عصر نو
www.asre-nou.net

این هم یک نمونه تلخ دیگر!


Sun 24 06 2012

کوروش گلنام

یک شنبه 4تیر 1391 ـ 24 ژوئن 2012
اگر از ماموران امنیتی، دست پروردگان و اوباش و مفت خوران ولایت بگذریم، باورش سخت است که ایرانیانی هم وجود داشته باشند که در کار دادگاهی بنام "ایران تریبونال" که هم اکنون در لندن در جریان است، دست به خرابکاری زده، کوشش نمایند آن را زیر پرسش برده وبه هر شکلی سنگی در راه آن بیاندازند؟
شماری از کوشندگان راه آزادی و آسیب دیدگان، با هم راهی و یاری بخشی از خانواده های قربانبان جنایت های حکومت اسلامی در دهه 60، سال ها کوشش کرده اند و با پی گیری و سرسختی در کار توانسته اند شماری از وکیل های خوش نام و شرافتمند در جهان را با خود هم راه سازند تا بتوانند در دادگاهی هر چند بی حکمی قابل احرا، این جنایت ها را با سند و مدرک و با تکیه بر شهادت بیش از 86 تن ثبت تاریخ کنند. آن گاه کسانی پیدا شده اند که به بهانه مبارزه با "امپریالیسم" همآن استدلال هایی را بکار می برند که حکومت اسلامی نیز با همآن ها چنین ایران را ویران و مردم را قربانی نموده است. آن چه تبه کاران در حکومت اسلامی برای پابرجا ماندن خود در باره غرب و اسرائیل می گویند، با آن چه در سنگ اندازی و ایحاد بد گمانی در باره این دادگاه به میان آمده، هم سویی وهم خوانی دارد و نمی توان از آن گذشت ویا آن را پنهان نمود.
درست است که حکم این دادگاه توان اجرایی ندارد ولی انبوه سندهای ارائه و ثبت شده در این یاد آوری دردناک دهه 60 ایران و لیست دراز قربانیان، کار را در آینده بر دادگاهی جهانی که حکمش قابل اجرا باشد، ساده تر نموده وزمینه بسیار خوبی برای استفاده بهینه از آن را فراهم آورده است.
از آن گذشته همین که بر پایی این دادگاه در رسانه های گروهی جهان به میان آمده و شمه ای از شهادت های قربانیان و بستگان آنان در این دادگاه، در ویدئوهایی در دسترس همگان قرار گرفته است(که بی گمان جریان کامل جلسه های این دادگاه در آینده منتشر خواهد شد) خود از اهمیت ویژه ای بر خوردار است. اکنون کسانی بگویند این دادگاه نمی تواند نقش همآن دادگاه سمبولیک برتراند راسل را بازی کند. خوب چنین باشد، آیا از ارزش بی چون و چرای این کار بزرگ کاسته خواهد شد؟

درد جای دیگری است
نگارنده به سهم اندک خود بارها یاد آور شده است که درد ها وکمبودهای ما ایرانی ها بسیار ریشه ای تر از این ها است که بخواهیم همه چیز را در وجود"حکومت اسلامی" دیده و ارزیابی کنیم. این جامعه بک نارسایی های تاریخی و مهمی داشته است که تن به پذیرش چنین سرافکندی وحفت تاریخی داده است. آیا این ایرانی ای که امروز جنایت می کند، دزدی وغارت می کند، تجاوز می کند، دروغ می گوید و بی شرمی را به نهایت رسانده است از جهانی دیگر آمده است و یا در آن آب و حاک پرورش یافته ورشد کرده است؟ چگونه می توان ادعاهای کوشندگان سیاسی ای را پذیرفت که پس از سی و سه سال خون ریزی و ویرانی در میهن ما، حتا چشم دیدن گام های پیروزمندانه دیگر کوشندگان را ندارند و در کار آنان دست به خرابکاری می زنند؟
اعلامیه ای بنام "راه کارگر/ هیئت اجرایی در باره ایران تریبونال" منتشر شده است که چنان سست، سطحی و کودکانه است که باور کردنی نیست. راستش این رفتارها با آن همه ادعاها چنان شگفت انگیز است که انسان می ماندکه چه بگوید! چرا ما نمی توانیم خود را از ماندن در این دیوارها و چهارچوب های خشک و پوشالی ایدئولوژیکی و گروهی رها کنیم؟ تا چه زمانی آنان که براستی در راه آزادی مردم ایران کوشش می کنند می باید از چنین رفتارها آسیب دیده و بخشی از نیرویشان برای روشنگری در برابر این خرابکاری ها هدر رود؟ دوستان گرامی شما که تا این اندازه ضد امپریالیست هستید، چرا در دل امپریالیست زندگی کرده و از همه امتیازهای آزادی و یاری های اجتماعی در این کشورها بر خوردارید؟ چرا در کوبای سوسیالیست یا چین، کره شمالی و ونزوئلای سوسیالیست تشریف ندارید؟ دست کم سرگذشت آنان را که به شوروی "مهد پیشین سوسیالیست" گریختند بخوانید ودر باره آن اندیشه کنید. تا زمانی که گرفتار این"مرگ بر..." و "زنده باد..."ها هستید هم چنان نیز دربند و بنده دیدگاه های تنگ بینانه ایدئولوژیکی باقی خواهید ماند. جامعه ایران و آزادی خواهان و کوشندگان راستین ولی کار خود را به پیش برده و هم آن گونه که آمد، این رفتارهای شوربختانه نادرست، جز هدر دادن اندکی زمان این کوشندگان در افشای این ناراستی ها، در کار آنان خللی ایجاد نمی کند. من از همه خوانندگان خواستار هستم که حتمن(حتما") بیانیه هیئت اجرایی راه کارگر را که مورد انتقاد سخت کمیته مرکزی راه کارگر نیز قرار گرفته است، بخوانند. داستانی که تلخ، تکراری، نخ نما و دردآور است. در بخشی چنین استدلال شده است:
"سرپرست تیم دادستانی این دادگاه «پیام اخوان» از گردانندگان مرکز «اسناد حقوق بشر ایران است. مرکز اسناد حقوق بشر ایران نهادی است که بخش اصلی بودجه آن توسط دولت های آمریکا و کانادا و نیز نهادهای وابسته به طبقه حاکم آمریکا تامین می شود. این نهادها و نهادهای مشابه علیرغم ادعای بی طرفی سیاسی از ابزارهای پیش برد سیاست های جهان خوارانه دولت آمریکا بوده و ربطی به منافع مردم ایران ندارند...." در دنباله فرموده اند:
"پیام اخوان همچنین مشاور حقوقی اول دفتر دادستانی دادگاه لاهه در محاکمات میلوشویچ و رواندا از سال ۱۹۹۴ تا سال ۲۰۰۰ بود. تردیدی در جنایاتی که اسلوبودان ميلوشويچ و سایر همدستان صرب وی در یوگسلاوی مرتکب شدند وجود ندارد. اما غایب بزرگ در این محاکمات، سران قدرت هائی بودند که شرایط تجزیه یوگسلاوی را فراهم کرده و جنگ داخلی در این کشور میان ملیت های گوناگون را برای پیشبرد سیاست های جهانخوارانه ی خود و تجزیه یوگسلاوی کارگردانی کردند..."
بخشی از اطلاعیه هیئت اجرایی راه کارگر در باره ایران تریبونال(1)
توجه می فرمایید. وارد بحث یوگسلاوی پیشین نمی شویم تا روشن شود این برداشت وارزیابی از آن رویدادهای ناگوار تا چه اندازه ناراست و نادرست است چون جایش در این نوشته نیست.
ولی در برابر باید بر این نکته انگشت نهاد و پرسش نمود که چرا این دوستان به جای آن که از پیشرفت و جایگاه بلند یک هم میهن خود که سرپرست تیم دادستانی این دادگاه و از حقوق دانان برجسته جهانی است، شادمان بوده و افتخار کنند، باید به هر وسیله ای اگر بتوانند او را بکوبند و خراب کنند! این از همآن دردهای ماندگار ایرانی است که باید آن را فریاد زد وبرای درمان آن کوشید.

گمان برده اند..
یک پایه مبارزه برای رهایی و آزادی، شناخت دردها و نابسامانی های اجتماعی/فرهنگی است. شماری گمان برده اند اگر برچسب سیاسی خورده اند باید از همه طلب کار بوده هر برداشتی داشته و هرچه بگویند درست بوده و همه باید آن را بپذیرند. آنان خود را پیشگام و سرچشمه همه دگرگونی ها می دانند. تاریخ شکست های ما ولی واژگونه این را نشان می دهد. از این دوستان بخواهید اگر می توانند گذشته خود را به درستی و براستی نقد کنند. بخواهید میزان نفوذ و توان خود در جامعه امروز ایران را روشن کنند. بخواهید که بگویند چرا در سی و سه سال حکومت اسلامی، اندک پیشرفتی در همراهی در امر آزادی با دگر اندیش نداشته و نه تنها این که شوربختانه دچار شاخه، شاخه شدن ها و کوچک تر شدن بیشتر نیز شده اند!
من به عتوان یک ایرانی از همه کسانی که برای برپایی این دادگاه کوشش کرده و زحمت کشیده اند، با هر باوری که هستند، از همه شاهدانی که از کشورهای گوناگون و راه های دور به لندن رفته، با پذیرش رنج و درد یادآوری آن رویدادها ی ناگوار و آن روزهای شوم، در این دادگاه حضور یافته وشهادت داده اند، سپاس گزاری کرده و به وجود آنان افتخار می کنم. نردید ندارم که چنین نمونه های نادرست برخورد با کوشش های آنان، نتیحه ای جز آسیب زدن به خود به میان آورندگان آن ندارد. گوهر اندیشه های این دوستان تلخ است و:
درختی که تلخش بود گوهرا
اگر چرب و شیرین دهی مر ورا
همان میوه تلخت آرد پدید
از او چرب و شیرین نخواهی مزید(ابوشکور بلخی، سده 300 هجری)

پا نویس:
1 ـ متن این اعلامیه اینجا:
http://www.rahekargar.net/browsf.php?cId=1070&Id=8&pgn=