‍‍پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷ - ۱۹ ژوئن ۲۰۰۸

بعد فساد، عمق فاجعه

عیسی سحرخیز

Aftab_iran@yahoo.com

 

در شرایطی كه اكثریت جامعه دست به گریبان تلاش معاشند و كسب درآمدی برای پرداخت اجاره های كمرشكن یا تامین هزینه ی بخور و نمیر، گاه با اخباری از فساد مالی و اخلاقی فزاینده ی مسئولان اجرایی، قانونگزاری و قضایی مواجه می شوند كه  با ظرافت های روزنامه نگاران و وب لاگ نویسان از سد سانسور و خودسانسوری شدید سایت های خبری و نشریات گذشته یا از فیلترینگ و پارازیت گسترده ی رسانه های دیداری و شنیداری غیرحكومتی عبور كرده و فكر و خیال آن زندگی شان را هر چه بیشتر سیاه و تباه می كند.

  فسادی كه بركندن آن نه در ایران بلكه جهان یكی از اهداف انقلاب پرشكوه 22 بهمن بود تا رژیمی وابسته و مفسد و غیرانسانی از جهان رخت بربندد و جایش را حكومتی كرامت بخش  انسان و ارج و قرب گذار نوع بشر بگیرد و عدل و داد و راستی و درستی برپاكند. حكومتی كه اگر زمانی چون دیروز، وزیر فرهنگ و ارشاد آن از هنرمندان و دست اندركاران تولید و نشر كتاب، تولید كنندگان فیلم و برپا كنندگان تئاتر درخواست كند تا به مناسبت سی امین سالگرد این تحول بزرگ شگفتی آفرین دست آوردهای كتمان ناپذیر آن را در معرض سمع و نظر ایرانیان و جهانیان قرار دهند، چیزی در چنته وجود داشته باشد.

  البته نه دست آوردهایی  از آن دست كه احمدی نژاد و پالیزدار می گویند، سردار نیروی انتظامی تهران و معاون دانشگاه زنجان انجام می دهند، گزمه ی این شهر و قاضی آن شهر با زنان و دختران و پسران كودك و نوجوان می كنند و اگر نویسنده ای ادیبانه بنگارد و روزنامه نگاری گزارشگونه تحریر كند بازداشت؛ روزنامه و مجله ای  بدون رتوش و سانسور چاپ كند تعطیل؛ ناشر و مترجمی وارد بازار كتاب كند جمع آوری، سناریست و فیلم سازی عمق فاجعه ی اجتماعی و فرهنگی را به تصویر كشیده و بر پرده ی نقره ای سینما برد یا هنرمند و كارگردان تئاتری بر صحنه ی آورد، حاصل عمر و سرمایه اش توقیف شود.

   این بحث امروز و دیروز هم نیست، سال هاست كه چنین فاجعه ی عمیقی و فساد گسترده ای رواج داشته است. اما امروز كه پایه های حكومت ولایت فقیه با روش های غیرمردمسالارانه سست شده، رشته ی امور از دست دولتی نابلد، ناكارا و ناتوان در رفته و در رقابت گسترده برای كسب رانت های سیاسی و اقتصادی بیشتر، جنگ گلادیورها امكان افشاگری های راست و دروغ را فراهم آورده، موضوع فساد حاكمان و وابستگانشان بیشترنقل مجالس و هر محفلی شده، این فاجعه بهتر و بیشتر، شب و روز در برابر چشمان ملت درگیر كار و زندگی عیان می شود.

پنج سال پیش بود، شهریور ماه 82، این جمع كه اكثر قریب به اتفاق ایرانیان- جز حلقه ای اندك از دوستان و رفقای خود-  را فاسد و فاسق می دانند و می خوانند و داعیه ی اصلاح امور را نه در ایران و منطقه، بلكه در گیتی و بر نوع بشر دارند، در جریان پروژه ی پرونده سازی های گسترده برای رقبای سیاسی و فكری خود، صاحب این قلم را به جرم فساد مالی و دریافت رشوه  در دفتر كارش دستگیر و به اوین منتقل كردند تا شاید مدتی از شر زبان و قلمش رها شوند. آن ماجرا از سر اتفاق، به دلیل مصاحبه ای كه شب قبل در خصوص شكایت از آیت الله شاهرودی بابت فراهم آوردن زمینه های هتك حرمت توسط مقام های دادستانی و قوه ی قضائیه ی زیر نظر او انجام و پخش شده بود به نوعی ختم به خیر شد، یا درست تر و دقیق تر بگویم با پرونده هابی باز، وثیقه هایی سنگین و صدور احكامی از جمله ممنوع الخروج به نوعی به عهده ی تعویق افتاد.

  بحث كنونی من  اكنون باز كردن آن رویداد و آن پرونده ها و پرونده سازی های مشابه نیست، بلكه هدفم زدن نقبی است به داستان فسادهای مالی و اخلاقی  كه امروز در سطح جامعه مطرح است و تلاشی  برای نشان دادن عمق فاجعه و بعد فساد. آن روز، 5 شهریور 82، در شرایطی كه منتظر رسیدن یك تیم سه نفره-  كارشناس پرونده ها، قاضی و رئیس مجتمع قضائی مستقر در اوین-  بودم، فردی به من نزدیك شد و با لحنی دوستانه و از سر دلسوزی یا در جایگاه و نقش بازجوی خوب و مهربان به مذاكره و مباحثه ی غیررسمی پرداخت. اشاره به این نكته كرد كه اینجا قرار نیست تنها به ماجرای رشوه بپردازند، پرونده های دیگرت هم مطرح است و بهتر است كوتاه بیایی و برای خودت دردسر بیشتری درست نكنی. در این میان، یك باره به صحرای كربلا زد و گفت: این چه كاری است كه برای تعدادی مدیر مطبوعاتی و روزنامه نگار فاسد، شما چند نفر این همه یقه جر می دهید و برای خودتان و كشور دردسر درست می كنید، مگر نمی دانی كه همین فردی كه تو در رابطه با پرونده اش دستگیر و به اوین منتقل شده ای علیه تو  حرف های زیادی زده است، خود و بستگانش هم چه كارهای كثیفی انجام داده و با كارمندانشان چه روابط نامشروعی داشته اند-  البته آن فرد مدتی بعد آزاد شد و حكم برائتش نیز صادر گردید.

  آن روز پاسخ من در برابر ادعاهایش این بود كه از چه فسادی در جامعه ی مطبوعات ایران حرف می زنی و این قشر زحمتكش را با اهدافی سیاسی، برای كار نكرده و جرم انجام نداده – تنها زیر فشارهای روحی و جسمی حرف مطلوب بازجو را تكرار كرده – هر روز دچار دردسر ساخته یا آواره ی دیار غربت می كنید؟ مدعی هستید كه فردی فساد اخلاقی دارد و با كارمند خود رابطه ی جنسی داشته و بعد این اتهام را به كل جامعه ی مطبوعات و تمام روزنامه نگاران تعمیم می دهید. فرض كنیم كه حتی مسئله ی فشار روحی و جسمی وارده به متهم گرفتار در سلول انفرادی و اعتراف های از سر ناچاری نباشد و ماجرایی كه می گویی حقیقت داشته باشد، تازه كل ماجرا می شود روابط نامشروع چند نفر، یا در نهایت كمتر از انگشتان دو دست. این تعداد چند درصد قشر و طبقه ی روزنامه نگار ایران را تشكیل می دهند؟ در این قشر از جامعه فساد مالی چه نسبتی است و فساد جنسی چه میزان؟ اما بیائید كلاه خودمان را قاضی كنیم و  نگاهی بیندازیم به پرونده های دو قشر و طبقه ی دیگر؛ روحانیت و نظامیان.

   یك باره نطقش كور شد، با تعجب نگاهم كرد و چشمانش را به لبانم دوخت. گفتم خبر دارید كه در حال حاضر چه تعداد از نظامیان به جرم جاسوسی، فساد مالی، از رشوه و پورسانت خرید كالا گرفته تا حتی فروش زیردریایی به كشور همسایه در بازداشتگاه های مخصوص نظامیان محبوسند؟- آن زمان هنوز شاهكارهای امثال سردار زارعی امكان افشا نداشت. مطلع هستید بجز پرونده های فساد مالی و سو استفاده از موقعیت، اتهام هایی چون داشتن روابط جنسی، از زنای عادی و محصنه گرفته تا لواط و...، چقدر در میان روحانیت رایج است و چه تعداد از این معلمان اخلاق و هادیان جامعه در  بندهای ویژه روحانیت بازداشت و زندانی؟ گفتم خبر دارید كه روزی جرائم تخفیف نیافته اشان چنان گسترده بود و مجرمان به حدی زیاد كه زندان ها ظرفیت لازم برای جا دادن آن ها را نداشتند؟ به او گفتم اجازه بده كه حرفم را مستند كنم به اظهارات مقام های رسمی مورد قبول و وثوق شما. بعد مباحثه ی سال ها پیش دو مقام روحانی را مثال آوردم كه یكی اكنون ردای وزارت پوشیده و دیگری چند هفته ای است كه  در میان راه یافتگان به مجلس از تهران، بر صندلی سبز نزول اجلاس كرده است. گفتم آن به این شكایت برده بود كه چه كنیم، بندهای ویژه روحانیت پر شده و جای خالی  برای بازداشتی ها و زندانی های جدید وجود ندارد. مقام قضائی بالاتر توصیه كرد كه برای حل مشكل فعلا آنانی را كه به جرم روابط اخلاقی سبك تر چون صیغه ی غیرمجاز گرفته اید آزاد كنید تا جا برای مجرمانی كه اتهام هایشان سنگین تر است باز شود. چند وقت بعد شكایت تكرار شد از نبود و كمبود جا. این بار دستور رسید كه مجرمان زنای غیرمحسنه امكان فراغت یابند! و باز این ماجرا در جلسات بعدادامه یافت تا رسید به لواط و...!

    گفتم برادر عزیز از چه حرف می زنی و از كدام آبرو سخن به میان می آوری، مگر آبروی چندانی هم مانده است و شعارهای انقلاب باقی. اصلاحات آمد كه اوضاع را اندكی سامان دهد، اتهام دست اندركارانش شد زدن كف و سوت، انتشار روزنامه و تاباندن نور به تاریكخانه ها، یا تجمع و تظاهرات قانونی دانشجویان و زنان، در صورتی كه انقلاب به بیراهه رفته و در لایه های زیرین چنین فسادهایی از چشمان ملت مخفی مانده است.

   حال نمی دانم كه آن دوست یا بازجو چه می كند و در ماجرای "جنگ گلادیاتورها" جایگاهش كجا، از كار بركنار شده یا به جرم فساد  خود زندانی و در بازداشت است،  یا نه به كار گذشته مشغول و ارتقای مقام نیز یافته است. اما هر جا كه هست كاش می شد این نكته را هم بداند كه مسئول بند ویژه اوین اكنون هم بند عمادالدین باقی است. می دانید به چه جرمی؟ جاسوسی! می دانید برای چه مدت بیش از ده سال. می دانید برای چه كشوری ؟ اسرائیل!

   آن روز فراموش كردم كه این سخن حق حافظ شیراز را كه گویا بیان حال و روز امروز ماست برای آن دوست عزیز بخوانم:

 

واعظان كاین جلوه در محراب و منبر می كنند              چون به خلوت می روند آن كار دیگر می كنند

مشكلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس                    توبه فرمایان چرا خود توبه كمتر می كنند

گوئیا باور نمی دارند روز داوری                                   كاین هم قلب و دغل در كار داور می كنند

 

  سه شنبه 28/3/1387