شنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۷ - ۱۷ مه ۲۰۰۸

یادی از استاد مظهر خالقی :

گفتی‌ زخاك‌ بیشترند اهل‌ عشق‌ من‌

عرفان قانعی فرد

 

این نوشته قدیمی ؛ تقدیم است به عزیز مامله

 

غروب‌ روز پنجشنبه‌ 8 آذر 1380 بود،  شهر اسلو – نروژ .  صدایی‌ آشنا از پشت‌ پنجره‌می‌آید، صدایی‌ كه‌ كردهای‌ خسته‌ای‌ چو من‌ سال‌هاست‌ با آن‌ آرمیده‌اند،به‌ داخل‌ اتاق‌ رفتم‌ چهره‌ای‌ صمیمی‌ با چشمانی‌ پر نفوذ و موهای‌ مجعدگندمی‌... هنرمند مشهور موسیقی‌ و آواز كُرد بود، كسی‌ كه‌ سال‌هاست‌همچو خورشیدی‌ تابنده‌ و فروزان‌ در آسمان‌ رفیع‌ موسیقی‌ كُردمی‌درخشد و شمع‌ محفل‌ هنرمندان‌ آن‌ دیار است‌؛ اما گویی‌ غبار غربت‌ برلوح‌ دل‌ و جانش‌ نشسته‌ است‌ و تنها یاد وطن‌ سیاه‌ و رنجور، خاطرش‌ رازنده‌ نگاه‌ داشته‌. و این‌ روز تاریخی‌ با كمك‌ فریدون‌ علیخانی‌، دوست‌ارجمندم‌ در كمیته‌ فرهنگی‌ كردها در اسلو خاطره‌انگیز شد، اسعدسراج‌الدینی‌، پروین‌ مشیروزیری‌ و خلیل‌ رشیدیان‌ هم‌ به‌ میهمانی‌ ساده‌من‌ آمده‌ بودند. نمی‌دانم‌ چرا دوست‌ داشتم‌ برای‌ خالقی‌، با هزینه‌شخصی‌ و لطف‌ دوستان‌، در مراسم‌ بزرگداشت‌ او پیشقدم‌ باشم‌ (هرچندروز دوشنبه‌ 16 مهر 1375 هم‌ با علاقه‌ و عشق‌ برای‌ محمد قاضی‌ فقید،در دانشگاه‌ كردستان‌ چنین‌ كردم‌) اما گویی‌ به‌ خاطر لطف‌ها و تماس‌های‌مكرر و تلفنی‌ خالقی‌ با من‌ در ایام‌ غربت‌ بود كه‌ به‌ استقامتم‌ واداشت‌. ازخوشحالی‌ در پوست‌ خود نمی‌گنجیدم‌!

با ادب‌ و احترام‌ از همه‌ هنرمندان‌ كُرد یاد می‌كند از "شهرام‌ ناظری‌،كیخسرو پورناظری‌، جمشید و جلیل‌ عندلیبی‌، مجتبی‌ میرزاده‌، بهرام‌ساعد، صدیق‌ تعریف‌، حسین‌ و حسن‌ یوسف‌ زمانی‌، سعید فرجپوری‌،اسماعیل‌ صابور، حسن‌ كامكار و فرزندانش‌، عباس‌ كمندی‌، علاالدین‌باباشهابی‌، عزیز شارخ‌، و..."؛ هنرمندانی‌ در سطح‌ها و جایگاهای‌مختلف‌ حرفه‌ای‌، با شهرت‌ها و اسم‌هایی‌ متفاوت‌؛ اما همه‌ را هنرمندمی‌داند، با حسن‌ نیت‌ و نظر التفات‌ از همگان‌ نام‌ می‌برد، انگار كه‌ كسی‌ رااز یاد نبرده‌ است‌ حتی‌ كسانی‌ كه‌ هنوز در آغاز راهند، و دوست‌ می‌داردكه‌ هنرمندان‌ كُرد قدر جایگاه‌ و منزلت‌ خود را بدانند و با غرور و نخوت‌ وآزردگی‌ بر عیب‌ها انگشت‌ ننهند و همدیگر را به‌ شدت‌ و اعتلا سوق‌دهند، زیرا كه‌ با شماتت‌ و عیب‌جویی‌ هنر را میانه‌ای‌ نیست‌.از این‌ وسعت‌ نظر و تواضع‌ گفتارش‌ سخت‌ شیفته‌ شدم‌، اما در یادم‌سخنان‌ بسیاری‌ از كسانی‌، كه‌ او چنین‌ نام‌ می‌برد، تداعی‌ می‌شد كه‌چگونه‌ گاهی‌ خودمحورانه‌ و عاجزانه‌ از رقیب‌ گله‌مند بودند و از معایب‌همدیگر داد سخن‌ برمی‌آوردند و هیچگاه‌ كسی‌ را جز خود نمی‌پذیرفتندو آنگاه‌ بود كه‌ فهمیدم‌. «آن‌ كس‌ كه‌ پخته‌ شد می‌ چون‌ ارغوان‌ گرفت‌».

كُردها با نام‌ هنرمند نامدار و ستاره‌ تابناك‌ آواز كرد «مظهر خالقی‌» تنهایادگار بازماندة‌ ادبیات‌ و فولكلور قدیم‌ كردستان‌ نیك‌ آشنایند. اما اوسال‌هاست‌ در كنج‌ عزلت‌ نشسته‌ است‌. و حال‌ متأسفانه‌ این‌ استادبرجسته‌ از گنجینة‌ گران‌ بهای‌ قریحه‌اش‌ كمتر هدیه‌ای‌ به‌ جهان‌ فرهنگ‌ ودنیای‌ موسیقی‌ و آواز كردستان‌ تقدیم‌ كرده‌ است‌ و متأسفانه‌ ما كُردها به‌قول‌ مولانا "مرده‌ پرستیم‌" و با بی‌مهری‌ قدر خویشتن‌ ندانیم‌ و بعد از مرگ‌شخص‌ درباره‌اش‌ سخن‌ها می‌گوییم‌.، در حالیكه‌ هنگام‌ بحث‌ از موسیقی‌كردی‌ در بارة‌ هنر و قریحة‌ این‌ استاد مسلم‌ آواز چه‌ گفته‌هایی‌ كه‌ ذكرمی‌شود. حال‌ به‌ بررسی‌ مظهر خالقی‌ از چند بعد می‌پردازم‌ و بامحمدرضا شجریان‌ مقایسه‌ می‌كنم‌.یكی‌ از مهمترین‌ عوامل‌ شور و علاقة‌ مردم‌ كُرد به‌ سمت‌ موسیقی‌ وآواز اصیل‌ كردی‌ شاید بتوان‌ گفت‌ وجود بزرگانی‌ صاحب‌ سبك‌ چون‌سید علی‌ اصغر كردستانی‌، حسن‌ زیرك‌، محمد مامله‌، عارف‌ جزراوی‌،صالح‌ دیلان‌.. بود كه‌ در آن‌ میان‌ مظهر خالقی‌ با خوشه‌ چینی‌ از محضر ومكتب‌ ادبیات‌ غنی‌ و فولكلور بی‌نظیر موسیقی‌ كُردی‌ از مقام‌ و جایگاه‌ویژه‌ای‌ برخوردار شد.

با استعداد و پشتكار به‌ فراگیری‌ سبك‌های‌ آواز گذشته‌ و معاصرپرداخت‌ و با عشق‌ و شور این‌ انس‌ و شیفتگی‌ را پیگرانه‌ ادامه‌ دارد تا خوددرختی‌ تنومند شد و به‌ شیوة‌ دلنشین‌ آوازی‌ تسلط‌ یافت‌. خالقی‌ با تكیه‌ برنگرش‌ حفظ‌ اصالت‌ این‌ راه‌ را ادامه‌ داد و تا این‌ لحظه‌ همچنان‌ بر این‌اندیشه‌ باقی‌ مانده‌ است‌ و روند تكاملی‌اش‌ را پیموده‌ است‌ و اندیشه‌ وافكار و نیز از محفل‌ و محضر سنت‌ اصیل‌ و فرهنگ‌ حاكم‌ بر فضای‌ادبیات‌ و هنر موسیقی‌ استادانش‌ نُضج‌ گرفت‌ و تحول‌ها و تطورهای‌موسیقی‌های‌ دیگر او را متزلزل‌ نساخت‌. همچو یگانه‌ دوستش‌ محمدرضا شجریان‌، استاد مسلم‌ آواز ایرانی‌.بعد از آن‌ حضور فعال‌ و پر تكاپویش‌ در دهه‌های‌ 30 تا 50 در عرصه‌موسیقی‌ كُردی‌ نقش‌ خودش‌ را در شناساندن‌ ادبیات‌ و فرهنگ‌ كُردی‌ به‌نیكویی‌ ایفا نمود، زیرا در راه‌ عقیده‌ و آرمانش‌ حتی‌ در بحرانی‌ترین‌دوران‌ها نیزبه‌ طور مستمر پیگیر ادامه‌ دارد و 30 سال‌ حضور چشمگیر اودر عرصة‌ موسیقی‌ و ارائة‌ بیش‌ از 170 آواز و تصنیف‌، روشن‌ و ملموس‌است‌. در میان‌ چندین‌ میلیون‌ عاشق‌ شیفتة‌ آواز كردی‌، به‌ همین‌ علت‌ نه‌تنها از لحاظ‌ تنوع‌ سبكی‌ و حرفه‌ای‌ كم‌ نظیر، از كم‌كارترین‌، اما موفق‌ترین‌چهره‌های‌ موسیقی‌ ایران‌ به‌ شمار می‌رود.حتی‌ گاهی‌ سبك‌ و سیاق‌ آوازش‌ را مانند شجریان‌ می‌دانند. و مانند اوآثارش‌ را در چهارچوب‌ معین‌ محدود نكرد و انواع‌ گوناگون‌ سبك‌ دراجراها و دستگاه‌هاو گوشه‌های‌ مختلف‌ در میان‌ كاست‌هایش‌ وجود دارد.افسوس‌ كه‌ سال‌هاست‌ در كنسرت‌ و صحنة‌ عمومی‌ ظاهر نشده‌ است‌.اما هنوز هنگام‌ آواز خواندن‌، نرمشانه‌ اما ناآرام‌ و پر جوشش‌ نگه‌ در نگاه‌حاضران‌ می‌افكند، گاه‌ به‌ سازها خیره‌ می‌ماند... گویی‌ گرهی‌ در گلو داردو حسرتی‌ در فریاد... از چه‌؟ از گزند و سرزنش‌ بیداد زمانه‌ یاخوشدلی‌؟... هیجان‌ و همهمه‌ای‌ در پیغامش‌ دارد. گاهی‌ او را فردی‌سیاسی‌ و سیاست‌ پیشه‌ می‌پندارند، خود او در این‌ باره‌ می‌گوید:

 

"قطعاً سیاست‌ از هنر جدا نیست‌، توسط‌ هنر می‌توان‌ پیام‌ ورسالت‌ خویش‌ را بازگو كرد، وقتی‌ كه‌ من‌ در جریان‌ بدبختی‌ وسیه‌روزی‌ جامعه‌ام‌، آوازی‌ می‌خوانم‌، نه‌ اینكه‌ بخواهم‌ مرهم‌ دل‌رنجیدگان‌ باشم‌، هدفم‌ بازگو كردن‌ شرح‌ پریشانی‌ و گرفتاری‌آنهاست‌، یا گاهی‌ در جریان‌ قیام‌ و عصیان‌ مردم‌ سرزمینم‌،تصنیفی‌ را می‌خوانم‌، به‌ نوعی‌ بیان‌ روحیه‌ سلحشوری‌ آنانست‌كه‌ در هدف‌ و آرمان‌ خویش‌ راسخ‌تر گام‌ بردارند و بگویم‌ من‌ به‌عنوان‌ یك‌ هنرمند، از شما مردم‌ جدا نیستم‌، نسبت‌ به‌ حركت‌شما و اندیشه‌ شما عِرق‌ دارم‌.

در جریان‌ بمباران‌، جنگ‌، دربه‌دری‌، زنجیر و زندان‌ وبدبختی‌های‌ مردمم‌ سال‌ها سكوت‌ كردم‌، رنج‌ كشیدم‌،نمی‌دانستم‌ چه‌ بكنم‌؟... خرما بر نخیل‌ و دست‌ من‌ كوتاه‌،... هركاری‌ كه‌ می‌كردیم‌ انگ‌ سیاسی‌ یا ناسیونالیستی‌ به‌ مامی‌چسباندند، و با این‌ مستمسك‌ وسیلة‌ آزار و اذیت‌ جامعة‌كردها را فراهم‌ كرده‌ بودند به‌ همین‌ خاطر به‌ نشانة‌ اعتراض‌ آوارة‌دنیای‌ غربت‌ شدم‌... از طرفی‌ سرزمینم‌ را ترك‌ گفته‌ بودم‌ و به‌نوعی‌ مرا اسطوره‌ مقاومت‌ می‌نامیدند كه‌ سال‌هاست‌، براعتراضم‌ مانده‌ام‌ و بنا به‌ آن‌ متعهد نمی‌توانستم‌ باز گردمم‌، ازدیگر سو پژمرده‌ بودم‌، كه‌ چه‌ می‌توانم‌ بكنم‌؟ برای‌ آن‌ جوان‌ كه‌ باهزار امید و آرزو و در آغوش‌ مادرش‌ نشسته‌ و زخم‌ دل‌ وجریحة‌ فقر پدرش‌ را نظاره‌ می‌كند، چگونه‌ آواز "لای‌ لای‌"بخوانم‌. با چه‌ نشاطی‌؟ با چه‌ امیدی‌؟...

وقتی‌ كه‌ آواز "لوی‌ لوی‌... تا اژدهای‌ سیه‌ بشنود پیامم‌ را"می‌خواندم‌، منظورم‌ از اژدها، حكام‌ ظالم‌ و خونریزی‌ است‌ كه‌بنا به‌ تاج‌ و تخت‌ سلطنت‌ فانی‌ خود چنین‌ به‌ مردم‌ و جامعه‌كردها ظلم‌ روا داشته‌اند و در آن‌ شعر پیام‌ و حس‌ آزادیخواهی‌شاعر را بازگو كردم‌.

یا در آواز "باز می‌گردم‌"، با تكرار شعر، منظورم‌ خطاب‌ به‌نسل‌ جوان‌ است‌، كه‌ دیگر مانند نسل‌های‌ قبل‌ در برابر مشكلات‌كمر خم‌ نكند و سر تعظیم‌ به‌ زور و ستم‌ فرود نیاورند، آواره‌جنگل‌ و كوه‌ها نشوند، بلكه‌ با پایداری‌ و مقاومت‌ سخن‌ ملتش‌را بپروراند و به‌ گوش‌ همگان‌ برسانند، كه‌ در این‌ حالت‌، ترك‌ وكرد و بلوچ‌ و لر و فارس‌ اهمیت‌ ندارد، بلكه‌ انسانیت‌ و شرافت‌انسانی‌ آن‌ افراد جامعه‌ مهم‌ است‌. و الان‌ سال‌هاست‌ كه‌ احساس‌می‌كنم‌ چگونه‌ پیامی‌ را به‌ این‌ نسل‌ پرتكاپو برسانم‌... باور كنیدشب‌ و روزم‌ در این‌ دنیای‌ بی‌رحم‌ و شفقت‌ غربت‌، این‌ نكته‌شده‌ است‌." در پاسخش‌ تنها یاد شعر سیمین‌ بهبهانی‌ افتادم‌:كه‌ چی‌؟ كه‌ بمانم‌ دویست‌ سال‌، به‌ ظلم‌ و تباهی‌ نظر كنم‌ / كه‌ هی‌ همه‌ روزم‌ به‌ شب‌ رسد، كه‌ هی‌ همه‌ شب‌ را سحر كنم‌ / كجا؟ به‌ خیابان‌ ناكجا؛ میان‌ فساد و جمود و دود / كه‌ در غم‌ هر بود یا نبود ز دست‌ ستم‌ شكوه‌ سر كنم‌! / اگر چه‌ مرا خوانده‌اید باز، ولی‌ همه‌ یاران‌ به‌ محنتند / گذارمشان‌ در بلای‌ سخت‌؟ كه‌ چی‌؟ كه‌ نشاطی‌ دگر كنم‌

*  *  *

 

می‌توان‌ مظهر خالقی‌ را هنرمندی‌ آزاد  نامید، زیرا هیچگاه‌ مردم‌میهن‌ خود را از یاد نبرده‌ و خود را از بطن‌ زندگی‌ آنها و حوادث‌ زمانه‌ بركنار ندانسته‌ هر چند سال‌هاست‌ گرد و غبار غربت‌ بر سر و رویش‌ نشسته‌است‌. هنرمندی‌ دلسوخته‌ و روشن‌ رای‌ كه‌ بساط‌ ثناگویی‌ و ریا را تا به‌حال‌ نگسترانیده‌. بلكه‌ با درك‌ شرایط‌ و حال‌ و هوای‌ جامعه‌اش‌ به‌ نوعی‌آگاهانه‌ سخن‌ گفتن‌ از پیام‌ مردم‌ و موضع‌ جامعه‌اش‌ را با نوعی‌ سكوت‌تعمدی‌ پیشه‌ مكتب‌ و مرام‌ خود ساخته‌ و خود می‌گوید كه‌ آواز پیام‌ دل‌مردمان‌ است‌ و هنرمند در میان‌ جامعه‌اش‌ معنی‌ و مفهوم‌ می‌یابد. حال‌ درغربت‌ است‌ و دلم‌ به‌ كار نمی‌رود و همراهی‌ خالقی‌ با چند نسل‌ و حضوربی‌پروا و بی‌طرفانه‌ اما صادقانه‌اش‌ موجب‌ شد تا به‌ مثابه‌ هنرمندی‌روشنفكر و خادم‌ شهرت‌ یابد. او را به‌ عنوان‌ پرچمدار اشعار اجتماعی‌ وادبی‌ بشناسی‌، اشعاری‌ كه‌ مضمونشان‌ عشق‌ پاك‌، آزادی‌ و ستیز با ظلم‌ واستبداد است‌. البته‌ بینش‌ نواندیشانه‌ و آزادمنشانه‌ خالقی‌ بهره‌مند شدن‌ ازچهره‌های‌ شاخص‌ و چیره‌دست‌ فرهنگ‌ و ادبیات‌ كردستان‌ است‌ و او نیزدر پی‌جویی‌ این‌ اندیشه‌ و عقیده‌ هوشیار و كوشا بود، سال‌ها چون‌ عاشقی‌راستین‌ و وارسته‌ با معشوقش‌ نرد عشق‌ باخت‌ و سخاوتمندانه‌ جلوة‌ جلیل‌حسنات‌ فرهنگ‌ و ادب‌ كردستان‌ را شناساند و نمایاند و سراسرزندگی‌اش‌ را تا این‌ لحظه‌ بر این‌ تعهد فدا كرده‌ است‌. و اگر حال‌ خاموش‌مانده‌ لیكن‌ به‌ شیوة‌ استادی‌ و غایب‌ شیوایی‌، پیام‌ و هنرش‌ را به‌ نسل‌هابازگفته‌.

متأسفانه‌ آنچنان‌ كه‌ می‌بایست‌، تا به‌ حال‌ تجلیلش‌ نكرده‌ایم‌، سكوتی‌تعمدی‌ و امتناع‌ ورزیدنی‌ در عین‌ فرو نهادن‌ رسم‌ مروت‌؛ به‌ راستی‌ جای‌بسی‌ افسوس‌ و دریغ‌، درد، كه‌ در حق‌ پیر آواز كُرد- كه‌ چند دهه‌ عمرش‌را صادقانه‌ خدمت‌ كرده‌ - چنین‌ رفتاری‌ صورت‌ گیرد؛ هر چندشخصیت‌، آثار و افكارش‌ را نمی‌توان‌ مستور نمود، و اندیشه‌ و مرتبت‌هنری‌ این‌ رادمرد بزرگ‌ برای‌ همگان‌ شناخته‌ شده‌ است‌. او مجاهدتی‌عظیم‌ ورزیده‌ تا درهای‌ اندیشه‌ آزادیخواهی‌ را حفظ‌ كند و اصالت‌فرهنگی‌ را بر روی‌ چند نسل‌ جامعه‌اش‌ بگشاید؛ همتی‌ كه‌ محصول‌سلوك‌ عاشقی‌ است‌. براستی‌ خالقی‌ سرمایه‌ هنر آواز موسیقی‌ كردی‌است‌ و از مایه‌های‌ افتخار ادب‌ و فرهنگ‌ كُرد. امید است‌ كه‌ عمرش‌همچو نوح‌ بپاید و باز هم‌ ناله‌ سر دهد و نغمه‌ای‌ بسُراید.بار نخست‌ اشعاری‌ را از هنرمند برجسته‌ و ارجمند «حسین‌ یوسف‌زمانی‌» گرفتم‌، كه‌ جوانی‌ عاشق‌ و دلپاك‌ از كردستان‌ عراق‌ به‌ نام‌ «بوارنوره‌دین‌» آنها را گردآوردی‌ نموده‌ بود، با اشتیاق‌، اشعار را دیدم‌ و درحسرت‌ نمی‌دانستم‌ چرا در اختیار همگان‌ در ایران‌ نیست‌؟!...پیر آهنگساز، بیمار و رنجور، در پاسخم‌ به‌ شعر زمستان‌ مهدی‌ اخوان‌ثالث‌ اشاره‌ كرد و گفت‌: ...«دیگر در این‌ دور و زمانه‌ كسی‌ هنرمند راحمایتی‌ نمی‌كند. سلام‌ ما را هم‌ پاسخ‌ نمی‌گویند، سرها در گریبان‌ و كسی‌سربرنمی‌آورد تا حتی‌ با اكراه‌ دیدار ما یاران‌ و میهمانان‌ سال‌ و ماه‌ مجلس‌عشرت‌ و صفای‌ آنان‌ را پاسخ‌ گویند، نگه‌ جز پیش‌ پای‌ خود نمی‌بیند،انگار كه‌ راه‌ بس‌ تاریك‌ و لغزان‌ است‌! و سرمای‌ زمستان‌ زمانه‌ سخت‌سوزان‌ و ابرهای‌ آسمان‌ تاریك‌ با دیوارهای‌ بلند و حصارهای‌ كشیده‌فرنگی‌ پیرامون‌.... دیگر نمی‌توان‌ بی‌رنگ‌ و لولی‌وش‌ كنان‌ دست‌ به‌ سازیازید، چون‌ نفس‌ دیگر نه‌ از گرمگاه‌ سینه‌ بیرون‌ می‌آید، همه‌ حسرت‌ وكینه‌ است‌... اگر هم‌ ما را به‌ جایی‌ فراخوانند و صباحی‌ ما را یاد كنند آن‌اهل‌ سیاست‌ قدرت‌ طلبند و مدعی‌ كه‌ هنر و فرهنگ‌ را برای‌ رسیدن‌ به‌قدرت‌ و اعمال‌ خود هدف‌ می‌كنند، فریبمان‌ می‌دهند و بعد از رسیدن‌، نه‌یاد ما كمتر و نه‌ اسم‌ ما برند، بلكه‌ حقمان‌ را نیز پایمال‌ می‌كنند... دیگر چه‌داری‌ چشم‌ از مردمان‌ كُرد و همشهریان‌ دور یا نزدیك‌، كه‌ یا با اكراه‌ آیند ویا بیخبر از راه‌ و رسم‌ زمانه‌ و خون‌ و دلهای‌ ما، به‌ بدنامی‌مان‌ كشند وبسازند محمل‌ها؟! دیگر حق‌شناسی‌ كدام‌؟!... انگار این‌ درِ زنگی‌ دیگرگشودنی‌ نیست‌، همه‌ دلتنگ‌ و رنجور شده‌ایم‌ و از ساز مغبون‌ ما هم‌ دیگرنمانده‌، جز نغمه‌ای‌ ناجور!!

در این‌ دنیای‌ مادی‌ و سیاهی‌، دیگر هنر غریبه‌ است‌، حمایت‌ وفداكاری‌ نیز هم‌... همگان‌ دلمرده‌ و بی‌اعتنا شده‌اند! و..." آن‌ سخنان‌آمیخته‌ به‌ شعر خوان‌، در دلم‌ رسوخ‌ كرد و صبورانه‌ شنیدم‌ هم‌ از او و هم‌از دیگران‌؛ نمی‌دانستم‌ چگونه‌ در حد وسع‌ و توان‌ می‌توان‌ یاران‌ را یادی‌كرد و هنرشان‌ را یاری‌ نمود؟! شاید جمع‌آوری‌ و تدوین‌ مجدد این‌ اثربهانه‌ای‌ برای‌ آغاز این‌ هدف‌ باشد!... سال‌ها پیش‌، محیط‌ هنری‌ كردستان‌شاهد شاهكاریهای‌ زیبا از موسیقیدانان‌ بزرگ‌ كرد بود، البته‌ امروز نیزهست‌، شاهكارهایی‌ زیبا، كه‌ از زمان‌ خلق‌ آن‌ تاكنون‌ تأثیرات‌ ژرف‌ وحیرت‌انگیز در فرهنگ‌ و ادبیات‌ كردستان‌ و روحیه‌ مردمان‌ كرد زبان‌داشته‌ است‌. حتی‌ كثیری‌ از هنرمندان‌، ادبا و سرایندگان‌ در آثار خود از آن‌الهام‌ گرفته‌اند.افزون‌ بر این‌، روح‌ والای‌ ساری‌ و جاری‌ در این‌ آوازهای‌ فولكلور ودلنواز در رگ‌های‌ فرهنگ‌ عامیانه‌ جریان‌ دارد و به‌ صورت‌ نوعی‌ ورد زبان‌یا آواز تك‌ بیتی‌ در حالات‌ مختلف‌ بروز می‌نماید.اما شاهكار صدای‌ خالقی‌ كه‌ بر اساس‌ این‌ فولكلور و احساسات‌عمیق‌ و پرشور مبتنی‌ است‌، رنگ‌ و بوی‌ دیگری‌ به‌ آن‌ ادبیات‌ و فولكلورغنی‌ دارد كه‌ تا به‌ حال‌ در آهنگ‌ سازی‌ و موسیقی‌ مرز و بوم‌ كردستان‌سابقه‌ نداشته‌ است‌.مظهر خالقی‌، این‌ هنرمند برجسته‌ كرد كه‌ هم‌ در موسیقی‌ كلاسیك‌ وپر شكوه‌ فارسی‌ كم‌ نظیر است‌ و هم‌ دل‌ و جانش‌ با زیر و بم‌ها و گوشه‌ها وپرده‌های‌ پرسوز و گداز و دل‌آویز موسیقی‌ و فرهنگ‌ فخیم‌ و متعالی‌ این‌گوشه‌ از كره‌ زمین‌ آشناست‌، در آثار دلربا و شورانگیزش‌ نشان‌ می‌دهد كه‌روحش‌ والا، زیبا و پر جوش‌ و خروش‌ است‌ گر چه‌ سال‌هاست‌ دور ازوطن‌ به‌ سر برده‌ و در دیار غربت‌ هفت‌ شهر عشق‌ را در می‌نوردد، اماهمواره‌ دلش‌ بسان‌ هنرمندی‌ متعهد، در گرو وطن‌ و فرهنگ‌ غنی‌ این‌ مرزو بوم‌ سیه‌روز و پایمال‌ شده‌ تاریخ‌ بوده‌ است‌.

خالقی‌ از غنای‌ ادب‌ و موسیقی‌ كردستان‌ جانش‌ پرتلاطم‌ است‌ وپیوسته‌ در پی‌ ابراز و ایجاد و ثبت‌ حالات‌ پرسوز و گداز و شوق‌ درونی‌خویش‌ است‌.یكی‌ از جلوه‌های‌ این‌ تب‌ و تاب‌ و جوش‌ و خروش‌ وجودی‌ او آثاری‌است‌ از شاعران‌ برجسته‌ كرد، در مورد داستان‌ پرشور دلدادگی‌ ودلبردگی‌ شیرین‌ و فرهاد و دیگر دختران‌ و پسران‌ است‌، كه‌ مهر و شور وسوز و گداز و جور و جفا و نیز فنای‌ دوست‌ را به‌ كمك‌ آهنگ‌ سازانش‌ درقالب‌ نغمات‌ و ملودی‌های‌ اصیل‌ آفریده‌، بازسازی‌ كرده‌ و با درهم‌آمیختگی‌ كلام‌ و دكلمه‌ ابیاتی‌ برگزیده‌ از آن‌ اثرهای‌ جاودان‌، دست‌ به‌ابتكاری‌ بدیع‌ زد، كه‌ بی‌تردید آغاز شیوه‌ای‌ نوین‌ در تعالی‌ موسیقی‌ كردی‌و فرهنگ‌ این‌ دیار به‌ شمار می‌رود. او راهی‌ را ابداع‌ كرده‌ است‌ كه‌می‌تواند به‌ خلق‌ آثاری‌ عظیم‌ و پرشور در زمینه‌ موسیقی‌ و هم‌ در عرصه‌ادبیات‌ بینجامد. برخلاف‌ روش‌های‌ سنتی‌ كه‌ موسیقی‌ با آواز و یا نمایش‌به‌ صحنه‌ می‌آمد و دیگر جای‌ چندانی‌ برای‌ رشد و نوآوری‌ ندارد، حتی‌ بااندكی‌ اغراق‌ می‌توان‌ گفت‌، ابداع‌ پرشكوه‌ او دریچه‌ای‌ جدید برای‌ عرصه‌فرهنگ‌ و موسیقی‌ كردستان‌ به‌ جهانیان‌ باز كرده‌ است‌.تأثیر زیبایی‌ها و غنا و شور و احساس‌ آثار ادبی‌ و سحر نوا و توانایی‌قرائت‌ خوانندة‌ شیرین‌ بیان‌ و خوش‌ لحن‌ منظومه‌ آهنگین‌ شاعران‌ درلابلای‌ اجرای‌ اركسترال‌ ملودی‌های‌ زیبا، پرشور و حال‌ و دلنشین‌ اركستركردی‌ بر جان‌ و روح‌ شنونده‌ آن‌، نه‌ تنها از آثار مشابهی‌ كه‌ در اپراها ودیگر اشكال‌ موسیقی‌ كلاسیك‌ كه‌ به‌ وسیله‌ هنرپیشگان‌ و نوازندگان‌ وبازیگران‌ زبردست‌ اجرا می‌گردد كمتر نیست‌ بلكه‌ شور و شعفی‌ مضاعف‌و دیگرگون‌ در پی‌ می‌آورد. آهنگ‌ و بیان‌ به‌ نوعی‌ جلوه‌ می‌كند كه‌ شنونده‌همه‌ صحنه‌ها را در كارگاه‌ خیال‌ خود می‌بیند و می‌شنود و با قهرمانان‌داستان‌ اشعار هم‌ احساس‌ می‌شود. معانی‌ نهفته‌ در این‌ اثر برجسته‌، دراجراهای‌ یوسف‌زمانی‌ و میرزاده‌ به‌ اوج‌ خود می‌رسد. هم‌ آهنگی‌ و توازن‌موسیقی‌ و شعر و نیز طنین‌ اصوات‌ سازها و صدای‌ دلنشین‌ گوینده‌ اشعاربه‌ حدی‌ است‌ كه‌ از یك‌ طرف‌ هر كدام‌ به‌ تنهایی‌ روح‌ بلند نهفته‌ درداستان‌ را به‌ گوش‌ جان‌ شنونده‌ نزدیك‌ و قابل‌ لمس‌ می‌نمایند و درون‌ رابه‌ جولان‌ در می‌آورند و از طرف‌ دیگر هر كدام‌ مكمل‌ یكدیگر گشته‌ وتأثیر این‌ اركستر كم‌ عمر را صد چندان‌ می‌كنند. به‌ راستی‌ كه‌ این‌ آثار رابتوان‌ به‌ عنوان‌ نمونه‌ بارزی‌ از گفت‌ و گوی‌ فرهنگ‌ها و تنوع‌ و چند گونگی‌پدیده‌ها و امكان‌ هماهنگی‌ و وحدت‌ آنها به‌ حساب‌ آورد.

ملودی‌ها از یك‌ سو جنب‌ و جوش‌ حیات‌ آدمی‌، پستی‌ و بلندی‌ها واندوه‌ و شادی‌ها را نمایشگرند و از طرف‌ دیگر گذرا بودن‌ زندگی‌ و سیرمستمر، تاریخ‌ مردمان‌ كرد از مرحله‌ای‌ به‌ مرحله‌ دیگر را نشان‌ می‌دهند.به‌ راستی‌ كه‌ منظومه‌های‌ شاعران‌ كرد نماد تلاش‌ انسان‌ به‌ سوی‌ خویشتن‌خویش‌ است‌ و انی‌ آثار با صدای‌ خالقی‌ به‌ خوبی‌ حق‌ این‌ مطلب‌ را اداكرده‌ است‌. با توجه‌ به‌ این‌ معناست‌ كه‌ داستان‌ پس‌ از آهنگهای‌ دلنشین‌ وروح‌نواز با وصف‌ زیبایی‌های‌ دلبر و معشوق‌ یا راوی‌ زجر كشیده‌ آغازمی‌شود و این‌ اوصاف‌، شنونده‌ را واله‌ و شیدا می‌گرداند. انسان‌ طالب‌زیبایی‌ها و شیرینی‌های‌ زندگی‌ است‌ و اگر دارای‌ فطرتی‌ سالم‌ باشد،مستمراً مطلوب‌ او فراتر می‌رود و از وسلی‌ به‌ وصلی‌ والاتر می‌شتابد.پرواضح‌ است‌ كه‌ بشر گرچه‌ میل‌ به‌ حفظ‌ مطلوب‌های‌ مورد علاقه‌اش‌دارد ولی‌ تعالی‌ تمنیات‌ و امیال‌ او در صورتی‌ میسر است‌ كه‌ فراتر رفتن‌ وفنا شدن‌ را پیوسته‌ مد نظر داشته‌ باشد. آرشه‌های‌ سازهای‌ زهی‌ با هم‌آوایی‌ باس‌ها بعد از مرگ‌ و فنای‌ آن‌ روزگاران‌ خوشی‌ مردمان‌ رنجور وزجركشیده‌ كردستان‌، سوز دل‌ سر می‌دهند، می‌گدازند و می‌گدازانند ودر عین‌ حال‌ آورنده‌ این‌ بشارتند كه‌ می‌توان‌ خلیل‌وار از آتش‌ نمرودیان‌نهفته‌ در جان‌ و دل‌ جان‌ به‌ در برد و مطمئن‌ بود كه‌ مظهر لطف‌ ازلی‌ پوینده‌و جوینده‌ راه‌ كمال‌ را سالم‌ و پیروز در مسیر رهایی‌ از آتش‌ نفس‌ به‌ سوی‌خود می‌كشاند. گاه‌ آهنگهای‌ عارفانه‌ و صدای‌ پرسوزش‌ همه‌ را به‌ حضوردر این‌ سوز و گداز رهایی‌بخش‌ و آمادگی‌ برای‌ گریستن‌ به‌ احوال‌ خویش‌فرا می‌خواند. كسی‌ جز خود كردها به‌ حال‌ خود این‌ چنین‌ زار نتوانندگریست‌.» كه‌ كجاست‌ آن‌ روزگاران‌؟! كه‌ اخوان‌ ثالث‌ می‌گفت‌:

«هان‌ كجاست‌؟ پایتخت‌ این‌ دژ آئین‌ قرن‌ پرآشوب‌ / قرن‌ شكلك‌ چهر/ قرن‌ خون‌آشام‌ / قرن‌ وحشتناك‌تر پیام‌... / هان‌ كجاست‌؟ / پایتخت‌ این‌بی‌آزرم‌ و بی‌آئین‌ قرن‌ / كاندر آن‌ بی‌گونه‌ای‌ مهلت‌ / هر شكوفه‌ تازه‌ روبازیچه‌ باد است‌... / هان‌ كجاست‌؟ پایتخت‌ قرن‌ / ما برای‌ فتح‌ می‌آئیم‌ / تاكه‌ هیچستانش‌ بگشائیم‌...» و بنا به‌ این‌ حسن‌ها بود، كه‌ از دوران‌ كودكی‌ به‌ صدای‌ خالقی‌ عشق‌می‌ورزیدم‌ و با صدای‌ شجریان‌ صبوری‌ می‌یافتم‌؛ تا آنكه‌ پس‌ از چند سال‌فرصت‌ دیدار هردو فراهم‌ شد و هر چند رشته‌ و تحصیل‌ و حرفه‌ام‌موسیقی‌ نیست‌، اما حاصل‌ آن‌ همنشینی‌ را، صادقانه‌ و عاشقانه‌، بازگوكردم‌، هرچند رابطه‌ عاشقانه‌ و صادقانه‌ مرا با هردو - حسودان‌ اغیار ومدعیان‌ كینه‌توز که متاسفانه کرد اند - بهم‌ زدند و فتنه‌ها كردند، و دیگر خالقی را ندیدم ! گرچه از دهن بینی اش رنجیدم ؛  اما جامعه‌ عاقبت‌ بعد از گذشت‌زمان‌، قضاوت‌ درست‌ را خواهد كرد.

 

نگاهی‌ به‌ تأثیر آثار و جایگاه‌ مظهر خالقی‌ در قیاس با  محمدرضاشجریان‌

 

       پیداست‌ كه‌ فعالیت‌ چشمگیر و اندیشه‌ و مرتبت‌ این‌ دوشخصیت‌ هنری‌ را در موسیقی‌ و ادبیات‌ معاصر نمی‌توان‌ پنهان‌كرد. و حال‌ به‌ بهانه‌ انتشار كتاب‌ «كاروان‌ مهر» این‌ مقاله‌ در چندبعد به‌ نقد و بررسی‌ وجه‌های‌ تشابه‌ و جایگاه‌ دو استاد مسلم‌آواز ایران‌ «محمدرضا شجریان‌» و «مظهر خالقی‌» آواز فولكلوركردی‌ ـ در اندیشه‌ حاكم‌ بر فضایی‌ جامعه‌ معاصر ایران‌می‌پردازد.درباره‌ شجریان‌ و خالقی‌ و جایگاه‌ آنان‌ در موسیقی‌ ایران‌،نیازی‌ به‌ شرح‌ و سخن‌ اضافی‌ نیست‌ و حتی‌ ضرورت‌ هرگونه‌تمجیدی‌ را نفی‌ می‌سازد. حضور فعال‌ و پرتكاپوی‌ شجریان‌ دردهه‌ 40 تا 70 در عرصه‌ موسیقی‌ ایران‌ غیرقابل‌ انكار است‌ ونقش‌ خود را در شناساندن‌ ادبیات‌ و فرهنگ‌ ایران‌ به‌ نیكویی‌ ایفانمود و خالقی‌ نیز با ایده‌ نواندیشانه‌ و ابتكار خود توانست‌ درساخت‌ و صورت‌ ادبیات‌ و موسیقی‌ كردستان‌ تغییر بنیادی‌ برجای‌ بگذارد و حاصل‌ 45 سال‌ فعالیت‌ مستمر هنری‌ او در رشدو اعتلای‌ موسیقی‌ فولكلور تصانیف‌ و آوازهایی‌ است‌ كه‌گنجینه‌ غنی‌ موسیقی‌ و فولكلور ادبیات‌ كهن‌ كردستان‌ را تشكیل‌داده‌ و شجریان‌، هنرمندی‌ پرتوان‌ و پیگیر، صدها آوازخاطره‌انگیز از پرشورترین‌ ترانه‌ها و قطعات‌ اجرا نموده‌ است‌.این‌ وجه‌ تشابه‌ شجریان‌ و خالقی‌ و حضور چشمگیر آنان‌،حتی‌ در بحرانی‌ترین‌ دوران‌ها، روشن‌ و ملموس‌ است‌؛ به‌ همین‌علت‌ هر دو از لحاظ‌ تنوع‌ سبكی‌ و حرفه‌ای‌ كم‌نظیر و ازپركارترین‌ و موفق‌ترین‌ چهره‌های‌ موسیقی‌ ایران‌ به‌ شمارمی‌روند. حتی‌ گاهی‌ سبك‌ و سیاق‌ آواز آنان‌ را مانند هم‌، اما به‌دو زبان‌ مختلف‌، می‌دانند.هر دو آثارشان‌ را در چارچوب‌ معین‌ محدود نكردند و انواع‌گوناگون‌ سبك‌ها در اجراها و دستگاه‌های‌ مختلف‌ گواه‌ این‌مدعاست‌. شنیدن‌ صدای‌ دلنشین‌ خالقی‌، دل‌ و جان‌ هرشنونده‌ای‌ را می‌رباید و ذهن‌ شخص‌ چون‌ پروانه‌ای‌ سبكبال‌ به‌حركت‌ و سیری‌ دلپذیر در خاطرات‌ كهن‌ در می‌آید، از صدای‌پایكوبی‌ گروهی‌ نوباوگان‌ دلداده‌ در چمن‌های‌ سرسبز و خرم‌كردستان‌، رقص‌ حماسی‌ مردان‌ غیور در پیچ‌وخم‌ شاخساران‌،دستمال‌ دستان‌ زنان‌ و دختران‌ پرشور در ایامی‌ نه‌ چندان‌ دور...تا محفل‌ عروسی‌ها و حجله‌گاه‌ عاشقانه‌ پاك‌دل‌ و هی‌هی‌ چوپان‌فرودست‌ كوه‌ گرد و زن‌ شیردوش‌ رنجور و برزگر مظلوم‌دشت‌ها؛ شنیدن‌ آن‌ ترانه‌ها همه‌ این‌ صحنه‌ها را در برابر ذهن‌مجسم‌ می‌كند.شجریان‌ نیز با صحنه‌پردازی‌ مشابه‌، همه‌ را به‌ گذشته‌ فرامی‌خواند و به‌ گوشه‌ و كنار وطن‌ می‌كشاند، به‌ گستره‌ دشت‌های‌فراخ‌ و خرم‌، آسمان‌ آبی‌ و ابر سفید و كوه‌های‌ سرسبز و رقص‌گل‌ها با نسیم‌ صبحگاهی‌ بهار كه‌ جای‌ عشق‌ و دلدادگی‌ بود،روزگاری‌ كه‌؛ همگان‌ آسوده‌ و فارغ‌ از غم‌ ایام‌ در كنار هم‌،همدوش‌ و همخانه‌ بودند. شنیدن‌ آواز شجریان‌، همه‌ شور وحال‌ و احساس‌ لطیف‌ است‌.تحریر دلفریب‌ شجریان‌ و ترانه‌های‌ شورانگیز خالقی‌، هركدام‌ به‌ گونه‌ای‌ ادبیات‌ غنی‌ و فراموش‌ شده‌ را در خاطره‌های‌مردمان‌ این‌ دیار زنده‌ می‌كنند و ایشان‌ را با شادی‌های‌ از یاد رفته‌پیوندی‌ دگر می‌دهند؛ مردمانی‌ كه‌ با شنیدن‌ ترانه‌ها و تصنیف‌ها،با یاد روزگاران‌ گذشته‌ و سال‌های‌ دور به‌ شور عشق‌ و صفای‌زندگی‌ آینده‌ می‌اندیشند.

شجریان‌، خسته‌ از كهولت‌ و خالقی‌ مانده‌ در اندوه‌ غربت‌،اما گویی‌ آینه‌ بی‌زنگار و چهره‌ راستین‌ مهر و انس‌ با هنر را از یادنبرده‌اند و همچنان‌ به‌ خلق‌ آثار غنی‌ می‌پردازند تا آوازشان‌ را بااصالت‌ روح‌آمیزند و به‌ آن‌ مقامی‌ جاودانه‌ دهند و بدون‌ هیچ‌انتظار و پاداشی‌، نثار یاران‌ مشتاق‌ كنند.شاید بتوان‌ گفت‌ كه‌ مهم‌ترین‌ عامل‌ شور و علاقه‌ مردم‌ به‌موسیقی‌ و آواز اصیل‌ وجود بزرگانی‌ صاحب‌ سبك‌ و اندیشمنداست‌ كه‌ در آن‌ میان‌ خالقی‌ و شجریان‌ گرچه‌ با خوشه‌چینی‌ ازسنت‌ و مكتب‌ فرهنگی‌ و فضای‌ ادبیات‌ غنی‌ و فولكلور روندتكاملی‌شان‌ را پیموده‌اند، اما هنوز با عشق‌ و شور و تكیه‌ برنگرش‌ حفظ‌ اصالت‌، و آزادمنشی‌، این‌ انس‌ و شیفتگی‌ راپیگیرانه‌ ادامه‌ می‌دهند و همچنان‌ بر این‌ اندیشه‌ و تعهد مانده‌اند.تا در برابر قضاوت‌ همگان‌، پیام‌ و هنرشان‌ را برای‌ نسل‌ها بازگوكنند. از نظر محتوا و پیام‌، خالقی‌ و شجریان‌ در آوازهایشان‌اشعار را در عین‌ اختیار و ابتكار و قریحه‌ فطری‌ برمی‌گزینند و باذوق‌ عیان‌ و خلاقیت‌ خویش‌ زمزمه‌ می‌كنند؛ اشعاری‌ كه‌مضمونشان‌ عشق‌ پاك‌، آزادی‌ و ستیز با سیاهی‌ است‌، ازشاعرانی‌ كه‌ در فضای‌ پریشان‌ ذهنی‌ به‌ درون‌ جامعه‌ خویش‌نگریسته‌ و گاه‌ به‌ حال‌ نیرنگ‌ زمانه‌ گریسته‌اند تا دگرباره‌ غلغله‌عشق‌ و آزادی‌ در زندگی‌ را در باورها زنده‌ كنند و انتخاب‌ نیكویی‌اشعار آواز، شنونده‌ را به‌ تأمل‌ و درنگی‌ ـ ولو كوتاه‌ ـ در تصویراندیشه‌های‌ شاعران‌ وا می‌دارد. تردیدی‌ نیست‌ موفقیت‌ شجریان‌در خیل‌ عظیم‌ شنوندگانش‌ و خالقی‌ در میان‌ مردمان‌ كرد زبان‌؛مرهون‌ تغییر دوران‌ تاریخی‌ ملت‌ ماست‌ و نیز انطباق‌ انتشار آثارایشان‌ با وقایع‌ مختلف‌ در برهه‌های‌ تاریخ‌ معاصر ما كه‌ جامعه‌در نشیب‌ و فراز و اوج‌ و غلیان‌ بود و سوق‌ یافتن‌ به‌ معنویت‌گریزناپذیر؛ و در این‌ حالت‌ بانگ‌ آواز ایشان‌، به‌ پیغامی‌ مملو ازهیجان‌ و همهمه‌ تبدیل‌ می‌گردد، كه‌ رسالت‌ پیام‌ و فراخنای‌اندیشه‌ اشعار نكته‌ها و گفته‌ها دارد.اشعاری‌ كه‌ پرده‌ مهر را بر روی‌ پندار می‌گشاید تا ذره‌ای‌ ازآفتاب‌ عشق‌ بیدار و آزادی‌ را حس‌ گردد و همگان‌ را از خوف‌ وخیال‌ برهاند و در باورها تمركز و اراده‌ رشد را زنده‌ كند و گاه‌اشك‌ شوقی‌ به‌ چشمان‌ آورد...

آواز خالقی‌ و شجریان‌ زمزمه‌ راه‌ دریاست‌، دریایی‌ از عقیده‌،خاطره‌ و مرام‌، دریایی‌ از عصیان‌، نو جستن‌، رهایی‌ و دریایی‌آكنده‌ از شور و نشاط‌ و زیبایی‌...شجریان‌ و خالقی‌ را می‌توان‌ هنرمندانی‌ متعهد نامید؛ زیراهیچگاه‌ مردم‌ میهن‌ خود را از یاد نبرده‌ و خود را از بطن‌ زندگی‌آن‌ها و حوادث‌ زمانه‌ بركنار ندانسته‌اند، چون‌ هنرمند در میان‌جامعه‌اش‌ معنی‌ و مفهوم‌ می‌یابد. هنرمندانی‌ دلسوخته‌ وروشن‌رأی‌ كه‌ بساط‌ ثانگویی‌ و ریا را نگسترانیده‌اند. بلكه‌ با درك‌شرایط‌ و حال‌ و هوای‌ جامعه‌ به‌ نوعی‌ آگاهانه‌ سخن‌ گفتن‌ از نهادمردم‌ جامعه‌ را مرام‌ خود ساخته‌اند تا سروش‌ برخاسته‌ از نهادملت‌ را بازگو كنند و این‌ همتی‌ است‌ كه‌ محصول‌ سلوك‌ عاشقی‌ایشان‌ است‌ و افسوس‌ و حسرتا كه‌ یاران‌ دیار مرده‌پرستند وگویی‌ قدر و مرتبت‌ این‌ خنیاگران‌ نگارستان‌ هنر را ندانسته‌ ونمی‌دانند!...

 

زمستان 1380 -  پاریس