 |
شنبه ۲۹ تير ۱۳۸۷ - ۱۹ ژوئيه ۲۰۰۸
|
|
|
غزلواره
شب از
گریوهی مرداب خواب سر برزد
و گربادِ تباهی
بسانِ گزمهی ناخواندهای
ز راه رسید،
ز مرزِ نور گذر کرد
و حلقه بر در زد
***
درخت،
سرِ بریدهی خود را
به آستانِ باد نهاد،
زبانِ داس
بدیدارِ
ساقهها آمد
نگاهِ تیغ
بیکباره
در سکوت شکفت،
و دستِ حادثه ناگاهان
بباغِ جانِ سپیدارِ خسته
-
خنجر زد
***
گلِ گلولهی فریاد
-
به چهره سرختر از ارغوان و نیلوفر –
به شعلهزارِ گلو رویید،
ببالِ باد نشست.
دیارِ فاجعه را وانهاد
و
- در کشاکشِ پیوندِ باد و خاکستر،
به پرده پردهی گوشِ زمانه
-
جا خوش کرد.
و در هزارهی متروک
- راهِ دیگر زد
شب از گریوهی مردابِ خواب سر برزد!
یاور استوار
http://yavarostvar-deyar.blogspot.com
http://yavarostvar.blogspot.com
|
|
|
| |