تگرگ برگ دَرَد

بیژن باران
روز است و قامت مضاعف
اشجار
در آیینه ی برکه نظاره
کند.
باد بر پوست آب باحتیاط
بوسه نشا کند.
هوا پر عطر ز آفتاب
مهربان
تعلیق روح سبز بیشه 2
لحظه است.
موز عظیم ماه بر درخت
منور آسمان
ميزان و مسلط بر حس زرد
صحرا
آب با عمق رمز و اختفا، ز
موسيقی، حال دگرگون کند.
رقص باران- مضراب بر
سنتور گسترده ی آب
قلوه سنگی تنها در بلور
سرد مذاب.
با سیل یاد ها:
خزان- ناله های طویل دور،
آتش پر تنش پیچد
به
سبز خمار در خوف، خیسی خش خش خراب مرگ برگ.
زمستان – رقص شکوفه های
برف بر بازوان لخت شاخه ها.
بهار- سبک زورقهای دلپذیر
سفید و صورتی گل سوی خاک.
تابستان- داغ آفتاب نهايت
نیلی گردون، سفید نور داغ بر صخره و سنگ؛
باغ – سبز اختفای منگوله
های میوه – رسیده پرآب.
از غرور دور به دره های
ازل، غزل باریکه های آب، نازل بشیب منزل ماهور.
صحرا پر از سکوت- سر به
زیر.
سیال سرمدی
رو به دریا.
نیلی بلند
منشور مهر
درفش روان بازوی باد:
سبز رشید
سفید کبوتر اوج
سرخ شفق
نقش غرور قهرمانان بر
توسن رهایی باد بر آیینه ابدی آب:
"کس به میدان در نمی
آید، سواران را چه شد."*
*حافظ شیرازی 1319–89
م.