دیشب خواب میدیدم همه توی زندان بزرگی هستیم. همهی كسانی كه میشناختم، از دوست و آشنا تا همسایهها. صبح زود بود. زندانبان همه را بیدار كرده بود اما من و بچههایم هنوز توی رختخواب مانده بودیم. بچههایم خواب بودند اما من بیدار بودم. انگیزهای برای بیرون آمدن از رختخواب نداشتم، مثل بسیاری از روزهایی كه تمامی این سالها برما گذشته است. خودم را به خواب زده بودم. خودم را به خواب زده بودم تا بغضم را توی خواب خالی كنم. اما به جز زندانبان كسی نبود. همو بود كه بالای سرم آمده بود و سعی داشت مرا بیدار كند. خود را به خواب زدم تا توی بغل او بغضم را خالی كنم. شرم داشتم در بیداری توی بغل او گریه كنم!
دیروز حس وحشتناكی داشتم اینكه این من، ما و بسیاری از این مردم به كجا رسیدهایم. من و ما كه آرمانهای بزرگی داشتیم، آنهایی كه در مطالبتشان از خاتمی، موسوی و كروبی عبور كردند، آنهایی كه آرزوهایشان را در موسوی و كروبی میجستند، حتی كسانی كه هنوز به خاتمی امید بسته بودند و كسانی كه همین یك ماه پیش به یكباره دوباره به سوی رفسنجانی شتافتند، حالا همه از شنیدن برنده شدن روحانی شعلهای لرزان توی قلبشان روشن میشود، لبخندی تلخ میزنند و حتما خیلیهایشان دیشب خواب دیدند كه توی آغوش زندانبانشان بغض سیسالهاشان میتركد، چون گریزگاه دیگری نمیبینند!
آیا چنین بیچاره شدهایم؟ آیا راه گریزی از این زندان بزرگ نیست؟ تا سه چهار روز قبل از انتخابات آنانی كه دیگر حاضر نبودند وارد بازی «انتخابات» شوند بسیاربیشتر از این ۲۷ درصدی بودند كه امروز اعلام میشود. شاید ۳۰ یا حتی ۴۰ درصد. نمیدانم. اما آنچه كه الان مسلم است این است كه به رغم تمامی تلاشهای فریبكارانه برای كشاندن مردم پای صندوقهای رای هنوز ۲۷ درصد از مردم حاضر نشدند پای صندوقها حاضر شوند، حتی بعد از اینكه خامنهای آنها را به رسمیت شناخت و اعلام كرد:«حتی اگر مخالف نظام هستید در انتخابات شركت كنید چون مخالف كشور كه نیستید.» اما باز هم ۲۷ درصد شركت نكردند. یعنی در بین تمام واجدین شرایط برای رای دادن، ما، یعنی كسانی كه دیگر حاضر نیستیم شرایط «زندگی» در این زندان بزرگ را تحمل كنیم- دوم شدیم. خیلی بیشتر از آقای قالیباف، جلیلی، رضایی و آن دیگریها رای آوردهایم و اگر بخواهیم آرای باطله و آرای كسانی كه دو باره فریب ِ وعده و وعیدهای بیپایه و اساس را خوردهاند و در انتخابات شركت كردهاند را با این ۲۷ درصد جمع بزنیم بسیار بیشتر از ۲۷ درصد خواهد شد. در جایی كه فقط یك درصد، یعنی آن یك درصدی كه ۵۰ را تبدیل به ۵۱ میكند، سرنوشت ملتی را تغییر میدهد، این ۲۷ درصد رقم بسیار بزرگی است. اینان و بسیاری دیگر دموكراسیاشان را فقط بر همان یك درصد بنا میكنند. تازه قبل از این نمایش ِ دموكراسی هم، امكانهای انتخابِ مردم چنان مهندسی شده بود كه درصد بزرگی از مردم اساسا از حق رای دادن به نماینده خود محروم شده بودند و به ناچار مطالباتشان را محدود كردند و به كسی رای دادند كه آنها میخواستند.
آیا ما ۲۷ تا ۳۵ درصدیها به نقش خود در این «پیروزی» واقفیم؟ آیا میدانیم چه چیزی باعث شد حاكمیت تصمیم بگیرد فعلا ودر شرایط فعلی كمی «عقب نشینی» كند و امتیاز كوچكی به مخالفینش و مردم بدهد؟ آیا واقعا این توهم را داریم كه نتیجهی انتخابات خواست آنان نبود؟
مسلما آنها میخواستند كه اینگونه شود، اما این مردم، مطالبات آنان و پافشاری و مقاومت آنان در مخالفتشان با شرایط حاكم بر كشور بود كه آنان را وادار به عقبنشینی كرد. مسلما فاكتورهای دیگری هم دخیل بودند اما اگر مردم از شرایط موجود راضی بودند حاكیمت به هیچوجه حاضر به حتی یك نیمقدم عقبنشینی هم نبود. این توافقی بود كه گفته و ناگفته برای گذر از این دوران بحرانی بین جناحهای مختلف حاكمیت انجام شد. برای حاكمیت این یك عقبنشینی بود، در عین حال یك پیروزی هم بود. حاكمیت توانست در بدترین شرایط اقتصادی- سیاسی- اجتماعی- فرهنگی سی و چند سالهی حاكمیتش باز ۳۷ میلیون از مردم را به پای صندوقهای رای بكشاند؛ مطالبات اصلاحطلبان را آنچنان محدود و فشرده كند كه به كسی مثل روحانی رضایت دهند؛ آبروباختگانی چون رفسنجانی و خاتمی را دوباره احیا كند و چهرهای به مراتب رادیكالتر از چهرهی واقعی آنان به نمایش بگذارد، مردم را به روزی بیاندازد كه به كسانی چون روحانی «رضایت» دهند، آرزوهای خود را در او ببینند و از «پیروزی» او شادمانی كنند و مهمتر از همه انتخابات را بدون سروصدا و به شكل نمایشی از دموكراسی برگزار كند و شاید بسیاری منافع دیگر كه هنوز عیان نیست. آنچه مسلم است فعلا سر به سلامت برده است، برای بعدش هم حتما فریبی دیگر خواهد ساخت، به ویژه اگر ما باز هم به امید معجزهی كسانی همچون روحانی و امثالهم بنشینیم.
نه تنها اصلاحطلبانی كه از موسوی و كروبی عبور كردهبودند، حتی عدهای از كسانی كه آرزوهای بزرگشان را در این سی واندی سال با خود كشیده بودند نیز از سر ناچاری سربر شانهی زندانبان خود گذاشتند و بغض فروخوردهی سه سالهاشان تركید.
به كجا رسیدهایم؟! اگر ما آرزوهای بزرگمان را فراموش كنیم، اگر ما مطالبتمان را فراموش كنیم، اگر «چپی» وجود نداشته باشد همه به «میانه»ها رضایت خواهند داد و بعد از مدتی ما را به پذیرش «راست»ها قانع خواهند كرد. آرزوها و مطالباتمان را فراموش نكنیم حتی اگر مجبورمان كردهاند در لحظاتی بحرانی بغض فروخوردهامان را درآغوش زندانبانهایمان فرو بنشانیم. یادمان باشد كه آنها از ترسشان ما را زندان كردهاند، از ترس ما، از ترس آرزوها و مطالباتمان. آنها بدجوری از ما میترسند، اگر نمیترسیدند ما را به زندان نمیانداختند. آنها میدانند رای ندادن ما از سرقهر كردن نیست، میدانند كه این نیرو، این ۳۵-۲۷ درصد نیروی عظیم، هشیار و جسوری است. آنقدر هشیار كه با هیچ ترفندی نتوانستهاند فریبش دهند و همواره با زندان، شكنجه و اعدام به سراغش رفتهاند. آنقدر جسور كه به رغم تمامی تهدیدهایی كه در این سی و اندی سال شده است همچنان به دنبال آرزوها و آرمانهایش است و آنقدر تاثیر گذار است كه بسیاری از مطالبات و آرزوهای مردم براساس آرمان ِ بزرگ آنها شكل گرفته است. آرزوی بزرگ ِ عدالت و دموكراسی برای همه. آرزوهایمان را واگذار نكنیم،كسی آنها را برایمان متحقق نخواهد كرد باید آستینها را بالا بزنیم و خود دنیای خود را بسازیم.
فرزانه راجی- ۲۶/۳/۹۲
نظرات خوانندگان:
ساده لوح نخواندن، چه دردی از ایشان دوا می کند؟! داریوش 2013-06-24 00:52:28
|
وقتی کسی نادان است، اگر حتی به نگویید نادان، او هنوز نادان است. نگفتنش دردی از او دوا نمی کند!
در ضمن این 27 درصد همان کسانی هستند که این حکومت بخاطرشان به خواست این 18 میلیون تن در داد. از ترس همین 27 درصد بود که در نتیجه خوشحالی حقیرانه آن 18 میلیون نفر رقم خورد. 18 میلیونی که از پیش پا افتاده ترین سیاست ها بی خبرند؛ به مرگ تهدیدشان کردند تا به تب راضی شوند.
27 درصدی که به هیزم این جماعت 73 درصدی میسوزند اما خواسته هایشان خودخواهانه نیست و برای آزادی نوع خود و نه صرفاً برای کمی ارزانتر شدن فلان جنس یا پایین آمدن قیمت ارز و طلا است که می جنگند.
به یزدان که ما گر خرد داشتیم
کجا این سرانجام بد داشتیم
(نویسنده گرامی، مقالت عالی بود، واقعا لذت بردم!) |
|
تا این 27 در صد یاد نگیرد که نباید مخالفین نظرش رو ساده لوح و فریب خورده بنامد. تا این 27 درصد نفهمد که به غیر از آنها و 51 درصدی که رای داده اند درصد دیگری هم بودند که به اصول گرایان رای داده اند و آن ها هم بخشی از همین مردم ایران هستند، تا یاد نگیرد که مردم ایران بیش از هر چیز دیگر نیاز به آگاهی دارند و این آگاهی قرار نیست یک شبه به دست آید، و تا این 27 درصد برای رسیدن به اهدافشان هیچ برنامه ای جز به زندان افتادن و اعدام و کشته شدن ندارد، و البته تا متوجه این نباشد که این 27 درصد نه لزوما به دلیل داشتن اعتقادی بلکه به قول فردینان سلین که خوب می گوید:اغلب به کسانی بر می خورم که ناراضی اند و غر می زنند...آدم های بی مایه ی بی خودی اند،کارشان گیر دارد...دستشان جایی بند نیست،الکی خوش اند...اعتراضشان اعتراض آدم هایی است که به دردی نمی خورند،رنج و زحمت پشتش نیست،بی پشتوانه است...چون هیچ اند...
جزوی از همین قشر بالان... باید بگم که فکر نمی کنم برای خیلی ها نظراتشان از ذره ای اهمیت برخوردار باشد. تحریمی های اطراف من این چنین آدم هایی هستند. جزئی از همین 27 در صدی که می فرمائید... |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد