عصر نو
www.asre-nou.net

احوال عاشقان وطن


Thu 8 09 2011

دکتر منوچهر سعادت نوری

سرد است اين زمانه و اوضاع مكدر است
احوال عاشقان وطن سخت مضطراست
با سنگ هاي بسته و سگ ها ي با ز شهر
بنگر چگونه عهد و زما ن با ستمگراست
دوران پا يكوبي و بزم و نشا ط رفت
هرجا كه رو نهي ، همه رفتا ر د يگرا ست
ديگر نه عاشقي ، كه بخواند سرود عشق
د يگر نه دلبري كه د لش برتو با وراست
ديگر نشان ز کلبه ی آن میفروش نیست
ديگر نه آنکه نعره ی مستا ن ، به معبر ا ست
ديگرنه شور و جوش در ا ين قوم پرخروش
ديگر نه فكر كشور و ﺁينده درسراست
دراين فضاي وحشت و تا ريك و پرهرا س
بلبل سكوت كرده و گل غنچه پرپراست
خورشید پرفروغ نه د يگر منور است
سرد است اين زمانه و اوضاع مكدر است
دریای پرخروش، خموش است و بی نهیب
وان خوشه های باغ، چه بی بار وبی براست
آن کوه استوار ، چه ریزش نموده است
وا ن رود و جویبار ، چه خشکیده بستراست
دیگر شمیم_ عشق ، به گل ها نمانده است
ا لماس_ سبز عا طفه ، نایاب گوهراست
تا در پیاله عکس رخ یا ر شد پدید
خشمی به پا ، ز ساغر و رخسا ر_ دلبر است
د يگر نه آن نوای_ طربناک_ جا نفز ا
آهنگ_ عا شقا نه در این ملک ، منکر است
ماتم گرفته عشق و به هرکوی این دیا ر
آن پرچم_ سیاه_ عزا ، بر سر_ در است
ابر است آ سما ن و فضا بغض کرده است
ا نبوه_ با ر_ غم به بسا جا ن و پیکراست
احوال عاشقان وطن سخت مضطراست
سرد است اين زمانه و اوضاع مكدر است