده است . دکتر اصداقی هم حضوری این نکات را برای من مطرح کرد و هم در پرونده ایشان این گفته ها ثبت هستند. من متاسفانه ازتروری که به آن اشاره کردید اطلاعی ندارم ، فقط توجه شما و دوستان را به این نکته جلب می کنم که هر کارمند و مامور قوه قضائیه ، به ویژه در سطح زندان ها علاوه بر اسم واقعی یک یا چند اسم خدمتی نیز داشته ( و دارد)، من بیشتر اسم های واقعی را مطرح می کنم.

۲ـ سؤال اسد . م : اکثر اعدام های بندرعباس پس ازرفتن میرعماد از بندرعباس که گند فساد اخلاقی اش در آمد و نامبرده را با دختری در حین عملیات دستگیرکردند به دست پور محمدی صورت گرفت.

پاسخ : بنده از فساد اخلاقی میر عماد در بندر عباس بی اطلاعم ، من به عنوان ماموریت به بندر عباس می رفتم و از همه ی اتفاقات آنجا آگاهی نداشتم . کاملا صحیح است در دوره ی دادستانی پورمحمدی بسیاری در بندرعباس اعدام شدند. من به گروه ویژه ای اشاره داشتم که در مقطعی به بندرعباس آمدند که کمک دادستان و حکام شرع و قضات بندر باشند ، کسانی که دست به اعدام کردن شان حتی از پورمحمدی هم بهتر بود.

سؤال ۳: چند تن از خوانندگان روایت « سوزاندن شهرزاد» نظرشان این است که بدن یک انسان با شعله های آتش ظرف ۲۵ دقیقه به خاکستر بدل نمی شود و این زمان ، زمان دقیقی نمی تواند باشد.

پاسخ: من دقیقا اطلاع ندارم که چقدر طول می کشد که یک بدن کاملا شعله ور بدل به خاکستر شود. شاید در آن شرایط هولناک که من به شدت در اضطراب و هراس و ناباوری بودم زمان برای من سریع گذشته باشد. می دانم که همه ی آن کابوس هولناک به سرعت گذشت .

۴-ـ سؤال ها و نظرات حمید . ح : به نظرم اين افشا كننده راست و دروغ را در افشاگري هايش روي هم ميريزد. اطلاعات مربوط به محمد نقره خور صحيح به نظر نمی رسد من با محمد نقره خور هم بند و هم سلولي بودم . پاسدار هادي آسماني يك پاسدار رده پايين زندان عادل آباد بود وبعيد به نظر ميرسد كه ميتونسته در بازداشگاه امنيتي سپاه حضور داشته باشه. واحتمالا در زمان دادستاني رمضاني زنده نبوده. فكر كنم خيلي قبل تر او در جبهه جنگ كشته شده بود.. علاوه بر اينها در افشاگري هاي قبلي اطلاعاتي شك بر انگيزو راست و دروغي را بيان كرده بود.. من سال هاي طولاني در عادل آباد شيراز زنداني بودم از بسياری وقايع و افراد در رابطه با زندان شيراز اگاه هستم . يك سري افراد، مكانها و تاريخ ها واقعي هستند ولي ربط آنها به هم جاي بسي شك و ترديد دارم.... چرا ايشان از كساني نام ميبرد كه شناخته شده هستند.از بازجو هاي روبنده دار اسمي نميبرد. مثلا ايشان بگويد نام (عبدالله) ها ،؛شكنجه گران؛؛؛ چي بود نام واقعي انان را افشا كند. حميد بانشي نامي ديگر داشت نام ديگر او چي بود . مجيد ترابپور رييس زندان عادل آباد بود ، حيطه كار او زندان بود نه بازجويي زندانيان بازداشتگاه اطلاعات سپاه، به نظر ميرسد اطلاعات ايشان در حد یك تواب همكار بازجو هست تا يكي از كار كنان دادگاه انقلاب يا مامور قوه قضاييه..

اگر مجموعه اي از افشا گري هاي ايشان در دسترس هست لطفا لينك آنرا براي من بفرستبن. من فقط دو مطلب از نوشته هاي شما را خوانده ام انهم در فيس بوك شر شده بود. متشكرم

پاسخ : لطف بفرمائید و آنچه را که در مورد محمد نقره خور ناصحیح می دانید مطرح کنید، و نکات صحیح را عنوان نمائید.هادی آسمانی نگهبانی بود که در واقع کلید دار بود به همین خاطر در تمامی قسمت های بازداشتگاه می توانست حضور یابد و حضور داشت .آن « آسمانی» ای که مورد نظر شماست با هادی آسمانی نگهبان و کلید دار فرق می کرد.آسمانی مورد نظر شما در جبهه کشته شد و در قطعه ی شهدا در کنار قبر « هاشم نظر علی » دفن شده است و نام کوچک اش جلیل بود . ما در زندان چند فامیلی « آسمانی» داشتیم .نام مستعار همه ی شکنجه گران « عبدالله» یعنی بنده ی خدا بود، شکنجه گرها به ویژه در برابر زندانی همدیگر را « عبدالله» صدا می زدند. از نام دیگر حمید بانشی بی اطلاعم.مجید تراب پور سر بازجوو سرشکنجه گر هم بود. اتفاقا در این کار ها وارد بود و سواد اداره امور زندان را نداشت و پست ریاست بیشتر تشریفاتی بود.

۵ـ سؤال ها و نظرات حمید . ح ( بخش دوم) : در مطلب ماجرای نخستين سنگسار در زندان عادل‌آباد شيراز، از محمد خان ضرغامی اسم میبرد که (اگر تشابه اسمی یا از اشتباه حافظه ای نباشد) ایشان بعد از ترور شاپور بختیار به همراه چند خان معروف فارس به دلیل فرستادن پیام تسلیت برای قتل شاپور بختیار دستگیر شد وبعد از یکی سالی آزاد شد . به نشانه ای که یکی از چشمان محمد خان مصنوعی بود.......... بر حسب اتفاق من تمام زمستان 59 درعادل آباد بودم آن زمینی کشاورزی که ایشان اشاره میکند همان موقع هم کشاورزی میشد گوجه خیار و بادمجان در آن کاشته میشد.ومیتونم بگم که کدام زندانی عادی انرا اداره میکرد..........در عادل آباد گارد یا انتظامات هیچ بندی پنجره نداشت که ایشان اظهار کرده که از ان به بیرون نگاه کرده اند...............و ایشان به اشخاصی با بنام کشاورز و عابدی و محلوجی اشاره کردند .حسین کشاورز راننده امبولانس زندان بود ان هم نه در سال 59 بلکه سالهای 63 به بعد...عابدی با این مشخصات و ظاهری که ایشان از این شخص میدهد متعلق به فردیست به نام محمد فیروزیان که انزمان(59) رئیس بند 4 بود و اما دکتر محلوجی..دکتر محسن محلوجی( نه علی محلوجی که ایشان اظهار کرده) از پزشکان روانکاو مشهوری بود که در اواخرسال 60 یا در سال 61 دستگیر شد .کاندید جاما برای مجلس اول بود نه مجاهدین و بعد از چندسال تحمل زندان آزاد شد و حدود 17 /18 سال پیش یا بیشتر به دلیل کهولت سن در گذشت........ از این قبیل اشتباهات و تناقضات در افشاء گری ایشان زیاد هست.من به اظهارات ایشان شک و تردید دارم ..حالا یا حافظه من قاطی کرده یا حافظه ایشان.. .... سالیان سال از آن وقایع میگذرد ...قضاوت با خواننده گان این سطور هست....ازآقای افشاء کننده بپرسید نصیری کی بود .چرا نامی از او به همراه رمضانی و میرعماد نمیاورد نصیری جزءباند انان بود. جریان ان بچه دزدی چه بود؟

ایشان از بند 49 عادل اباد چه میدانند . ماجرای خلیل ترابپور با راد رئیس بازرسی زندان چی بود؟ این موضوعات در زندان و حتی بیرون زندان خیلی سروصدا کرد ایشان حتما باید اطلاعاتی داشته باشند...از ماجرای یزدانپرست و رابطه با آن زن زندانی چه میداند....ایشان در جایی اشاره ای به باند قنات کردند. آیا رئیس بر کنار شده بانک ملی علینقی جهرمی که بعدا محمد جهرمی تغیر نام داده جزء باند قنات بود. پاسدار علی اکبر مهربان کی بود. آیااسم او در رابطه با باند قنات برایشان اشنا نیست؟ایا ایشان آقای طالب را میشناسند؟علت اینکه من این سئوالها را میپرسم این هست که ایشان یک سری اسامی را صحیح اشاره کرده مثلا چند نفر از بازجوها و شکنجه گران را. پس احتمال میدهم اگاهی در مورد موارد فوق هم داشته باشند

ایشان در جایی نامی از پاسدار آسمانی برده است. آسمانی چکار کرد که مدتی زندانی شد و خلیل ترابپور برایش شاخ گذاشت و او را وارانه سوار بر گاری کرد و در بند گرداند....ودیگر ایشان از پاسدار کاظمی / موسوی اسم برده آیا پاسدار کاظمی /موسوی همان دستیار سعید امامی در جریان قتل های زنجیره ای نبود که مدتی هم سر بازجوی بازداشتگاه سپاه واقع در ارتش سوم بود...ايشان از فرار زندانيان سياسي در اوايل سال ٦٠ از بازداشثگاه سپاه جه ميداند؟

اقاي نقره كار شايد سوالات من تخليه اطلاعاتي به حساب ايد اما در نظر داشته باشيد كه از زندان هاي شهرستانها و جناياتي كه رژيم اسلامي در شهرستانها مرتكب شد كمترين اطلاعات در دست هست. بايد اين جنايات و ابعاد ان ثبت شود و در تاريخ بماند.

پاسخ : بنده هیچ رابطه ای بین ترور محمد خان ضرغامی و شاپور بختیار ندیده و نمی بینم. تاریخ ترور و مرگ این دو سال ها تفاوت دارند.( محمد خان سال ۵۹ به قتل رسید و شاپور بختیار به سال ۱۳۷۰)، محمد خان توسط پاسداری که نام اش را فراموش کردم به گلوله بسته شد. محمد خان تا حد اطلاع من از انقلاب و خمینی حمایت می کرد، بنده محمد خان را ملاقات کرده بودم و مشخصاتی هم که شما می دهید ،با مشخصات ایشان خوانائی ندارد.درست می فرمائید در عادل آباد پنجره وجود نداشت، من باید می گفتم از فضای« هشتی» ای که در جلوی زیر زمینی که وارد بند ۱ می شد، نگاه می کردم.از آن هشتی می شد فضائی را که گفتم دید. حسین کشاورزی که بنده به او اشاره کردم در دادستانی کار می کرد و زن جوانی نیز گرفته بود، او جزء عده ای بود که برای دیدار با خمینی به تهران رفت و در هتلی ( مسافر خانه ای ) در بوذرجمهری تهران ساکن شدند، در محل اسکان ان ها بمبی منفجر شد و حسین کشاورز همراه با عده ای دیگر کشته شدند، گفته شد این بمب گذاری کار مجاهدین بود. به احتمال شما از کشاورز دیگری حرف می زنید. عابدی مورد نظر من با فردی که می گوئید متفاوت است، عابدی ، اطلاعاتی بود ،با قد کوتاه ، سفید رو، چشم هائی آبی و موهای روشن داشت. من محمد فیروزیان نمی شناسم ، ما در بند ۴ فیروزی داشتیم اهل خفر، در جبهه شهید شد و چون بچه ی آستانه ( آستونه) بود در آن محل قطعه زمینی بود محل ریختن زباله( سر خیابان حسینی) قرار شد آن قطعه زمین به باشگاه فیروزی بدل شود ، که نشد. نام کوچک دکتر محلوجی علی محمد بود، اهل داراب و از خانواده های معروف استخری ، بامداد و بهارلو ،روانپزشک جوانی که در خانه های ویلائی بیمارستان نمازی زندگی می کرد .هنگام دستگیری او نشریات و اوراق مربوط به سازمان مجاهدین خلق ایران از ویلای اش به دست آمده بود، به من گفته شده بود که « گویا کاندید منافقین بود»، بنده هم دیگر پرونده و ماجرای ایشان را دنبال نکردم.نصیری حاکم شرع بود. بنده از ماجرای بچه دزدی،بند ۴۹ و درگیری تراب پور و راد ،و ماجرای یزدان پرست و آن زن ، و درگیری آسمانی و تراب پور بی اطلاعم ، درمورد طالب هم ما سه طالب در زندان داشتیم علی ، عباس و ابوالحسن ،منظور شما کدام شان است ؟‌ امیدوارم با افشاگری های حضرت عالی این مسائل مطرح و روشن شوند. شاید این اتفاقات زمان هائی رخ داده که من در جبهه و یا ماموریت بودم .

در باره گروه قنات مطلبی تهیه خواهد شد و به سوال های شما آنجا پاسخ داده خواهد شد.در مورد مصطفی کاظمی ( موسوی) و اهل ارسنجان، از کارکنان اطلاعات که بعدها به وزارت اطلاعات انتقال یافت بارها گفته ام ، در آینده اگر عمری باقی ماند به نقش او در دستگیری خسرو قشقائی ، کشتارهای سال ۶۷ و اسکان اش در هتل گلوبال دوبی( متعلق به رضائی و رفسنجانی ها) اشاره خواهم کرد.

فرار از بازداشتگاه سپاه تا حد اطلاع من واقعیت نداشته و ندارد، طرحی مطرح بود که لو رفت . اگر موردی بوده بنده بی اطلاع هستم. ما نمونه هائی از فرار توابین داشتیم. تواب ها را به نماز جمعه می بردند و چند نفری از آن ها از محل نماز جمعه گریخته بودند. نمونه هائی هم داشتیم که برای درمان به بیمارستان منتقل شده بودند و از بیمارستان فرار کرده بودند......»

**********

* سلسله مطالبی که سی و ششمین بخش آن را خواندید، اظهارات یکی از کارکنان سابق قوه قضائیه حکومت اسلامی درشکنجه گاه ها و زندان های این حکومت، و در جبهه جنگ است. او به عنوان شاهد تجاوزبه دختران و زنان زندانی، شاهد شکنجه واعدام زندانیان سیاسی و عقیدتی، از گوشه هایی از جنایت های پنهان مانده ی جنایتی به نام حکومت اسلامی پرده بر می دارد.( با توجه به اینکه در زندان ها حکومت اسلامی، شاغلین در زندان ها از نام های متعدد و مستعار استفاده می کردند - و می کنند- ، نام ها و فامیلی ها می توانند واقعی، و حقیقی، نباشند.

برای پیشبرد گفت و گوها قرارمان این شد که در صورت امکان یک هفته مسائل مربوط به سال های گذشته مطرح شود و یک هفته مسائل روز. راوی این سلسله مطالب سال 1385 ایران را ترک کرده است و در یکی از کشورهای شرق آسیا پناهنده است، او اما به دلیل شغل های حساس و ارتباط های گسترده اش به هنگام خدمت ، هنوز با تعدادی از فرماندهان سپاه و نیروهای انتظامی ،کارکنان قوه قضائیه و روحانیون ارتباط دارد. اطلاعاتی که پیرامون مسائل جاری داده می شود از طریق همین ارتباط هاست