شنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۷ - ۱۷ مه ۲۰۰۸

تگرگ برگ دَرَد

 

 

 

 

بیژن باران

 

روز است و قامت مضاعف اشجار

در آیینه ی برکه نظاره کند.

باد بر پوست آب باحتیاط بوسه نشا کند.

هوا پر عطر ز آفتاب مهربان

تعلیق روح سبز بیشه 2 لحظه است.

 

موز عظیم ماه بر درخت منور آسمان

ميزان و مسلط بر حس زرد صحرا

آب با عمق رمز و اختفا، ز موسيقی، حال دگرگون کند.

رقص باران- مضراب بر سنتور گسترده ی آب

قلوه سنگی تنها در بلور سرد مذاب.

 

با سیل یاد ها:

خزان- ناله های طویل دور، آتش پر تنش پیچد

            به سبز خمار در خوف، خیسی خش خش خراب مرگ برگ.

زمستان – رقص شکوفه های برف بر بازوان لخت شاخه ها.

بهار- سبک زورقهای دلپذیر سفید و صورتی گل سوی خاک.

تابستان- داغ آفتاب نهايت نیلی گردون، سفید نور داغ بر صخره و سنگ؛

باغ – سبز اختفای منگوله های میوه – رسیده پرآب.

از غرور دور به دره های ازل، غزل باریکه های آب، نازل بشیب منزل ماهور.

صحرا پر از سکوت- سر به زیر.

 

سیال سرمدی

رو به دریا.

نیلی بلند

منشور مهر

درفش روان بازوی باد:

سبز رشید

سفید کبوتر اوج

سرخ شفق

نقش غرور قهرمانان بر توسن رهایی باد بر آیینه ابدی آب:

"کس به میدان در نمی آید، سواران را چه شد."*

 

*حافظ شیرازی 1319–89 م.