بسمالحق
با نام آزادی، آگاهی و برابری
من یك استاد دانشگاه نیستم٭
به دانشجویان ظلم ستیز دانشگاهها
دكتر محمد ملكی
29 خرداد 87
خبر چون انفجار بمب نیرومندی همه چیز را
در هم ریخت و با انتشار عكس و تفصیل قصد تعرض به یک دانشجوی دختر توسط معاون
دانشگاه زنجان، دكتر حسن مددی كه نام خود را استاد گذاشته، همه آنها را كه عمق
فسادی كه جامعه ما در آن افتاده را باور نداشتند، هشیار كرد و همگان پی بردند كه
فاجعه عظیمتر از آن است كه در تصور آید. راستی پس از این حوادث مردم با چه اطمینانی
فرزندان خود را بهدانشگاهها بفرستند؟ مگر دانشگاهها همیشه حتی در نظام فاسد
گذشته محل امنی برای خانوادهها نبود؟ مگر استاد، پدر روحانی دانشجویان نبود؟ مگر
عنوان استادی افتخار آمیز و موجب مباهات نبود؟ تقدس دانشگاه چرا شكسته شده تا آنجا
كه هر روز خبر از فساد اخلاقی مسؤولان این دانشگاه و آن دانشگاه میرسد؟ چه كسی یا
كسانی، مسئولین دانشگاهها، مانند معاون دانشگاه زنجان را به این سمت ها منصوب میكند؟
آن روزها كه استقلال دانشگاهها را از بین بردند و همهچیز را زیر سلطهی قدرت
بدستان قرار دادند، دلسوختگان حدس میزدند كه دانشگاهها به چنین وضعی افتد. وقتی
هر بی سروپایی را تنها بهدلیل نوكری حاكمیت عنوان استادی میدهند و بر دانشگاهها
مسلط میكنند، جز این انتظاری نمیتوان داشت.
حادثهی دانشگاه زنجان همه استادان و
دانشگاهیان فرهیخته را در غمی بزرگ فرو برد تا آنجا كه باید گفت: بر این غم اگر
خون بگریم رواست. در جامعهی باصطلاح اسلامی ما چه میگذرد كه هر روز طشت رسوایی
یكی از سردمداران و وابستگان به حكومت برزمین میافتد. یك روز اعمال سردار زارعی
مأمور مبارزه با جوانانی كه آنها را اراذل و اوباش مینامند، افشا میگردد و روز
دیگر یكی از عمالِ حكومت در یك درگیری درون گروهی به افشای رقبا میپردازد و از
چپاول و دزدیهای ستونهای خیمهی رژیم پرده بر میدارد و این روزها فاجعهی تكان
دهندهی دانشگاه زنجان برملا میگردد و همهی این رسوایی
ها در عرض چند ماه
صورت میگیرد. رژیمی كه حدود 30 سال می پنداشت که پرده بر اعمالِ خود کشیده، چنان
در سراشیب سقوط و تلاشی قرار گرفته كه هر گروه و جماعتی تقصیر این همه دزدی و فساد
و فحشاء را به گردن دیگری میاندازد. اما گویا آشکار شده است که در چنین سیستمی، گر
حكم شود که مست گیرند / در شهر هر آنكه هست گیرند.
حال میتوان فهمید كه آن رند خراباتی و
افشا كنندهِ رازهای مگو چرا فرمود "توبه فرمایان چرا خود توبه كمتر میكنند؟".
در این 30 سال آیا سال و ماه و هفته و روزی گذشته كه دستهای رژیم به خون و ظلم و
بی داد آلوده نشده باشد و عبرتآموز آن كه مدعیان اخلاق، در برابر این همه آلودگی
حكومتگران، مهر سكوت بر لب زده كه گویی كور و كرند. اگر دامن این حضرات آلوده نیست
این سكوت و بی تفاوتی از سوی مدعیان هدایت خلق چه معنایی دارد؟ آنها كه فریاد میكنند
اگر چند تار موی خانمی معلوم باشد، ستون دین میلرزد، چرا در برابر این همه فساد و
فحشاء و دزدی و چپاول بیتفاوت هستند؟ سكوت مراجع، روحانیون، حوزههای علمیه و
گروههای سیاسی چه معنایی دارد؟ مگر فاجعهی دانشگاه زنجان یك عمل بسیار زشت و ضد
اخلاقی نیست، پس چرا آقایانِ هادی خلق !! از غم و اندوه نمیمیرند (گفته علی علیهالسلام)
و صدای دانشجویان مظلوم را نمیشنوند و چرای بزرگ آنكه چرا آقای خامنهای بهعنوان
رهبر مسلمین جهان و ولی امر مسلمانان نه، به نام یك روحانی، در این موارد سكوت
كردهاند؟ راستی چنین جامعهای میخواهد اسوهی كشورهای اسلامی و جهان برای ساختن
جهانی پاك و پر از عدل و داد باشد؟ سؤال دیگر آنكه امروز چه كسانی در كسوت استادی
زمام دانشگاهها را در دست گرفتهاند، حامی آنها كیست؟ و آیا موقع آن نرسیده كه
دست ناپاك آنها از محیط مقدس دانشگاهها قطع گردد و پدید آورندگان فساد در
دانشگاهها از جمله افرادی نظیر مددی و وزیر بیكفایت علوم و آموزش عالی و شخص رئیس
جمهور، به پای میز محاكمه از سوی مردم كشیده شوند تا دانشگاه و دانشگاهیان به جایگاه
واقعی خود بازگردند؟
و آخر اینکه دردآورتر، سکوت استادان اصیل
و غیرحکومتی در برابر این فجایع است. من كه همیشه افتخارم استادی دانشگاه بود، غمگینانه
باید بگویم دیگر استادی دانشگاه برایم افتخاری نیست و تا وضع چنین است "من
یك استاد دانشگاه نیستم".
٭ با وامگیری از عنوان كتابِ "من
یك مسیحی نیستم" نوشته برتراند راسل فیلسوف انگلیسی