عصر نو
www.asre-nou.net

٣٠ دى ١٣٥٧ آخرين سری از زندانيان سياسی آزاد شدند

گفتگو با ناصر مهاجر
Tue 27 01 2009

منیره برادران

rouzhaye-enghelab.jpg
شب ٣٠ دی ١٣٥٧ آخرين سری از زندانيان سياسی آزاد شدند. آن روز حداقل برای ما خانواده هايی که سالها به انتظار خبری و ملاقاتی، ولی بی اميد يا با اميدی مبهم به آزادی عزيزمان مان پشت در زندانها سرگردان بوديم، يک جشن تاريخی بود. آنها همگی در دادگاههای نظامی به حبس ابد محکوم شده بودند. برادر من هم در آن شب آزاد شد. جمعيت بزرگی برای استقبال از زندانيان در جلوی زندان قصر گرد آمده بودند. ما، خانواده ها، اما در ميان آن جمعيت پرشور و حلقه های گل بدست نبوديم. از يک هفته پيش، ما در ساختمان دادگستری تحصن کرده و اعلام کرده بوديم که تا آزادی کليه زندانيان سياسی در آنجا خواهيم ماند. در آن شب من از بالای پله های گردان طبقه سوم دادگستری برادرم را بعد از هفت سال و نيم ديدم که آزاد و حلقه گل به گردن بالا می آمد. امروز از آن روزها و آن شب، برای من تنها حس حسرت مانده است. زنگ تفريح کوتاه بود. برادرم، مهدی برادران خسروشاهی در ١٥ آذر ١٣٦٠ اعدام شد. آزادی اش هنوز به سه سال نکشيده بود. سرگذشت ده ها نفر ديگر از همراهان او هم که شب ٣٠ دی سی سال پيش روی دوشهای مردم از زندان بيرون آمدند، چنين شد. آنها را در دههى ٦٠ اعدام کردند. بقيه ناگزير به فرار شدند. با همه اينها آن روزها فراموش نشدنی است و در تاريخ خواهد ماند، اگر ثبت اش کنيم. همکار ما در بيداران، آقای ناصر مهاجر، مشغول نوشتن مقاله ای در اين زمينه هستند. مصاحبه زير به مناسبت تحصن مادران و آزادی آخرين گروه از زندانيان سياسی در ٣٠ دی ماه است.

تا جائيکه به ياد دارم، روزی که ما خانواده ها تحصن را شروع کرديم، شنبه بود. آقای مهاجر شما دقيق تر می دانيد، شروع تحصن چه روزی بود؟

شروع تحصن شنبه نبود، يکشنبه بود؛ يك شنبه ٢٣ دی ماه١٣٥٧. اما اينکه روز شنبه به ياد شما ماندهاست، بىسب نيست. سببش چه بسا اين باشد كه شما، يعنى جمعى از خانواههاى زندانيان سياسى كه جگرگوشگانشان پس از نخست وزير شدن شاپور بختيار در ١٤ دى ١٣٥٧ همچنان در زندان بودند، روز سه شنبه ١٩ دی به کاخ دادگستری مىرويد و در آنجا با وزير جديد دادگستری، آقای يحيى صادق وزيری، به گفتگو مینشينيد از او میخواهيد که تکليف ٢٤٠ زندانی سياسی، که ١١ نفرشان زن بودند را روشن كند. نتيجه ى گفتگو و مذاکره اى ميان شما و آقای صادق وزيری اين است که ايشان قول مى دهند روز پنجشنبه ٢١ دى لايحه ى آزادى كليه ى زندانيان سياسى ايران را تقديم مجلس كنند، آن را به تصويب مجلسيان برسانند و سپس تا روز شنبه ٢٣ دى همه ى زندانيان را آزاد كنند. اين قول و قرار، ساده به كف نيآمد. لابد به ياد مى آوريد كه در آن روز سه شنبه، خانواده ها با برنامه ى تحصن به كاخ دادگسترى رفته بودند. برنامه ى تحصنشان را هم به اجرا درمى اورند. پس از آن تحصن است كه آقاى وزير حاضر مى شود با آن ها- شماها- وارد گفتگو و مذاكره شود. چه گونه؟ بگذاريد شرح خبر را طورى كه در آيندگان ٢٠ دى آمده، بخوانم:
"خانواده هاى زندانيان سياسى اعلام كردند كه تا رهايى خويشان خود از بند، در كاخ دادگسترى متحصن خواهند شد... بى اعتمادى ناشى از قول و قرارهاى بى اساس وزير سابق دادگسترى و نا مطمئن بودن پايگاه وزير فعلى دادگسترى، خانواده ها را در اين نگرانى فرو برده است كه مبادا تاخيرى ديگر براى آزادى اين زندانيان صورت گيرد. در اين حال، دكتر يحيى صادق وزيرى در يك تماس تلفنى با متحصنان در كاخ دادگسترى به آن ها قول داد كه تا پنجشنبه يعنى پس از اخذ راى اعتماد از مجلس نسبت به آزادى زندانيان سياسى اقدام خواهد كرد... با اين حال متحصنان كاخ دادگسترى با ترتيب چند كميته براى تدارك مقدمات يك تحصن نامحدود، نشان دادهاند كه به هيچ وجه از خواست خود دست بر نخواهند داشت... سازمان ملى دانشگاهيان از حيث تهيهى غذا و پتو براى متحصنان كاخ دادگسترى اقدام كرده است. همچنين ديروز دكتر هدايتالله متين دفترى عضو كميتهى دفاع از حقوق زندانيان سياسى اعلام كرد كه تا رسيدن به هدف نهايى در كنار متحصنين خواهد بود."
در پى اين گامها و آشكار شدن ارادهى محكم خانوادههاست كه آقاى صادق وزيرى به مذاكره با خانوادههاى زندانيان سياسى مىنشيند و تعهد مىكند كه" اولين گروه از زندانيان سياسى روز شنبه... آزاد شوند". اين خبر نيز در همان روزنامهى آيندگان آمده؛ در صفحهى اول هم جايش دادهاند؛ به اين شرح:
" به دنبال مذاكرات خانوادهى زندانيان سياسى كه از ديروز صبح در كاخ دادگسترى متحصن شده بودند، ساعت ٣٠/٢٠ ديشب تحصن اين گروه به طور موقت پايان يافت. در مذاكرات خانوادههاى زندانيان سياسى، يحيى صادق وزيرى وزير دادگسترى تعهد كرد اولين گروه از زندانيان سياسى روز شنبه و بقيه پس از انجام تشريفات قانونى در نخستين فرصت آزاد شوند. در بيانيهاى كه آخر وقت ديشب از سوى خانوادههاى زندانيان سياسى انتشار يافت و به امضاء دكتر متيندفترى نايب رييس كانون وكلا و معاون دادستان تهران رسيد تاكيد شده است در صورتى كه زندانيان سياسى در روز شنبه آزاد نشوند، از صبح يك شنبه خانوادههاى زندانيان سياسى بار ديگر در كاخ دادگسترى تحصن خواهند كرد." اين را هم بگويم تحليلى كه آيندگان دربارهى دليل تحصن خانوادههاى زندانيان سياسى ارائه داده، به گمان من دقيق نيست. لابد به ياد مىآوريد كه در آن روزها كشور در چه آشفتگى به سر مىبرد! آينده در هالهاى از ابهام قرار داشت. هيچ چيز روشن نبود. گرچه پيشرفت پيوستهى جنبش مردم، حاكميت را متزلزل كرده بود و حكومت، انسجامش را از دست داده بود؛ به ويژه پس از اين كه حكومت نظامى نيز كارآمد درنيآمد، بيم همه چيز مىرفت. شايعهى كودتا و كشُت و كشتار مخالفان هر روز بيش از روز پيش قدرت مىگرفت. نه تنها خانواده هاى زندانيان سياسى كه بسيارى از كنُشگران سياسى و فرهنگى نيز دلنگران انقلابيون در بند بودند و اين كه حمام خون اول در درون زندان راه بيافتد و بعد در گستره ى جامعه جارى شود. ٢ دی ماه، يعنى زمانی که هنوز حکومت نظامی برقرار است و ازهاری نخستوزير، خانوادهى زندانيان سياسى به حركت درمىآيند. به كاخ دادگسترى مىروند؛ در محل كانون وكلاى دادگسترى اجتماع مىكنند؛ با اعضاى هييت مديرهى كانون "دربارهى سرنوشت زندانيان خود" و تحصن در كاخ دادگسترى به مشاوره مىپردازند و... پس از آن راهى دفتر وزير دادگسترى مىشوند. وزير دادگسترى(حسين نجفى) را وامىدارند به مذاكره با نمايندگانشان بنشيند. وقتى پاسخ وى را دلگرمكننده نمىيابند، به كانون وكلا بازمىگردند و در آنجا قطعنامهاى صادر مىكنند كه متن آن را ازاطلاعات ٣ آبان، مىخوانم:
"١) آزادى جمعى زندانيان سياسى بدون قيد و همراه با اعادهى حيثيت. ٢) آزادى زندانيان قديمى سياسى و نيز آنها كه بعد از سالهاى ٤٨ به زندانهاى طويل المدت محكوم شدهاند ٣) همه زندانيان، سياسى هستند و واژهى ضد امنيتى جعل رژيم مىباشد ٤) خانوادههاى زندانيان سياسى از طرف زندانيان موكدا خواهان اين هستند كه به هيچ وجه در روزهاى به خصوص، آزادى زندانيان سياسى صورت نگيرد؛ چرا كه زندانيان سياسى هستند كه بايد عفو بكنند... ٥) بسيارى از زندانيان سياسى در حين بازجويى و شكنجه و حتا هنگام دستگيرى بر اثر گلوله، جراحات سخت برداشته و به بيمارىهاى حاد مبتلا شدهاند... لذا مسببان بايد در يك دادگاه ملى مجازات شوند."
فراموش كردم بگويم كه وزير دادگسترى دولت شريف امامى، آقاى حسين نجفى كه وزير كابينهى ارتشبد ازهارى هم مىشود، در همان ديدار كوتاه از خانوادههاى زندانيان سياسى مىخواهد كه "تامل نمايند" و "چنانچه زندانى يا زندانيان از خانوادهى آنها نبودند، روز شنبهى آينده به وى مراجعه كنند".(اطلاعات ٣ آبان). خُب مىدانيم كه به مناسبت چهارم آبان، زادروز شاهنشاه آريامهر، شمار بزرگى از زندانيان سياسى را آزاد مىكنند؛ البته نه آنهايى كه محكوم به اعدام و حبس ابد شده بودند. اين آزادى از يك سو و وعدهى آزادى ساير زندانيان از سوى ديگر، يك چندى جنبش خانوادهى زندانيان سياسى را فرومىنشاند. در آغاز روى كار آمدن دولت نظامى ارتشبد ازهارى هم جنب و جوشى در كار نيست. اما در پايان همين دوره است كه نگرانىى خانوادهها اوج مىگيرد و جنبششان نيرومندتر از هر زمان خود را بارز مىنمايد. به عامل آتش سوزى در زندان مشهد در ٦ دىماه، يعنى هفتهى آخر حكومت نظامى كه در جريان آن دو تن از زندانيان كشته شدند نيز نبايد كم بها داد. مردم اين آتش سوزى را به حساب دولت گذاشتند و مخالفان آن را پيشدرآمد سناريوى كشتوكشتار مبارزان در بند به هنگام برافتادن حكومت تلقى كردند. هرچه بود اين رويداد در برانگيختن احساسات و ارادهى خانوادههاى زندانيان سياسى و دست زدن به يك عمل مستقيم و چشمگير، بىتاثير نبود. شواهد نشان مىدهد خانوادههاى زندانيان سياسى و پشتيبانانشان به اين نتيجه رسيده بودند كه تنها از از رهگذر يك جنبش اعتراضىست كه آزادى زندانيان سياسى ميسر مىشود. به همين دليل هم سه روز پس از بركنارى دولت ازهارى، سراغ وزير دادگسترى دكتر بختيار مىروند و تا درمىيابند دولت او مصمم به آزاد كردن زندانيان سياسىاى نيست كه در دادگاههاى نظامى شاه به حبس ابد محكوم شدهاند، به تدراك تحصن برمىآيند. اينها را گفتم كه پيش زمينه تحصن را يادآور شده باشم. بنابراين شما و ساير اعضاى خانوادهى زندانيان سياسى روز شنبه ٢٣ دى كه نام دلبندانتان را در فهرست آزاد شدگان نمىبينيد و مىبينيد تنها ٦٥ تن از آن ٢٤٠ تن آزاد شدهاند، بىدرنگ به حرفى كه زده بوديد عمل مىكنيد. تا جايى كه من مىدانم از پيش هم خوشبينى زيادى نداشتيد و تدارك تحصن را ديده بوديد. اين تحصن تاريخى در روز يك شنبه آغاز میشود؛ با انتشار بيانيهاى كه در روز سوم تحصن، ٢٦ دى، در روزنامهى اطلاعات چاپ مىشود:
" ما خانوادههای زندانيان سياسی از تاريخ ۲۴ دی ماه ۱۳۵۷ در کانون وکلای دادگستری برای آزادی فرزندانمان که برای همه شما ملت مبارز ثابت شده، فرزندان راستين اين آب و خاک بوده و تنها علت محکوميت آنها سياسی بودن اتهامشان میباشد و در زير سختترين شکنجههای غير انسانی پشت تمکين به جنايتکاران فرود نياوردهاند و به مبارزهی خود ادامه دادند، تا آزادی بدون قيد و شرط کليه زندانيان سياسی متحصن میشويم و از تمام خانمها و آقايان که در اين روز يعنی يکشنبه ۲۴ دی ماه به عنوان همدردی با ما خانوادههای زندانيان سياسی، در کاخ دادگستری جمع شدهاند و همچنين از کليه کسانی که در اين تحصن ما را ياری مینمايند، سپاسگزاريم. پيروز باد مبارزه بیامان ملت قهرمان ايران تا رسيدن به پيروزی نهايی."

آيا اين تحصن در طبقه سوم دادگستری بود؟ دفتر کانون وکلا هم در همان طبقه بود. من يادم است که آقای متين دفتری اغلب می آمد آنجا. آيا اين تحصن با آنها هماهنگ شده بود؟
بله، تحصن در طبقهى سوم كاخ دادگسترى بود. در هماهنگی با کانون وکلاى دادگسترى هم شكل گرفت. همان طورکه گفتيد در آن روزها آقای هدايت متين دفتری و همكارانشان در پيوندى تنگاتنگ با خانوادهى زندانيان سياسى قرار داشتند و در پيشبرد هدفهاى اين جنبش اعتراضى، نقش بسيار كارسازى داشتند. يكى از بهترين شواهد اين هميارى اين كه از همان آغاز تحصن آقای متين دفتری وشماری از اعضای کانون وکلا در كنار خانوادهها ماندند و حتا شب را نيز در کاخ دادگستری و با آنها به صبح رساندند.

در مورد کارهای اداری، ارتباط با مقامات و غيره آيا کانون وکلا فعال بود؟
هم در زمينهى تداركات، هم تبليغات و هم ارتباط با مقامات دولتى، كانون وكلا و به ويژه شخص هدايت متين دفتری نقش كارآيى داشتند. فهرست اسامى زندانيان سياسى- عقيدتى و ناپديد شدگان به دست ايشان و همكارانشان تهيه شده بود؛ البته به هميارى خانوادهى زندانيان سياسى. كانون و بيش از هر كس شخص هدايت متين دفترى به عنوان معتمد خانوادهها در مذاكرات مستقيم و غير مستقيمى هم كه جريان داشت، حتا با خود شاپور بختيار، شركت مىكردند. به اين نكته فردوست هم اشاره كرده است؛ در ظهور و سقوط سلطنت پهلوى. تا جايى كه من مىدانم و از بسيارى از خانوادهها شنيدهام، هدايت متين دفترى و همكارانش از هيچ كمكى به متحصنين رويگردان نبودند. فكر مىكنم شما هم اين واقعيت را تاييد مىكنيد. پرسش مهمى كه در اين جا پيش مىآيد اين است كه چرا شاپور بختيار در برابر خواست آزاد كردن آخرين گروه زندانى سياسى ايستادگى مىكرد. فرضيههاى گوناگونى در اين باره وجود دارد. برخى بر اين گمانند كه بختيار نمىخواست دست به اقدامى بزند كه ساواك و ارتش تحريك شوند. برخى ديگر بر اين باورند كه بختيار مىخواست عفو زندانيان سياسى به صورت قانونى صورت بگيرد و پس از انحلال ساواك. برخى ديگر مىگويند كه اين مسئله اولويت چندانى براى دولت بختيار نداشت و به دليل موفقيت تحصن بود كه او خود را ناگزير به حل مسئله ديد. پاسخ بىچون و چرا به اين پرسش را هنوز در دست نداريم. نكتهاى كه آقاى هدايت متين دفترى در يكى از سخنرانىهايش در محل تحصن به آن اشاره كرد، چه بسا سرنخ خوبى باشد. با اجازهى شما حاشيهى متن را هم مىآورم كه تا حدى نشان دهندهى موقعيت كانون وكلا نسبت به جنبش اعتراضى خانوادهها نيز هست.
"دکتر متين دفتری سپس به نقش کانون وکلای دادگستری در آزادی زندانيان سياسی اشاره کرد و گفت: خوشحاليم که کوششهای پیگير ما تاکنون در آزادی بسياری از زندانيان سياسی اثر بسياری داشته است. بعد از مذاکراتی که در دفتر وزير دادگستری با حضور دادستان و داديار زندان داشتيم قرار شد ليست کاملی از آنچه زندانی سياسی وجود دارد تهيه تا نسبت به آزادی کليه آنها اقدام شود. نکتهای که در اين مورد بايد توضيح دهم اين است که جرم اصلی زندانيان سياسی قيام عليه ظلم و ستم است و آنها افتخار بزرگ اين ملتاند. پيگيری ما تا آنجا ادامه پيدا خواهد کرد که حتا يک زندانی سياسی نيز نداشته باشيم.
در اين موقع يکی از زندانيان سياسی که اخيرا آزاد شده گفت: ما میخواهيم بدانيم که آيا آزاد نشدن رفقای زندانی ما فقط به علت نبودن ليست بود يا حيلههای ديگری در کار است؟ روزی که آزادی ما را ابلاغ کردند، هيچ يک قصد بيرون آمدن از زندان را نداشتيم و میخواستيم آنقدر بمانيم تا همه با هم از حبس خلاص شويم. دکتر متين دفتری گفت:
„حرفتان را قبول دارم ولی قبول کنيد که اکنون فعاليتهايی بايد انجام گيرد. بايد تعداد دقيق زندانيان سياسی و مدت محکوميتشان کاملا مشخص شود. در غير اين صورت حتا وزير دادگستری نيز قبول دارد که زندانی سياسی کسی است که عليه ظلم ايستاده و با فشار برايش پرونده سازی کردهاند. بايد از زندانی سياسی رفع تعرض گردد نه اينکه عفو شود. همهی ما به زندانيان سياسی ارج مینهيم و مديونشان هستيم. اگر توانستهايم به اين انقلاب بزرگ برسيم و دنيا فريادمان را بشنود مديون همين زندانيان هستيم که شکنجه شدند، شهيد شدند، ولی زير بار زور نرفتند. زندانيان سياسی احتياجی به ترحم ندارند." (آيندگان، دوشنبه ٢٥ دی ماه ١٣٥٧)

اين تجمع خانواده ها گذشته ای داشت. در باره سابقهى تجمع خانواده ها چه می دانيد؟
درست مىگوييد، گذشته و پيشينه داشت؛ هم دور و هم نزديك. دور به مفهوم نسبى كلمه، البته. از آخر دههى چهل خودمان تا پاگيرى انقلاب را "گذشتهى دور" جنبش خانوادههاى زندانيان سياسى مىخوانم كه در دىماه ١٣٥٧ در كاخ دادگسترى متحصن شدند. اينها در آن هفت، هشت، ده سال پيش از انقلاب، پشت دروازهى قزل قلعه و در ورودى قصر و اوين با هم آشنا شده بودند؛ با هم درد و رنجها كشيده بودند، با هم اذيت و آزارها كشيده بودند و دست در دست هم كارها كرده بودند: برگذارى مراسم ختم دختران و پسران و همسرانشان، تجمع در برابر دادرسى ارتش شاه كه سياستش اين بود آن به اصطلاح دادگاهها پشت درهاى بسته تشكيل شود و كسى حتا خانوادهى " مقدمين عليه امنيت كشور" و "مجرمين سياسى" از شيوهى كارشان آگاه نشوند؛ يا حركت دسته جمعى به سمت ساختمان ساواك براى اعتراض به قطع ملاقاتها، و يا تجمع در برابر مجلس و ارائه شكواييه تا پيكر بىجان فرزندانشان را تحويل بگيرند و دست كم آگاه شوند آنها را كجا به خاك سپردهاند و... خانم ماه منير سنجرى مادر برادران سنجرى، چريكهاى فدايى خلق، در خاطرات خود سرود پايدارى شرح برخى از اين كارها را به دست دادهاند.
از " گذشتهى دور" بگذرم و به "گذشتهى نزديك" اين همداستانىها و همدوشىها بپردازم.٢٠ اسفند ١٣٥٦، كه جامعه هنوز به اعتلاى انقلابى نرسيده بود، زندانيان زندان قصر، دقيقتر بگويم، چند بند از زندانيان زندان قصركه چپها و مجاهدين خلق در آن حبس بودند، به اعتصاب غذا دست مىزنند. اين اعتصاب غذا در چند روز به همهى زندانهاى سياسى ايران پا مىكشد و در ظرف هفت هشت ده روز به يكى از رويداهاى مهم ايران در مقياس داخلى و بينالمللى فرامىرويد. روزنامه لوموند دربارهاش مىنويسد و پس از لوموند، گاردين لندن، سپس ليبراسيون و ديگران. عفو بين الملل هم به اعتصاب غذاى سراسرى زندانيان سياسى ايران حساسيت نشان مىدهد و با فرستادن نامههايى به مقامات حكومت شاه خواستار برآوردن خواستهاى اعتصابيون مىشود. با به حركت درآمدن كنفدارسيون جهانى دانشجويان و محصلين ايرانى در اروپا و آمريكا، مسئله ابعاد بزرگترى پيدا مىكند. در صدها شهر آمريكا و اروپا، حتا در هند و تركيه دانشجويان ايرانى در همبستگى با و حمايت از زندانيان سياسى ايران در فضاهاى عمومى اعتصاب غذا مىکنند. بازتاب اين خبر در ايران، توجه افكار عمومى را به اعتصاب زندانيان سياسى بيش از پيش جلب مىكند. در همين هنگامه است كه كميتهى دفاع از حقوق زندانيان سياسى شكل مىگيرد، كميتهى دفاع از زندانيان سياسى ايران(پاريس) جُنب و جوشى نشان مىدهد، نهضت آزادى ايران وضع نگران كننده اعتصاب كنندگان را به كميسيون حقوق بشر ملل متحد گوشزد مىكند و خواستار اقدام فورى اين نهاد پرنفوذ مىشود و و و.
در اين ميان خانوادههاى زندانيان سياسى اعتصابى چه مىكنند؟ آنها از آغاز اعتصاب، حتا پيش از آغاز اعتصاب، نقش بسيار مهمى در پخش و پراكندن خبر اعتصاب دارند. فراموش كردم يادآور شوم كه اين اعتصاب تاريخى كه به باور من نقش بسيار مهمى در اعتلاى جنبش ضد ديكتاتورى شاه داشت، با اعتصاب ملاقات آغاز مىشود؛ در آخرهاى بهمن ماه ٥٦. به اين معنا كه خانوادههايى كه به ملاقات فرزندان، همسران و پدران و مادرانشان زندانىشان به قصر رفته بودند، متوجه مىشوند كه دلبندانشان با مقامات زندان سخت درگيرند. اينها در روز دهم اسفند در برابر زندان گردهممىآيند و مىگويند تا فرزندانشان را نبيينند، محل را ترك نمىكنند. در جريان همين گردهمايى اعتراضىست كه خانوادهها از خواستهاى زندانيان آگاه مىشوند. ١) تجديد نظر در محاكمات ظالمانه و ضد انسانى، ٢) بهبود كيفيت غيرقابل تحمل غذاى زندان، ٣) آزادى ملاقات اقوام درجه دو،٤) امكان دسترسى به راديو، ٥) پايان بخشيدن به محدوديت شديد روزنامهها و كتابها در محوطهى زندان.
خانوادهها پس از آگاهى از اين خواستها برآن مى شوند كه شنبه ١٣ اسفند دسته جمعى به دادرسى ارتش بروند و از مسئولان امر بخواهند هرچه زودتر خواستهاى زندانيان را برآوردند. قول و قرار سپهبد فخر مدرس رييس دادرسى ارتش كه ناچار شده بود به ميان خانوادهها بيآيد و مستقيم با آنها به مذاكره بپردازد، توخالى از آب در مىآيد. زندانيان سياسى كه زمينهچينى لازم را كرده بودند، همان طور كه مىدانيد، از روز ٢٠ اسفند براى رسيدن به خواستهاشان، اعتصاب غذا مىكنند. خبر اين عمل بجا، به وقت و بىباكانه را خانوادهها هستند كه به اين جا و آن جا مىرسانند؛ به دستاندكاران و كنشگران حقوق بشر در ايران، به شمارى از خبرنگاران و رسانهها و حتا به دانشجويان. آنها دوبار در برابر دانشگاه تهران به تظاهرات پرداختند، پس از چند گردهمآيى در برابر زندان قصر و كاخ دادگسترى. اعلاميهى اى كه در ١٧ فروردين مىدهند و دست به دست مىگردد، در برانگيختن احساسات عمومى كارا بود. نوشتند كه:
" روزى كه موفق به ملاقات بچهها شده بوديم، قيافهشان باور نكردنى بود. رمق كه ديگر هيچ باقى نمانده بود؛ به زور بند مىشدند؛ لبانشان به سختى تكان مىخورد، اما تنها خندهى آنها براى ما كافى بود."
تظاهرات دومشان در برابر دانشگاه تهران، در روز شنبه ١٩ فروردين، يعنى در بيست و نهمين روز اعتصاب غذا، به خون كشيده مىشود. ماموران چماق به دست حكومت شاه به آنها حمله ور مىشوند و مضروب و مجروحشان مىكنند و سپس با دو كاميون پليس به بازداشتگاه مىبرندشان. لابد مىدانيد كه ١١ نفر از آنها را تا فرداى اعتصاب زندانيان سياسى در زندان نگه مىدارند. اما آن تظاهرات كار خودش را كرد. دانشجويان دانشگاه تهران در واكنش به عمل وحشيانهى نيروهاى سركوبگر حكومت در خيابانهاى مركزى شهر، چند راهپيمايى ترتيب دادند. موجهمبستگى با زندانيان اعتصابى به خصوص در سه چهار روز آخر كه اعتصاب غذا، به اعتصاب خشك تبديل شد و نگرانى، افكار عموى را فراگرفت به آنجا رسيد كه طلاب جوان حوزه علميهى قم هم در منزل مراجع تقليد تحصن كردند و از آقايان خواستند كه براى نجات زندانيان اقدام كنند. اين كه آقايان كارى كردند يا نه را به دقت و درستى نمىدانم. اما مىدانم كه اعتراض به حكومت شاه و حمايت از زندانيان سياسىى ايران در خارج از كشور به حدى قوى بود (از اعتصاب غذا و تحصن ايرانيان مخالف شاه گرفته تا راهپيمايى و نمايشخيابانى تا تلگرفها و نامههاى اعتراضى به جمشيد آموزگار نخست وزير وقت از سوى احزاب، سازمانها، سنديكاها، نهادهاى حقوق بشرى، شخصيتهاى روشنفكرى و و و كه سرانجام حكومت مجبور شد واپسنشيند و به همهى خواستهاى زندانيان اعتصابى پاسخ مثبت دهد. اين پيروزى بزرگ بدون همدلى و همرزمىى پيگيرانهى خانوادههاى زندانيان سياسى ممكن نبود. اين تجربهى جدى و جانانه و پيروزمند، بدون شك در همراهىها و همكارىهاى بعدى خانوادهها، در سرزدنهاشان به كانون وكلا، دررفتن دسته جمعىشان به دفتر روزنامهها و روشنگرىهاشان دربارهى وضعيت زندانيان سياسى- عقيدتى، به ويژه در تحصن دىماه ٥٧، نقش داشت.

برگرديم به تحصن. بهياد دارم که روز شروع تحصن تعداد ما زياد نبود و فقط خانواده ها بوديم. ولی به زودی بر تعداد جمعيت چنان افزوده شد، که نه تنها اتاقی که مادارن در آنجا تحصن کرده بودند، بلکه سراسر راهرو هم پر از مردمی شد که برای همبستگی می امدند. شما تخمينی از جمعيت شرکت کننده در تحصن داريد؟
بيشوكم همه روزنامههائی که از تحصن گزارش تهيه كردهاند، شمار متحصنين آغازگر را حدود ١٠٠ نفر برآورد كردهاند. واقعيت اين است كه بيشتر اين صد نفر، از خانواده های زندانيان چپگرا بودند. روز دوم، اين تعداد به ١٥٠ نفر می رسد. شمارى از پنجاه تنى كه به متحصنين پيوستند، زندانيانى بودند كه روز شنبهى بيستوسوم آزاد شده بودند. از روز سوم به بعد ديگر نمی شود در بارهى شمار دقيق متحصنين صحبت کرد. به چند دليل: راهروهاى طبقهى سوم كاخ دادگسترى مرتب پُر و خالى مىشد، گروههاى مختلف مردم براى ابراز همبستگى با خانوادهها به كاخ دادگسترى مىآمند و برخى از آنها شب را نيز در همانجا مىگذراندند. پارهاى وقتها خود متحصنين هم ناچار به ترك محل مىشدند و سرزدن به زندان و گفتگو با مقامات. پارهاى وقتها هم، به ويژه در روزهاى آغازين تحصن، خانوادهها به دفتر روزنامهها مىرفتند. دو نمونه مىدهم. آيندگان دوشنبه ٢٥ دىماه ١٣٥٧ مىنويسد:
"گروه کثيری از مردم تهران که تعدادشان بيش از ده هزار نفر بود به دنبال درخواستی از سوی ٦٥ زندانی سياسی آزاد شده و خانوادههای زندانيان سياسی آزاد نشده، از گوشه و کنار شهر در دستههای بزرگ و کوچک بسوی وزارت دادگستری به حرکت درآمدند تا به هر شکل که ممکن است فريادشان را به عنوان اعتراض نسبت به آزاد نشدن گروه ديگری از زندانيان سياسی ابراز دارند... انبوه جمعيت به حدی بود که حدود ساعت ١٠ صبح کاخ دادگستری به کلی پُر شد و ناچار گروه زيادی از مردم پشت در ماندند؛ به طوریکه به گفتهی کارمندان کاخ دادگستری اجتماع امروز در تاريخ اين وزارتخانه بیسابقه بوده است."
در کيهان، سه شنبه، ۲۶ دی ۱۳۵۷هم مىخوانيم:
" خانوادههای شهدا و زندانيان سياسی سازمان مجاهدين خلق و چريکهای فدايی خلق بعد از ظهر ديروز در کيهان حضور يافتند و ضمن تجليل از مبارزه شهدايی که در راه نابودی استبداد و کوتاه کردن دست امپرياليسم، جان فدا کردهاند، پرده از عمليات ساواک در شکنجهى زندانيان سياسی برداشتند."
با اين همه بايد بگويم گمان نمىكنم شمار كسانى كه پاى ثابت تحصن بودند، هيچوقت از مرز ٢٠٠ نفر تجاوز كرد. اين راهم بگويم كه از روز سوم، شمار بيشترى از خانوادههاى مجاهدين خلق به تحصن پيوستند.

می دانيد چه گروه هائی از ما حمايت کردند؟ چيزی در اين باره در روزنامه نوشته شده؟
از کانون وکلاى دادگسترى كه بگذريم مىتوانيم از سازمان ملی دانشگاهيان نام بريم و کانون نويسندگان، جمعيت حقوق دانان، جمعيت دفاع از حقوق زندانيان سياسی، انجمن دفاع از آزادی مطبوعات، جمعيت دفاع از آزادی و حقوق بشر، دانشجويان دانشگاه صنعتی و دانشگاه آزاد، سازمان ملی پزشکان و دندان پزشکان، کارکنان وزارت فرهنگ و هنر، کانون کارکنان بانک مرکزی و کارکنان وزارت آب و برق منطقهاى تهران و و و. بسيارى از كانونها و انجمنهايى كه در آن دوره در ميدان نبرد با حكومت شاه بودند، به شکلهای محتلف همبستگیشان را با شما خانوادههاى زندانيان سياسى نشان مىداند. به راستى همبستگی بسيار بسيار گسترده بود.
خبر آزادی زندانيان در شب ٣٠ دی چه؟ تعدادشان را چند نفر نوشته بودند؟ عکسی در روزنامه ها بود؟
شمار دقيقشان بر من روشن نيست. بين ١٧٥ نفر تا ١٨٢ نفر آن شب آزاد شدند. خبر آزادى شان هم در روزنامهها آمد. لابد نمونهاى مىخواهيد؟ آن چه دراطلاعات اول بهمن آمده، نمونهوار است:
"شب گذشته وزارت دادگستری شاهد عظيمترين و باشکوهترين مراسم استقبال از زندانيان سياسی بود. از ساعت ۶ بعد از ظهر به بعد خانوادههای زندانيان سياسی مقابل در ورودی دادگستری منتظر ديدار عزيزان خود بودند. ساعت ۹ و ۳۰ دقيقه شب مينیبوس و اتوبوسهای حامل زندانيان آزاد شده مقابل در وزارتخانه رسيدند. مردم با دادن شعار با شور و هيجان بیسابقهای ابراز احساسات نموده، فرزندان خود را در آغوش گرفتند و حلقههای گل به گردنشان آويختند. مادران بسياری از زندانيان با ناباوری فرزندان خود را نگاه میکردند و شعار مرگ بر شاه ـ اتحاد ـ اتحاد ضرورت انقلاب، اعتصاب ـ اعتصاب، مدرسه انقلاب و مرگ بر امپرياليزم غرب، در همه سو به گوش میخورد. تا ساعت ۱۰ و سی دقيقه، زندانيان به تدريج به جمع خانوادههای خود ملحق شدند و عدهای به ناچار برای اينکه با ساعت ممنوعه از سوی حکومت نظامی روبرو نشوند شب را همآنجا ماندند. خانوادهها به قدری خوشحال بودند که اکثرا شب را در کنار عزيزان آزاد شده خود بيدار به صبح رساندند."

ما در تحصن بوديم که شاه رفت. از پنجره شاهد جشن و پايکوبی مردم بوديم. يادم هست که عصر آن روز آخوندی برای همبستگی آمد به کاخ دادگستری و می خواست چيزی بگويد و ما را خوشحال کند. رفت بالای صندلی و شايد هم بر يک چهارپايه و يکباره از زير عبايش سر يکی از مجسمه های شاه را که آن روز مردم پائين آورده بودند، بيرون کشيد وگفت: اين را آورده ام که به شما بدهم. از هيجان و شادی، ولوله ای در بين جمعيت و مادران بپا شد. آقای مهاجر شايد شما خاطرههای ديگری از آن روز ٢٦ دی شنيده باشيد؟
وقتی خبر رفتن شاه در سطح تهران انتشار مىيابد گروههاى كوچك و بزرگ به حركت درمىآيند، در چند نقطه شهر توقف مىكنند و شادمانى و حقشناسىشان را نسبت به اين نمادهاى ايستادگى ابراز مىكنند. يكى از اين نقطهها، كاخ دادگسترىست كه خانوادهى زندانيان سياسى را در خود پناه داده بود. چندين هزار تن به فاصلهى مدت كوتاهى در برابر اين ساختمان گرد مىآيند؛ با سر دادن شعار: زندانى سياسى، درود خلق ايران بر تو باد؛ و نيز شعار هميشگىى: زندانى سياسى آزاد بايد گردد. لابد به ياد مىآوريد كه شاخههاى گل به هوا پرتاب مىكردند و نقل و نبات پخش مىكردند و سرانجام پس از سخنرانى چند تن از مادران براى راه پيمايان بود كه آنها دوباره به حركت درمىآيند و به نقطهاى ديگر مىروند. موردى كه به آن اشاره كرديد، يعنى آخوندى كه سر يكى از مجسمه هاى شاه را براىتان هديه آورده بود، نمىدانم چرا در ياد بسيارى از تحصن كنندگان همچنان بر جاى مانده است. شايد به ياد داشته باشيد كه به سر آن مجسمه چه آمد. يكى از بامزه ترين روايتها را آزاده بازگفته، در كتاب داد بىداد خانم ويدا حاجبى:
"روزى كه مردم مجسمه شاه را از آن بالا پايين مىكشيدند، من از پنجره نگاه مىكردم و لذت مىبردم. احساس مىكردم حالا همه مردم پدرم را مىفهمند و مثل من به او افتخار مىكنند. وقتى يك آخوند سر مجسمه را آورد به اتاقى كه خانوادهها تحصن كرده بودند، يكهو همه ريختند دورش و هر كس مىخواست اولين نفرى باشد كه با زدن مشت بر سر مجسمه، نفرتش را خالى كند. من اين را خوب مىفهميدم و مىخنديدم. صحنهى جالبى برايم بود."

شعار آزادی زندانی سياسی يکی از خواستهای دوره انقلاب بود که در تمام تظاهرات و اعتصابات و از طرف اقشار وگروه های مختلف بيان می شد. فکر می کنيد حرکت خانواده ها در گسترش اين شعار موثر بوده؟
بىترديد. و اين جا ناچاريم روى كلمهى حركت مكث كنيم. چه، شكلهاى گوناگونى داشته است؛ پيدا و پنهان. حركتهاى دسته جمعى اعتراضى تنها يكى از راهها وشكلهاى حركت بود. اگر خانوادهها خطر نمىكردند و خبرهاى مربوط به اذيت و آزار زندانيان، رنج و شكنج آنها، كشته شدن زير شكنجه، شبيخونهاى هر از گاه به بندها و تالانگرى گاردها، ممنوع كردن ادوارى ملاقاتها و اعتصاب زندانىها را به آگاهى وجدانهاى حساس در داخل كشور و گروههاى حقوق بشر در خارج از كشور نمىرساندند و نيز به كنفدراسيون جهانى، جريانها و جرگههاى مخالف شاه در خارج از كشور و از اين رهگذر به عفو بين الملل، حزبهاىهاى ترقىخواه و انجمنهاى انسان دوست، رسانههاى ليبرال و و و افكار عمومى جهان از ابعاد ديكتاتورى شاه آگاه نمىشد و نسبت به يكى از مهمترين مصاديق استبداد در ايران حساسيت پيدا نمىكرد. به راستى خانوادهها بودند كه با دليرى و خطرپذيرى، گردش اطلاعات در اين زمينه را ممكن كردند، با پيگيرىشان نگذاشتند مسئله زندان و زندانسياسى به فراموشى سپرده شود و يا از مايه و محتوا تهى گردد. بر نقش مبارزان خارج از كشور نيز در فراگير شدن اين شعار بايد تاكيد شود. آنها پژواك دهندهى اين درد و درخواست بودند. جنبش دانشجويى ايران نيز در سالهاى ٤٨ تا ٥٧.
راستى مىدانيد كه از اولين جمعيتهائى كه پس از روى کار آمدن جيمى كارتركه شعار تبليغاتىاش پيگيرى و پيادهكردن حقوق بشر در جهان بود، در ايران به جُنب و جوش افتاد، خانوادهى زندانيان سياسى بودند؟ ٩ ارديبهشت ١٣٥٦ حدود ٦٠ مادر سالخورده در برابر ادارهى دادرسى ارتش در خيابان كورش كبير گردآمدند و آزادى فورى فرزندانشان را كه مدت محكوميتشان به پايان رسيده بود را(به اصطلاح آن زمان، ملىكشها) خواستار شدند. آنها همچنين بهبود كيفيت غذاى زندانيان، بهبود شرايط ملاقات با زندانيان، مجاز شدن ملاقات زندانيان با خواهران و برادرانشان كه يك سالى بود قطع شده بود، تجديد نظر در حكم دادگاهها و... را خواستار شدند. خيلى از آن خواست، خواست اعتصاب بزرگ ٢٠ اسفند ٥٦ تا ٢٣ فروردين ٥٧ بود.
با تشکر از شمااين گفتگو به شكل تلفنى در روز جمعه ١٦ ژانويه ٢٠٠٩ صورت گرفته است.

بيداران: http://www.bidaran.net/spip.php?article206