نیازهای
مبرم زن ایرانی در دوران کنونی
(بخش اول)
گزارش: پروین کوه گیلانی
عکس: فرح طاهری
شهروند
نوزدهمین کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان ایران
دانشگاه برکلی ـ 6-4 جولای 2008
نوزدهمین کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان ایران
امسال از 4 تا 6 جولای 2008 در دانشگاه برکلی در ایالت کالیفرنیا ـ آمریکا برگزار
شد.
جمعه 4 جولای
مثل هر سال کنفرانس روز جمعه با پیام کمیته محلی
ساعت 11 صبح شروع به کار کرد.
اعضای کمیته محلی امسال عبارت بودند از: زهره جواهریان،
نورا بیانی، ملیحه رزازان، جمیله داوودی، بهار نواب و ویدا.
پیام کمیته را نورا بیانی ایراد کرد.

در بخشی از این پیام آمده است:
بنیاد پژوهشهای زنان در آستانه ی نوزده سالگی،
کارنامه ی درخشانی دارد. از فراهم آوردن فرصتی برای تبادل نظر، نقد و بررسی، باز
آفرینی ذهن و زبانی زنانه، به وجود آوردن شبکه ای ارتباطی میان تمام کسانی که
مسئله، مشغله، علاقه و کنجکاویشان مسئله ی زنان است
. چرا که در این دوران گستردگی و پیچیدگی
مسائل نظری و عملی جنبش زنان، بدون یک کار مستمر و پیگیر در طرح، تقابل،
تاثیرگذاری، تاثیرپذیری، نمی توان در مسیر رهائی زنان و ایجاد گفتمانی زنانه علیه
هنجارهای زن ستیز سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، گامی جدی برداشت...
در بخش دیگر این پیام گفته شد:
... و اما در یکسالی که ما دست اندر کار آماده
کردن این کنفرانس بودیم، جنبش زنان شاهد اجرای وسیع تر سیاست اعدام، سنگسار، حمله
به تجمعات و محافل زنان، بستن مجلات زنان، فیلتر کردن سایت های اینترنتی، بستن
کافه های اینترنتی و کافه های کتاب، دستگیری کنشگران زنان به بهانه ی اقدام
علیه امنیت ملی و جلوگیری از خروج فعالان زن از مرز، تشدید فشار کمیته های انضباطی
حراست دانشگاهها و افزایش خودکشی در میان دختران دانشجو بوده است.
جنبش زنان اما علیرغم جو رعب و وحشت، از پای
نیافتاده که همه گیرتر و رنگارنگ تر نیز شده است. سایتهای جدید و وبلاگ نویسان هر
روز بیشتر میشوند. جنبش زنان با ایجاد محافل، کمپین ها و شبکه ها، حضور و هویت
اجتماعی خود را در میدان مبارزه با قوانین حاکم و ارزشها و هنجارهای زن ستیز، به
واقعیتی انکارناپذیر تبدیل کرده است.
جنبش زنان با استفاده ی هوشمندانه از تکنولوژی
نوین توانسته رابطه ی گسترده ای با زنان ایرانی در خارج از ایران و به درجاتی زنان
منطقه و زنان کشورهای اروپائی و امریکای شمالی به وجود آورد و همراهی جنبش بین
المللی زنان از جنبش زنان ایران را ایجاد کند و نشان دهد که زن ایرانی در مبارزاتش
تنها نیست.
یکی از معضلات جنبش زنان ایران این بوده است که
همواره به عنوان جنبش دوم نگریسته شده و این معضلی است دیرینه و دیر پا:
پریروز انقلاب عمده بود، دیروز جنگ با عراق و
امروز امپریالیسم امریکا و خطر حمله ی نظامی.
با چنین دستاویزهایی است که جنبش زنان در سایه
قرار می گیرد و دانسته یا ندانسته به تداوم فضای سرکوب و بسته شدن فضای برابری
طلبی و آزادی خواهی کمک می شود.
شاید بتوان نگاهی دیگری داشت، حرکتی سیال، جدی و
منعطف اما محکم. فراسوی بایدها و شایدها، نبایدها و نشایدها، فراسوی نیک و
بد، غرب و شرق، بومی گرایی و سلطه طلبی خارجی، دو سویه کردن این و یا آن.
می توان همزمان خواهان برابری حقوق زنان و آزادی
طلبی بود و تشخیص ماهیت زن ستیز جمهوری اسلامی. می توان مخالف جنگ طلبی و قدرت
طلبی غرب بود و حمله ی نظامی به ایران.
با چنین نگاهی بود که ما نزدیک به یکسال از
زندگیمان را به تدارک این کنفرانس گذراندیم.
گفته شده است که با توجه به رشد تکنولوژی، وسایل
ارتباط جمعی مدرن، اینترنت، پالتاک، لزومی به
برگزاری این کنفرانس ها
نیست، اما، ما بر این باوریم که یک تماس نزدیک سه روزه، رویارویی افکار، ایده های
جان های شیفته در محیطی صمیمی و سالم، گاه پر تنش، تجربه ی حسی با هم نشستن، با هم
دیدن، با هم شنیدن، با هم دوست داشتن یا نداشتن، تجربه ای است که از ورای سیم ها و
کابل های الکترونیکی، میسر نیست..
بعد از پیام کمیته محلی که با تشویق زیاد شرکت
کنندگان روبرو شد، خانم ناهید شهیدیان خواهر زنده یاد حامد شهیدیان نام ثمینه
السادات طباطبایی را به عنوان برنده ی جایزه حامد شهیدیان اعلام کرد.
این جایزه در زمینه پژوهش های فمینیسم انتقادی از
سال گذشته در کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان ایران برقرار شده است. برنده ی امسال
در ایران ساکن است و متاسفانه نتوانسته بود در کنفرانس حضور یابد.
ثمینه السادات طباطبایی در سوم فروردین 1363 در
تهران متولد شد. دیپلم خود را در رشته ریاضی و لیسانس را در رشته نقاشی از دانشگاه
آزاد اسلامی اخذ کرد. موضوع پروژه پایانی وی بررسی و دوره بندی آثار نصرت الله
مسلمیان، نقاش معاصر ایرانی بود. ثمینه هم اکنون دانشجوی کارشناسی ارشد پرورش هنر
در دانشگاه علم و فرهنگ است. او در طراحی کتب مقطع راهنمایی برای سازمان کودکان
استثنایی ایران با این سازمان همکاری داشته است.
ثمینه طباطبایی برای مقاله ی "بررسی تصویر
زن در اثری از غزاله هدایت، هنرمند ویدیو آرتیست ایرانی" این جایزه را ازآن
خود کرد.
ثمینه طباطبایی در پیامش که به همین مناسبت به
کنفرانس ارسال داشته بود، از اینکه به عنوان برنده امسال جایزه حامد شهیدیان
شناخته شده، اظهار خوشحالی کرده بود و از زحمات مادرش و اساتیدی که در این راه به
او کمک کرده بودند و همچنین از خانم گلناز امین و ناهید شهیدیان و بنیاد پژوهش های
زنان برای این فرصت قدردانی کرد.
بخش جدید برنامه امسال معرفی کتاب
بود که به کتابهایی که در مورد زنان، برای زنان و به وسیله زنان نوشته شده بود
اختصاص داده شده بود.
در این بخش چهار کتاب معرفی شد، کتاب اول
"زنان در قصه ها و تاریخ" از شکوفه تقی بود. شکوفه تقی دارای فوق لیسانس
حقوق از ایران و فوق دکترا در مذهب شناسی از دانشگاه یل است.
کتاب دوم"مادام ایکس" اثر مهرنوش
مزارعی نویسنده شناخته شده ساکن لس آنجلس بود.
کتاب سوم"خاطرات خانم وزیر" اثر منصوره
پیرنیا که در ارتباط با زندگی و مرگ خانم فرخ روپارسا است.
کتاب چهارم کتاب دو جلدی"گریز ناگزیر"
بود که با همکاری میهن روستا، مهناز متین، سیروس جاویدی، ناصر مهاجر جمع
آوری شده است و روایت فرار 30 تن از جمهوری اسلامی است.
برنامه جمعه بعدازظهر با سخنرانی شری
موراگا Cherrie L Moraga از آمریکا آغاز شد.
شری موراگا، نمایشنامه نویس، شاعر، مقاله نویس و
آموزگار است. نمایشنامه ها و آثار او در سطح ملی مورد توجه قرار گرفته و جوایز
زیادی را به خود اختصاص داده اند. از جمله در سال 1996 بورس تخصصی هنرمندان تئاتر
تی سی جی، در سال 1993 بورس تحصیلی نمایشنامه نویسان تئاتر ان ای ا، دو جایزه از
طرف ذخیره نمایشنامه های جدید آمریکا، جایزه راکفلر هنرمندان ایالات متحده برای
ادبیات در سال 2007 و جایزه رزیدنسی هنرمند یادو را در سال 2008دریافت کرده
است.
شری کتاب "گرده ی من است نام این پل: نوشته
هایی از زنان رنگین پوست رادیکال" را مشترکا ویراستاری کرده است که برنده
جایزه کتاب پیش از کلمبوس در سال 1986 شد. از دیگر کتابهایش"عشق ورزی در
سالهای جنگ"، مجموعه سه نمایشنامه"آخرین نسل" و "در
انتظار فرصت ـ سیمای یک مادر همجنس گرا" (1997) است. او سه نمایشنامه
"قهرمانان و قدیسین و نمایشنامه های دیگر" (1994)، "واتسون ویل/
دایره در خاک" (2002) و "زن گرسنه" (2001) را به چاپ رسانده است.
امسال همچنین از شری موراگا مجموعه مقالات تازه ای به نام "نسخه برای آگاهی
چیکانا: نوشته هایی برای سده ی جدید" انتشار یافته است.
او بیش از ده سال است که در مقام هنرمند مقیم در
بخش تئاتر دانشگاه استنفورد کار می کند و همچنین در حال حاضر مسئولیت مطالعات
تطبیقی در نژاد و قوم را بر عهده دارد. او دروس نویسندگی خلاق ـ ادبیات چیکانو /
لاتین، هویت بومی در پراکندگی در هنر و نمایشنامه نویسی را تدریس می کند. شری
افتخار بنیانگذاری شبکه چیکانای بومی را دارد. شبکه ی چیکانای بومی شبکه ای از
چیکاناها است که در حوزه های دگرگونی اجتماعی از طریق تبادلات بین المللی، آموزشی،
سیاسی بومی، فعالیت معنوی و سازماندهی فعالیت های مردمان عادی کار می کنند.
بخشی از سخنرانی حسی شری موراگا را که چون نمایشنامه
ای آن را اجرا کرد، در زیر می خوانید:
. . . سالها پیش در یک میزگرد هنری در فستیوال
فیلم یهودیان در سانفرانسیسکو، به عنوان یک زن مکزیکی ـ آمریکایی از هویتم و از
احساس تعلق خاطرم به آب و خاک کشوری که در آن زندگی می کنم، آمریکا و در عین حال
از احساس بیگانگی و از دافعه ی جامعه و سیستم آمریکا نسبت به من (به خاطر رنگ پوست
و اصلیت مکزیکی ام) صحبت کردم. وقتی سخنران بعد از من (که یک مرد فلسطینی بود) در
جایگاه سخنرانی قرار گرفت، نخست مرا به حاضران نشان داد و بعد گفت؛ آنچه ایشان در
سخنانشان گفتند دقیقا وصف حال و هوای ما فلسطینیان در کشور خودمان است. . .
."
موراگا افزود: سیستم غالب بر جامعه آمریکا، و
بزرگتر از آن سیستم غالب بر سیاست جهانی و گلوبالیزاسیون، سعی در ادغام ملیت ها و
هویت های مردم و مخصوصا مهاجران به کشورهای غربی به یک "مجموعه"ی یک شکل
(بخوانید بی شکل) را دارد. این سیستم در نظر دارد با فراموش کردن و نادیده انگاشتن
خاطرات و هویت عمومی مردم، از آنها لشکری از شهروندان کلیشه ای بسازد. شهروندانی
که حتی از حقوق و ارج و قرب یک شهروند عادی ـ مثل آمریکایی ـ برخوردار نیستند و در
جامعه، احساس بیگانگی می کنند.
وی اشاره کرد جنبش های فمینیستی باید به خیل
مهاجران رنگین پوست نزدیک شده و مشکلات و احساسات آن ها را تشخیص دهند و با آن ها
آن گونه که هستند کار کنند و یاری شان کنند تا اعتماد به نفس خویش و توانایی احقاق
حقوق شان را تا حد ممکن به دست آورند.
او مهاجران و مخصوصا زنان مهاجر را که به محض جا
افتادن و یک رنگ شدن با جامعه میزبان "نوع خود" را فراموش می کنند
و در کشف و در نظر گرفتن مشکلات هم سنخ های پیشین خویش کوتاهی به خرج می دهند،
مورد انتقاد قرار داد.
موراگا به اهمیت آموزش و پرورش و تعلیم نسل جدید
و قرار دادن آنها در جریان واقعیات موجود در این زمینه اشاره کرد و گفت: سیستم
موجود هدفی جز بارآوردن عده ای با دید محدود؛ آنچه خود سیستم از آنها انتظار دارد،
ندارد و می داند همین نوع جهان بینی است که به درد روند و چرخش چرخ های سیاست های
موجود جهانی و گلوبالیزاسیون و نقشه های سیاستگذاران آن می خورد.
سخنران شنوندگان را به بذل توجه به فقر موجود و
خشونت در رابطه با مهاجران رنگین پوست فرا خواند و گفت: "زنان
غیرسفیدپوست" همه روزه و به طور مستمر از خانه و کاشانه شان در کشورهای موطن
خویش کنده می شوند و به اجبار به غرب و به آمریکا روی می آورند. بر جنبش های حق
طلبانه زنان و جنبش های فمینیستی است تا با برقراری ارتباط با آن ها و شناسایی و
ارزیابی و درک دردها و موانع سر راهشان در بازیابی هویت، و اعتماد به نفس شان یاری
و همراهی شان نمایند.
سخنان شری موراگا با تشویق بسیار زیاد شرکت کنندگان
روز اول کنفرانس که تعداد پرشماری را تشکیل می دادند، روبرو شد.
سخنران بعدی پرتو نوری علاء
شاعر، نویسنده، منتقد ادبی و عضو کانون نویسندگان ایران و کانون نویسندگان در
تبعید بود.
کار معرفی او
را هایده درآگاهی یکی از اعضای کمیته مشورتی بنیاد پژوهش های زنان ایران به عهده
داشت.
پرتو نوری علا در نوجوانی ازدواج کرد و با داشتن
دو فرزند تحصیلات دانشگاهی را تا دریافت مدرک فوق لیسانس در رشته های فلسفه،
روانشناسی و مدیریت خدمات اجتماعی ادامه داد. پرتو در ایران به عنوان کارشناس
برنامه ریزی در وزارت فرهنگ و هنر، مددکار اجتماعی در مرکز روان درمانی دانشگاه
تهران، مدرس نیمه وقت فلسفه در دانشکده هنرهای زیبا و ناشر کتاب کار کرد و پس از
آمدن به آمریکا در دادگاه عالی منطقه لس آنجلس مشغول به کار شد. پرتو، فعالیت های
هنری و ادبی را در کنار زندگی و تحصیلاتش ادامه داد. در چند تئاتر و فیلم سینمایی
از جمله "آرامش در حضور دیگران" ساخته ناصر تقوایی بازی کرده، چهار
مجموعه شعر به نام های: "سهمی از سالها"، "از چشم باد"،
"زمینم دیگر شد" و "سلسه بر دست در برج اقبال" از او منتشر
شده است. اخیرا نیز برگزیده ای از اشعار چهار کتابش به نام "چهار رویش"،
به دو زبان فارسی و انگلیسی، توسط انتشارات سندباد در لس آنجلس منتشر شده است. یک
نمایشنامه به نام "فردای میهن" و یک مجموعه داستان به نام "مثل
من" نیز از جمله کارهای منتشر شده ی او است. پرتو نوری علا از دهه 1970
تاکنون نقد ادبی و هنری نوشته و در سال 1994 از طرف نشر باران در سوئد به عنوان
بهترین منتقد سال برگزیده شد. کتاب دو نقد و مجموعه مقالات و نقدهای ادبی و هنری
او که در کتاب هنر و آگاهی منتشر شده است سال گذشته به چاپ سوم رسید.
پرتو نوری علا درباره "لزوم شکستن الگوی زن
سنتی در سینما" سخن گفت.
نوری علا در بخشی از سخنانش گفت: موضوع صحبت
امروز من درباره ضرورت شکستن تصویر سنتی ی است که از زن در سینمای ایران نمایش
داده شده و هنوز نشان داده می شود. . . . یکی از رشته های هنری که تأثیر فراوانی در
تغییر یا تثبیت باورهای ذهنی مردم یک جامعه دارد، هنر سینماست.
با تماشای فیلم های زیادی . . . به این باور
رسیده ام که جز در چند فیلم انگشت شمار ایرانی، در مابقی، تصویر زن، برداشتی
برآمده از فرهنگ سرکوبگر و مسلط پدرسالار است. به همین دلیل زن در اکثر فیلم ها ـ
بی حجاب یا با حجاب ـ تصویری کلیشه ای و سطحی از شخصیت و هستی ی واقعی ی زن، به
مثابه یک انسان سالم و کامل است. تصویری تحریف شده که از نگاه و ذهن و خواست مردان
برآمده است.
. . . تا زمانی که قالبها و الگوهای موجود هنری
شکسته نشود، و جهان از ذهن و نگاه و زبان ِ زن و مرد، هردو به نمایش درنیآید،
شخصیت واقعی و انسانی ی زنان و خواست ها و آرزوهای آنان و قدرت ها و قابلیت هایشان
نیز شناخته نخواهد شد.
البته باید توجه داشت نفوذ در عرصه ای که قرنها
مِلکِ طِلق مردان به شمار رفته است، کار چندان آسانی نیست و زنان باید هوشیارانه
دست به آفرینش هنر بزنند، زیرا ممکن است به علت نبودن نگاه و زبان زنانه، زنانی که
دست به کار هنری میزنند، ناآگاه، از همان نگاه و ذهن و زبان مردانه در خلق آثار
هنری ی خود استفاده کنند و چه بسا تلاششان به جای گشودن دریچههایی به سوی جهان
زنان که قرنها از نگاه ها غایب بوده است، باز به انتقال و تثبیت همان نگاه و
زبان پدرسالارِ سنتی منتهی شود.
او در ادامه به تصویر زن در سینمای ایران اشاره
کرد و گفت: تصویری که از زن ایرانی در اکثر فیلم های سینمایی ی قبل از انقلاب به
نمایش درمی آمد، تصویری بود سیاه یا سفید. فاحشه یا نجیب. رقاصه یا مادر. زن ِ
خودرأی و صاحب نظر، یا زن حرف شنو و بی کلام. اگر زنی مطیع شوهر یا پدر بود و از
خود عقیده ای نداشت و با بد و خوب زندگی در کمال خوش خلقی می ساخت کلا "زن
خوب" بود والا در زمره "زن بد" قرار می گرفت. البته همیشه امکان
چرخش "زن بد" به "زن خوب" وجود داشت. بویژه اگر "زن
بدی" که در حمایت مرد بدی بود، در کنف حمایت مرد خوبی درمی آمد، خود او نیز
باید که تبدیل به "زن خوب" می شد. اما از آن جا که چنین چرخشی نیازمند
دانش و آگاهی های ویژه ای است و کارگردانانی که توانایی ساختن و پرداختن شخصیت های
فیلم بویژه زنان را نداشتند، این چرخش را از طریق گذاشتن چادر به سر زن به اصطلاح
بد، نشان می دادند که تبدیل به زن خوب یعنی زنی مطیع و مُنقاد مرد می شد.
من در بررسی ی "نقش زن" در فیلم های
سینمایی مسعود کیمیایی، بطور مفصل درباره موضوعی که ذکر شد، نوشته و سخن گفته
ام. بنابراین در این جا نظرم بیشتر معطوف به سینمای بعد از انقلاب و چگونگی
ی تصویر زن در آن است.
. . . گرچه ظاهرا در فیلم های بعد از انقلاب به
علت حذف رقص و آواز در کافه ها، عرق خوری و لات بازی و بزن بزن جاهل ها، تحولی در
سینمای ایران رخ نمود و از ابتذال فیلم های فارسی کاسته شد، اما از نظر باورها و
الگوهای سنتی زن در فیلم ها تغییری کیفی به وجود نیآمد. چه در فیلم کارگردانانی که
ادعایی در زمینه نگرش فمینیستی نداشتند و چه آنان که خود را فمینیست می خوانند.
نوری علا سپس چند فیلم و
فیلمساز را به عنوان نمونه برای اثبات مدعای خود عنوان کرد و به زن در فیلم های
اولیه و بعدی مخملباف پرداخت و نگاه او را به زن سنتی خواند که نشانگر حقارت زن یا
محکومیت ازلی ی او نسبت به قوانین پدرسالار است.
نوری علا گفت: مخملباف
برای نمایش زایمان در فیلم دستفروش، یا در فیلم گبه، درست زمانی که زنی در
حال زایمان است، حیوانی ــ گاوی، گوسفندی ــ را نشان میدهد که در حال زایش است.
انتخاب این دو سوژه و این همزمانی به خودی خود اشکالی ندارد و حتی به قولی نوعی نزدیکی
ی انسان به طبیعت را نشان می دهد. اما مشکل آن جاست که مخلمباف، تصویرِ زن در حال
ِ زایمان را با حیوان در حال زاییدن یکی می کند. یعنی به جای نشان دادن تصویر زن،
تصویر گاو و گوسفند را نشان میدهد. دوربین روی صورت گاو تمرکز کرده است، اما
تماشاگر صدای نالههای زن را می شنود. سرانجام همزمان با تولد طفل زن، گوساله ی
گاو نیز به دنیا می آید. در فیلم «گبه» نیز در صحنه ای که زنی ایلیاتی در حال وضع
حمل است، مرغی تخم می گذارد و گوسفندی بره ی خود را می زاید. و تماشاچی به جای
دیدن طفل زن، حیوان متولد شده را میبیند. . . . نشان دادن تصویر گاو و گوسفند به
جای نشان دادن تصویر زن، چیزی نیست جز انتقال و تثبیت این باور قدیمی که از زنان
"جز كارهایى كه نزدیک به اعمال حیوانات است، نباید متوقع
بود."
در فیلم گبه مخملباف
درصدد است تا زندگی ی گذشته و رابطه ی عاشقانه ی زن و شوهری را به نمایش بگذارد که
اینک پیر و فرتوت شده اند. اما در این فیلم تنها زن ِپیر به صورت دختری جوان و
زیبا بازسازی میشود و پیرمرد به همان صورت شکسته و فرتوت باقی میماند. تماشاچی
شاهد مغازلات پیرمردی لقوه ای با دختری جوان (یعنی جوانی ی پیرزن) است و تنها چیزی
که عاید تماشاگر می شود تقویت این باور است که رابطه ی مردی پیر و زهوار دررفته با
دختری جوان، امری عادی و طبیعی است. یعنی دقیقا همان چیزی که جامعه پدرسالار
خواهان آنست. . . .تبلیغ چنین عقایدی از معتقدان به نظام ارزشی ی رژیم اسلامی دور
از انتظار نیست. اما مشکل اساسی آن جایی رخ می کند که زنان و مردان هنرمندی که
مدعی ی روشنفکری، نوآوری و طرفدار حقوق برابر زنان با مردان هستند، ناخودآگاه، به
همان دام افتاده و کلیشه های فرهنگی پدرسالار را در کارشان عرضه می کنند.
به طور مثال در همان
زمینه ی ترویج نظریه ی ازدواج زن جوان با مرد پیر، توجه شما را به فیلم «روسری
آبی» ساخته رخشان بنیاعتماد جلب می کنم. "روسری آبی" لقبی است که
پیرمرد کارخانه دار به دختر جوانی که کارگرِ اوست، داده است. "روسری
آبی" پدر ندارد، مادرش نیز معتاد و زندانی است. او که تنها نان آور خانه و
سرپرست برادر کوچکش است، برای گذران زندگی، باید سخت کار کند. پیرمرد کارخانه دار،
پس از مرگ همسرش تصمیم میگیرد با داشتن عروس و داماد و نوه و با وجود مخالفت
فرزندانش با "روسری آبی" که از دختران خود او جوانتر است ازدواج کند.
"روسری آبی" (بی آن که تماشاگر دلیلش را بداند) به پسر جوان و برومندی
که عاشق اوست اعتنا نمی کند و با رضایت با پیرمرد ازدواج می کند.
چرا "روسری
آبی" از پسر جوان عاشق صرفنظر می کند و با خرسندی به ازدواج با پیرمرد رضایت
می دهد؟ ممکن است کسانی که این فیلم را ندیدهاند تصور کنند دختر جوان به علت فقر
و استیصال و نگهداری از برادر کوچکش، علیرغم میل باطنی اش از پسر جوان ِ عاشق درمی
گذرد و به ازدواج با مردی که جای پدر اوست تن درمیدهد. اما در سراسر این فیلم،
خانم بنیاعتماد، عمدا یا سهوا، حتی یک لحظه حس نیاز و لاعلاجی را در دختر جوان
نشان نمیدهد.
خانم بنی اعتماد در این
فیلم ریشه یابی نمی کند، در پی ی یافتن دلیلی ملموس و آبژکتیو برای ازدواج دختری
جوان با مردی پیر که شاید از پدر خودش هم مسن تر باشد برنمی آید. معلوم نیست به
راستی چرا روسری آبی از جوان عاشق چشم میپوشد و با مرد پیری ازدواج میکند که نه
تنها پولی در بساط ندارد، که اعتبار و احترام اجتماعی ی خود را نیز از دست داده
است؟ آیا موضوع این رابطه و پیوند، عشق است؟ عشق در چه زبانی و به چه تعبیر و
الگویی؟
خانم بنی اعتماد در این
فیلم نه تنها موفق نشده است رنجی را به نمایش بگذارد که فقر دختران جوان را
بالاجبار به دام ازدواج های ناخواسته با مردان مسن می اندازد،که در جامعه ی بعد از
انقلاب ایران، زنان آگاهانه در صدد آشنا کردن زنان با حقوق انسانی خود هستند، -
آگاه یا ناآگاه- از نگاه و زبان مسلط مردانه، به تثبیت همان فرهنگ پدرسالارِ عقب
مانده و ترویج الگوی زن سنتی کمک کرده است.
عدم توجه به زبان تصویر،
متأسفانه یکی دیگر از زنان فیلمساز ـ تهمینه میلانی ـ را نیز به همان دام می
اندازد. گرچه با شناخت شخصی از تهمینه میلانی به یقین می توانم بگویم که او به
برابری ی زن و مرد در همه زمینه ها معتقد است، اما عدم آگاهی ی او از این که
کوچکترین اشتباهی در سینما، به راحتی می تواند منجر به القاء اندیشه ای ضد اندیشه
و هدف کارگردان شود، باعث شده تا آثار او که آشکارا در صدد شکستن الگوهای زن سنتی
است، به ضد خود یعنی تثبیت الگوی زن سنتی منجر شوند.
نوری علا سپس فیلم "دو زن" تهمینه
میلانی را بررسی کرد و گفت:
تهمینه میلانی در فیلم «دو زن» میکوشد تا
نابرابریهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی میان زن و مرد را در قالب الگوهای
جامعه ی پدرسالار به تصویر درآورد. او در نشان دادن این واقعیت کاملا موفق است...
اما میلانی در این فیلم، دو زن را در کنار هم قرار میدهد. فرشته فقیر اما باهوش و
مستقل، و رؤیای مرفه اما کم هوش و متکی. گرچه از نظر تصویری، سراسر فیلم به فرشته
اختصاص دارد و مدت زمان کوتاهی به رؤیا پرداخته میشود، اما به لحاظ تصویری و کنار
هم قرار دادن این دو زن در آغاز و پایان فیلم، تماشاگر به نتیجهای میرسد که شاید
هرگز تهمینه میلانی به آن نیندیشیده. . . که از کنار هم قرار دادن زندگی ی این دو
زن، آن هم از طریق سینما و تصویر چه نتیجهای حاصل میشود؟ آیا نتیجه نهایی این
نیست که خودِ زنان، ناتوان از ساختن سرنوشت خویش اند؟ بدبختی شان - حتی اگر باهوش
باشند- به علت نادانی ی مردانشان است و خوشبختی شان - حتی اگرکم هوش باشند- نیز
در رابطه با آگاهی مردانشان است؟ به زبان دیگر اگر مردی خوب از آب درآمد، زنش
هرقدر هم متوسط و بیعرضه باشد، میتواند موفق شود و به جایی برسد. و اگر مردی بد
از آب درآمد، هرقدر زنش با هوش و با استعداد هم باشد به جایی نخواهد
رسید؛ معادله ای غلط که در کل سینمای ایران – پیش و پس از انقلاب – همواره برقرار
بوده است.
اگر تهمینه میلانی این دو زن را کنار هم قرار نمیداد
و فقط زندگی فرشته را نشان میداد که چگونه در شرایطی غلط و غیرانسانی نابود می
شود، در آن صورت موفق میشد تا سیستمی زن ستیز را از طریق فیلمش به چالش بکشد.
بدون شک ترویج چنین الگویی، بویژه از طریق هنر، چیزی جز تحمیق زنان نیست.
نوری علا در پایان گفت: بیان هنری و بویژه زبان
سینمایی ظرافتهایی دارد که اگر به آنها عمیقا توجه نشود در غایت به تثبیت همان
الگوهای ثابت مردانه منتهی میشود و از درک مفهوم برابری زن و مرد دور میافتد.
بنابراین در درجه اول، این مهم بر عهده خود زنان است تا به ضرورت شناخت و شکستن
الگوی زن که طی قرن ها توسط مردان ارائه شده و به نگاه و ذهن خود زنان نیز رسوخ
کرده، پی ببرند و با خلق و آفرینش هنری، نه تنها به این افسانه ی موجود که خلاقیت
هنری مختص مردان است پایان دهند، که جلوه های دنیایی جدید را از نگاه و ذهن و زبان
خود به عرصه ی حیات بیفزایند.
سخنان نوری علا صف طویلی را در بخش پرسش و پاسخ
به وجود آورد، بعضی ها بررسی او را از فیلم های مخملباف منصفانه نمی دانستند و
انتقادهای دیگری مطرح شد و البته نوری علا پاسخ داد که ظرف بیست دقیقه نمی شود یک
تحقیق مفصل را ارائه داد و به دلیل کمی وقت او از بسیاری از نکات گذشته است.
بخش بعدی روز اول کنفرانس معرفی زن برگزیده سال
بود.
کمیته محلی خلاف عرف همیشه، زن برگزیده ی سال را
از پیش معرفی نکرده بود و در کتابچه ی معرفی سخنرانان و برنامه ها نیز نوشته
بودند"زن برگزیده ی سال در طول برنامه اعلام خواهد شد". در این خصوص هر
کس حدسی میزد. کسی به درستی نمی دانست امسال چه کسی را انتخاب کرده اند، و وقتی
فیلم مستند "مادران خاوران" پخش شد، بهترین انتخاب
امسال به نمایش گذاشته شد. اعضای کمیته خاوران عبارت بودند از میهن روستا، ناصر
مهاجر و گلناز امین. این فیلم مجموعه مصاحبه هایی بود که با چند تن از مادرانی که
فرزندانشان در تابستان 67 در جریان اعدام های دسته جمعی کشته شده بودند، انجام شده
بود که هر کدام از تجربه شخصی شان در آن دوران صحبت کردند و تصویری بسیار روشن از
شرایط آن زمان و کلا تاریخچه ای از گورستان خاوران در قتل عامهای سراسری زندانیان
سیاسی در سال 1367 را بسیار دقیق نشان دادند. این فیلم مورد استقبال بسیار زیاد
قرار گرفت.
بعد از آن گلناز امین لوح زن برگزیده ی سال را به
تمام مادران خاوران تقدیم کرد. پس از آن میهن روستا متنی را که ناصر مهاجر تهیه
کرده بود، خواند که بخش هایی از آن تکرار گفته های بیان شده در فیلم بود.
بخشی از متن اجرا شده توسط میهن روستا را در زیر
می خوانید:
"مادران خاوران" در معناى عام كلمه، به
زنانى گفته مىشود كه فرزندان و همسرانشان به فرمان رهبران جمهورى اسلامى و به
دست پایوران این نظام، كشته شدهاند؛ در دههى ٦٠ خورشیدى! مادران خاوران در
معناى خاص كلمه، زنانى را در برمىگیرد كه پسران، همسران و پدران چپگراىشان در
كشتار بزرگ زندانیان سیاسى در تابستان ١٣٦٧ اعدام شدند. پسوند خاوران
بدان سبب به نام مادران افزوده شده كه فرزندان، همسران و شوهران این زنان در تكه
زمینى در نزدیكى تهران كه خاوران نام گرفته، آرامیدهاند.
پس از برنامهریزى همهجانبهى بازوهاى سرکوبگر
جمهورى اسلامى در حملهى نهایى به "گروههاى متخاصم بالفعل"(حزب
دموكرات، كومله، سازمان پیكار در راه آزادى طبقهى كارگر، چریكهاى فدایى خلق-
اقلیت...) و سپس "گروههای متخاصم بالقوه (سازمان مجاهدین خلق ایران، چریكهاى
فدایى مستقل، رزمندگان، آرمان مستضعفین، راه كارگر و...)"كه هدف آن ریشهكن
ساختن مخالفان جمهورى اسلامى، نابود نمودن ته مانده هاى آزادىهاى سیاسى برآمده
از انقلاب بهمن ١٣٥٧ و جایگیر كردن نظام واپسگراى اسلامى بود، تدارك گورستانى براى
هزارها هزار "ملحد"، "مرتد" و "كافر"ى كه مىبایست
از بین مىرفتند، در دستور كار دولت قرار گرفت. جمع بست نشست مشورتى نخستوزیر
محمد على رجایى با شمارى از وزیرانش، شهردار تهران و نیز چند تنى از كارشناسان
شهرسازى در روز ١٣ خرداد ١٣٦٠، به این قرار بود:
"حدود
یك سوم وقت جلسه به این موضوع اختصاص مىیابد كه گورستان جداگانهاى براى كافران
احداث شود. یكى از محلهایى كه پیشنهاد مىشود، جنوب پادگان فرح آباد- كه گورستان
ارامنه و یهودیان در آن جا قرار دارد- بوده است. در آخر، تعیین محل گورستان به
شهردار واگذار مىشود كه سریعا هر كجا را كه صلاح مىداند به این كار تخصص
دهد."
گزینش یك تكه زمین سى متر در شصت متر در خاتونآباد،
در مسیر جادهى خراسان، در پانزده شانزده كیلومترى تهران كه گویا در گذشتههاى
دور نیز گورستان بوده و پس از ایجاد بهشتیهى یهودىها در سال ١٣١٥ متروك
مانده، و با برپایى گورستان ارمنىهاى و سپس گورستان هندىها- كه شمارى از
تفنگداران هندى ارتش انگلستان را در دو جنگ جهانى اول و دوم درخود جاى داده است-
بىحكمت نبود و توجیه شرعى داشت: پیروان این دینها همه بیرون از امت مسلمان قرار
داشتند و در زمرهى "كفار" به شمار مىآمدند. از نگاه سران و گردانندگان
جمهورى اسلامى، چپگرایان نمىبایست در گورستان مسلمین به خاك سپرده شوند، كه جایشان
به دیدهى آنان در" كفرآباد"است یا "لعنتآباد" یا "پرتآباد"،
كافرستان!
. . . .
پذیرش قطعنامهى ٥٩٨ ملل متحد از سوى جمهورى
اسلامى در ٢٧ تیر ماه ١٣٦٧ و برقرارى آتش بس میان دولتهاى حاكم بر ایران و عراق،
به بهاى سنگینى براى زندانیان سیاسى ایران تمام شد. بررسى موشكافانه واقعیتها
هر گونه ابهامى را از میان برمىدارد كه جمهورى اسلامى از پیش تدارك آن را دیده
بود كه "در صورت پیروز نشدن در جنگ و پذیرش صلح، خود را از شر زندانیان سیاسى
ى مقاوم رها كند تا كه در افق ناروشن پس از صلح و بازنگرى بر رشتهاى از مسائل
اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و حتا سیاست خارجى، و در صورت روبرو شدن با وضعیتى بحرانى
و پیشبینى ناشده، غافلگیر نشوند و قافیه را نبازند." این همانى آتش بس با
نوشیدن جام زهر در گفتار ٣٠ تیر آیت الله خمینى، اعتراف آشكار بنیانگذار و
رهبر جمهورى اسلامى ایران به شكست در جنگ با صدام حسین بود، چشم پوشیدن از
"فتح كربلا" به عنوان سكوى پرشى براى گسترش انقلاب اسلامى در منطقه
همچون پیششرط بازآفرینى "ام القراء مسلمین".
***
مادرها پس از آگاه شدن از كشتار بزرگ زندانیان
سیاسى ایران در تابستان ١٣٦٧، خبر را به خارج از كشور مىرسانند. جمعیتهاى
ایرانیان تبعیدى نیز هر یك به فراخور خود مى كوشند خبر را بازبتاباند و آن را در
اختیار رسانهها و عفو بینالمللى، انجمنهاى حامى حقوق بشر و حزبهاى چپگراى
اروپایى و آمریكایى قرار دهند.
از این پس فعالیت دسته جمعى خانواده ها مضمون
تازه اى به خود مىگیرد. آنها براى آگاه شدن از محل خاكسپارى جگرگوشگان شان،
به دست آوردن وصیت نامه ها، ساك لوازم آنها و و و در گروه هاى چند نفرى
به اوین، قزل حصار، دادستانى مىروند و نیز به سراغ مقامات مملكتى. در
مراسم یادبودها كه در خانه ها و بیشتر به صورت خصوصى برگزار مىشود هم شركت مىكنند.
از این رهگذر است كه بیش از پیش به هم نزدیك مىشوند.
وقتى خبر پخش مىشود چپگرایانى كه در
جریان كشتار بزرگ جان خود را از دست داده اند در گورستان خاوران به خاك داده شده اند؛
خانواده ها به آنجا مىشتابند. آنها برآمدگىخاك را مى بیند و تلهاى بزرگ و
كوچك را نیز. گورها دسته جمعىاست! در ٤ كانالى كه در دو سوى گورستان تعبیه
شده، برآمدگى زمین چشمگیرتر است.
از آن پس خانواده ها هر شب جمعه به خاوران
مىروند؛ با چه مكافاتى. گروه پاسدارانى كه به تازگى در نزدیكى گورستان
استقرار یافته اند، اتوموبیل ها را در نزدیكى گورستان بازرسى مىكنند. خانواده
ها را سین جیم مىكنند، توهین و تحقیر مىكنند و حتا در درون گورستان هم دست از
اذیت و آزارشان برنمىدارند. علامت هایى را كه به یاد عزیزان شان در این جا و آن
جا بر زمین فرو برده اند، لگدكوب مىكنند. گل هایى را كه از بازار گل رضا در
سر راه خریده اند، پرپر مىكنند و به دور مىریزند. سر به دنبال این سالخوردگان
مىگذارند كه هر چه زودتر از محل دفن عزیزان شان دلكنند و آن جا را ترك گویند.
به رسمیت شناخته شدن واقعیت گورستانى به نام خاوران،
خانواده ى جان باختگان چپگرا را در موقعیتى خطیر قرار مىدهد. از این پس آنان
در جایگاه نگهبانان این نماد ایستادگى در برابر خودكامگان اسلام گرا قرار مىگیرند
و امانت دار مهمترین سند جنایت استبداد دینى در ایران مىشوند.
این واقعیت بر سردمداران و كارگزاران جمهورى
اسلامى پوشیده نبوده است. آنها هم آگاه بوده اند كه باید این سند بزرگترین
جنایتشان را به نحوى از انحاء از بین ببرند و صورت مسئله را به كلى پاك كنند.
مادر ریاحى تعریف مىكند:
" هزار بار آب آن جا را قطع كردند، نگذاشتند
كه ما كمى آب برداریم. دستشویى بود، خراب كردند. سایه بود، خراب كردند. هزار بار
ارمنىها، بهایىها دور تا دور آنجا را درخت كاشتند، این ها رفتن، كندند،
انداختند دور. مىگفتند اینها كافرند و نباید هیچ امكانى داشته باشند... چه آنها
كه در زندان بودند شكنجه دیدند، چه پدر و مادرهاى بیرون. یه وقت ما رو یا بچهها
مونو مىگرفتند، مىبردند كمیتهى هرندى تو شاه عبدالعظیم. یك شب، یك روز نگه مىداشتند
و تشنه و گشنه ولمون مىكردند. از بس كه ما رو مىبردند گفتیم پس بابا جان ما را
هم نگهدارید و این قدر نبرید و بیآورید… یه روزى سالگرد اعدام یكى از بچه ها بود.
دیدیم كه ریخته اند از اوین و زنهاى پاسدار را آورده اند براى تفتیش ما. گفتند
كه به خط بایستید. همه به خط سرخاك ایستادیم. زنها سوا، مردها سوا. همه را دونه
دونه شناسایى كردند. بعد گفتند خانوادهى چهرازى بماند. از ٦ صبح تا ٤ بعد از ظهر
چله تابستان آنجا بودیم. یك روز هم رفتیم باز طرف خیابان معلم؛ كمیته اى
بود رفتیم آنجا. همهى ما را به سالن آمفىتاتر كمیته بردند، در را بستند و
گفتند: یكى یكى باید بگویید اسم بچه هاى تان چیست؛ اگر نگویید ما ملاقات ها را
قطع مىكنیم. گفتیم اسم فامیل و همه چیزهاى بچه هاى ما را مىدانید. مىخواهید
ملاقات ها را قطع كنید، قطع كنید. بالاخره آنجا باز ما را اذیت و آزار دادند و تا
غروب تشنه و گشنه نگهداشتند و غروب ما را بیرون كردند.
ما مادران هم جمع مىشدیم، پنجاه شصت تا مىرفتیم
دادگسترى بلكه كسى آنجا به داد ما برسد. جوابى به ما نمىدانند. مىرفتیم مجلس ما
را راه می دادند... می رفتیم تو هر اتاقى می دیدیم یه آخوند نشسته است. مىرفتیم
تو مىگفتند بچه هاى شما آدم مىكشند. هر وقت مىرفتیم ملاقات یه جور شكنجه و
اذیت و آزار به ما مىكردند. به عناوین مختلف ما را شكنجه دادند. اذیت كردند.
دادگسترى مىرفتیم؛ وقتى مردم صف ما را مىدیدند، مىگفتند این جا گوشت میدن، اینجا
مرغ میدن. مىگفتیم، نه. یه خانمى بود خانم اللهى. همیشه مىگفت ما خون بچه هامون
رو دادیم. وایسادیم جواب بگیریم كه قبرشون كجاست. ما را متفرق مىكردند، بیرون مىكردند.
. ."
مادرها اذیت و آزارها را تاب مى آورند و میدان
را خالى نمىكنند. به گفته مادر لطفى " ما هر سال ١٠ شهریور حلوا درست مىكنیم
و خاوران را غرق گُل مىكنیم؛ البته مى آمدند و اذیت مىكردند. شیشه ى ماشین ها
را مى شكستند و مادرها را مى زدند و بیرون مىكردند." و این چنین بود كه
خاوران به گلستان خاوران تبدیل
شد.
... این گلستان را باید از بین مىبردند، به هر
بهانهاى. در خرداد ماه ١٣٨٤ماموران وزارت اطلاعات جمهورى اسلامى به سراغ مادران
خاوران مىروند و به آنها مىگویند: طرحى در دست دارند "براى ساماندهى
گورستان" خاوران و تبدیل آن به گورستانى همچون دیگر گورستانها.
فرزانه راجى، خواهر فرشید راجى كه در ١٧ مهر سال
١٣٦٠ درست هفده روز پس از دستگیرىاش در خاوران به خاك داده شد، وقتى خبر
"ساماندهى خاوران" را مىشنود، دچار نگرانى مىشود:
به خودم گفتم... اضطرابت از چیست؟ اضطرابم از گور
بی گور شدن اوست و نه از ناپدید شدن قبرش. آن چه مرا مضطرب مىكند ناپدید شدن خودش
است؛ خاطره اش است و پاك كردن اسمش از صفحه ى تاریخ. و مىدانم اگر بخواهند این
كار را بكنند، او خودش قادر نیست كارى بكند. تمام بار حفظ اون نام به عهده ى من
است. حفظ صفحات و یا حتا كلماتى از تاریخ... مىگویم نام عزیزان ما را از صفحه ى
تاریخ خط نزنید. حتا اگر جاى كافى براى گذاشتن سنگ قبر براى همه آنان نیست، اصلا
سنگ قبر را فراموش كنید، بیاید و اسامى اعدام شدگان و مبارزین دفن شده در آن
گورستان را بر لوحى در كنار در و یا بالاى هر كانالى كه در هر كدامش ده ها جوان
به خاك خفته اند، بنویسید. و بعد تمام آن گورستان را تبدیل به گورستانى كنید براى
بازى بچه هاى شان و قدم زدن خواهران، برادران، مادران، پدران و همسران و
فرزندانشان. آنها مىتوانند به یاد عزیزان شان گلهاى آن گلستان را ببویند، اگر
واقعا هدف انسانى در كار است. اگر كه نیست ترجیح ما این است كه گورستان را به همان
شكلى كه هست حفظ كنیم."
. . . با یك چنین نگرشى بود كه خانوادهى اعدام
شدگان گلزار خاوران در ٥ شهریور ١٣٨٤ اطلاعیه اى دادند و اعلام كردند:
ما خانواده هاى اعدام شدگان گلزار خاوران اعلام
مىداریم كه عزیزان ما در گورهاى عادى و به روش معمول فوت و دفن نشده اند كه
بتوان محل دفن آنان را به شكل عادى قطعه بندى كرد، بلكه بسیارى از این
عزیزان در گورهاى دسته جمعى مدفون شده اند. همچنین اعلام مىداریم، در صورت
نیاز به سازماندهى گلزار خاوران، ابتدا لازم است نام و نشان، چگونگى و زمان اعدام،
چگونگى و محل دفن تك تك این عزیزان مشخص گردد، پس از آن خود خانواده هاى قربانیان
در مورد بازسازى گورستان اقدام خواهند كرد.
بخش بعدی کنفرانس، گشایش نمایشگاه
هنری بود. در این نمایشگاه آثار نقاشی، عکاسی، کارهای دستی، مجسمه
و. . . هنرمندان زیر به معرض نمایش گذاشته شده بود: شهره قنبری، ژاله اعتماد،
سیمین میکده، جلالی، فرین رحیمی، آذر گل آرا، مهشید مدرس، منظر رسولی، هاله معنوی،
شهلا سپهر بی بی، نسرین فر، نیلوفر هویدا، یاسمین موازخان، سودابه معمارزاده، مریم
نقشینه، لیلا پازوکی، نشاط رضایی، آفرین رحمانی فر، نگین شریف زاده بوشهری، مژده
شیخ رضایی و آویده یغمایی ثمردار، آویده زاهدی.
کنسرت گروه لولی با خوانندگی گلرخ جهانگیری و ویلن
میشا رفیعی به دلیل نقص فنی دستگاه پخش ناتمام ماند و به روزهای بعد موکول شد.
بخش پایانی روز جمعه نمایش "در سوگ
کاظم اشتری" نوشته ی سپیده خسرو جاه و بازیگران گروه داروگ بود.
گروه داروگ که در سال 1985 در شهر برکلی آغاز به
فعالیت کرده، نقش مهمی در زندگی فرهنگی ایرانیان مقیم این منطقه بازی کرده است.
این گروه در سال 1994 خود را به عنوان یک بنیاد هنری غیرانتفاعی در کالیفرنیا ثبت
کرد و با این کار قادر شد که دایره فعالیتهای تئاتری خود را گسترش دهد. هدف داروگ
همیشه به روی صحنه آوردن نمایش هایی بوده که رابطه ای زنده با هویت و فرهنگ ایرانی
دارند. این گروه تا به حال حدود پنجاه نمایشنامه به زبان فارسی اجرا کرده که نیمی
از آنها نوشته و یا برگردان اعضای گروه بوده اند. با درآمیختن و نزدیک شدن هر چه
بیشتر جامعه ایرانیان با جامعه و فرهنگ گسترده تر در آمریکا، گروه داروگ نیز
از پانزده سال گذشته به ارائه اجراهای دو زبانه و یا به زبان انگلیسی پرداخته و تا
به حال نمایشنامه های ایرانی بسیاری را به این زبان اجرا کرده است. بازیگران نمایش
بلا واردا، شادی یوسفیان، سپیده خسرو جاه و منصور تائید بودند و کارگردانی آن را
حمید احیا عهده دار بود. این تئاتر با استقبال بسیار زیاد تماشاگران همراه بود.
بازیگری بسیار ماهرانه بلا واردا به این تئاتر ویژگی خاص داد.
شنبه 5 جولای
برنامه روز دوم با پیام گلناز امین
آغاز شد. گلناز امین بنیانگزار بنیاد پژوهش های زنان ایران است. فشرده ای از پیام
او را در زیر می خوانید:
از وقتی که موضوع این کنفرانس تعیین شد، در این
فکر بودم که واقعا نیازهای مبرم زن ایرانی در دوران کنونی چیست؟ در جریان مطالعه
در برابر این سئوال قرار گرفتم که قبل از هر چیز باید زن ایرانی را تعریف کنم. این
کار را از زندگی روزمره و رابطه های شخصی ام سرگرفتم. از مادر 84 ساله ام که در
خانه ی سالمندانی زندگی میکند که ارامنه ی بوستن ایجاد کرده اند. خانه ی
سالمندانی که او در آن زندگی میکند از هر جهت خوب و مناسب است. اما هر روز
که به دیدار او نمیروم دچار عذاب وجدان میشوم. هر روز که به دیدار او میروم
نمیدانم فردایی هم در کار هست یا نه؟ و هر روز به خود میگویم چقدر
من و زنان نسل من در فکر تأمین نیازهای روحی، عاطفی، معنوی و مادی سالمندانی هستیم
که دور از خانه و کاشانه و در غربت به دنبال فرزندانشان کشیده شده اند و چند
صباحی بیشتر از عمرشان باقی نمانده است. آنها حتی از گفتگو به زبان مادری در
پیرانه سری محرومند. آیا ما قادر نیستیم شبکه ای از زنانی که وقت و امکان آن را
دارند که به نیازهای هموطنان سالخورده شان در مهاجرت برسند، که همانا چند بار
ملاقات در ماه و گفتگو به فارسی با آنهاست، به وجود آوریم؟ خانه سالمندانی که مادر
من در آن زندگی میکند را عده ای زن ارمنی به راه انداخته اند. زنانی که دو سه
نسل قبل از ما به آمریکا مهاجرت کردند و راه و چاه زندگی در آمریکا را یاد
گرفته بودند. این زنان به دنبال راه انداختن یک کسب و کار موفق نبودند؛ بلکه میخواستند
خانه ی مناسبی برای مادران و پدران شان بسازند که جایگزین خانه ای باشد که از آن
رانده شده اند.
اما درباره ی نیازهای مبرم زنان وطنم در داخل
کشور: دربارهی این موضوع هم وقتی فکر میکردم اولین چیزی که به ذهنم خطور کرد این
بود که آیا میتوانیم از نیاز مشترکی برای زنانی که به گروه های مختلف اجتماعی،
فرهنگی، دینی و قومی تقسیم شده اند صحبت بکنیم؟ آیا نیازهای یک زن کرد با نیازهای
یک دختر دانشجوی جوان مرفه تهرانی، یکی است؟ آیا نیازهای یک زن بهایی با نیازهای
یک زن حزب الهی یکی است؟ آیا نیازهای یک زن ثروتمند، مشابه نیازهای یک زن فقیر
است؟ زمان زیادی برای این که جواب سئوالم را بیابم صرف نکردم؛ چرا که دیدم این
زنان در عین آن که نیازهای خاص مربوط به گروه خاص اجتماعی خود را دارند که باید به
رسمیت شناخته شود، نیازهای مشترکی هم دارند. اما این نیازهای مشترک آنها به عنوان
زن چیست؟ گفتن این که زنان ایرانی(جز اقلیت کوچک زنان متعصب اسلامی) خواستار
حقوق مشترک با مردان هستند، حرف تازه ای نیست. بیش از یک قرن است که زنان و مردان
روشن و متجدد ایران، تأمین حقوق برابر زن و مرد را یکی از نیازها و مشخصههای
اساسی تحول و ترقی جامعه ی ایران از یک جامعه ی سنتگرا به جامعه ای مدرن
دانستهاند.
. . . جنبش زنان ایران هم درتمام طول این سالها
بر حقوق برابر زن و مرد و اعتلای این حقوق تأُکید داشته است و حالا چند سالی است
که می بینیم از میان زنان و برخی مردان طرفدار جمهوری اسلامی، افراد و نشریاتی
موجودیت پیدا کرده اند که مشخصا از اصل برابری حقوق زن و مرد طرفداری میکنند.
این امر البته باعث شده که مبارزهی زنان ایرانی جهت تغییر حقوق نابرابر و رفع
بعضی تبعیضها، انعکاس بیشتری پیدا کند. جنبه های گوناگون این نابرابری حقوقی که
نابسامانیهای اجتماعی بسیاری به بار آورده، به درجات گوناگونی مورد بحث و گفتگو
قرار گرفته اند: مانند طلاق، حضانت فرزندان، حدود، قصاص، دیه ی نابرابر، سنگسار
و و و. که بهتر میدانم در این کوتاه سخن از آن بگذرم. فقط به این بسنده می کنم که
در لایحه ی مجازات اسلامی که اخیرا به مجلس هشتم ارائه شده، نه تنها هیچ یک از
این مجازات ها حذف نشده که با شرح و بسط بیشتری تصویب و حتی بُرندهتر از پیش
شده. شاید به همین علت باشد که امام جمعهی محترم شیراز آیتاله محیالدین حائری
شیرازی اخیرا در خطبهی نماز جمعه فرمودهاند: نیروی انتظامی میتواند بخشی از
امنیت را برای زنان فراهم کند، اما بخش دیگری از امنیت نیز به عهدهی خود زنان
است. . . همانطور که برای برقراری امنیت اموال خود، در و قفل محکمی میگذاریم،
زنان نیز برای برقراری امنیت خود، باید حجاب را رعایت کنند. . . اگر کسی با پوشش
خود موجبات تحریک دیگران را فراهم آورد، خودش امنیت خود را از بین برده است.

فکر نمیکنم لازم باشد دربارهی فرمایشات آقای
امام جمعهی شیراز اظهار نظری کنم، اما دربارهی مسئله ی حجاب که در تمام طول عمر
جمهوری اسلامی یکی از مهمترین مشکلات زنان و همچنین ـ حکومت گران ـ بوده،
باید به یک موضوع بسیار مهم اشاره کنم.
مسئله ی حجاب که به نظر من به مسئله ی آزادی
پوشش مربوط میشود و در نتیجه یکی از حقوق اولیه ی انسانهاست در این یک سال
گذشته، به باور من به شکل بسیار جالبی مطرح شده است. میدانیم که اولین
جنبش اعتراضی که پس از انقلاب 1357 به وجود آمد، به خیابان آمدن زنان بود. در
تمام طول این سال ها هم زنان متجدد به اشکال گوناگونی با حجاب اجباری جنگیده اند،
تا جایی که پدیده ای به نام «بد حجابی» در جامعه ی ما به وجود آمده است. زنان
سکولاری که در ایران زندگی میکنند هم ، از زمانی که امکانی برای اظهار عقیده پیدا
کردند به نقد سیاست حجاب اجباری، پرداختند. دربارهی این مسئله مطالب زیاد و قابل
توجهی نوشته شده که فکر میکنم به نوبه ی خود در تجدید نظر برخی از
زنان اسلامی نسبت به حجاب اجباری موثر بوده است. اما، در کمپینهایی که در این چند
سال گذشته در ایران شکل گرفته و از پشتیبانیهایی در خارج از کشور برخوردار بوده،
متاُسفانه مسئله ی رفع حجاب اجباری و آزادی پوشش به عنوان یکی از نخستین حقوق
زنان مطرح نشده و اگر هم شده، به عنوان موضوعی حاشیه ای مطرح شده؛ آن
هم نه در سیاست عملی، بلکه در برخی نوشته های نظری. به راستی وقتی به مجلات
و نشریاتی که دوستان و خواهرانم با زحمت زیاد و پذیرش مخاطرات فراوان در ایران چاپ
میکنند، نگاه میکنم، این احساس به من دست میدهد که گویا ما زنان به واقعیت
تغییرناپذیر حجاب اسلامی در جمهوری اسلامی، تن داده ایم. اتفاق مهم
سال گذشته که باید نسبت به آن بسیار حواسان جمع باشد این بود که تعدادی از
زنان که سکولار نبودند و حتی از حاکم زادگان بودند و یا در کنار جناحی از حاکمان
ایستاده اند، پرچم مبارزه با حجاب اجباری را برداشته اند. نوشته ی شادی صدر
حقوق دان و سخنران کنفرانس سال 2001 ما در سوئد، تحت عنوان «چرا جنبش زنان به
مسئله ی حجاب نزدیک نمیشود؟» یکی از صادقانه ترین روایت هایی است که
درباره ی جنبش زنان ایران و مسئله ی حجاب از اسفند 1357 تا به کنون خوانده ام.
و مقالهی دیگر، نوشتهی فاطمه ی صادقی است تحت عنوان حجاب. این
مقاله شایسته ی تحسین است و من با جرئت میگویم تاکنون چنین مقاله ای
درباره ی حجاب زن در ایران، کوششهای بی نتیجه درباره ی اجباری کردن آن و ضرورت
لغو حجاب اجباری، نخوانده ام. این مقاله هنوز ما را به جنبهی مهمی از طبیعت
جمهوری اسلامی هدایت نمیکند و آن جنبهی زن ستیز این نظام است که کارکردی
فراقانونی داشته است. تحقیر و توهین جنس زن، نسبت دادن هر بدی و زشتی به ما زنان،
کوشش برای جدا کردن ما از مردان و به وجود آوردن آپارتاید و جدا سازی جنسی را در
تمام این سالها با گوشت و پوست و
استخوان مان تجربه و تحمل کرده ایم.
فکر میکنم به راحتی میتوانیم نتیجه بگیریم که
زنان ایران از هر قشر، طبقه، گروه قومی و دینی ای، با هم توافق داشته باشیم که زن
ستیزی جمهوری اسلامی یکی از مهمترین موانع ترقی زنان ایران است و از نیازهای مبرم
جامعه، مبارزه با این سیاست ویرانگر و ضد انسانی است و این مبارزه را
هماکنون در اشکال گوناگون در پیش چشم داریم. از مبارزه برای لغو حجاب اجباری که
قبلا به آن اشاره کردم گرفته، تا کمپین برای لغو سنگسار تا کمپین برای حقوق برابر
تا کمپین یک میلیون امضاء و مبارزه ای که به انواع مختلف برای به وجود آوردن یک
دولت لائیک و سکولاریزه کردن جامعه در جریان است و من حرف عفو بین الملل را تائید
میکنم که امروز زنان ایران در پیشاپیش جنبش برای دمکراسی در ایران قرار گرفته اند.
بهای آن را البته همه روزه و چه سنگین میپردازند
از جالب ترین تفاوت هایی که در این چند سال
گذشته به وجود آمده، شکل واکنش جوان دختران ما است به زورگوییها و اجحافات و سوء
استفاده ها.
و حالا که صحبت به مبارزهی زنان و زنان مبارز
رسیده، از خود میپرسم نسل جوان ما که با تبعیض های علیه زنان مبارزه میکند و
امیدوارم که این مبارزه به مبارزه علیه هر گونه تبعیض تبدیل شود، چقدر درباره ی
پروین دولت آبادی، ژاله اصفهانی، شوشا گاپی و مریم فیروز میدانند؟ این زنان را که
در سال گذشته از دست دادیم، هر یک به سهم خود و در نوع خود در تغییر مناسبات جنسیتی در
ایران و ارتقاء مقام زن چه کوشش ها که نکرده اند و چه زجرها که نکشیده اند.
پروین دولت آبادی از پیشگامان شعر کودک در ایران
بود که در این 30 سال گذشته چه کم از او خواندیم و شنیدیم.
ژاله اصفهانی که مفتخرم در کنفرانس سال 2002
بنیاد در دنور بزرگداشتش را گرفتیم، عمری را در تبعید زندگی کرد و تا آخر عاشق
ایران ماند و در راه «بهروزی مردم سرزمینش و سربلندی زن ایرانی کوشید.»
شوشا گاپی عصار نیز که باز مفتخرم سخنران کنفرانس
سال 1992 بنیاد در لس آنجلس بود و یکی از انگشت شمار زنان نویسنده و آواز خوان
ایرانی به زبان انگلیسی، با حفظ هویت ایرانی زندگی خود را به پایان رساند.
مریم فیروز به همهی رفاه و امتیازات خانوادگی
خود، که یکی از سرشناس ترینهای ایران بودند، پشت کرد و تا پایان عمر به راهی که
میپنداشت به عدالت اجتماعی منجر میشود، وفادار ماند. او اولین زن ایرانی ست که
در کمیتهی مرکزی یک حزب سیاسی عضویت پیدا کرد.
مایلم سخنم را با ارجگذاری و احترام به زنانی
پایان دهم که زنده اند و برگزیدهی نشست امسال ما. از مادران خاوران سخن میگویم.
از شیر زنان داغ دیده ای که با مبارزه و مقاومت خستگی ناپذیر خود، خاوران را به
گلزاری تبدیل کردند و نگذاشتند یاد فرزندانشان که از بهترین فرزندان ایران ما
بوده اند، به فراموشی سپرده شود. تلاش و کوشش آنها را سرمشقی کنیم برای از یاد
نبردن و مبارزه برای تحقق نیازهای مبرم زن ایرانی و ایستادگی در برابر همه ی
تبعیضاتی که به مادران ما، خواهران ما و خود ما، روا شده و میشود.
اولین میزگرد امسال، میزگرد خاورمیانه با عنوان "تاثیر
شرایط فعلی جهان بر موضوع جنسیت و حقوق زنان در خاورمیانه چیست؟" و
گرداننده ی آن ملیحه رزازان و سخنرانان آن دنیا ضیایی (کانادا)، نادیا العلی استاد
عراقی از انگلستان و امل امیره استاد فلسطینی از آمریکا بود. (گفت وگوی جداگانه ای
درباره این میزگرد را با ملیحه رزازان در همین شماره ی شهروند می خوانید.)
دنیا ضیایی در حال حاضر
در رشته علوم سیاسی در دوره فوق لیسانس دانشگاه یورک تورنتو تحصیل می کند و بویژه
به زمینه های اقتصاد سیاسی و مطالعات زنان گرایش دارد. وی در تحقیقات فوق لیسانس
خود از دیدی فمینیستی به اقتصاد سیاسی ایران پرداخته و به طور خاص تاثیر متقابل
بازسازی نئولیبرالی و اسلام سیاسی بر روی کار و جنسیت در ایران را مورد مطالعه
قرار می دهد. دنیا ضیایی مدرک لیسانس خود را از دانشگاه تورنتو، در رشته های علوم
سیاسی و مطالعات خاورمیانه دریافت کرد. او در طول دوران تحصیل خود همچنین در زمینه
های مطبوعاتی فعال بوده است، از جمله به مدت یک سال و نیم سردبیری مجله مطالعات
خاورمیانه دانشگاه تورنتو را به عهده داشته و با بخش انگلیسی شهروند و مجله شهروند
جوان نیز بیش از یکسال همکاری کرده است.
در حال حاضر با گروههای دانشجویی در زمینه های
مقابله با فعالیتهای سربازگیری ارتش کانادا در محیط دانشگاهی و نقد و بررسی نقش
دولت کانادا در ارتباط با امپریالیسم جهانی و آگاهی رسانی در این رابطه فعالیت می
کند. او ده سال پیش در سن دوازده سالگی به همراه خانواده از ایران به کانادا
مهاجرت کرد.
دنیا ضیایی درباره ی "اقتصاد سیاسی از
دیدگاه فمنیستی در ایران پس از انقلاب: در جهت راهیابی نوین در تحقیق" سخن
گفت. ترجمه ی فارسی بخشی از سخنان دنیا ضیایی را در زیر می خوانید:
افزایش مناقشات بنیادگرایی اسلامی پس از انقلاب
1979 همراه با تلاشهای بازسازی اقتصادی به سبک نئو لیبرالی، فمنیست های ایران
را با چالش های اساسی مواجه کرده است. این دو پدیده ی همزمان به بهترین
شکلی در چهارچوب ماتریالیسم تاریخی فمنیستی، یا به عبارت دیگر سیاست های
فمنیستی که اساس ماتریالیستی و تاریخی مردسالاری را جدی می گیرد، تئوریزه می
شوند. بویژه در مضمون هژمونی کاپیتالیستی جهانی و طبیعی دانستن ارزش های
سرمایه، هم اکنون بیش از هر زمان دیگر، تمرکز بر سیاست و اقتصاد سرمایه و
اتخاذ سیاست های فمنیستی ضد سرمایه ضروری است.
اگرچه پاسخ به سؤال مربوط به طبیعت سرکوبی زنان
در ایران پس از انقلاب اسلامی موضوع کار تعداد بسیاری از جستارگران بوده است، اما
بیشتر این مطالعات نتوانسته اند رابطه ی اساسی میان جنسیت و اقتصاد را
تئوریزه کنند. چنین مطالعاتی، در بیشتر موارد، از ارایه ی دلایلی مبنی بر ادامه ی
مردسالاری به خاطر مادیات (اقتصاد) عاجز بوده اند. اقتصاد جنسیت، در
چنین تجزیه و تحلیل هایی یا به طور کل حذف شده است و یا آنکه در بهترین وضعیت
به صورت جنبی مطرح شده است. در این راستا، خصوصیت مردسالارانه ی
موجود از نظر دور مانده و مردسالاری به عنوان یک سیستم تاریخی که "قوانین
حرکت خود را دارد" ارائه شده است.
قسمت اعظمی از نوشته های کنونی در ایران
میان سیاست ها، مناقشات دولت و کارکرد اقتصاد تفاوت هایی قایل
هستند. آن ها این طور نشان می دهند که گویا اقتصاد سرمایه داری در
ایران نماینده ی سیستم مشخص و مجزایی است و در خدمت سرکوب جنسی زنان نیست.
با بی توجهی نسبت به رابطه ی ذاتی میان سرمایه داری و مردسالاری، چنین رویکردهای
فمنیستی نهایتا در خدمت پشتیبانی از ساختار کنونی برتری جنسی هستند تا تضعیف
آن. با چشم پوشی از موضوع وسیع تری که در آن روابط جنسیتی جزئی از
وجود آن است، چنین رویکردهایی جنبش زنان را از هرگونه دانش سیستماتیک نسبت به اساس
موضوع استثمار زنان دور می دارند و از ارایه ی تجزیه و تحلیل همه جانبه ای که
نیروی مبارزه ی زنان باید صرف آن شود عاجزند.
.
. . بحث من این است که ما باید محور تجزیه و تحلیل فمنیستی را تغییر داده و سیستم
تولید سرمایه داری در ایران را مرکز فعالیت های خود قرار دهیم تا
بتوانیم فضاهای جدید دانش و فعالیت های سیاسی را برای جنبش فمنیستی ایرانیان
فراهم سازیم.
نگاه من از این جهت متفاوت است که در درک
مردسالاری حاکم، به رابطه ی موجود بین برخورد عقیدتی جمهوری اسلامی بر منافع مالی
قدرت حاکمه تاکید دارد. به عقیده من، یک بحث جامع تر، وحدت هر دو پدیده را تحت
یک سیستم متحد مورد توجه قرار داده و نتایج حاصل از مناقشات اسلامی را در محتوای
اقتصاد سرمایه داری مورد بررسی قرار می دهد.
.. برای درک واقعی مردسالاری، می باید که سرکوب
زنان را جزئی از سیستم تولیدی مردسالارانه دانست که می تواند فئودالی، کاپیتالیستی
و یا سوسیالیستی باشد. ... در این نوشته، بر تاثیر سیستم سرمایه داری، به عنوان
سیستم مسلط، تاکید شده است.
دنیا ضیایی پس از توضیحاتی درباره ی درک نظری از
مردسالاری، به طرح سوالات زیر پرداخت:
سیستم سرمایه داری حاکم بر ایران چگونه از
مناقشات حاکم بر جنسیت و جدایی آنها بهره برده است؟
تا چه اندازه عقب نشینی رژیم از تعبیرات و قوانین
خشک اولیه خود در مورد جنسیت و جدایی آنها تحت تاثیر بازسازی اقتصادی بوده است؟
گرایشات نئولیبرالی درون رژیم چه تاثیری بر تعریف
آن بر رابطه جنسیتها دارد؟
یکی از نتایج فوری بعد از انقلاب اسلامی در سال
1979، گرچه به طور مختصر و لحظه ای، گسستن روابط سرمایه داری و بحران در
انباشت سرمایه بود. ترکیب شعارهای معروف "آزادی" در دوران انقلاب
در کنار شعارهای توخالی دیگر از قبیل "عدالت اجتماعی" و مخالفت با
سرمایه و مالکیت خصوصی، اقتصاد را به سوی ملی ساختن و تمرکزگرایی سوق داد.
سیاستهای "پاکسازی" رژیم، که به طور محسوسی زنان را از حوزه عمومی بیرون
راند، نیز در محتوای این تحولات رخ دادند.
نیروی کار و جسم زنان به عنوان سمبل ملت جدید
مورد استفاده واقع شده، و تحت تاثیر برداشت اسلامی از تفاوتهای خدادادی و طبیعی
بین زن و مرد بوده است. نگرش جدید به نیروی کار زنان در این دوره، اولویت را به
خانه داری و حضور آنان در خانه می داد تا در بازار کار. این الگوی جدید جنسیتی به
طور واضح در تمام احکام حکومتی، قوانین جزائی و کیفری که بلافاصله بعد از انقلاب
انتشار یافته اند، منعکس شده است و به موجب آن زنان می باید در خانه مانده و نقش
بازتولیدی آنان در خانواده بر نقش آنان در محیط بیرون ترجیح داده شده است.
این دگرگونی در روابط جنسیتی موجب بحران وخیمی در
کشور بوده است. رشد سریع روابط بازاری و شهرنشینی در دهه های ماقبل انقلاب، زنان
بسیاری را وارد حوزه عمومی، بخصوص در بازار کار رسمی شهری، کرده بود. به همین
دلیل، تحمیل قوانین جداسازی جنسیتی بعد از انقلاب، زنان دارای تخصص و حرفه ای را
به خانه راند و آنان را به نقش خانه داری بازگرداند.
هشت سال جنگ با عراق تاثیر محسوسی بر قوانین اقتصادی
و جنسیتی دولت گذاشت. در خلال این سال ها، بحران انباشت سرمایه عمیق تر شد به
طوری که دولت بیش از هر زمان دیگر، با مدیریت اقتصاد و اداره ی تخصیص منابع، خود
را عجین ساخت. فشار جنگ و عواقب اقتصادی و تورمی ناشی از آن، رژیم اسلامی را
ناچار ساخت که از اعمال قوانینی که مانع از شرکت فعال زنان در اجتماع می شد،
بکاهد؛ هرچند که کار بیمزد زنان در خانه، به دلیل پافشاری رژیم بر معیارهای اسلامی
خود در رابطه با نقش زن در اجتماع، دست نخورده باقی ماند.
. . . در دهه اول پس از انقلاب، روابط جنسیتی تحت
تاثیر ساختار و ترکیب دولت نیز بوده است. در بحبوحه ی بحران اقتصادی ناشی از
انقلاب، طبقه ی جدید "بنیاد"های نیمه دولتی، ظاهر گشت. . . .
سیاست های پوپولیستی دولت در دهه ی اول انقلاب بویژه در استحکام بخشیدن به
چنین بنیادهایی نقش داشته است. شبکه ی پیچیده ی معیارهای
مداخله گرایانه ی دولتی که در دوران جنگ ظاهر شد، به اضافه ی کنترل
قیمت ها و پرداخت یارانه ی دولتی، امکانات وسیع سرمایه گذاری و
رانت خواری را برای همپالکی های رژیم فراهم ساخت. بدین ترتیب، در
بحبوحه ی آشکار شدن بحران اقتصادی در ایران، این طبقه ی جدید بورژوازی دولتی
سرمایه های فراوانی برای خود دست و پا کرد و از این رهگذر به قدرت اقتصادی و
سیاسی عظیمی دست یافت.
رشد سازمانهای شبه دولتی و قدرت گیری سرمایه داری
دولتی، موجب تفاوت شدید میان زنان شد. ... از این رو، به وضوح می توان به این
موضوع پی برد که سیاست ها و ساختار اقتصادی دولت در دهه اول پس از انقلاب، تمامی
زنان را به طور مساوی تحت تاثیر قرار نداده و در عوض طبقه خاصی از زنان را قدرتمند
کرده است.
زنان در برابر فشارهای ناشی از جنگ، پروژه ی
جداسازی جنسیتی رژیم و تبعیض موجود در دستیابی به فرصت های شغلی، ساکت ننشسته و به
اعتراض برخاسته اند. در واقع عملکرد رژیم جدید باعث رشد مبارزات فعال زنانی شد که
در مقابل سیاستهای تبعیض جنسیتی رژیم ایستادگی کرده و با این کار خود مشروعیت
هژمونیک حکومت را زیر سئوال بردند. از طرف دیگر، نزول موقعیت مادی بسیاری از
خانواده ها در دهه ی اول بعد از انقلاب، بسیاری از زنان را به صفوف مبارزان علیه
تبعیض جنسیتی کشاند. در نتیجه این مبارزات و نیازهای سیستم اقتصادیِ در حال تغییر
به بازار آزاد، با روی کار آمدن رفسنجانی زمینه بازبینی سیاستهای جنسیتی رژیم
فراهم شد.
رفسنجانی، منتخب بورژوازی مستقلی بود که از
سیاستهای خمینی در عذاب بوده و با رای به رفسنجانی در امید به آزادسازی اقتصادی و
خصوصی سازی صنایع و از میان برداشتن مقررات بازار می جنگید. بدین ترتیب دوران
ریاست جمهوری او آغازگر برقراری و بازسازی روابط سرمایه در ایران شد و بیش از آن
موجب بازسازی نئولیبرالی اقتصاد شد. ... تغییر منافع مادی هیئت حاکم تاثیرات عمیقی
بر سیاستهای جنسیتی حکومت گذارد. در این مورد می توان به تغییرات متعدد قوانین در
زمینه تشکیل خانواده، ازدواج، طلاق، حضانت فرزندان، حق وکالت بانوان و بالاخره
برداشتن محدودیت های تحصیلی برای بانوان اشاره کرد. اگرچه سیاستهای دولت جدید بطور
نسبی باعث افزایش نرخ اشتغال زنان گردید، اما این دولت نیز به دیدگاههای کلان رژیم
در زمینه مسائل جنسیتی در عرصه های خصوصی وفادار ماند و در آن تغییری نداد...
از پایان جنگ تا کنون، سیاست حاکم در برخورد با
زنان، بر نقش آنان به عنوان بازتولیدگران بیولوژیکی و خانه داری تاکید کرده و
همچنان چهارچوب خصوصی خانه را بهترین محل برای فعالیت آنان می داند. .. جداسازی
جنسیتی در مشاغل بسیار معمول می باشد و اکثریت زنان شاغل در کارهای به اصطلاح
"زنانه" ای همچون قالی بافی، تدریس در دبستانها و دبیرستانها، کشاورزی،
منشی گری و کارهای مربوط به بهداشت و سلامت فعالیت می کنند.
تنها در سالهای اخیر، درصد اشتغال زنان به حدود
سالهای قبل از انقلاب رسیده و همچنان بسیار پائین تر از کشورهای دیگر “Global South” (جهان سومی) است. گرایشات نئولیبرالی رو به
گسترش رژیم، باعث افزایش فشار مضاعف بر روی زنان شده است. از یک سو نیازهای
اقتصادی، بسیاری از زنان را به بازارهای کار، از جمله کارهای غیر رسمی و پرمخاطره
می فرستد؛ در حالیکه نقش آنها در خانه دست نخورده باقی مانده است.
بر اساس یک دیدگاه ماتریالیسم تاریخی
فمینسیتی، موقعیت زنان در ایران استثنائی و غیر معمول نیست. در حالیکه عقب نشینی
همه جانبه زنان در زمینه دستیابی به حقوق اجتماعی خود علیرغم مبارزه ی شجاعانه و
پرشور آنان می تواند بعضی را به این قانع کند که مورد ایران را یک استثنا و غیر
قابل توجیه بدانند، من اعتقاد دارم که با یک نگاه ماتریالیستی به موضوع می توان به
نتیجه ی دیگری رسید. تغییرات در قوانین و سیاستهای جنسیتی در ایران همواره با
سیاستهای اقتصادی جدید و نیازهای ناشی از آن همخوانی داشته است. به علاوه، الگوی
"housewifization" (یا خانه دار کردن زنان) در نظام سرمایه داری، قبلا
در جوامع سرمایه داری در عصر ویکتوریا و بعد از آن نیز تجربه شده است. فشار روز
افزون بر روی زنان در دوره نئولیبرالی نیز تجربه ای است که منحصر به زنان ایران
نبوده و برعکس موضوع مطالعه در اقصا نقاط دنیا، از جمله جوامع پیشرفته صنعتی می
باشد.
بنابراین ما نمی توانیم از "مردسالاری
اسلامی"خالص یاد کنیم و ریشه های فرمانبرداری زنان در مفهوم کنونی را به
عنوان نیروی مذهبی یا حتی ایدئولوژی دولتی تلقی کنیم. آنچه بیشتر اهمیت دارد
این است که برداشت سرمایه داری و موضوع تفاوت های بیولوژیکی در مناقشات
اسلامی هر دو منجر به خانه دار کردن زنان و محدود کردن آنها به محیط خانه می
شود؛ ما باید این موضوع را مورد ملاحظه قرار دهیم که آیا تنها محدود کردن دید
خویش، تنها به افق دید مناقشات و قوانین دولت اسلامی کافی است؟ . . . ما می
بایست به جای تمرکز بر روی گفتمان و سیاستهای رژیم، به ساختارهای قدرتی که این
گفتمان درصدد مشروعیت دادن به آن است، توجه کنیم. همانطور که دیده ایم، دولت مؤسسه
ی خنثی یا بیطرفی در قانونمندی های بازتولید اجتماعی خود نیست؛ در واقع
قانونگذار روابط بین پروسه ی انباشت و بازتولید اجتماعی است. از این رو، توضیح
تغییر پذیر مادری کردن و مراقبت، که بدون شک با طبیعت دولت سرمایه داری
تغییر می کند، در درک ساختار مردسالاری موضوعی کلیدی است.
در این جا باید تاکید کرد که ارائه این تحلیل از سرمایه
داری، به معنای آن نیست که مبارزات زنان می تواند به چهارچوب مبارزات کارگری محدود
شده و یا اینکه جنبش ضد سرمایه داری برای مقابله با مسئله مردسالاری کافی است.
مسئله تاثیر اقتصاد سیاسی بر جنسیت قادر به توجیه دلایل عقب نگهداشته شدن زنان به
طور همه جانبه نیست ولی قادر است به ما در یافتن جوانب ساختاری مسئله یاری کند. .
. . مطالعه، درک و تجزیه و تحلیل تأثیر چنین ساختارهای اقتصادی بر روابط جنسیتی
نزد فمنیست ها اهمیت بسزایی دارد. . . تنها از طریق مداخلات فمنیستی می
توان به تصحیح سیاست های جانبدارانه ی مردانه در اقتصاد امیدوار بود. .
. . برخورد فمینیستیِ ماتریالیستی نباید با برخورد اقتصاد گرایانه اشتباه گرفته
شود.
دنیا ضیایی در خاتمه گفت: لازم می دانم بار دیگر
بر لزوم اقتصاد سیاسی فمینیستی ایران، بویژه در محتوای گسترش نظام سرمایه داری
جهانی تکیه کنم. در حالی که بر طبل های جنگ احتمالی علیه ایران کوبیده می شود،
فمینیست ها می باید موضع محکم خود علیه امپریالیسم غربی را تقویت کنند. اعتقاد
دارم ماتریالیسم تاریخی فمینیستی روشی است که به موجب آن می توان از یک سو با
سیاستهای امپریالیستی غرب که اهداف سرمایه جهانی را دنبال می کنند مقابله کرد و از
سوی دیگر سیاستهای داخلی رژیم ایران را محکوم کرد.
ادامه در بخش دوم ...