4
نامۀ ششصفحهای مرجع دوراندیش به
رهبر انقلاب
29 جمادیالثانی 1402
تلگراف فوری
بسمه
تعالی
حضرت مستطاب آیتالله العظمی آقای حاج آقا روحالله
موسوی خمینی دامت برکاته
با ابلاغ سلام و تحیات، جناب حجتالاسلام آقای
صانعی را فرستاده بودید و ضمناً برای حفظ امنیت ما از طرف پاسداران اظهار اطمینان
فرموده بودید. بینهایت متشکر شدم. ضمناً مطالبی را بهوسیلۀ ایشان بهحضور عالی
معروض داشتیم که امیدوارم مورد لطف و عنایت مخصوص قرار بگیرد. برای توضیح و تأکید
بیشتر، مجدداً مزاحم میشوم که وضع فعلی ما قابلِ بیان نیست و عبارتی حاضر ندارم
که مقصود را روشن کند. همینقدر بگویم که کارد به استخوان رسیده است! زیرا از
آقایان وعاظ و سخنرانها در نمازجمعهها و غیره و در مجلس شورای اسلامی و در
روزنامهها، مطالبی گفته میشود که مردم را تحریک میکند و وضعی را ایجاد میکند
که خطر قریبالوقوع است. همین امروز عصر، عدۀ زیادی با شعارهای مخصوص، قصد هجوم به
خانۀ ما را داشتند که پاسدارها مانع شدند و تا نزدیکی منزل آمده بودند.
خانواده و بچهها و نوهها نالان و گریان، در
حال اضطراب و ناراحتی کامل به سرمیبرند و خود حقیر مبتلا به مرض مهمی هستم که
معلوم نیست بالاخره نجات حاصل شود؛ اغلب خونریزی مفصلی دارد که خود آن ممکن است
باعث خطراتی شود و دائماً با دکتر و دوا و پرستار مشغول بودم و اکنون با این سختگیری
فوقالعاده نسبت به رفت و آمد که حتی خویشان نزدیک هم مجاز نیستند، ادامۀ معالجه
ممکن نیست و معلوم نیست عاقبت چه خواهد شد.
اکنون، شما را قَسَم میدهم به خدای لایزال و
ارواح رسول اکرم و ائمۀ طاهرین و به روابط حسنۀ پنجاهساله و ارادت قبلی که ادامه
دارد، توجه فوری به حال ما بفرمایید و زکات قدرت و مقام را در این موقع، ادا
فرمایید! بحمدالله شما رهبر هستید و ولایت فقیه دارید و میتوانید امر صادر
فرمایید که این تحریکات را در مجلس و نمازجمعهها و در روزنامهها و در مجالس، بهکلی
موقوف کنند.
اگر مقصود بیآبرو کردن بوده، بهکلی حاصل گردید
و اگر مقصود سلب مرجعیّت است، به مقصود رسیدند. و اکنون، ادامۀ این تبلیغات دو ضرر
مهم دارد:
اول، تولید ناامنی و هرج و مرج و مخاطرۀ ما و
مربوطین است.
و دوم، استفادههای رادیوهای کذائی خارجی است که
بهنفع خود سوءِاستفاده میکنند و هر دو مطلب ملالآور و رنجافزاست. پس خواهش میکنم
که امر فرمایید این تبلیغات را به همین مقدار اکتفا کنند که دیگر حاصلی جز ضرر
ندارد.
امروز، نقل کردند که آقای رفسنجانی گفته است که
حقیر در سه سال پیش از آمریکا پول برای انقلاب خواستهام.
بوالله العلیّ العظیم، دروغ محض است. پس چرا در
این سه سال، اظهار نمیکردند؟!
آقای مهدوی [کنی] اظهار کرده است که در صدد
تجزیۀ آذربایجان بودهام!
بوالله، دروغ است. پس چرا تا بهحال، مدرکی
ارائه نداده است؟ اکنون که این آقایان با این حرفهای بیحقیقت، تبلیغات و تحریکات
میکنند. ببینید نتیجه چه خواهد شد؟!
شما را بهخدا، ما را به اینها واگذار نکنید!
جنابعالی خودتان تحقیق فرمایید و هرچه ثابت
شرعی شود، بفرمایید.
عرض دوم اینکه امر کنید صحبت محاکمۀ ما را راکد
بگذارند و اگر لازم باشد، خودتان شخصاً در وضع ما دخالت فرمایید. چنانچه قبلاً
معروض کردم، فقط مهدوی آمده و چیزهایی به اینجانب گفته است و حقیر نهی کردم. گفت:
«از حرف شما اطاعت نمیکنند.» و اینجانب حرفهای او را جدی و قابل تصدیق نگرفتم،
زیرا خیلی احمقانه بود. لذا، در ذهنم ایجاد حالتی نکرد و متوجه لزوم اطلاع دادن
نشدم. از این اراجیف را مکرر در افواه شنیده بودم. معذالک، اگر قصور و تقصیری شده
است که اطلاع ندادهام، استغفار میکنم و معذرت میخواهم و انشاءالله تعالی دیگر
مشابه این واقع نخواهد شد. در آینده منتظر دستورات جنابعالی در هر موردی که لازم
باشد هستم که اطاعت شود.
اولاً، حقیر در این مدت، نسبت به شخص جنابعالی
و مقام شامخی که دارید، وفادار بوده و هیچ مخالفتی نکردهام و نخواهم کرد و
انتقادهایی که از بعضی از گروهها داشتم، موجب سوءِتفاهم قرار دادند.
ثانیاً، امر فرمایید که محاکمۀ اینجانب که گفتوگو
میکنند، راکد باشد؛ زیرا که در خصوص خود، هیچ اطمینانی ندارم که رسیدگی تحقیقی
گردد. و علاوه، با اینکه ما را خلع مقام کردند، ولی فتح این باب بهضرر مقامات
عالیۀ روحانیت و بهضرر جمهوری اسلامی است و بهنفع تبلیغات خارجی و موجب اختلاف
داخلی است.
و اگر زیاد لازم میدانید، جنابعالی خودتان
شخصاً اینجانب را احضار فرمایید و رسیدگی کنید و در مورد تمام این اتهامات تحقیق
فرمایید.
ثالثاً، رفت و آمد نزدیکان ما را زیاد سختگیری
میکنند و موجب اختلال امور داخلی میشود. دستور فرمایید که بهاعتدال، رفتار و
رفع کنند.
بالاخره اینجانب در ختیار جنابعالی هستم و هر
امر و فرمایشی باشد، اطاعت کامل خواهم کرد، ولی بهطوریکه معروض شد که کارد به
استخوان رسیده است، الغوص، الغوث، منتظر مراحم هستم که بهوسیلۀ مطمئنی اجابت آنها
را اعلام فرمایید. اطال الله بقائکم والسلام علیکم و رحمته الله.
سید
کاظم شریعتمداری
رونوشت: حجتالاسلام جناب آقای حاج سید احمد
خمینی
29/ج2/1402
سید
کاظم شریعتمداری
ناگفته
نماند که آقای هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطرات سال 61 خود در صفحۀ 65، به ارسال این
تلگراف از سوی آن مرجع بیمدافع به رهبر انقلاب اشاره کرده و رونوشت آن را هم دیده
است.
مرحوم آیتالله حاج آقا رضا کرراً برای رفع حبس
نظری آیتالله العظمی شریعتمداری و یا حداقل اجازه دادن رهبر انقلاب برای معالجۀ
آن مرجع مظلوم و نجات جانشان از بیمارستان که مستلزم مداوا و عمل در خارج از کشور
بود توسط آیتالله آقای حاج سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و آیتالله آقای حاج سید
محمد صادق لواسانی به آیتالله خمینی که جریان برخورد با ایشان را هدایت مینمود.[1] پیغام میدادند، اما پاسخ منفی بود و بنابه نقل آیتالله صدر،
حتی یک مرتبه، آقای خمینی گفته بود: «شریعتمداری باید در خانهاش محبوس باشد تا با
مرضش بپوسد و بمیرد!»
مصاحبۀ اجباری و کتبی
آیتالله العظمی شریعتمداری در نامۀ
خود که در روز 1/2/61 نوشته بود، اشاره میکند که «علاوهبر انجام یک مصاحبه، سه
فقره تلگراف به آیتالله خمینی و تلگرافات دیگر در رد اتهامات به مسؤلین امر
مخابره کردم، ولی مورد توجه قرار نگرفت.»
آقای محسن رضایی، فرمانده سابق سپاه پاسداران،
میگوید: «با آقای شریعتمداری چهار ساعت مصاحبۀ ویدئویی صورت گرفت.»[2]
آقای محمد محمدی ریشهری، حاکم شرع سابق دادگاه ویژۀ
روحانیت و ارتش، میگوید: «آقای شریعتمداری طی سه جلسه، مانند همۀ متهمین، مورد
بازجویی قرار گرفت.»[3]
آیتالله العظمی شریعتمداری در روزهای آخر عمرش،
در حالی که روی تخت در بیمارستان مهراد بستری بود، یادداشتی از خود بهیادگار
گذاشت که میتواند فصلالخطاب این ماجرا باشد.
ایشان در مقدمۀ کتاب القضا خود چنین مینویسد:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصلواه والسلام عَلی
محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنته الله عَلی اعدائهم اجمَعین.
و بعد، یقول العبد المفتقر الی رحمه ربه،
الرّاجی توفیقه و تسدیده، السید کاظم الشریعتمداری: قد منّ الله علی حیث جعلنی من
اهل بیت العلم و الفقه فربیّت فی حجر الفقاهه من صاحب العلم و الدرسه... فقجئت
ببلیّه ما اعظمها من مصیبه ما کانت تختلج ببال احد، الا و هی بلیّه نَشر امواج
التّهم المولمه علی اساس دعاوی مختلفه من اهلها فنشر وهافی حقّی مع الحکم علی
بالمنع مِنَ الدفاع فهجموا علی داری بشکل فجیع ثمّ حَبَسونی فی بیتی سلب جمیع
الاختیارات منّی و تصرّ فوا ماکان لی من المتصرّفات العامه و الخاصه و حکموا علی
بمنع الملاقات مطلقاً الا اشخاص قلیله معدوده من اقربائی.
و ممّا یجب ان یبکی علیه بکاء الثکلی انّهم
سالوا عنّی سؤالات واجبرونی علی الجواب عنها و نشر فی التلفیزیون و لکنّهم مع ذالک
اسقطوا نصف ما اجیرونی علی الجواب عنها و حصل من ذالک کلّ التحریف و التغییر و
کانی قلتُ «لاالله الا الله» و نشروها بکلمه «لا الله» و اسقطوا کلمه «الا الله» و
العجب انّه اعترف القاضی انه امر بذالک الاسقاط، فبعین الله و نعم الحک الله.
ترجمۀ
جملات آخر این متن چنین است:
از
چیزهایی که میبایست بر آن، چون مادران جوانمُرده گریست، این است که [مسؤلان رژیم
جمهوری اسلامی ایران] سؤالاتی از من کرده و مرا بر پاسخ آنها اجبار کردند و بعد
از اینکه من به آنها پاسخ دادم، آن را از تلویزیون پخش کردند، ولیکن نیمی از آنچه
را که مرا بر پاسخ آن اجبار کرده بودند، سانسور کردند که در اثر اینکار، موضوع
کاملاً تحریفشده [و عوضی جلوه نمود]. این بدان میمانَد که من گفته باشم: «لا
الله الا الله» [یعنی: «من موّحدم.»] و آنان «لا الله» را پخش کنند و«الا الله» را
پخش نکنند [یعنی: «من مشرکم و ملحدم.»] و جای شگفتی اینجاست که خود قاضی [آقای ریشهری]
پیش من اعتراف کرد که: «من چنین سانسورکردنی را دستور دادهام.»
من
هم میگویم: «همۀ اینها را خداوند میبیند و خداوند چه داور خوبی است [در روز
دادگاه].»
در زندان خانگی
آیتالله العظمی شریعتمداری بعد از اتهام شرکت
در توطئۀ قطبزاده و خلع شدن از مرجعیّت توسط کسانی که یارای دیدن عظمت علمی و
اجتماعی ایشان را نداشتند، تا آخر عمرش، در خانۀ خویش زندانی شد و چه رنجهایی را
در آن حبس نظری متحمل شد!
آن مرجع مظلوم در فراز اول این نوشتۀ یادگاری[4] خود میگوید:
من با گرفتاری غیرمترقبهای روبرو شدم و آن پخش
امواج اتهام دردآور براساس ادعاهای مختلف از سوی اهل تهمت [تهمتزنندگان] بود که
آنان در بارۀ من پخش کردند و مرا از دفاع کردن از حیثیت خویش بازداشتند و بهشکل
دردناکی به خانۀ من حمله کردند و سپس مرا در خانۀ خود زندانی کردند و تمامی
اختیارات را از من سلب کردند و در تمامی متصرفات عمومی و خصوصی من تصرف کردند و
مرا از ملاقات اشخاص، بهجُز عدهای انگشتشمار از نزدیکان خود، ممنوع کردند... چه
دردناک است این وضعیّتی که بر من در این زندان خانگی [حبس نظری] میگذرد و چه
مصیبتها و دردها در این شرایط بر من فرود آمده و بیماریها مرا فراگرفته و
ناراحتیهای دیگری هم بر آنچه که قبلاً داشتم، بر من عارض گشته است.
آیتالله العظمی شریعتمداری سپس میافزاید:
مرا از حق معالجۀ اساسی و مراجعه به پزشکان
متخصص بازداشتند که من هم صبر کردم و دردها را تحمل کردم. «رِضی بِقَضاءِ اللهِ وَ
تَسلیماً لامرِه» چونکه آنچه که از رنجها و محتها بر من فرود آمد، همه در
برابر دیدگان خدای متعال «جَلّت عَظَمَته» میباشد و همو مرا بس است.
رحلت مظلومانه
آیتالله العظمی شریعتمداری روز 5/12/64 که بهخاطر
شدّت یافتن بیماریاش در شرف مرگ قرار گرفته بود، به بیمارستان مهراد در تهران
منتقل شد و در آنجا نیز بیش از آنچه که تحت معالجه باشد، تحت نظر مأموران رژیم
بود تا مبادا یکی از علاقهمندان این مرجع مظلوم به عیادتش بیاید و سلامی به او
بدهد!
بعد از اینکه آن فقیه دوراندیش و مظلوم و اولین
زندانی ولایت فقیه در عالم تشیّع، در هنگام غروب روز پنجشنبه 23 رجب 1406 هـ.ق
(14/1/65) از دنیا رفت، مأموران رژیم شبانه او را به قم منتقل کردند و برخلاف
وصیتش، نه اجازۀ نماز میّت خواندن به آیتالله صدر دادند و نه او را در یکی از دو
محل مورد وصیتش دفن کردند، بلکه او را نصفِ شب، با چند مأمور که چهار طرف تابوتش
را گرفته بودند، در قبرستان ابوحسین قم، غریبانه دفن کردند.
مرحوم آیتالله العظمی گلپایگانی با ارسال
تلگرامی به جماران، خواستار تدارک [جبران] اهانتهای انجامشده به آیتالله العظمی
شریعتمداری و مقام مرجعیّت ایشان از سوی آیتالله العظمی خمینی شد، ولی ظاهراً
پاسخ مناسبی دریافت نکرد، جُز اطلاع از ربوده شدن خواب از چشم رهبر در آن شب!
قم ـ تهران ـ شمارۀ 134 ـ 128 ـ 15 ـ 1
تهران ـ جماران
حضرت مستطاب آیتالله آقای خمینی دامت برکاته
با ابلاغ سلام، مزید توفیقات را مسئلت دارم. آنچه
بین حضرتعالی و آیتالله شریعتمداری ـ طاب ثراه ـ واقع شده، حکومت واقعی با
خداوند متعال و ظاهراً هم با تاریخ میباشد. امید است مصداق آیۀ کریمۀ «وَ نَزَعنا
ما فی صُدُورِ هِم مِن غِلّ اِخواناً عَلی سُرُر مُتقابلین»[5] بشوید. فعلاً که خبر تأسفانگیز رحلت ایشان منتشر شده است،
لازم دانستم ضمن ابراز نگرانی و تسلیت، از جریان تجهیز که بدون تشییع و احترامات
لازمه و تدفین مخفیانه در محل غیرِمناسب واقع شده، ابراز تأسف شدید بنمایم. انتظار
دارم اکنون هم در حد ممکن، اهانتهایی را که به ایشان و مقام مرجعیّت شده، شخصاً
تدارک فرمایید. اعلاءِ کلمۀ اسلام و مسلمین را از خداوند متعال مسئلت دارم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
24 رجب 1406
الگلپایگانی[6]
[1]. نقش آقای سیّد احمد خمینی در
عزلها و خلعها و... در خاطرات آقایان منتظری و موسوی اردبیلی و رفسنجانی و موسوی
تبریزی و... مشهودتر از خاطرههای آقای ریشهری است.
[2]. کیهان، ص 4، پنجشنبه 2/2/61.
[3]. کیهان، ص 18، دوشنبه 13/2/61.
[4]. کتاب القضا در بعضی از کتابخانههای شخصی و عمومی قم موجود
است.
[5]. حجر، 27.
[6]. تربت پاکان، قم، جلد 4، ص 2335.