‍‍‍‍دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷ - ۱۰ اوت ۲۰۰۸

لزوم مدرن شدن در انگاره های مختلف

 

فرشید یاسائی

 

" انسان خود را تنها در درون خود می شناسد. از جهان پیرامون خویش است که از درون خود، آگاه میشود. با هر چیز جدیدی که حقیقتا شناخته شود، اندام و عنصر جدیدی در درون ما شگفته میشود..." گوته

 

مقدمه : درباره‌ « لزوم مدرن‌ شدن ‌» در میان جریانات‌ مختلف‌ اجتماعی ، فرهنگی‌ و سیاسی‌ بر مبنای‌ گرایش‌های‌ نظری‌ ویژه خود ، بحث و گفتگو های بسیاری انجام گرفته و در جریان است و تقریبا بحث عمومی و عمده آن برای تعدادی تمام شده و برای تعدادی دیگر  ناتمام است. این‌ پرسش‌ وجود دارد که  آیا باید مجذوب و شیفته‌ پیشرفت‌های‌ کشورهائی بود که تقریبا بعد از دومین جنگ بزرگ در زمینه های مختلف در سیاست ، تکنولوژی ، فرهنگ و... راه و رسم دیگری را غیر از ما انتخاب و تجربه و نهایتا موفق شدند؟‌  آیا مدرن شدن ( بودن ) ترجمان غربی شدن و یا به سخن غیر منطقی غرب زدگی است؟ آیا می باید مانند مردم غرب‌ آداب ومعاشرت .... و مانند آنان‌ فكر كنیم‌ و  به‌ تعبیر تقی‌ زاده‌ « از موی‌ سر تا بن‌ ناخن‌ باید غربی‌ شویم‌ »؟ یا مانند آل احمد و رهروان وی بدان بتازیم و نهایتا برای فرار از معضلات و گرفتاری های اجتماعی ، نسخه استبداد را همیشه ملکه ذهن خویش سازیم!؟

 

آغاز : در مباحث‌ تئوریك‌ ، مدرن‌ شدن‌ به‌ معنای‌ «غربی‌ شدن‌» نیست . بلکه مباحث بر محور تغییرات عمده و تجدید نظر در انگار ها می باشد که زمانی مطرح و اکنون ضرورت ندارد و باید راهبرهای جدیدی را انتخاب و تجربه کرد. تقریبا از زمان امیرکبیر تا به امروز بخش عمده نیروهای تکنوکرات و بورکرات ، جامعه فرهیخته و شهروندان ساکن شهرهای بزرگ ایران تمایل و مفتون پیشرفت های عظیم و چشم گیر دنیای غرب بوده و هستند. فرهنگ و تکنولوژی ، فلسفه و اخلاق ...غرب ؛  ایرانیان ( بهتر است گفته شود جهان را ) را تحت تاثیر قرار داده است. جامعه‌ ما‌ در پرتو چنین‌ تلاش هائی که جهت پیشرفت در دنیای غرب انجام پذیرفت ، تجربیات بسیاری آموخت . تأسیس‌ دولت‌ مدرن‌ ، نهادها‌  و ساختار های مدرن ( وزارتخانه ها و...). اعزام دانشجو به غرب و بوجود آمدن نخبگان‌ سیاسی‌ و فرهنگی‌ ... اجتماعی‌ بخشی‌ از كارنامه‌ مدرن‌ شدن‌ است که ضرورت آن را امروز لمس می کنیم.‌ البته‌ بودند و هستند  " روشنفكرانی" که‌ مدرن‌ شدن‌ و مدرن فکر کردن را سمی مهلک برای جامعه میدانستند و میدانند و عمر تعدادی از آنان کفاف نداد که تجربه کنند دردنیای امروز تا چه حد ارتباطات و معاوضه اطلاعات و تجربیات ، تعیین کننده سرنوشت و بود و نبود کشورها می باشد .

 

اخیرا در میان تعدادی از صاحبنظران دانشگاهی کشور کوشش میشود مدرنیته را از دالان دین عبور دهند. استدلال آنان نیز آن است که مردم متدین هستند ومدرنیته آنان نیز رنگ و بوی ایرانی همراه با دین است.آنانی که سکولاریسم را دین ستیزی ترجمه می کنند و میکوشند ثابت کنند که دولت های ایران ( از صفوی تا امروز ) عموما دینی بوده و دولت اسلامی کنونی نیز یکی ازآنها و در ادامه این تاریخ است. اما از گرایشات دینی ( احتمالا شاهان و نخست وزیران و امرا...) صحبت نمیشود. چنین القا میشود که دولت های گذشته مانند دولت اسلامی کنونی بوده، فقط نامش چیز دیگری بوده است. این بخش از صاحبنظران نمی خواهند باور کنند که دين فقط ( تاکید میشود) يكي از عرصه‌هاي اجتماعي جامعه ايراني است. درست فرق مردم ایران ( برای مثال ) با تعدادی ازکشور های اسلامی در این است که آنان غیر از دین اسلام ، چیز دیگری نمی شناسند و بدون آن هویت خود را نیز از دست رفته خواهند پنداشت.اما در ایران بخاطر قدمت تاریخ و فرهنگ و ادیان ، تمدن و هنر های مختلف...، داده های بسیاری وجود دارند که دین نیز یکی از آنان محسوب میشود.بدین خاطر است که هویت ایرانی تنها به دین آن مربوط نمیشود. بحث اصولا براین محور نیست که مردم متدین هستند یا نیستند. مورد مناقشه هویت ایرانی مردم است که مدرنیته را خصوصا در رابطه با پیشرفت تکنولوژی و سهولت در محاورات و ارتباطات ورفاه ... دستیابی به دنیای مجازی غرب ( بخش عمده ) ترجیح میدهند (گرچه شاید در ظاهر با آن خصوصا از جنبه مد و هنری آن مخالفت شود ) و از دین نیز انتظار رفرم و مدرن بودن دارند ، نه تحجر و سلف گرائی.

 

ما در بحث و عملکرد سوسیالیسم نیز لزوم تجدیدنظر و مدرنیسم را مشاهده می کنیم که در دنیای غرب بدان دامن زده شد و بخش عمده احزاب سوسیالیست در خود رفرم کردند. مهم است كه بتوانیم درست در بطن این مفهوم از مدرنیته چه انتظاراتی خواهیم داشت. این سنت که صاحبنظران در ایران برای هر مفهومی برابر نهاد و ترجمه بومی خصوصا با قیودی ( خود ساخته ) خلق می کنند و عنصر دین را بدان دخالت میدهند. موردی است که عملا جای بحث اساسی را به بیراه کشانده و موضوع اصلی در پس ابهام قرار گرفته است. اینکه مردم ایران متدین هستند چنانکه میدانیم در تمام دنیا مردم به گونه ای از اعتقادات مذهبی خوی گرفته و با شدت و ضعف با آن زندگی می کنند. مورد مناقشه ( صرفنظر از رهبران حکومتی که با قدرت کامل سیاست گذاری و تعیین و تکلیف می کنند) استفاده ابزاری صاحبنظران از دین در عرصه توضیح جامعه شناسی اجتماعی در راستای انگاره های سیاسی - فلسفی - با استفاده از ادبیات آخوندیسم- جهت توجیه حکومت اسلامی است. گوئی ( چنین توجیه میشود ) تمام جهان غرب بسیج شده است که مردم  و جامعه متدین ما را به شکل خویش درآورند و از ایرانی اروپائی بسازند. و در نهایت با ازبین بردن فرهنگ و دین ، به ما هویت اروپائی داده و استقلال ما را ازبین ببرند. برای اثبات آن از مدل های آفریقائی نام برده میشود و کوچکترین عنایتی به حوزه فرهنگی وتمدن و خلق و خوی ایرانی نمیشود .

 

مدرنیسم  مفهومی است غربی‌ ‌. مدل‌های‌ توسعه‌ و پیشرفت غربی‌ در این‌ كشورها در برنامه‌ ریزی‌های‌ توسعه‌ یا فرایندهای‌ مدرنیزاسیون‌ معنا و مفهوم‌ پیدا کرده است. نهادهای‌ حقوقی‌، فرهنگی‌ و سیاسی ... حاكم‌ بر نظام‌ های این کشورها  نیز بر مبنای‌ مدرنیته‌  پایه‌ ریزی‌ شده‌ که عمدتا درخود رفرم و تغییر می پذیرد. امروزی‌ شدن‌ و مدرن بودن‌ مفهوم بیگانه ای نیست که دائما باید توسط صاحبنظران برای اجتماع توضیح داده شود. طبیعی است تعریف‌ و الگوئی كه‌ از مفهوم مدرن‌ بودن‌ به دست میدهند، به‌ معنای‌ غربی‌ شدن‌  ( ما و دیگران نیست. مگر اینکه ما تعبیر خود را درست بدانیم!) نیست . بلكه‌ مرادشان بودن‌ در عصر معاصر است ‌. اولگوئی خلق کردند ویژه جوامع خودشان که کشورها با تمدن و فرهنگ های گوناکون می توانند از آن نسخه برداری کرده و یا نکنند. نظریه‌ پردازان‌ و سیاستمداران غربی ( لااقل بعد از آخرین جنگ بزرگ)  ‌اصراری در غربی شدن سایر جوامع نیز ندارند.آنان نیز بخوبی واقفند : زمانی فرد یا جامعه‌  شبیه چیزی‌ غیر از آنچه که هست و ریشه دارد؛ درآید. از هویت و استقلال‌ تهی  میشود .ادامه دادن تجربیات ( کلونیالیسم ) خونبار گذشته با معیار ارزش های امروزی در تضاد خواهد بود.در نتیجه باید اذعان شود که مدرن‌ شدن‌ ( بودن ) ضرورتا به‌ معنای‌ غربی‌ شدن‌ نیست ( آنچه را که غرب ستیزان می پندارند!) . حتی‌ تفکرات غربیان‌ نیزمرادشان‌ از تجدد و مدرنیسم، غربی‌ شدن‌ سایر ملل نیست.

 

گفته میشود ترجمان تجدد ( بنا بر پندار تجدد ستیزان . مفهوم تجدد نیز به تجدد نورانی وتجدد ظلمانی تقسیم شده است) به‌ معنای‌ غربی‌ آن‌ در سكولاریسم‌ و دنیوی‌ شدن‌ است : " ... که مصداقی‌ از « تجدد ظلمانی‌ » است‌ كه‌ در سیطره‌ ولایت‌ شیطانی‌ می‌باشد... ملاحظه‌ پاره‌ای‌ از سرچشمه‌های‌ مدرنیته‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ انسان‌ مدرن ‌كارش‌ را از حقایق‌ نورانی‌ آغاز نموده‌ است‌ و به‌ تدریج‌ به‌ ظلمت‌ و پوچی‌ روان‌ گشته‌ است‌.." .  در مورد تجدد ظلمانی گفته میشود : " ...قرار گرفتن‌ انسان‌ مدرن‌ در زیر سیطره‌ ولایت‌ شیطانی‌ است‌..... در تجدد نورانی‌ همه‌ چیز از ظلمت‌ شروع‌ می‌شود و انسان‌ به‌ سوی‌ خداوند متعال ‌روان‌ می‌گردد؛ یعنی‌ از ظلمت‌ نفس‌ و استكبار انسان‌ در برابر خدا آغاز می‌شود و به‌ خشوع‌ و خضوع‌ برابر درگاه‌ الهی ‌ختم‌ می‌گردد ....اگرتجدد نورانی‌ یا مدرن‌ شدن‌ دینی‌ پیش‌ آید؛ باید گفت‌ این‌ شیوه‌ منحصر در عبودیت‌ خداوند است‌.... انجام‌ بندگی‌ خداوند هم‌ در عمل‌ در شریعت‌ اسلامی‌ نهفته‌ است‌! انسان‌ متجدد دینی‌ یك‌ فرد متشرّع‌ است‌. چنانكه‌ جامعه‌ دینی‌ اهل‌ ولایت‌ الهی‌ و شریعت‌ اسلامی‌ است‌... اراده‌ ایرانیان‌ در بهمن‌ سال‌ 1357 برای ‌تأسیس‌ نظام‌ سیاسی‌ مبتنی‌ بر ولایت‌ فقیه‌، بیانگر آن‌ است‌ كه‌ آنان‌ تجدد نورانی‌ را بر تجدد ظلمانی‌ ترجیح‌ دادند اگر نه ‌این‌ است‌، چه‌ دلیلی‌ دارد كه‌ حكومت‌ مورد حمایت‌ غرب‌ را سرنگون‌ سازند...".

 

تجدد و پیشرفت از جمله‌ آن مفاهیمی‌ هستند كه‌  در میان‌ صاحبنظران و  در فرهنگ‌ سیاسی - اجتماعی ، جهان بینی های گوناگونی وجود دارد. عده‌ای‌ توسعه‌ و پیشرفت و تجدد را مساوی‌ غرب‌ ( زدگی ) گرایی‌ و سكولاریسم‌ می ‌دانند و برخی‌ آن‌ را در تا حد  الحاد و بی ‌دینی‌ و دین ستیزی  قرار می‌دهند . عده ای توسعه و پیشرفت در راستای صنعتی‌ شدن‌ و حركت‌ به‌ سوی‌ تكنولوژی‌ مفروضند. برای عده‌ای‌ ‌ توسعه‌ و پیشرفت بالاتر از رشد اقتصادی‌ است و به‌ مباحث‌ سیاسی‌ و فرهنگی‌ آن‌ نیز توجه می کنند. بنابراین‌ در یك‌ جمله‌ نمی‌توان‌ گفت‌ كه‌ تعریف‌ مشخصی از این ‌مفهوم‌ به خاطر نفوذ نظریات دینی در عرصه نظریه پردازی ؛ وجود دارد.

 

توسعه‌ یك‌ فرایند چند گانه است كه‌ یكی‌ از جنبه‌ های آن مربوط به اقتصاد‌ و تکنولوژی است . جوانب دیگر آن مربوط به توسعه سیاسی و فرهنگی است. برای مثال در کشورهائی ( چین ...) توسعه تکنولوژی و اقتصاد انجام پذیرفته اما از نظر سیاسی ایستا و استبدادی عمل میشود. با در نظر گرفتن‌ تمام‌ جوانب‌ توسعه‌ ، می توان دو جنبه آن را ارزیابی و بررسی کنیم. نخست از جنبه عملی و کارکرد توسعه و تجدد  و مدرنیسم است، طبیعی است که جامعه باید در راستای مدرنیسم قرار گیرد و شهروندان ( نه تنها تقلید از مد بلکه در تمام جوانب اجتماعی ) درراه مدرن شدن قرار گیرند. جنبه دیگربرای مدرن شدن باید از هرگونه ایدئولوژی در مدیریت اجرائی ( دولت و حکومت ) ممانعت کرد. بزبان دیگر برای این مهم، سکولاریسم نمونه کارسازو مهمی است که بدون ربط با مبحث ما نیست. در هر حال توسعه و تکامل و پیشرفت ، روزی در مقابل ایدئولوژی قرار خواهد گرفت و مورد مناقشه است. می توان با استقرار دیکتاتوری به تکنولوژی پیشرفته نیزدست یافت .اما بعد این پیشرفت محدود و بالاخره زمانی میرسد که جوابگوی نیاز آدمی مبنی بر آزادی و اختیار وی نبوده و یا باید این پیشرفت زمینی شود و در راستای عموم قرار گیرد و یا محکوم به فنا است. نمونه شوروی و اقمارش درسهای تاریخی جالبی است برای آنانیکه ایدئولوژی حکومتی را چاره ساز و حلال مشکلات جامعه می پندارند.

 

 جامعه‌ای‌ كه‌ می کوشد در راستای توسعه‌  قدم بردارد و همچنان هویت و فرهنگ خود را دست نخورده حفظ کند . نخست باید مشکلات اخلاق و فضیلت و داده های اجتماعی  خویش را شناسائی و بازتعرف کند. چون برای توسعه و تجدد مجبوریم راه غرب را طی کنیم و میدانیم تمدن غرب، تمدنی است با ویژگی های خویش که با تمدن ما متفاوت است. هویت‌ و فرهنگ‌ ، اقتصاد و سیاست‌ خاص‌ خود را دارد كه‌ براساس‌ آن‌ توسعه‌ و تجدد و پیشرفت را در درون خود پرورش‌ داده است. اینکه توسعه یافتگی تمدن غرب چه مسائلی دارد و چه نقائصی درونش خفته است. مشکل غرب بوده و مشکل ما نیست. جوامعی مانند ما که الگوئی ویژه و بومی خود را ندارد ( صرفنظر از نظر سازمان حکومتی کشور هند، ژاپن تقریبا تمام الگو ها استبداد درونش خفته است ) که آزادی و اختیار را پرورش و صیانت کند و از نظر تکنولوژی در کمترین سطح پیشرفت هستند . باید بدیلی برای خویشتن خویش یابند که پاسخ نسل امروز را دهند و برای فردای آن برنامه داشته (باشند) آماده سازند. طبیعی است هر كشوری‌ براساس‌ ریشه‌های‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ و تاریخی‌ خویش مسیرش را تعیین و ادامه میدهد. و به هیچ وجه حتی خود غربیان اصرار چندانی ندارند که از جامعه آنان الگوبرداری شود. اما باید بدان واقف بود که دنیای تکنولوژی و مجازی امروز سرکشیدن و کنجکاوی به دنیای دیگران معنی یافته است.

 امروز به‌ ناچار باید با فرهنگ‌ مدرنیسم‌ کنار آمد‌. گذار اجتناب‌ناپذیر ازمرحله‌ جامعه‌ سنتی‌ به‌ جامعه‌ مدرن‌ بودن به سرنوشت ما مربوط میشود. مدرنیسم به عنوان نقطه‌عطفی سرنوشت ‌ساز در جوامع مختلف است. برای رسیدن به فرهنگ مدرن . انگاره ها باید مدرن و تغییر یابد. با اخلاق و فرهنگ بومی و سنتی نمیشود ( نه در فرهنگ ، اقتصاد  و سیاست ) ادعای مدرن بودن را داشت. برای مدرن شدن انگاره ها باید برای فراگیری از تجربیات و عملکردهای دیگران آماده شود. تقریبا از بعد از انقلاب مفهوم مدرنیسم مورد گفتگوی جامعه روشنفکری بیش از پیش بوده اما راه حل های ارائه شده ضعیف و ناتوان باقی مانده است. چون در جائی که دین و سنت سیاست روز را تعیین می کند و پوپولیسم برآمده از آن ، بخشی از روشنفکران جامعه را تحت تاثیر قرار داده و جهان بینی و سیاست ورزی آنان نیز آغشته به دیدگاه های عقب افتاده و سنتی است . و در انتخاب راه روش سیاسی - اجتماعی کمترین اختلافی با مسئولین مملکت ندارند چه بسی در مواقعی ارتجاعی تر فکر و عمل می کنند. جا دارد  در مورد شعار های این دسته از روشنفکران که از مدرن و مدرنیسم و بهره برداری از نیروی جوان صحبت می کنند ؛ با درایت و احتیاط بیشتری برخورد کرد که گفتار و پندار آنان همآهنگ نیست. در خاتمه باید دید برای مدرنیسم در کلیه امور و شئونات ( سیاست . اقتصاد . فرهنگ و هنر . تکنولوژی ....)  اجتماعی در جوامع دیگرنسبت به حل مشکلات از چه توان و چه متدی استفاده می کنند تا با کمترین هزینه از تجربیات و کاربردهای آنان- بدون آنکه لازم باشد شناسنامه هایمان را تعویض کرده - بهره گیریم. اوائل آگوست 08