آیا
نمایشگاه
کتاب در کشوری
که سانسور
بیداد میکند و
متن کتابها
سلاخی میشود،
مسخره نیست؟!
به مناسبت
نمایشگاه
کتاب درتهران
و دستمریزادی
به دکتر مسعود
نقره کار

دکتر
محمد علی
مهرآسا
کارگزاران
حکومت فقیهان
ایران، به
گونه ای خنده
آور کشور را
بین آئین عهد
عتیق و
مدرنیته
گیرانداخته و
خود نیز در
این میانه یا
دست و پا
میزنند و یا
همچون
بندبازان معلق.
از یک سو نمی
خواهند
اسلامشان
خدشه ببیند و
«بشکند» و از
دیگر سو رغبتی
به اینکه
دینشان «طالبانی»
جلوه کنند
ندارند و
مایلند به
نحوی نمایشگر
مظاهر تمدن
جدید هم
باشند. از این
رو، اکثر
اقداماتشان
یا جنبه ی
نمایشی و
نمودی دارد،
یا به کل غلط
از کاردر می
آید و مسخره و
خنده دار
میشود.
درمیان
تظاهرات و
نمایشهائی که
حکومت فقیهان
هرچندگاه به
صحنه می آورد،
تعدادی از
مظاهر تمدن و
رفتار
کشورهای
متمدن را هم
می بینیم که
حاکمان می
کوشند آنها را
با لعاب و نام
اسلامی اجرا
کنند. مانند
قدرشناسی از
بزرگان علم و
ادب و معرفت؛
و جایزه دادن
به فیلم و
فیلمساز؛ و
مراسم انتخاب کتاب
و نویسنده و
دیگر آثار
هنری ... درهمین
زمینه، هرسال
به
مناسبتهائی
سمینار،
همایش و نمایشگاه
برگزار می
کنند و به
نویسنده،
هنرمند،
ناشر، مؤلف،
مصنف و دیگر
کاربران نشر
دانش و هنر
جایزه هم
میدهند. اما
نه به همه کتابی،
و نه به هر
اثری، و نه به
هر هنرمندی...
کتاب با زحمت
و تخیل و تفکر
نویسنده
نوشته میشود؛
ویراستارها
اشتباهات
املائی و
انشائی اش را
میگیرند؛
نسخه ی
دستنویس یا
تایپ شده به
اداره ی ارشاد
برای تأیید
فرستاده میشود؛
ماه ها در آن
اداره می ماند
تا متصدی
مربوطه ترحم
آورد و آن را
بخواند و
بخشهای مضره
اش از نظر
نظام و اسلام
را خط بزند و
به ناشر برگرداند؛
سپس ناشر کتاب
را باهزینه
خویش و تلاش
کارگر چاپ و
دربازار عرضه
کند. اما این
پایان ماجرا
نیست؛ و پس از
چاپ نیز اغلب
بازی ئی دیگر
آغاز میشود.
یعنی از این
پس نوبت وظیفه
ی مؤمنان و
شبه مؤمنانی
است که نه
برای فهم مطلب،
بل به خاطر
موذیگری و
اغلب
خوشخدمتی به اسلام
عزیز و
متولیان دین،
کتاب را می
خوانند و درآن
دقیق میشوند
تا نکته ای
خلاف شرع و
متضاد با عرف
حکومت بیابند
و زهر خود را هم
به نویسنده و
هم به درون
حاصل کار
نویسنده و به
تبع آن سرمایه
ی ناشر
بریزند. این
گروه که بیشترشان
از عمله ی ظلم
و دست
اندرکاران
دفتر مقام
ولایتند و در
روزنامه های
کیهان و رسالت
و ابرار و
دیگر نهادهای
وابسته... به
خدمت امت
اسلام
مشغولند،
نکته هائی
پیدا میکنند
که یا از چشم
ممیز و
سانسورچی دور
مانده و یا با
نوعی از سعه ی
صدر آبکی،
ممیز از آن
چشم پوشی کرده
است. آنگاه با
انگشت نهادن
برروی این
نکات و
بزرگنمائی
موضوع، مؤلف و
ناشر را به چالش
می کشند.
آنچه در
ایران اسلامی
شگفت انگیز
است تظاهر به
مدرنیته از
سوی حاکمیّت
درکشوری است
که 29 سال است بی
وقفه زهر سانسور
و اختناق
درجان نشریات-
اعم از جراید
و کتاب و جزوه-
ریخته میشود و
از زبان
بالاتربن مقام
حاکم تا مأمور
سانسور و
چماق، جمله ی
شرم آور«بشکنید
این قلمها را»
شنیده ایم. در
کشوری که، فقط
سخنی روا و
قابل گفتن است
که معنا و
مفهومش در متن
دین اسلام و
آئین تشیّع بگنجد
و یا با آن
درتقابل
نباشد، جایزه
دادن به
مؤلفان و
مصنفان، و
برپائی ی
نمایشگاه
کتاب و همانند
آن، بیشتر تنه
به مسخره
میزند تا یک کار
جدی.
هرسال
نمایشگاه
کتاب در تهران
و در محل مصلی
که برای ادای
نماز جمعه درست
شده است،
برقرار و
برگزار می شود
و با شرکت ناشران
داخلی و خارجی
کتابها عرضه
میشوند. بدیهی
است سهم و
جایگاه
کتابهای دینی
و اسلامی به
مراتب بیشتر و
بزرگتر از
دیگر متون
است؛ گیرم
اقبالی از آن
نشود...
نمایشگاه
کتاب هرسال با
حضور سران
حاکم و
«هیاهوی بسیار
برای هیچ»
آغاز و پایان
می یابد؛ اما
تیراژ کتاب دراین
کشور با هفتاد
میلیون نفوس،
سالهاست که از
مرز 3 تا 4 هزار
نسخه فراتر
نرفته است. آن
استقبالی که
سال نخست
انقلاب از
کتاب به عمل
آمد و همگان
به سوی
کتابفروشی ها
هجوم می
بردند، حاصل
نبود سانسور
درآن مدت
کوتاه بود؛ و
خواننده می
دانست آنچه را
می خواند همان
اندیشه و
خواسته ی
نویسنده است.
اما به مرور هرچه
ممیزی بر
کتابها و
سخنها فزونی
گرفت، برعکس،
شمار
کتابخوان کم و
کمتر شد.
امروز
درایران
اسلامی، متن
کتابهای چاپ
شده نسبت به نسخه
ای که مؤلف به
اداره ارشاد
می فرستد، گاه
تا میزان 70%
توفیردارد و
اغلب چیزی
دیگر به بار می
آید که گاه
نویسنده از
خیر انتشارش
میگذرد.
باوجود این،
حضرات امسال
این همه ممیزی
را کافی به
مقصود
ندانسته و
کتابهای چاپ
شده و عرضه
شده در
نمایشگاه را
نیز سر بریدند.
در این زمینه
حتا کتابهای
خارجی نیز که
با زبانی دیگر
نوشته شده است
و فهم آن
متضمن ترجمه
است، از چشم
متولیان دین و
حامیان مذهب
دور نماند؛ و
به عنوان
داشتن صور
قبیحه و مطالب
گمراه کننده،
غرفه های آنها
نیز جاروکشی
شد.
باوجود تمام
این تضییقات
که در حق
تألیف و تصنیف
و مؤلف میشود،
هنوز برخی از
مردم در نمایشگاه
شرکت میکنند
تا شاید اثری
شسته رفته و
سانسور نشده
را- دستکم
میان ناشران
خارجی- ببینند
و آن را بخرند
و یا از زبان
بیگانه مراد خود
بجویند. اما
هیهات که
امسال سانسور
شامل کتابهای
زبان خارجی
نیز شد و
علاوه بر رنگ
کردن تصویر
کتابها، رقمی
حدود 300 کتاب را
از نمایش
محروم کرده و
از نمایشگاه
بیرون برده اند.
اگر نیک
بنگریم، برای
بیشتر مردمی
که به نحوی از
فضای مسموم
دینی حاکم
خسته شده و در
تلاشند
مقداری از وقت
روزانه را به
دور از مسائل
دین بگذرانند،
شرکت در این
نمایشگاه ها
چیزی جز جولان
برای وقت کشی
نیست. یک هزارم
بهره ی معنوی
که در کشوری
کوچک مانند
هلند از چنین
نمایشگای به
دست می آید
درایران حاصل نمیشود.
اغلب
بینندگان و
شرکت کنندگان
به دو علت
رغبتی به خرید
کتاب ندارند:
1- بهای کتابها
نسبت به درآمد
مردم گران است
و برای ایرانی
ی کتاب خوان
که بیشتر
کارمند، معلم
و دانشجو با
درآمد بسیار
اندک است،
رقمی بالای توان
خرید است.
2- کتابهای
ایرانی همه از
زیر تیغ
سانسور گذشته
و بخشهای مفید
و جالب نوشته
قیچی شده است
و با این
خاطرجمعی
اجازه ورود به
نمایشگاه را
گرفته اند؛ و
درنتیجه تمایل
به خرید کتاب
به شدت کاستی
گرفته است.
به این جهات
این نمایشگاه
بیشتر از آنکه
محل انتخاب و
فروش کتاب
باشد، مکانی
است برای دیدار
و همدلی و
همصحبتی های
یار و اغیار و
فضائی برای
اتلاف وقت.
چنانچه
اشاره شد،
امسال حضرات
آن همه سانسور
و ممیزی را که
پیش از چاپ کتاب
اعمال می شود
کافی ندانسته
و کتابهای شرکت
داده شده در
نمایشگاه را
باردیگر
سلاخی کردند.
مطابق نوشته ی
روزنامه های
چاپ تهران، دو
بار، و هربار
بیش از 300 عنوان
کتاب را از
نمایشگاه
بیرون بردند و
به دست
خمیرکننده ها
سپردند. بی
تردید اتخاذ
این تصمیم
ناشی از دستور
آخوندهائی
است که
فرمانشان
درراه حفظ بیضه
ی اسلام ردخور
ندارد.
آخوندهائی
متحجر و متعصب
مانند مصباح
یزدی، مهدوی
کنی و حسینیان
و تندروانی
مانند حسین
شریعتمداری
و... به
نمایشگاه می
آیند و کتابها
را ورق
میزنند، و
برروی برخی
مطالب تأمل
میکنند. آنگاه
بسته به این
که روی چه
موضوع و کدام
مؤلفی ویرشان
بگیرد، فریاد
وا اسلاما به
هوا میرود و
توسط عواملشان
جنجال تا
رسیدن به
نتیجه ی
مطلوب، ادامه
می یابد.
اینجاست که
مسئولان مطیع
نمایشگاه نیز
آن عنوانها را
جمع آوری کرده
و با کوبیدن مهر
ابطال و ضاله
بر رویشان،
حکم حکومتی را
اجرا می کنند.
به این
ترتیب، تنها
کتابهائی حق
شرکت در نمایشکاه
را دارند که
از صافی و
غربال
مأموران ساواما
در اداره
ارشاد گذشته
باشند. مسلم
است به سدها
عنوان کتابی
که نویسندگان
ایرانی در تبعید
نوشته و منتشر
کرده اند، حق
و اجازه شرکت در
این نمایشگاه
داده نمیشود؛
زیرا مؤلفان و
ناشران
تبعیدی تن به
تحمیل ممیزی و
سانسور نمی
دهند و
اغلبشان ممنوع
القلم و ممنوع
الورودند؛ و
یا در متن
نوشته چنان
پرده دری شده
و وقایع چنان
عریان است که جز
حذف کل کتاب
چاره ای برای
مستبدان و
سانسورچیان
نیست... مثلاً:
دکتر مسعود
نقره کار پزشک
و نویسنده،
کتاب «تاریخ
جنبش روشنفکری
ایران» را در
پنج جلد و3300
صفحه نویشته و
کاری کارستان
عرضه کرده
است. این کتاب
با نثری روان
و شیوا با
استفاده از
سدها منبع
معتبر و گاه
مصاحبه با ده
ها روشنفکرو
با بیان
داستان فراز و
نشیبهائی که
در این مدت 40
سال گریبان
اکثر
نویسندگان را
گرفته بوده،
به خوبی فضای
روشنفکری
ایران را در
درون و برون
مرز کشور
مانند آئینه
ای رو به روی
ماگرفته و آنچه
ماجرا از نیک
و بد گذشته
است به ما
نشان داده است.
دراین کتاب با
بازنویسی ی
اغلب مقالات و
نوشته های
نویسندگان، و
با نمایش نازک
طبعیها و
درشتخوئیهای
هنرمندان ما،
و با اشاره ای
نسبتاً کامل
به ستم و
استبداد حاکمان
ایران در
کشتار دگر
اندیشان و
قتلهای زنجیره
ای، اثری
خواندنی که
شامل تاریخ
چهل و چند
ساله جنبش
روشنفکری
ایران است، به
خوانندگانش
عرضه میکند.
نثر پاک و
روان و بدور
از ثقل گفتار
و نفسگیری،
سبب میشود
خواننده،
کتاب را ساعتها
بدون احساس
خستگی زمین
نگذارد. دکتر
مسعود نقره
کار در
گردآوریهای
این متنها
بیشک به چندسد
منبع سرزده و
مراجعه کرده
است؛ و قسمت
زیبا و گاه
زشت متن کتاب
همان بخشی است
که تفاوت
اندیشه ها
نمایان می شود
و واکنش گاه
نامطلوب می
یابد. نقره
کار بدون
هیچگونه خودداوری،
پیش داوری و
نتیجه گیری،
درونمایه ی اجتماعی
و عدم ظرفیّت
شماری از اهل
قلم و هنرمندان
را با مراجعه
به گفته ها و
نوشته های خود
اهالی شهر
قلم، به
خواننده نشان
میدهد که بی
تأسف نمی
تواند باشد.
کتاب با
ویرستاری آقای
عباس معروفی
آماده ی چاپ
شده و در کشور
سوئد به چاپ
رسیده است و
در پنج جلد با
رویجلدی چشمگیر
و کاغذی مرغوب
در دسترس قرار
گرفته است.
البته چنین
کتابی و
نظائرش،
قطعاً در چنان
نمایشگاهی
اجازه ی ورود
ندارند و نسل
کتابخوان
ایرانی از
آنها محروم
خواهد بود.
بی گمان
درکشوری که
هرروز سال را
درتقویمش به
نحوی به
منسوبان دین
اسلام گره زده
اند و به هرعلت
برای
بزرگداشت
اعرابی که
قرنها پیش
زیسته و درخاک
شده اند، روزی
را به شادی و
عزای او اختصاص
داده اند،
هرنوع اتفاق
دیگر که بیرون
از این
چهارچوب
باشد، برای
مردمش خجسته خواهد
بود و سرگرمی
محسوب میشود و
فرحزاست. برای
ملتی که هرروز
رادیو و
تلویزیون
کشورش بامداد
را با آوای
حزین قرآن و
مارش عزا و
نوحه و نوای
تعزیه می
آغازد، و با
دعای ندبه و
کمیل ادامه
میدهد؛ و شبش
را نیز
سریالهای
دینی با نعره
ی سواران و
چکاچک
شمشیرهایشان
همراه با
نمایش رنگ و
نشان خون به
رختخواب متصل
میکند، هر نوع
نمایشگاه و
سمینار و
همایشی جدا از
این مسائل،
فرصتی است تا
مردم چند
ساعتی را فارغ
از جنجال دین
و هیاهوی
تظاهرات
مذهب، به خویشتن
خویش برسند؛ و
به دور از
نوای قران و
صلای اذان و
دعای ندبه و
کمیل،
روانشان را
اگر نه تطهیر،
دستکم تسکین
دهند.
اما، هم خود
زعما میدانند
و هم ما
آگاهیم که دلیل
برپائی این
نمایشگاه ها و
پرداخت این
گونه هزینه ها
موضوعی سوای
فرهنگمداری و
تلاش برای
تنویر افکار
مردم است. این
نمایشها چیزی
نیست مگر
تبلیغ برای
حکومت فقیهان
تا مگر اختناق
و اعدامها و
زندانهایشان
را از نظرها
پنهان کند و
یا کمرنگ جلوه
دهد.
کالیفرنیا م.ع. مهرآسا 14 -5 - 2008