‍‍‍‍دوشنبه ۳۱ تير ۱۳۸۷ - ۲۱ ژوئيه ۲۰۰۸

نهادسازی یا نهادستیزی؟

 

عیسی سحرخیز

Aftab_iran@yahoo.com

 

نمی دانم اشكال از افرادی مثل من است كه با عینك خوش بینی به هر كار و تلاش سیاسی- اجتماعی نگاه می كنند یا نه برعكس، این عادتی است ناپسند یا فرهنگی است نامناسب و یا اصولا رفتار سیاسی ای است درخور تعمق كه تا فرد یا افرادی دستی بالا زده و تلاش می كنند كاری را سامان دهند یا نهادی را تاسیس كنند، افرادی مشخص یا تماشاچیانی شناخته شده    ذره بین به دست می گیرند تا ماموریت خطیر خود را برای كالبد شكافی امور انجام دهند و با بزرگ جلوه دادن نقاط ضعف فعالیت های گروهی یا درشتنمایی كاستی های احتمالی كارهای جمعی كه طبیعتا در طی مسیرپیش رو، دیده شده و شناخته می شوند و قاعدتا راه حل یا راه حل هایی برای رفع آن ها یافته می شود، فكر و ایده ی ذهنی و كار نكرده ی خود را "بهترین" ارزیابی كرده و سعی و تلاش دیگران را اگر نگویند "بدترین"، اما دارای هزار عیب و نقطه ضعف معرفی می كنند؟

كاش این تنها یك عادت ناپسند یا فرهنگ نامناسب بود؛ چون رفتار آن گروه كه در اطراف محل وقوع سانحه ای جمع می شوند و بدون آنكه از كنه ماجرا آگاه باشند چون كارشناسان خبره به اظهار نظر در مورد علت وقوع حادثه و یا تعیین مقصر می پردازند؛ یا چون     نسخه پیچ های جمع های فامیلی یا دوستانه كه برای مریضی های ساده و پیش پا افتاده یا حتی بیماران درشرف موت دارو و درمان گیاهی یا شیمیایی تجویز می كنند. اما سطح ماجرا وقتی بالا می رود و كار یا اقدامی جنبه ی عمومی یا اجتماعی پیدا می كند، این گونه واكنش ها، اظهار نظرها و یا ابراز وجودها ذهن انسان را به سمت و سوی "رفتار سیاسی درخور تعمق" نیز سوق می دهد و این پرسش را خواه ناخواه مطرح می كند كه هدف چیست و مقصد و منظور كدام؟ اما خوشبختانه عینك خوش بینی هنوز بر چشم است و نوع قضاوت در این امور نیز بر این پایه!

گویا بدون مقدمه وارد اصل ماجرا شدم،‌ یا حتی از آن عبور كرده و به بخش نتیجه گیری رسیده ام. ماجرا این است كه در پی اولین نشست هیات موسس "شورای ملی صلح" با هدف تاسیس و تشكیل این نهاد مدنی ملی در تاریخ سیزدهم تیرماه 87، همراه با ده ها پیام  و تماس های دلگرم كننده و اعلام آمادگی برای پیوستن به شورا، بودند دوستان دیگری كه از سر دلسوزی و حساسیت به مقوله ی "حقوق بشر" تا مرز افتادن از آن سر بام پیش رفتند و ناخواسته پنبه ی این كار سترگ را زدند كه در همان گام اول بالغ بر 70 كنشگر اجتماعی و فعال سیاسی و مطبوعاتی، اعم از نویسنده و شاعر و هنرپیشه و كارگردان به همراه نمایندگان تشكل های كارگری، فرهنگی، دانشجویی و دانشگاهی در كنار نمایندگان حقوقدانان و وكلا و احزاب و گروه های سیاسی در آن ایفای نقش كرده اند.  این دوستان چون یك كار را اصلی و پرارزش می دانند و دیگر مسائل را لابد حاشیه ای یا كم ارزش، حتی از زیر سوال بردن این اقدام  فراتر رفته و نه تنها با شك و تردید تیتر زدند كه"شورای ملی ‌صلح: گامی به جلو؟بلكه به بهانه ی طرح "سخنی با اعضای کمیته صلح"، حكم از پیش نوشته ی خود را نیز انشا كردند: "صلح بدون حقوق بشر آغاز جنگی دیگر است"، اما طبیعتا نگفتند كدام جنگ ؟ و با كی؟

این دوستان اگرچه به خوبی آگاه بودند و هستند كه "شورای ملی صلح" كار خود را به این شعار بنیانی آغاز كرده است كه "جنگ نه،‌ صلح و حقوق بشر آری!" و حتی وقوف داشته و دارند كه اكثر قریب به اتفاق موسسان این نهاد ملی نه تنها خود "قربانیان خشونت" ناشی از جنگ و ترور بوده و هستند و یا به دلیل بازداشت، زندان، احكام قضایی سنگین یا پرونده های باز مصادیق و نمونه های بارز "نقض حقوق بشر" بی شمار در ایران به شمار می روند، و از آن مهمتر، جملگی در هویت فردی یا در جایگاه عضوی از نهادهای گوناگون حقوق بشری فعالیت گسترده و مستمری در این امور داشته و دارند، اما نمی دانم چرا وقتی دست به قلم شدند جایگاه خود را به حد برخی از قضات جمهوری اسلامی تنزل داده و چنین احكام سنگینی علیه این گروه صادر كردند- آن هم  تنها به این دلیل كه در بندهای متعدد منشور شورای ملی صلح، آنجا كه سخن از نوع "فعالیت"‌ است و گستردگی "ماموریت"‌، تنها در یك جا بحث "حقوق بشر" به میان آمده است!

نمی خواهم بگویم این دوستان كم لطفی كرده یا اظهارات سخنران های متعدد و بیانات گوناگون در خصوص مباحث حقوق بشر را - اگر چه بحثی مبنایی است اما در زمان تاسیس و تشكیل یك نهاد صلح جایگاهی حاشیه ای می یابد- در روز تاسیس شورای ملی صلح نادیده انگاشته اند، اما شگفت زده ام كه چرا با وقوف به این امر و حتی اشاره به مواردی از آن ها، باز "اصالت" این كار را زیر سوال برده و به اصطلاح سازهای خود را كوك كرده و تنها هرچه  كه به مذاق خودشان خوش می آمده نواخته اند! :  "كمیته موقت صلح ... به لحاظ محتوایی با جهت‌گیری‌های یك طرفه در برابر عوامل ایجادكننده خطر جنگ، آینده آن را به خطر انداخته است. البته در منشور مؤسسان قید شده است كه آنان «هر نوع تغییر یا پیشنهادی را كه صلاح بدانند در آن انجام خواهند داد». امید این كه تا دیر نشده است مؤسسان در این خصوص به بازنگری بپردازند و آن را به صورت منشوری كه شایسته یك شورای واقعا «ملی» باشد و تأمین «صلح» را فارغ از ملاحظات سیاسی هدف قرار دهد تصحیح كنند... اكنون تراژدی بزرگی خواهد بود اگر این حركت در این مراحل آغازین خود دچار انحراف شود."

مگر نه این است كه اگر بانیان این نهاد ملی بتوانند "ترویج و تقویت فرهنگ انسان دوستی، صلح طلبی، و حقوق بشر" در ایران را در كنار دیگر فعالیت ها و نهادسازی های خود در راه مبارزه ی همه جانبه با "نقض حقوق بشر"- چون دفاع از "حقوق زندانیان"، "آزادی بیان و قلم"، "انتخابات آزاد، مستقل و منصفانه"، "آزادی مطبوعات" و "حقوق صنفی روزنامه نگاران، كارگران و..."، " رفع تبعیض علیه زنان، اقلیت ها و  ..."-  سامان دهند، گامی بلند  و درخور ستایش برداشته اند؟ آیا اگر كاری حسابگرانه و خردمندانه صورت گرفته باشد و در كشوری چون ایران همه ی تخم مرغ ها در یك سبد چیده نشده باشد تا با كوچكترین حركت و اقدام حكومت تمام سرمایه ی انباشته شده ی فعالان اجتماعی - سیاسی به طرفه العینی ناكارا یا حتی نابود شود، باید تیر شماتت را از تیردان برداشت و در چله ی اعتراض نهاد؟ حتی از این حد نیز فراتر رفت و چشم ها را بر روی ده ها بیانیه ی  "شخصیت های حقوقی" و نهادهای صنفی و تخصصی طی سال های گذشته بست، یا نامه های اعتراض آمیز امضادار "شخصیت های حقیقی" در اعتراض به نقض حقوق بشر در سال های اخیر را نادیده گرفت و فریاد اعتراض بلند كرد كه "چگونه است که کمیته ی صلح، همزمان با خواستاری ترک مخاصمه و لغو تحریم از حکومت های دیگر، رعایت کامل حقوق بشر را برای ایران طلب نمی کند؟... در زمانه ی ما، و بویژه در کشور ما، تنها کمیته ی صلحی می تواند ادعا کند که به راستی کارساز است که عنوان حقوق بشر، این مهم ترین موهبتی را که بشر در طی قرون به دست آورده، به هرگونه خواستی از جامعه ی جهانی صلح سنجاق کند. جز این، هر صلحی خود آغاز جنگی دیگر است".

آیا به راستی چنین است؟ یا نه، اشكال از ماست كه هنوز نتوانسته ایم خود را از زیر آوار عادت ناپسند یا فرهنگ نامناسب خویش بیرون بكشیم؟ و یا اصولا همه ی ما رفتار سیاسی درخور تعمقی داریم؛ رفتاری نهاد ستیز، نه نهادساز!

 

جمعه   28/4/1387