عصر نو
www.asre-nou.net

گذار از استبداد و استقرار دموکراسی، از کدام راه؟

انتقاد از يک راهبرد : کسب غیر دموکراتیک قدرت ( بخش دوم)
Wed 21 07 2010

نادر عصاره

همانگونه که در بخش اول این مقاله نوشته شد « تحليل اوضاع سياسي، چشم انداز و سياستهاي ما» با بحث و گفتگو و تلاش تعدادی از رفقا و همرزمان عزیز در « گروه تدارک سياسي کنگره نهم سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران» تهیه و نهایتا به تحریر در آمده است. در بخش اول این نوشته که تحت عنوان «انتقاد از یک راهبرد : کسب غیر دموکراتیک قدرت» منتشر کرده ام، هدف اصلی و استراتژی نهفته در این «تحلیل» طولانی را کسب غیر دموکراتیک قدرت، گفتمان آن را حاکمیت گرائی و برداشت از دموکراسی ناظر بر آن را ناقص دانسته و در این باره با استناد به «تحلیل» به بررسی و نقد آن پرداخته ام. در اینجا می خواهم به راه گذار مورد نظر «تحلیل» برای رسیدن به هدف مقدم اش یعنی «استقرار يک جمهوري دموکراتيک و لائيک به جاي جمهوري اسلامي» بپردازم. گذار از استبداد و استقرار دموکراسی در دستور بلافصل مبارزه عملی امروز مردم قرار ندارد. هنوز نیروی لازم برای برداشتن گام ها و اقدامات نهائی فراهم نیست. ممکن است برخی خوانندگان بر ما نکته گیرند که چرا به مسائل مهم امروز نمی پردازیم و با بحث و گفتگو در مورد مسائلی که مربوط به آینده اند انرژی خود را بیهوده مصرف می کنیم. مسائل امروز را نباید نادیده گرفت. مسائل سر نوشت سازی که بحران های میان رژیم و کشورهای دیگر جهان نگرانی رو بفزونی را آفریده اند. اما گذار از استبداد بعنوان یکی از پیچیده ترین مسائلی که روزی نه چندان دور در جامعه ما محقق خواهد شد، نيز نمی تواند فقط به آن زمان سپرده شود. این مسئله را باید در عمل سیاسی تدارک کرد و بدین منظور است که ما در باره آن بعنوان یکی از راهنماهای حرکات روزمره امان با حساسیت بحث می کنیم.

در این مقاله من از جمله نشان خواهم داد که :

«تحلیل»، راه گذار از طریق انتخابات آزاد را تایید نکرده، و راه گذار مطلوب خود را مسکوت گذاشته است.
«تحلیل»، با حرکت از گفتمان حاکمیت گرا با روش های مسالمت آمیز مبارزه، برخوردی متناقض می کند.

راه گذار مورد نظر «تحلیل»

گذار از جمهوری اسلامی به «جمهوری دموکراتیک و لائیک» مورد نظر «تحلیل»، به نظر نویسندگان آن نمی تواند از طریق انتخابات آزاد صورت گیرد زیرا آن ها در بند سی ام گفته اند که انتخابات آزاد «در چارچوب نظام حاکم عملأ امکان تحقق ندارد». البته هم نویسندگان و هم من کسانی را می شناسیم که امید و آرزو دارند تا انتخاباتی در چارچوب قانون اساسی رژیم برگزار شود و حتی به پائین آمدن از خواست های دموکراتیک تا حد انتخاباتی میان جناح های رژیم، مشابه آن چه در دوره انتخاب خاتمی روی داد، توصیه می کنند. من این گونه انتخابات را و عقب نشینی به خواستی در آن حد را، تاسفبار می دانم. مدافعین چنین عقبگردهایی را باید دعوت کرد تا به سطح هواداران موقعیت های سپری شده و ناشایست نزول نکنند. انتخابات آزاد اگر واقعا آزاد باید باشد در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی یک توهم است. اما، آيا از این می توان به این نتیجه رسید که گذار از استبداد و مشخصا از جمهوری اسلامی از طریق انتخاب آزاد ناممکن است؟ من این راه را ممکن و مفید می دانم و می کوشم تا جنبش سیاسی بعنوان یک عامل از میان عوامل تعیین کننده راه گذار، بر این راه بعنوان راه مطلوب و مرجح خود پای فشاری کند. اما «تحلیل»، صریحا به این سئوال پاسخ نداده است. بعلاوه راه گذار ممکن نیز از نظر نویسندگان در «تحلیل» مسکوت مانده است. آيا این گذاری مسالمت آمیز است؟ اگر آری جز راه مبارزه برای تامین گام به گام شرایط انتخابات آزاد و به زانو در آوردن جمهوری اسلامی برای تن دادن به آن علیرغم قانون اساسی اش و رها کردن قدرت از این طریق، چه راه دیگری وجود دارد؟ اگر جواب به پرسش آيا این گذار مسالمت آمیز است، منفی است نویسندگان «تحلیل» چه راهی را غیر از قیام مسلحانه ممکن می دانند؟ و اگر قیام مسلحانه را راه گذار می دانند، چرا نوشته اند «بر روشهاي مسالمت آميز مبارزه، که از جمله ويژگي هاي مثبت جنبش عمومي مردم نيز بوده است»(تحلیل بند 30) تأکيد می کنند؟ واسط میان این «روش های مسالمت آمیز مبارزه» و گذار غیر مسالمت آمیز چیست؟

اصلاح پذیری و گذار

عموم انقلابیون در گذشته در تایید راه گذار انقلابی مورد نظر خود همواره از یک منطق استفاده کرده اند: نظام اصلاح پذیر نیست باید با انقلاب آن را تغییر داد. نصف این استدلال را ما از نویسندگان این «تحلیل» بارها و بارها شنیده و در این مقاله نیز خوانده ایم : « در هر حال، طرد و نفي اصلاح طلبان حکومتي و چهره هاي «اصلاح طلب اصولگرا» چون ميرحسين موسوي و علاوه بر آن، رفتاري که طي ماه هاي گذشته در زندانها و شکنجه گاه ها با تعدادي از بانيان نظام و افراد سرشناس «خودي» کرده اند- رفتاري که در ساليان طولاني و همواره نصيب «غير خودي» ها بوده است- ترديدي در اصلاح ناپذيري اين رژيم باقي نمي گذارد.» (تحلیل بند 15) این رفقا مدت هاست بر اصلاح ناپذیری رژیم تاکید می کنند. آيا هدف آنان از این تاکید آن نیست تا بر راه گذار از طریق انتخابات آزاد خط بطلان بکشند؟ تحولات سیاسی که از یکسال پیش در جامعه ایران ظاهر شده اند، هیچ تغییری را در سرسختی این دوستان در این زمینه نداده است. من، در انتقاد از نظر «اصلاح ناپذیری رژیم»، دوره بقدرت رسیدن خاتمی و تشکیل مجلس ششم با اکثریت اصلاح طلبان را مثال نمی زنم که خود شاهد باز شدن محدود نظام حاکم بود و نشانگر تغییری اصلاحی در برخی زمینه های محدود. تغییری که هر کس تفاوت آن را می بیند با زمانه قبلی که «سعید امامی» ها به اجرای مقاصد بالادستان خود می پرداختند. اگر نویسندگان «تحلیل»، نادرست بودن تاکیدشان بر اصلاح ناپذیری رژیم را در این مثال نمی بینند، حداقل می بینند که رژیم دو تکه شده است. یک تکه در قدرت مانده و تکه ای دیگر در مقابل به مبارزه علیه استبداد اقدام کرده است. اما گویا نمی خواهند قبول کنند دیگر نه این حکومت آن حکومت است و نه این اپوزیسیون آن اپوزیسیون. آيا پشت کردن (اجباری یا خود خواسته) بخشی از رژیم (بقول «تحلیل» بخش «اصلاح طلبان حکومتی»)به بخش دیگر، به تغییراتی اصلاحی در اصلاح طلبان، نیانجامیده است؟ در واقع چشم بستن بر واقعیات بمنظور گرفتن نتیجه ای در تایید استراتژی کسب غیر دموکراتیک قدرت است که آن ها را به تاکید سرسختانه بر اصلاح ناپذیری رژیم وا می دارد. اما این سرسختی خالی از تناقض گویی نیز نیست: «احتمال عقب نشيني و پذيرش بخشي از خواستهاي مردم از طرف گردانندگان رژيم، بسيار اندک است ولي منتفي نيست و اين در حالتي است که تشديد شکافهاي دروني و ناتواني در سرکوب جنبش، رژيم را در آستانه سقوط قرار دهد.» (تحلیل بند 27) از یکسو امکان پذیرش بخشی از خواسته های مردم در آستانه سقوط مورد تایید واقع می شود، از سوی دیگر تناقض دیگری سر می زند: «در عين حال، اين را هم حق همه نيروهاي چپ و دموکرات مي‌دانيم که تلاش‌هاي احتمالي آنها در جهت سازش و آشتي با جناح تماميت خواه حاکم را افشا و نقد کنند.» اگر موسوی و کروبی به بخشی از خواست های اعلام شده رسیدند و جناح تمامیت خواه حاکم آن ها را پذیرفت، چه باید کرد؟ آيا قطعی است که توافق بدست آمده نمی تواند پیروزی ای برای جنبش اعتراضی مردم باشد و باید بدون تحلیل مشخص از اوضاع مشخص آن را «افشا و نقد» کرد؟ تناقضی دیگر را ذکر کنیم. در جای دیگر، در بند 30، «تحلیل»، اصلاحی را پیش بینی می کند که بشرح زیر است « همچنين منع و کنارگذاشتن پاسداران و نظاميان از دخالت در امور سياسي، فرهنگي، قضائي، اجتماعي و اقتصادي، از جمله خواستهائي است که در جهت تداوم جنبش حائز اهميت بسيار است.» اگر رژیم اصلاح ناپذیر است چرا چنین اصلاحی را در آن برای تداوم جنبش می توان دنبال کرد؟ من در اینجا به کوتاهی، به توضیح مواضع ضد و نقیض «تحلیل» در این باره مروری کردم. اما در توضیح موضوع باید بگویم که استبداد و بویژه استبداد حاکم بر سرنوشت جامعه ما تا بتواند دستبرد به دارائی و حقوق مردم ما را ادامه می دهد و هیچ اصلاحی را بدون مبارزه قاطع تا به زانو در آمدنش، نمی پذیرد. هیچ رژیم جباری خود با رضایت خود به مطالبات مردم تن نمی دهد، در عین حال هیچ رژیمی نيز نمی تواند از گزند مبارزه و مقاومت مردم در امان باشد. بهر جهت، گفته های تناقض آمیز «تحلیل» معطوف به توجیه کردن گذاری است برای تحقق استراتژی کسب غیر دموکراتیک قدرت توسط «آلترناتیو». استراتژی ای که گذار در آن از طریق انتخابات آزاد نیست. «تحلیل»، با ذکر این که انتخابات آزاد « در چارچوب نظام حاکم عملأ امکان تحقق ندارد» (تحلیل – بند 30) (که من نیز قبول دارم که نظام حاکم و برخوردار از دست بالا در توازن قوایی مشابه شرایط کنونی، به انتخابات آزادتن نخواهد داد ولی با مبارزه این هدف می تواند حاصل شود)، بطریق سلبی به راه گذار مورد نظر خود اشاره کرده است. اما به همان اندازه ای که کسب غیر دموکراتیک قدرت به اثبات اصلاح ناپذیری رژیم نیاز دارد، استراتژی دموکراتیک برای تحقق هدف خود که دموکراسی است به تغییرات و اصلاحات و آن هم بیش از هر کجا در جامعه نیاز دارد. «تحلیل» به این گونه تغییرات و اصلاح پذیری جامعه و ضرورت شرکت در آن نپرداخته است. دموکراسی تنها محدود به نهادها و قوانین نیست. علاوه بر آن به مناسبات دموکراتیک انسان ها با هم نیز مربوط است. دموکراسی یک فرهنگ نیز هست. یعنی از باورها و رفتارهایی مبتنی بر آن باورها ساخته می شود. این فرهنگ نه محصول تغییرات ناگهانی که از تحولات و تطورات تدریجی در جریان زندگی و مبارزه اجتماعی حاصل می شود. فرهنگ دموکراتیک موجود در جامعه امروز ما بسیار متفاوت با همین فرهنگ در آستانه انقلاب مشروطیت و حتی متفاوت با فرهنگ مردم در آستانه انقلاب بهمن 1357 است. مثالی می توان زد. انشعاب در میان فدائیان در سال 1359 مورد بررسی هایی قرار گرفته است. هنوز عده ای آن را اجتناب پذیر و گروهی برعکس غیر قابل اجتناب می دانند. بااین همه یک فصل مشترک میان این بررسی ها، زودرس دانستن آن انشعاب است. بسیاری معتقدند که انشعاب شتابزده انجام شد. چه چیزی انجام نشد که با انجام آن شتابزدگی برطرف می شد؟ گفتگوها تمام نشده بودند. جایی که گفتگو غلبه نداشته باشد آيا چیزی جز خودسری می تواند وجود داشته باشد؟ آيا امروزه در درون جنبش سیاسی بعنوان یک مثال، بهمان ترتیبی با گفتگو برخورد می شود که در جریان انشعاب اقلیت و اکثریت؟ درست است بقایایی از آن شیوه های ناشکیبایانه باقی است و شاید عناصر بی صبری بخواهند بحث های ما را کوتاه کنند و «تحلیل» را در قوطی تغییر رژیم و نقد آن را در قوطی رفرم قرار دهند. اما این رسوب گذشته، در این واقعیت تغییری نمی دهد که امروز ایرانیان با هم بحث ها را با حوصله و شکیبائی بیشتر انجام می دهندو باید بدهند. این یکی از جلوه های خشونت پرهیزی است که بمرور آموخته شده است. و این یک اصلاح در روش است که محصول تغییرات تدریجی است. جامعه ما اصلاح پذیر است بایست به این اصلاحات چشم داشت و دموکراسی بدون این اصلاحات تحقق نمی یابد و بالاخره این اصلاحات برای گذار از استبداد و رسیدن به دموکراسی حیاتی هستند. اگر کسانی این بدیهیات را ندیده و یا کم بها می کنند، و با سر سختی بر «اصلاح ناپذیری رژیم» می کوبند و اصلاح پذیری ضروری جامعه را مسکوت می گذارند، باید درک حاکمیت گرای آن ها را نقد کرد. کاری که من به اندازه خود در این جا بدان می کوشم.

«تحلیل» و روش مدنی و مسالمت آمیز مبارزه

نگاه «تحلیل» نسبت به راه گذار است که تاکیدات آن را بر روش مسالمت آمیز مبارزه تناقض آمیز می کند. روش مسالمت آمیز یا خشونت پرهیز، در اساس بدنبال این که حاکمیتی غیردموکراتیک برود و بنحوی غیر دموکراتیک حاکمیتی بیاید، نیست. روش خشونت پرهیز معطوف به تامین شرایط آلترنانس قدرت سیاسی از طریق انتخابات آزاد، حاکمیت قانون، طرد اقدامات خشن و قهری، احترام به حق غیر و طرد فرهنگ حذف مخالف می باشد. مبارزه خشونت پرهیز مدنی، سیاسی و فرهنگی تامین شرایط انتخابات آزاد را بعنوان ابزار جایگزینی جمهوری اسلامی نشانه گیری می کند. تلاش برای دست یابی به این وسیله با روش های مدنی و مسالمت آمیز انطباق دارد. اما «تحلیل»، با برخورد خود با انتخابات آزاد و غیر محوری و بدون اولویت دانستن آن بنحو غیر مستقیم بر روش دیگری از گذار اشاره می کند که معلوم نیست اگر آن قیام مردمی نباشد، پس چیست؟ بهر جهت راه گذار مورد نظر «تحلیل» هر چند با ابهام و ایهام، با نگاه به خشونت پرهیزی با هم جفت و جور نمی شوند. «تحلیل»، روش مسالمت آمیر مبارزه را طور دیگر می بیند: «اکثريت قريب به اتفاق معترضان با علم به اين که هر خواستي در هر شرايط قابل تحقق نيست و به توازن قوا و سطح رشد و گستردگي جنبش بستگي دارد، کوشيده‌اند که خواستهايشان را به صورت آرام و مسالمت‌آميز طرح و پيگيري کنند.» (تحلیل بند 4) دو معنا از این حکم می توان فهمید و روشن نیست که کدام مورد نظر «تحلیل» است. يک معنای قابل قبول از این حکم این است که بایست برای تغییر توازن قوا مبارزه کرد و خواسته ها خود را با بزانو در آوردن رژیم عملی ساخت. اگر این معنا مورد نظر «تحلیل» است پس چرا بر «اصلاح ناپذیری» و بر این که انتخابات آزاد « در چارچوب نظام حاکم عملأ امکان تحقق ندارد» تاکید می شود؟ چرا با مبارزه و تغییر توزان قوا، مردم نتوانند مطالبات دموکراتیک را بر استبداد دیکته کنند و با رژیمی دموکراتیک آن را جایگزین نمایند؟ اما معنای دیگر این نظر «تحلیل» در باره رابطه روش مسالمت آمیز و توازن قوا این است که اگر به توازن قوای دیگر و سطح رشد و گستردگی دیگری در جنبش دست یافته شد، و شرایط تحقق هر خواستی فراهم گشت، زآن پس خواسته ها، بصورت آرام و مسالمت آمیز طرح و پیگیری نمی شوند. آيا در این معنا، از نگاه تحلیل نامبرده روش مسالمت آمیز، ناشی از جبر توازن قوا است و نه ناشی از اهداف دموکراتیک و راه رسیدن به آن ها؟
«تحلیل»، از یکسو می نویسد « استمرار روشهاي مسالمت آميز مقاومت و مبارزه، در جهت حفظ صفوف گسترده مردم و ايجاد شکاف و ريزش در ميان نيروهاي سرکوبگر، مسلما به نفع جنبش حق‌طلبانه و آزاديخواهانه توده‌هاست» (تحلیل بند 4) و از سوی دیگر اعلام می کند «اين رژيم است که خشونت را به معترضان و مخالفان تحميل مي کند.» (تحلیل بند 4) این برخورد متناقض است. اگر واقعا و بنا به اهداف و خط مشی به روش مسالمت آمیز مبارزه باور داشته و در باب استمرار روشهای مسالمت آمیز مقاومت و مبارزه و فواید آن صحبت می شود چرا رژیم بایست بتواند خشونت را که قاعدتا فواید روش های مسالمت آمیز را برای مبارزه مردم ندارد بعنوان روش معترضان به آن ها تحمیل کند؟ می توان پرسید چه اجباری هست که معترضان (دست کم سازمان های سیاسی که نه با احساسات بلکه براساس عقل و منطق سیاست عمل می کنند) از خشونت حکومت پیروی کنند؟ چگونه باید عمل کرد تا نه مردم و نه نیروهای آزادیخواه بازیچه خشونت حکومتی نشوند؟ بدیهی است اعتراض تا حد قیام علیه بیدادگری حق است و نیروی آزادیخواه و عدالت طلب، قیام علیه ستمگری را هر گز محکوم نخواهد کرد. آن چه در این میان نبایست فراموش گردد آن است که دموکراسی نه محصول قهر بلکه از جمله محصول گفتگو و حتی خود، شرایط و محیط همزیستی منافع ناسازگار اجتماعی است. از هر موقعیتی برای گفتگو و تامین شرایط گفتگو و استقرار دموکراسی بایست استفاده کرد. از دست رفتن موقعیت هایی که راه مذاکرات و توافقات در جامعه را می گشایند، رسیدن به دموکراسی را اگر نگوئیم ناممکن، دست کم بسیار طولانی می کند. بهرجهت حداقل چیزی که می توان در این باره گفت آن است که این «تحلیل» نسبت به گذار و روش های مسالمت آمیز صراحت و جسارت ندارد. نظراتی قدیمی حامل است که از شرایط زمانه متاثر شده اند. گفتمان حاکمیت گرا روش های خود را دارد، و با روش مسالمت آمیر به تناقض می افتد. نمی توان با حفظ این تناقض، مبارزه مدنی، سیاسی، فرهنگی فعالی را برای اهداف آزادیخواهانه و دموکراتیک پیش برد. نتیجه این تناقض زمین گیر شدن و بی عملی است. در اثر این تناقضات است که مهمترین خواست مشترک جنبش یعنی انتخابات آزاد و تامین شرایط آن به نظر «تحلیل» اولویتی در مبارزه همگانی ندارد.
نادر عصاره
12/07/2010
20/04/1389