ابراهیم یزدی دبیركل نهضت آزادی در مصاحبه با روز :
به « قانون اساسی منهای ولی فقیه » برگردیم
روز آنلاین -
نادر ایرانی : دکتر ابراهیم یزدی،
دبیرکل نهضت آزادی ایران در گفت و گو با روزاز مسائل محوری ایران گفته است و اینکه:
نظام از درون در حال رسیدن به بن بست است و همچنین اینکه "همه
جناح ها دارند به این نتیجه می
رسند که اشکال از نظام ولایت فقیه است." نوه هایش برروی درو دیوار برایش قلب كشیده و در كنار آن نوشته
اند: I love you.
در سوی دیگر كردهایی كه به
ملاقاتش آمده اند به شعر می گویند: پیری برچكاد نشسته به مهر، چه خوش می نگرد فراسوی را. در محلی دیگر شعر مصطفی
باد كوبه ای به چشم می خورد كه نوشته:
"ما، ستم را نشانه گرفته بودیم، اما، همه تیرها از كمان دانش پرتاب نشد، ای كاش نخست جهل را نشانه رفته بودیم". دكتر
یزدی در باره این شعر می گوید : هنگامی
كه
شاه ایران را ترك كرد، یك تحلیل گر انگلیسی در تحلیل انقلاب ایران نوشت كه انقلاب ایران پیروزی جهل برظلم است. آن زمان این
حرف خیلی به من برخورد. پیش خودم
گفتم
غربی ها وانگلیسی ها نمی خواهند ما را بفهمند. گذشت زمان به من نشان داد كه او درست
دیده بود. من دریك سخنرانی این موضوع را بیان كردم وآقای بادكوبه ای این شعر را متعاقبا سرود. یزدی كه اكنون پایش در گچ است،
می گوید هنگام مسافرت به آمریكا،
كسانی
به منزل اورفته اند و ممكن است چیزهایی برده باشند ولی هویت آنان را نمی داند. مصاحبه با وی در پی می آید.
آقای دكتر یزدی افكارعمومی
جهانی به مسایلی
نظیر هسته ای، تروریسم و حقوق بشر در ایران نسبت به سال گذشته چگونه
می نگرند؟
اگر بخواهیم اوضاع هسته
ای ایران را در افكار عمومی غرب و
اروپا
نسبت به سال گذشته مورد ارزیابی قرار دهیم، باید گفت افكار سنجی دقیقی دراین باره وجود ندارد، اما به طور كلی می توانیم
بگوییم كه منحنی از سمت وسوی منفی
برخوردار
است. زمانی روابط میان دولت ها تیره وتار است اما مردم، آن نوع نگاه را به
یكدیگر ندارند. اما متاسفانه سیاست خارجی دولت ومسئولان ایران با توجه به حوادثی كه در30 سال گذشته اتفاق افتاده است، از
گروگان گیری گرفته تا موارد دیگر،
آرام
آرام افكار عمومی مردم آمریكا را هم نسبت به ایرانی ها دچار تغییر كرده است به طوری كه وقتی با یك ایرانی صحبت می كنند گویی
با فردی كه دارای جذام سیاسی است
برخورد
می كنند.
اینكه گفته می شود سفر آقای
احمدی نژاد به
دانشگاه كلمبیا تاثیر مثبتی در افكار عمومی آمریكا داشته تا چه
اندازه مقرون به
صحت است؟
سفر دكتر احمدی نژاد یك
دام بود برای ایشان وسیاست خارجی كه
دنبال
می كنند. اگر آقای احمدی نژاد مشاور خوبی داشت باید به وی می گفت اصلا دراین برنامه شركت نكند. برای اینكه صحنه آرایی محل
سخنرانی ایشان، نوع سوالات و نحوه
صحبت
رییس دانشگاه كلمبیا، همگی به گونه ای بود كه هیچ دستاورد مثبتی برای ایران در افكار عمومی مردم آمریكا نداشت. ممكن است ك
این موضوع دربخشی از افكار عمومی
مردم ایران یا بخشی از مردم كشورهای
عربی ـ اسلامی مثبت بوده باشد، اما این برنامه هیچگونه تصویر مثبتی در افكار عمومی آمریكا به همراه نداشته است.
اگر چه بسیاری از استادان دانشگاه
ها در محافل روشنفكری آمریكا نسبت به سخنان رییس دانشگاه كلمبیا اعتراض و آن را به دور از ادب دیپلماسی ذكر
كردند كه با مهمان خود این چنین سخن
گفته
است.
شما 8 فروردین به سمینار
بررسی روابط ایران
وآمریكا در دانشگاه كلمبیا دعوت شده بودید. این میزگرد به ابتكار چه
گروه هایی برگزار شد و چه
اهدافی را دنبال می كرد؟
این سمیناربیشتر به
ابتكار دانشجویان ایرانی، به ویژه آقای
هانی
منصوریان كه دردانشگاه كلمبیا درس می خواند برگزار شد. این میزگرد به این منظور برگزار شد كه اثرات منفی سفررییس جمهور به
دانشگاه كلمبیا جبران شود كه تا
اندازه
زیادی هم موفق شدند.
چه برنامه هایی دراین میزگرد
بود كه آن را موفق می
دانید؟
در این سمینار چهار جلسه
گنجانده شده بود كه در جلسه اول
دونفر
ازصاحبنظران دانشگاهی راجع به كودتای 28 مرداد وپی آمدهای آن سخنرانی كردند. پس از آن، دونفر درباره پی آمدهای
گروگانگیری صحبت كردند در پنل دوم من
وآقای
"جان لیمبرت " سخنرانی كردیم. آقای جان لیمبرت از گروگان های آمریكا در
سفارت آمریكا
درایران بود كه همسر ایرانی دارد وفارسی را به خوبی صحبت می كند. یك پسراو هم در شیراز به دنیا آمده است. پنل سوم را آقای
گری سیك وفرد دیگری برگزاركرد.در
پنل
چهارم همه كسانی كه درسه پنل سخنرانی كرده بودند شركت داشتند وراجع به جمع بندی روابط ایران وآمریكا صحبت كردند. به نظر من
سمینار بسیار خوبی بود. البته این
سمینار
در سطح مطبوعات انعكاس آن چنانی نداشت، اما از این نظر كه روشنفكران و استادان جامعه آمریكا از این سمینار استقبال كرده
بودند، می توانم بگویم كه سمینار
خوبی
بود.
در ارزیابی شما كدام یك از
سخنرانی ها توانستند با
توجه به شرایط ایران، از وزن ومخاطبان بیشتری برخوردارباشند؟
سخنان دكتر آبراهامیان
در باره كودتای 28 مرداد بسیار خوب
بود.
صحبت های آقای لیمبرت هم خوب بود. وی تاكید كرد كه وقتی آمریكایی ها گفتند شاه مریض است و به همین دلیل او را به آمریكا
بردند، هیچ كسی این سخنان را باور
نكرد.
آقای بروس لینگن كه آن زمان كاردارسفارت آمریكا درایران بود و آقای هنری پرشت
هم كه مسئول میز ایران در دولت كارتر بود، در سمینار حضور داشتند دراین باره سخنان كوتاهی اظهار كردند. آقای لیمبرت از من به
عنوان وزیر امور خارجه وقت پرسید
كه
آیا شما قبول كردید كه شاه را به عنوان فرد بیمار به آمریكا برده اند. بنده هم صریحا عرض كردم خیر، شاه بیمار بود ولی اورا تنها
به دلیل بیماری به آمریكا نبردند. درجمع
بندی سخنانم كه به آن توجه زیادی شد مطرح كردم كه روابط ایران وآمریكا از چند مشكل اساسی رنج می برد: نخست
آنكه طرفین به شدت نسبت به یكدیگر
مظنون
هستند. دوم آنكه چون اراده اصلاح وجود ندارد، از این رو فرصت های زیادی را از دست می دهند.
شواهدشما دراین باره چه بود؟
مثال های من دراین باره
گویا بودند. گفتم كه ایران وآمریكا
در
افغانستان با یكدیگر همكاری كردند و این امر منجر به آن شد كه طالبان سقوط كرد ودولت وحدت ملی به وجود آمد. در این شرایط هرچند
دولت ایران نقش كلیدی ایفا كرد
ولی
دولت آمریكا نه تنها به ایران چیزی نداد كه ایران را درردیف صدام حسین و كره شمالی، محور شرارت معرفی كرد. این موضوع ایرانی
ها را بسیار ناراحت كرد. در حادثه
11سپتامبرایرانی
ها از رییس مجلس گرفته تا رییس جمهور ومردم ابراز همدردی كردند ولی دولت آمریكا از این فرصت استفاده نكرد. از
آن طرف مقامات و مسئولان ایرانی هم
از
آن جا كه درمیانشان اراده اصلاح وجود ندارد فرصت های زیادی را از دست دادند؛ منجمله زمانی كه آقای خاتمی به سازمان ملل متحد
رفت و درمجمع عمومی صحبت كرد، آقای
كلینتون
رییس جمهورآمریكا تعمدا به جلسه رفت تا از این فرصت استفاده كند وبا رییس جمهور
ایران دست بدهد و به این طریق یخ ها آب شود ولی رییس جمهور ایران از صحنه غایب شد و این فرصت از دست رفت. حق آن بود كه
رییس جمهورایران، كه در 20 سال تاریخ
انقلاب
با رای بی سابقه ای انتخاب شده بود در صحنه می ماند وبا رییس حمهور آمریکا دست می داد ولی حرف اش را نیز می زد. ولی وی نیز
به این كار مبادرت نكرد.
شما علل این همه سوءظن و
بدبینی میان ایران
وآمریكا را چه می دانید؟
یكی از مسایل عمده این
است كه طرفین تا چه اندازه به تعهدات
خود
و مقررات بین المللی وفادار هستند. به عنوان مثال گفتم دولت آمریكا دراصل اول بیانیه الجزایرکه قبل از آزادی گروگان ها امضا
شده است با صراحت اعلام كرده كه
درامور
داخلی ایران دخالت نكرده ونمی كند، اما درشرایط كنونی به جایی رسیده ایم كه مجلس و ریاست جمهوری آمریكا برای تغییررفتار یا
براندازی حاكمیت ایران بودجه تعیین
وتصویب
می كنند كه این از موارد دخالت در امور داخلی ایران محسوب می شود. بنا براین چه تضمینی وجود دارد كه دولت آمریكا به
تعهدات متقابل خود با ایران ویا
تعهدات
بین المللی اش عمل كند. این ها موانعی است كه برسر راه بهبود روابط میان دوکشوروجود دارد. اما به دلیل موقعیت خطرناك
خاورمیانه كه هرلحظه امكان دارد منفجر
بشود
ضرورت دارد كه طرفین بدون قید وشرط به مذاكره با یكدیگر بپردازند. از این رو من درآن سمینار در پایان صحبت هایم تاكید كردم
كه آمریكا باید بدون قید وشرط بپذیرد كه با
ایران مذاكره كند. رییس جمهور آمریكا آقای بوش و وزیر امورخارجه آن، خانم رایس تاكید كرده بودند كه اگر ایران غنی
سازی را متوقف بكند با ایران مذاكره
خواهند
كرد، من تاكید كردم كه برای مذاكره با ایران هیچ نوع پیش شرطی نباید گذاشته شود. زیرا مسئله بسیار حساس است واین حساسیت طلب
می كند كه طرفین بدون قیدوشرط با
یكدیگر به مذاكره بپردازند.
این سوء ظن در رفتار با
ایرانیان در آمریكا
چگونه است؟
تحربه من منحصر بود به
فرودگاه ها، كه با ایرانیان رفتار نه
چندان
دوستانه ای داشتند. درفرودگاه ها مسایل امنیتی به شدت چك می شود، به محض آنكه گذرنامه ایرانی من را مشاهده می كردند ، اگر
یك مسافر معمولی 2بارچك می شد
بنده
را 3یا 4بار چك می كردند. از این رو باید بگویم كه مواضع و رفتار مسئولان آمریكا وغرب با ایران وایرانیان چندان خوب نیست.
سمینار دانشگاه كلمبیا تا چه
اندازه می توانست در
مقامات آمریكایی برای آغاز مذاكرات بدون شرط با ایران موثر باشد؟
بعد از صحبت من درسمینار
كلمبیا، آقای گری سیك، مقاله ای
نوشت
و درآن تاكید كرد كه آمریكا باید با ایران بدون قید و شرط وارد مذاكره شود. اشخاص دیگر هم این سخنان را تكرار كردند، اینكه
تا چه اندازه نوشته های این افراد
تحت
تاثیر آن سمینار بوده است، من نمی دانم، ولی الآن یك تفكری در میان برخی صاحب نظران
آمریكایی به وجود آمده است مبنی براینكه می گویند آمریكا باید بدون قید وشرط با ایران وارد مذاكره شود تا با یافتن راه حل
هایی، مشكلات موجود میان ایران وآمریكا كاهش
یابد.
آقای هاشمی رفسنجانی هم در
شرایط مختلف از
جمله در نماز جمعه تهران برروی مذاكرات بدون قید وشرط تاكید كرده
اند، آیا می توانیم بر روی
سیگنال های دوطرف حسابی باز كنیم؟
به نظر من به رغم آن
شعارهای تند وتیزی كه دولت بوش ودولت
آقای
احمد نژاد می دهند، علائم وشواهدی وجود دارد كه این دوكشور درچارچوب مسایل عراق و لبنان دارند با یكدیگر مذاكره می كنند ومن
این امر را مثبت تلقی می كنم. خبرهای این
مذاكرات هم منتشر شده است. آثار مثبت این مذاكرات نیز هویدا شده است. برخی
از تحلیل گران براین باورند كه به رغم مواضع تندوتیزی كه طرفین اتخاذ می كردند، و همچنین به رغم درگیری های نظامی مختصری
كه میان حزب الله و دیگر گروه ها
درلبنان
روی داد، نهایتا مشكل لبنان حل شد، و آنان یك بحران بزرگ داخلی را پشت سرگذاشتند، به نحوی كه رییس جمهور تعیین و موقعیت
نخست وزیر، آقای سینیوره مجددا
تثبیت
شدو گروه های شیعه، حتی حزب الله نیز این تحولات را تایید كردند. به نظر می رسد تایید حزب الله نمی توانسته بدون چراغ سبز
ایران باشد. بنا براین، چراغ سبز
مذكور
هم بدون مذاكرات پشت پرده امكان پذیر نبوده است.
كاندیداهای دوحزب جمهوری خواه
ودمكرات برای انتخابات ریاست
جمهوری آمریكا، خواهان برخورد قوی تر با ایران شده اند. حتی آقای اوباما كه گفته
می شد به دلیل بی تجربگی اش ممکن است در سیاست خارجی مواضع اش دچار تحول شدیدی شود
در نشست "آی پك " كه مربوط به جامعه یهودیان آمریكا است به شدت به ایران تاخت و از
آقای بوش هم انتقاد كرد كه چرا قادر نشده ایران را متوقف كند. او درسخنان خود برای متوقف كردن ایران استفاده
ازهرابزاری ازجمله ابزار نظامی را محتمل دانست. آقای مك كین هم در ارتباط با ایران
به دنبال ایجاد ترس حداكثری است به نحوی كه اگر این ترس كارآیی خود را از دست
بدهد، نتیجه آن جز حمله به ایران نخواهد بود. به نظر شما شعارهای مبارزات
انتخاباتی آمریكا نمی تواند به ایجاد بسترهای افكارعمومی برای آغاز جنگی دیگر كمك
كند؟
به نظر من نباید به صحبت
های انتخاباتی این چنینی خیلی بهاء
بدهیم.
برای آنكه نیروهای مختلفی در انتخابات آمریكا نقش كلیدی ایفاء می كنند از جمله لابی بسیار قدرتمند یهودیان آمریكا.
كاندیداهای ریاست جمهوری برای جلب آراء یهودیان آمریكا
قاعدتا باید شعارهای تندوتیزی را مطرح كنند. متاسفانه مسئولیت بخش مهمی از این سخنان به عهده زمامداران ایران است
كه حرف های نسنجیده ای را درباره
اسراییل
و هلوكاست مطرح كرده اند به نحوی كه زمینه لازم رابه دست نئوكان های آمریكا و یهودیان این كشور داده و جوی به وجود
آمده که كاندیداها برای اینکه بتوانند آراء
یهودیان را كسب كنند باید حتما مواضع سختی علیه ایران اتخاذ كنند؛ مانند آنچه آقای اوباما در نشست آیپك كه وابسته
به یهودیان است مطرح كرد. خانم كلینتون هم گفت
كه اگر ایران به اسراییل حمله كند ما ایران را محوونابود می كنیم.من هم نامه ای به ایشان نوشتم وپرسیدم كه اگر اسراییل به ایران
حمله كند شما چه اقدامی
خواهید كرد؟ می خواهم بگویم كه صحبت های كاندیداها در چنین شرایطی خیلی ملاك نیست.
دراین فاصله یعنی تا زمان
انتخابات، این
احتمال وجود دارد كه آقای بوش دستور حمله نظامی به ایران را صادر
کند؟
خیر، من معتقد نیستم
آقای بوش تا زمان انتخابات كاری خیلی
جدی
علیه ایران انجام دهد. من باورم این نیست كه رییس جمهورآمریكا در چنین شرایطی بتواند یا بخواهد حمله نظامی، ولو محدود علیه
ایران بکند. اما ممكن است اسراییل
دست
به چنین حمله ای بزند. نیازی نیست كه دولت آمریكا خودش به چنین كاری اقدام كند،
اما وقتی می گوییم حمله نظامی، باید توحه كنیم كه حمله نظامی گسترده نظیر افغانستان یا عراق مطرح نیست بلکه منظور عملیات
محدود نظامی درمناطق ویژه، نظیر
مراكز
اتمی ونظامی ایران مطرح است.
به عبارت دیگر، با وجود آنكه
ایران با آمریكا
درچارچوب مذاكره درباره عراق ولبنان به نتایجی رسیده است، باز این
امكان وجود دارد
كه به وی حمله نظامی شود؟
احتمال حمله نظامی توسط
اسراییل وجود دارد.
آیا دلیل این حمله تنها توان
هسته ای ایران
است؟
خبر، علت تنها مسئله
هسته ای نیست. به نظر من اساسا مسئله
هسته
ای فرع برقضایای دیگر است. به نظر من اسراییل در یك وضعیت استثنایی تاریخی قرارگرفته كه هیچ راهی جز پذیرفتن صلح با فلسطینی
ها، برایش باقی نمانده است. وصلح
هم
امكان پذیر نیست مگرآنكه اسراییل قطعنامه 242 سازمان ملل متحد را به اجرا بگذارد و از سرزمین های اشغالی در سال 1967 عقب
نشینی بكند و درنهایت یك دولت مستقل
فلسطینی
را به رسمیت بشناسد. اما اسراییل آمادگی چنین كاری را ندارد. تحلیل های اسراییلی ها مبتنی براین است كه اگر صلح را
بپذیرند شمارش منفی برای فروپاشی
اسراییل
آغاز خواهد شد. ضمن آنكه اسراییل موضوعیت خود را به تدریج از دست خواهد داد. محمود عباس وقتی به قدرت رسید، سخن جالبی را
مطرح كرد و گفت كه اسراییل هیچ
راهی
ندارد جز اینكه یا فلسطین مستقل را به رسمیت بشناسد ویا همه سرزمین های فلسطینی را منضم بكند وما نیز همگی شهروندان
فلسطینی بشویم. اولمرت بلافاصله طی
واكنشی
اعلام كرد كه اسراییل نمی تواند چنین پیشنهادی را بپذیرد، زیرا تركیب جمعیت عوض می شود و اسراییل موضوعیت خود را از دست می
دهد. اسراییل در چنین تنگنایی قرار
گرفته
است.
اسراییل چگونه می تواند از
این تنگنا خارج
شود؟
ببینید
فشارکنونی براسراییل برای صلح در طی 60 سال گذشته بی سابقه بوده است. در دنیا اجماع واتفاق نظر به وجود آمده
است كه اسراییل باید از این
سرزمین ها عقب نشینی كند. شخصیت برجسته ای مانند كارتر می گوید كه مانع اصلی صلح در خاورمیانه اسراییل است، نه
فلسطین ونه اعراب. اعراب اعلام كرده
اند
كه اگر اسراییل قطعنامه 242 را بپذیرد و آن را اجرا کند و دولت فلسطینی تشكیل شود اسراییل را به رسمیت خواهند شناخت. پادشاه
عربستان هم اعلام كرده اگر اسراییل
چنین
کند دولت عربستان 10 میلیارد دلار بابت برچیدن شهرك های یهودی نشین در كرانه غربی
به
اسراییل پرداخت خواهد كرد. به عبارت دیگر تمام بهانه ها از دست اسراییل گرفته شده است و تمام راه های فرا ر به روی
اسراییل بسته شده ا ست. از این رو به
نظرمی رسد دیپلماسی اعراب در چنین
شرایطی خوب عمل كرده است. امروز اجماع جهانی این است که اسراییل باید صلح را بپذیرد. اما اسراییل نمی خواهد این
موضوع را بپذیرد. بنا براین جناح
های تندرو اسراییل ممكن است برای برهم زدن این برنامه ها دست به كارهایی بزنند. یكی از آن كارها، حمله به ایران
است. از این زاویه است كه ما صحبت
های
آقای احمدی نژاد را به شدت علیه منافع ملی کشورمان ارزیابی می كنیم و این مواضع را به نفع اسراییل می بینیم، و آنرا بهترین
هدیه به نئوكان های آمریكا و یهودیان می دانیم. اسراییل به استناد صحبت های
آقای احمدی نژاد در مورد اینکه اسراییل باید
محو شود مطرح می کند که ایران به دنبال بمب اتم است وقبل از آنكه به آن دست بیابد باید اقدام جدی کرد. بنا بر این تل
آویو ممکن است اقدامات ضربتی خود
را
به انجام رساند. این مهمترین راه خروج از تنگنایی است كه اسراییل دچار آن است. اما احتمال اینكه آمریكایی ها به ایران حمله كنند
بسیاركم است.
فارغ از موضع اسراییل، نظام
بین الملل هم ایران را یك
نظام متمرد می شناسد زیرا قطعنامه های بین المللی را نادیده گرفته وغنی سازی را
تعلیق نكرده است. به عبارت دیگر هژمونی قواعد جهانی كه از طریق سازمان ملل
اعمال می شود با اقدامات ایران زیر سوال رفته است. این همان سخن آقای احمدی نژاد است
كه اعلام كرده ایران درصدد تغییر مدیریت جهان است.فكر نمی كنید برای احیای این
هژمونی فشارهای بیشتری به ایران وارد شود و در نهایت حمله نظامی نیز به عنوان
یكی از راه حل ها در این ارتباط دیده شود؟
ببینید، این هژمونی و
فشارها در حال حاضر شكل گرفته است.
آقای
مردوخی تحلیلی را دركانون مدافعان حقوق بشر راجع به جنگ مطرح كرد كه بسیار خوب است مورد توجه قرار بگیرد. آقای مردوخی به
درستی آمارهای زیادی را مطرح كرد
مبنی
براینكه جنگ با چه اهدافی آغاز می شود؟ آمریكا با چه هدفی ممكن است ایران را مورد حمله قرار بدهد؟ واینكه حمله آمریكا به
ایران به این منظور صورت می گیرد كه
اقتصاد
كشورفلج شده وصنعت آن از میان برود. همچنین روابط اش از هم گسیخته شود. حال اگر این امر با محاصره اقتصا دی امكان پذیر
باشد، نیازی به حمله نظامی نیست. بنا
براین
چنین فشارهایی افزایش خواهد یافت. درحال حاضر مشاهده می كنیم كه اقتصاد ایران، بخصوص با اقدامات آقای احمدی نژاد، درحال
فروپاشی است. بنا براین نكته اول
من
این است كه آثار فشارهژمونیك نظام بین الملل برایران دارد آشكار می شود. دوم اینكه
ما می توانیم دربرابر این هژمونی جهانی از منطق بسیار قوی خودمان استفاده كنیم. اما سخنان رهبران ایران فاقد چنین منطقی
است. به عنوان مثال چرا باید رییس
جمهور
ایران راجع به هولوكاست صحبت كند ولی به عنوان رییس جمهور ایران كه به كشورهای دیگر سفر می كند هیچگاه این سخن را
برزبان نیاورد كه دولت اسراییل چرا
هیچیك
از قطعنامه های سازمان ملل را اجرا نكرده است؟ چرادرشرایطی كه دولت اسراییل عضوسازمان ملل است، قطعنامه های سازمان را زیرپا
می گذاردو ایااین موجب بی اعتباری
سازمان
ملل نشده است؟ چرا از ایران می خوا هند از سازمان ملل تبعیت كند در صورتی كه عضو دیگر از آن تبعیت نمی كند؟ منظور من این
نیست که ایران از سازمان ملل تبعیت
نکند
بلکه این است که اگر چنین مشی ای اتخاذ می شد بخش مهمی از سازمان ملل به حمایت از ایران بر می خاست. اما به جای آن حرف
های بی ربط دیگری عنوان شده است.
نكته
دیگر آن است كه وقتی دولت آمریكا در بیانیه الجزایر عدم دخالت درامورداخلی ایران را امضاء كرده ولی آن را زیر پا گذاشته است
ایران می تواند دراین باره به دادگاه لاهه
شكایت كند مبنی براینكه به رغم امضاءمعاهده ها، آمریكا درامورداخلی ایران دخالت می كند. اما من نمی دانم و نمی فهمم
که چرا دولت ایران به چنین اقداماتی مبادرت
نمی كند. بنا براین من قبول دارم كه هژمونی بین المللی وجود دارد، اما جبهه واحد علیه ایران چگونه ایجاد شده است؟
آیا ایران قادر نبوده درمیان این
جبهه
شكاف ایجاد كند؟ ایران از این امكان برخورداربوده است، زیرا علی الاصول دولت های اروپایی و كشورهایی چون چین و حتی روسیه نمی
خواهند دنباله رو آمریكا باشند.
به عبارت دیگراروپا، چین
وروسیه دربرابر
آمریكا یك موضع رقابتی دارند؟
بله، اما زمانی كه ایران
مواضعی را اتخاذ می كند كه دولت
های
اروپایی نمی توانند از آن دفاع بكنند، این وحدت میان آنان به ضررایران به وجود می آید. این موضوع حتی به كشورهای حاشیه خلیج
فارس نیز كشیده شده است. آنان می
خواهند
براساس مواضع ایران مسایل امنیتی خلیج فارس را بدون حضور ایران حل كنند. من در مصاحبه ای با آقای بنی طرف خبرنگار روزنامه ها
وخبرگزاری های عرب زبان مطرح كردم
كه
مگر می شود كه از امنیت خلیج فارس بدون حضور ایران صحبت كرد؟ شورای امنیت خلیج فارس باید ازایران برای حضور دراجلاس خود و
عضویت در این شورا دعوت به عمل آورد،
تا
مسایل فی مابین اعضاء را نیز در همان شورا حل وفصل كنند. استقبال خوبی از این سخنان در روزنامه های عرب زبان به عمل آمد.
با همه این ها فكر می كنید
درچه شرایطی آمریكا به ایران
حمله خواهد كرد؟
ببینید من از زاویه
دیگری به نام منافع ملی ایران به این
موضوع
نگاه می كنم. متاسفانه نگاهی كه بسیاری از رهبران كشورما دارند مبنی براینكه چگونه می توانند به منافع آمریكا لطمه بزنند تا
از آمریكا امتیاز بگیرند، نگاهی
نادرست
است. ما باید ببینیم كه منافع ملی ایران دركجا قرار دارد ودرآن راستا حركت كنیم. حتی اگر ایران درجاهایی بتواند به منافع
آمریكا در خاورمیانه لطمه بزند، باز
هم
این موضوع كافی نیست زیرا ممكن است آنان لطمات به مراتب بزرگتری به ما وارد كنند. ایران شاید در شرایطی قرارداشته باشد كه
بتواند درعراق به آمریكایی ها لطمه
بزند،
اما این موضوع چه نفعی برای منافع ملی ایران خواهد داشت؟ ادامه تشنج درمرزهای
غربی ایران هیچگاه به نفع ما نیست. منافع ملی ایران ایجاب می كند كه هرچه سریع تر بحران درعراق پایان بپذیرد.
موضوعی كه شما مطرح كردید،
گفت وگو را به
اوضاع داخلی ایران می كشاند واینكه شما درحال حاضر منافع ملی ایران
را چه می دانید؟
اگر از این زاویه ای كه
عرض كردم به موضوع نگاه كنیم این
سوال
پیش می آید كه ادامه غنی سازی اورانیوم تا چه اندازه در راستای منافع ملی ایران قرار دارد؟ من معتقدم كه در شرایط کنونی
ادامه غنی سازی به نفع منافع ملی
ایران
نیست. ایران باید غنی سازی اورانیوم را در چهار چوب بسته گروه 5+1، با اصلاحاتی
در آن، متوقف كند. به محض اینكه غنی سازی اورانیوم را متوقف بكنند درجبهه متحد علیه ایران شكاف ایجاد می شود. به عبارت
دیگر اروپاییان دیگر حاضر نخواهند
بود
به دنبال آمریكایی ها بروند. اگرچه به نظر من حتی اگر ایران غنی سازی اورانیوم را متوقف كند باز هم مشكل آمریكا با ایران حل
نخواهد شد، اما اروپا، روسیه و چین
از
آمریكا جدا می شوند.
نظام سیاسی ایران معتقد است
كه اگر ایران غنی
سازی را رها كند، آمریكا وغرب مسئله حقوق بشر را علم خواهد كرد. آیا
حقوق بشر به لحاظ عملیاتی از
چنین وزنی برخوردار است؟
در این بحث ایراد اساسی
وجود دارد. با این بیان تلویحا عنوان می شود كه
درباره غنی سازی اورانیوم ایران از موضع قدرتمندی برخوردار است ولی در مورد حقوق بشرایران مشكل دارد. خوب باید
مشكل حقوق بشر را حل بكنند. رهبران
ایران
هنوز نپذیرفته اند که در دنیای مابعد جنگ سرد اعتبار حاكمیت ملی به تحقق حاكمیت
ملت است. من تكرار می كنم به موجب منشور سازمان ملل متحد، اصل عدم دخالت درامور داخلی سایر كشورها مبتنی است برحاكمیت
ملی. اما دردوران جدید اعتبار حاكمیت
ملی
وابسته به میزان تحقق حاكمیت ملت است و اینكه تا چه اندازه یك دولت، نماینده ملت اش است. این اعتبار به صرف اینكه دولتی حاكم
است كسب نمی شود. بنا براین دولت
ایران
باید موضوع حقوق بشر را درچارچوب فصل سوم قانون اساسی ایران، منشور سازمان ملل، و بیانیه جهانی حقوق بشر حل كند. دولت ایران
بیانیه جهانی حقوق بشر را امضاء
كرده
است. ماده 9 قانون مدنی ایران می گوید معاهدات و مقررات بین المللی كه ایران آن ها را تصویب كرده است، حكم قوانین داخلی
ایران را داشته وقوانین مادرمحسوب می
شوند.
بنابراین اگردر بیانیه جهانی حقوق بشر، اصولی راجع به آزادی های سیاسی آمده است، دولت ایران باید آن ها را رعایت و مشكل اش
را حل كند. از این رو اینكه ایران
به
دلیل اینكه نمی خواهد حقوق بشر را رعایت كند، پس غنی سازی را ادامه بدهد، به منزله پناه بردن به مرگ از ترس مرگ است. ما این
اعتقاد را نداریم. ما معتقدیم دولت
ایران
باید غنی سازی را، با شرایطی، متوقف كند، به محض توقف، جبهه متحد علیه ایران دچار شكاف جدی می شود.
عقبه جبهه ضد ایران درخاورمیانه
چگونه شكل گرفته است؟
ببینید آمریكایی ها موفق
شده اند اعراب را علیه ایران متحد
كنند.
در هیچ زمانی مانند امروز اعراب این چنین گستاخانه علیه ایران موضع نگرفته اند. امروز ماشاهدیم كه امارات متحده چگونه علیه
ایران مواضع خصمانه ای اتخاذ می
كند.
وزیر امور خارجه ایران متاسفانه در اجلاس رهبران عرب دردمشق حضور می یابد و آن ها
نیز علیه ایران قطعنامه صادر می كنند، او نیز هیچ واكنشی از خود نشان نمی دهد. در این شرایط هركشور دیگری اگر جای ایران بود
جلسه را ترك می كرد. ازاین رو ایران
سیاست
نادرستی اتخاذ كرده است. از این نظر تعلیق غنی سازی توسط ایران می تواند جبهه متحد علیه ایران را دچار شكاف جدی كند و در
این شرایط است كه خواسته های ایران نیز می
تواند تحقق یابد. مانند اینكه ایران خواهان یك كنسرسیوم بین المللی برای غنی سازی شده است.
اگر تهران تعلیق غنی سازی را
نپذیرد، تا چه
اندازه شرایط وقوع پذیرش قطعنامه 598 دیگری از سوی ایران محتمل
است؟
شرایط نا مطلوب سیاسی
ونظامی عامل اصلی درپذیرش قطعنامه 598
بود؛
در این جا نیز به سمت وسویی می رویم كه شرایط بد اقتصادی و سیاسی ایران را وادارخواهد كرد كه در شرایطی به مراتب بدتر از
قطعنامه 598 و بدتر از حالا، آن را
قبول
كنیم. به عبارت دیگر درپاسخ به سوال شما اگر مبنای قضاوت را عملكرد ایران در گروگانگیری و عملكرد ایران در جنگ ایران وعراق
قرار بدهیم، نگرانی شدیدی وجود دارد. از این جهت كه هم گروگانگیری و هم جنگ
درشرایط بسیار بدی پایان یافتند،
اكنون
نیز نگران آن هستم كه جمهوری اسلامی سرسختانه به شعارهایی در باره انرژی هسته ای ادامه بدهد اما درشرایطی به مراتب
نامساعدتر از اوضاع كنونی قطعنامه
سازمان
ملل را به ضررمنافع ملی بپذیرد.
ایران سعی كرده است برای خود
كمربند امنیتی
در خاورمیانه ایجاد كند كه عناصر اصلی آن حماس، حزب الله، سوریه و
عراق هستند. آیا
سوریه با توجه به سوابق تاریخی اش كماكان به این كمربند امنیتی پای
بند خواهد بود؟
به نظر می رسد سوریه به عنوان یك محور اساسی این كمربند، درحال
مذاكرات استراتژیك
با اسراییل است؛ به ویژه آنكه اگر بخواهد از این محور خارج شود
اسراییل قول داده
بلندی های جولان را به این كشور پس بدهد.
خیر، سوریه به این كمر
بند امنیتی وسیاسی پای بند نخواهد
بود.
تجربه ما با كشورها وگروه های عربی نشان داده كه آنان اول عرب وسپس با ایران هستند.
این موضوع آن جایی حایز اهمیت
است كه قبلا مشاهده كرده ایم
سوریه در باره جزایر به نفع امارات رای داده است.
بله به همین دلیل عرض می
كنم. ببینید قاعده بحث این است كه
دولت
سوریه ابتدا منافع ملی خود را درنظر می گیرد. این منافع اگر با نزدیكی به ایران منجر به نفت فراوان مجانی یا ارزان باشد،
قطعا چنین كاری خواهد كرد. همچنین
اگر
این نزدیكی باعث شود كه ایران در سوریه تصفیه خانه ایجاد كند، خب، چرا که نه، قطعا
دركنار ایران قرار می گیرد. اما آیا سوریه حاضر است به دلیل منافع مشترك اش با ایران، با آمریكا واسراییل نیز دربیفتد؟ به
نظر من خیر. الان هم اسراییل وسوریه
دارند
مسایل خود را حل می كنند به نحوی كه علی الاصول كلیات را پذیرفته اند. درخبرها بود كه اسراییل از اسد دعوت كرده تا به
تل آویو برود. اسد نیز این امر
رارد
نكرده است. شرایط به این سمت رفته است كه اسراییلی ها آمادگی یافته اند تا جولان را به سوریه پس بدهند. سوریه هم اعلام
كرده است كه آمادگی دارد تااسراییل را
به
رسمیت بشناسد وروابط دیپلماتیك برقراركند. پس دادن جولان به سوریه، معنای دیگری نیز دارد و آن اینكه مزارع شیعا كه درجنوب لبنان
است، سرنوشت اش معلوم ومسایل اش
حل
می شود. اسراییل این مزارع را تخلیه نمی كرد زیرا می گفت مربوط به سوریه است وبه لبنان مربوط نمی شود. اما اگر جولان را تخلیه
كند معنایش این است كه آن جا را
نیز
باید تخلیه كند. حال كدامیك از دوكشور سوریه ولبنان در این بخش مستقر می شوند، مربوط به نحوه كنار آمدن سوریه ولبنان است. بنا
براین سوریه درراستای حل مشكل خود
با
اسراییل حركت می كند.
فكرنمی كنید به ریاست جمهوری
رسیدن ژنرال سلیمان در لبنان
نیز ناشی از تحولاتی است كه درمشی سوریه رخ داده و درنهایت اینكه اعراب دست بالا
را دراین كشور به دست آوردند؟
به نظرمی رسد، یك پكیجی
دارد شکل می گیرد. اختلافات درلبنان
بخشی
مربوط به سیاست های سوریه بوده و دراین میان تنها ایران دخیل نبوده است. حال كه سوریه آمادگی دارد مسایل اش را با اسراییل حل
بكند، معنایش این است كه این اختلافات
درلبنان نیز قابل حل است. بنابراین اعراب به طور عام وسوریه به طور خاص دارند مسایل شان را با همسایگان خود حل وفصل می
كنند.
به عبارت دیگر اگر پشتوانه
لجستیك حزب الله
را سوریه بدانیم، این منطقی به نظر می رسد كه رییس جمهور مورد حمایت
اعراب در لبنان برسركار بیاید.
بله. البته نكته دیگری
هم دراین میان وجود دارد. اگر اسراییل مسایل
اش را باسوریه حل كند ومزارع را نیز برگرداند حزب الله لبنان دیگر دلیل موجهی برای مسلح ماندن نخواهد داشت. بنا براین
خلع سلاح حزب الله لبنان كه آقای سینیوره
خواهان آن بود ومی گفت كه قطعنامه های سازمان ملل و آمریكا خواستار آن است، یا باید با رویارویی با نیروهای نظامی صورت
بگیرد، كه ارتش لبنان تا كنون یا
نمی
خواسته یا به مصلحت خود نمی دیده با حزب الله رودررو بشود یا از طرق سیاسی باید صورت بگیرد. اوضاع منطقه نشان می دهد كه این
امر از طریق سیاسی درحال انجام است.لذا اگرمیان
سوریه واسراییل صلح شود، آن مشی ای كه می گفت حزب الله باید به یك حزب سیاسی تبدیل شود عملی خواهد شد.البته درخبرها
هم بود كه اسراییل گفته به شرطی
جولان
را پس خواهد داد كه سوریه روابط خود را با ایران به شكل خاصی دربیاورد. البته آقای اسد نیز گفته است كه به این موضوع تن نمی
دهد. اما این سخن آقای اسد شاید یک
شعار
سیاسی باشد و درپشت صحنه، همه توافق ها صورت گرفته باشد. این مسایل درعالم سیاست رایج است. بنا براین نباید برروی این مسایل
زیاد حساب كنیم. ایران هیچگاه نباید روی سخنان
اسد حساب استراتژیك باز كند. وزن پس گرفتن جولان برای اسد آن قدر هست كه هرگز كمك های مالی ایران به سوریه در
مقابل آن قابل مقایسه نیست ولو آنكه
ایران
از وی ناراضی شود. بنابراین از یك منظر تاریخی سوریه نیز درسریك پیچ تاریخی قرار دارد.
آقای دكتر من فكر می كنم حزب
بعث سوریه كه بشار اسد آن را
نمایندگی می كند، به خوبی از تحولات جنگ سرد و ناتوانی این جنگ در پیروزی كشورش
برای باز پس گیری خاك خود از اسراییل آگاه است و می داند كه این دست از ائتلاف ها در
حوزه جهانی با چه سرنوشتی مواجه شده؛ از این رو مایل است در راس یك نظام جنگ سرد جدید در خاورمیانه قرار نگیرد.همچنین
سوریه مایل است ازماجرای ترور رفیق حریری جان سالم به در ببرد، چون گفته می شد
كه سوریه دراین ترور نقش تعیین كننده داشته است، ضمن آنكه سایه مقتدر حافظ اسد،
پدر بشار اسد اجازه نمی دهد كه اوبه عنوان یك رهبر مقتدر در صحنه سیاسی خاورمیانه
ظاهر شود. تاكنون حزب بعث نیزاجازه نداده كه او در حد واندازه پدرش در سیاست
های خاورمیانه ای و جهانی حاضر شود. از این رو من فكر می كنم كه بشار به این امر
می اندیشد كه با یك تصمیم گیری تاریخی، چهره پدرش را در خود زنده كند ونشان دهد
كه شایستگی رهبری كشور سوریه و بسیاری
تحولات منطقه را دارد و می تواند چهره جدیدی در میان رهبران عرب محسوب شود.
حرف شما درست است. بشار
اسد به دلیل اینكه فرزند حافظ اسد
است،
به ریاست جمهوری رسیده ولی هنوز از خودش چیزی نشان نداده است. ولی بازی ای كه اسد درحال انجام آن است وی را به عنوان یك رهبر
در جهان و جهان عرب جا می اندازد.
در این میان به نظرشما حماس
چه فرآیندی را از
سر می گذراند؟ حماس به مذاكره با اسراییل پیوسته ووزارت امورخارجه ایران
نیز این موضوع را از
سرناگزیری ذكركرده است.
حماس نیز نخست فلسطینی
وعرب است سپس سنی مذهب و درمرحله سوم
با
ایران كار می كند. آقای خالد مشعل درصحبت های اخیر خودنسبت به بوجود آورندگان ماجرای هولوكاست اظهار تنفر وآن را نفی كرد.
البته نگفت سخن رییس جمهور ایران درست
است
بلكه هولوكاست را محكوم کرد. این سخن معنا دارد. بنا براین ایران نمی تواند با كارت حماس بازی جدی كند.
شما چه معنای ویژه ای برای
مواضع خالد مشعل
قایل هستید؟
شما گفتید كمربند سیاسی
ـ امنیتی با حضور سوریه وحماس، حزب
الله
وبرخی نیروهای عراقی تشكیل شده است. من می خواهم بگویم با كارت حماس نمی توانیم وارد چنین بازی خطیری بشویم.
بله حماس مرز خود را از ایران
جدا كرده است.
زیرا
آنان منافع خود را چیز دیگری می دانند. حماس دارد به این جمع بندی می رسد كه در شرایط کنونی جهان سیاست، در باره برخورد با محمود
عباس و اسراییل دچار اشتباه شده
است.
چه واقعیتی می تواند تایید
كننده صحبت شما
باشد؟
فلسطینی ها زمانی دست
به جنگ مسلحانه زدند برای اینكه
دنیا
حق آنان را برای تشكیل یك دولت فلسطینی به رسمیت بشناسد، اما اكنون دنیا از این آمادگی برخوردار شده واین حق را به رسمیت
شناخته است. رییس جمهوراسبق آمریكا،
کارتر، به رغم تمام فحاشی هایی كه یهودیان
علیه اوکردند با حماس دیدار كرد. كارتر
به
حماس می گوید درچارچوب قانون حركت كنید وما از شما حمایت می كنیم. اگر حماس وارد این فاز شود پیروزی بزرگی به دست آورده
است. در سفراخیرم هنگامی که برای
سخنرانی
به دانشگاه دنور رفتم آقای ریچارد فالك هم آمده بود. آقای ریچارد فالك از فعالان معروف ضد جنگ ویتنام درآمریكا است. او رییس
مرکز مطالعات بین المللی دانشگاه پرینستون
بود اما الان در دانشگاه سن باربارا درس می دهد.وی اخیرا از طرف شورای حقوق بشر سازمان ملل به عنوان راپورتر حقوق
بشر در فلسطین تعیین شده است، بنا
براین
به طور مرتب درجریان مسایل فلسطین قرار دارد. او دراین راستا با من صحبت كرد. حماس به این مصلحت سنجی دست یافته است كه
مسایل خود را با محمود عباس حل وفصل
كند
و بر روی ریل مذاكره با دولت اسراییل بیفتند.
ایران با بازی با كارت عراق
تا چه اندازهمی
تواند در امتیاز گیری موفق باشد؟
عراق هم نمی تواندشرایط
مناسبی برای ایران فراهم كند. ایران
یك نفوذطبیعی درعراق دارد كه آمریكایی
ها این نفوذ طبیعی را معادل دخالت ایران ذكر می كنند. من درآمریكا هرجا صحبت شده گفته ام كه آمریكا این دومطلب
را با هم قاطی می كند. ایران یك
سابقه هزارساله با عراق دارد، حوزه علمیه نجف 900 سال سابقه دارد و بسیاری از علمای برجسته شیعه نیز ایرانی بوده
اند، مزارامامان شیعه درعراق است،
هر
سال میلیون ها ایرانی به عراق برای زیارت عتبات می روند، حتی پول ایران در بازارهای نجف وكربلا به دلیل سفر زوار ایرانی
معتبرتر از هر پولی مبادله می شود و
این
نفوذ ربطی به دولت ایران نداردو نباید به معنای دخالت ایران در آن جا محسوب شود. اما شیعیان عراق اول خود را عرب می دانند.
آقای مقتدی صدر خود را عرب می دانداز این روبه
آقای سیستانی صریحا اعلام كرده است كه توایرانی هستی واین جا چه می كنید؟ شما باید به كشور خود برگردید. ایران نباید
این مسایل را به فراموشی بسپارد.
ممكن
است آقای مقتدی صدر به دلیل نیات سیاسی خود درجاهایی با ایران هماهنگی به عمل بیاورد، ولی آقای مقتدی صدر اول شیعه عرب است
بعد سیاستمداری كه می تواند با ایران
در
بخش هایی همراهی كند. نكته دوم آن است كه به چه دلیل یا با چه منطقی رفتارهای آقای مقتدی صدر باید به نفع ایران تمام شود؟ آیا
رفتارهای سیاسی آقای مقتدی صدر به
نفع استقلال عراق است یا به نفع توجیه
ادامه اشغال عراق؟ ما می دانیم آمریكایی ها عراق را تخلیه نمی كنند زیرا می گویند اگر ما برویم در عراق حمام
خون به راه می افتد. درعراق
سابقه ندارد عرب وكرد با یكدیگر بجنگند، همچنین سابقه ندارد سنی وشیعه یكدیگر را بكشند، حداقل در دهه های اخیر ما
درعراق چنین چیزی را مشاهده نكرده ایم، بلكه
شیعیان با صدام می جنگیدند، نه با سنی ها. كردها با صدام ظالم جنگیدند نه به این دلیل كه او عرب بود واین ها
كرد. برای اینكه به حقوق آن ها تخطی
كرده
بود. بنا براین سابقه جنگ مذهبی وقومی درعراق وجود ندارد كه آمریكایی ها بگویند اگر از عراق خارج شوند جنگ قومی یا مذهبی
در عراق حمام خون ایجاد می كند.
جنگ
حاضر دلایلی دارد وتوجیه كننده اشغال نظامی است. عملیات آقای مقتدی صدرچه دانسته وچه ندانسته دراین راستا قابل ارزیابی
است. بنا براین ایران دركجای این
معادله
قرار می گیرد؟ آیا ایران موافق ادامه اشغال است یا مخالف آن؟اگر مخالف ادامه اشغال است پس باید هرنوع بهانه ادامه
اشغال را از طرف آمریكا بگیرد. بنا
براین
ایران باید با عملیات آقای مقتدی صدر یا هرگروه دیگری مخالفت كند. حال بر می گردیم به سوال شما. نه سوریه ونه حماس ونه گروه
هایی مانند مقتدی صدر، این ها كارت
های خوبی برای برنده شدن در بازی خاورمیانه
نیستند. به جنایات اسراییل در فلسطین،
بخصوص
در غزه، باید پایان داده شود. اما این از طریق عملیات مسلحانه میسر نیست. وقتی کارتر می گوید محاصره غزه لکه ننگی است
بردامن بشریت معاصر، برای کمک به مردم
فلسطین
باید از ابزار های سیاسی ـ دیپلماتیک استفاده کرد، ایران باید دراین نوع سیاست هایش تجدید نظر كند.
بنا براین مواضع ایدئولوژیك ایران
درسیاست خارجی كه به
دنبال اتحاد اسلامی حول ام القرای ایران بود (تئوری دكتر محمد جواد لاریجانی ) كاملا
با شكست مواجه شده به نحوی كه ماجرا اكنون كاملا برعكس شده و درحال حاضر ناسیونالیسم
عرب مجددا از زیر خاكستر درگیری ها سربرآورده و دارد تقویت می شود؟
سیاست خارجی مبتنی برایدئولوژی
ایران از همان ابتدای انقلاب دچار تناقضات شدید
بوده است. وقتی حاکمان ایران برروی سیاست مبتنی برایدئولوژی، كه منظور از ایدئولوژی نیز فقه و آن هم فقه سنتی
است، تاكید می كنند باید بپرسیم فقه
سنتی
به ما چه می گوید؟ در این فقه اگر فردی خدارا انكار كرد ملحد یا مرتد است. اما اگر
فردی عرق خور یا زن باره بود از دین خارج نیست وزنش براو حرام نمی شود. حال دولت ایران مدعی است كه رژیم حاكم برعراق یعنی
رژیم صدام حسین، بعثی و كافر است.
اما
ایران با یك حزب بعث كافر می جنگد وبا حزب بعث كافر دیگر درسوریه روابط دوستانه دارد و کمک های فراوان به آن می کند! این
نوع روابط با چه معیاری، روابط
ایدئولوژیك
است؟ همچنین ایران مدعی است كه عربستان سعودی ویا دیگر حكام عرب فاسد هستند، ولی از دین خارج نیستند. به عبارت دیگر
شما با حكام عرب روابط خصمانه داشتید
ولی با یك حزب كافر روابط دوستانه داشتید.
حاکمان ایران با آمریكای اهل كتاب می
جنگند،
اما با شوروی كمونیست دارای روابط نزدیک بودند و در مراسم تشیع جنازه رهبر آن ها شرکت کردند.
به عبارت دیگر اجزای این سیاست
تعریف نشده وناكارآمد بوده
است زیرا نمی توانسته به درستی از اوضاع در شرایط مختلف تعریف درست وغیر متناقض
ارائه دهد.
بله این تناقضات به طور
جدی نشان می دهد كه این مواضع هیچگاه ایدئولوژیك
نبوده است. حال شاید بپرسید كه آیا این سیاست مبتنی بر سیاست شیعی بوده است كه باید بگویم آن هم نبوده است.
بنا براین اصل اینكه سیاست خارجی
ایران
مبتنی برایدئولوژی بوده زیر سوال است. می توانیم بگویم كه این سیاست مبتنی برایدئولوژی
ناقص ویا چیزی مبهم بوده است. حال آنکه سیاست خارجی هر کشوری بر اساس منافع ملی تعریف و تدوین می شود نه ایدئولوژی.
برگردیم به مسایل داخلی ایران.
بهتر است ابتدا بدانیم كه
ماهیت انتخابات درمجلس هشتم چگونه بود و درانتخابات ریاست جمهوری آینده چگونه
خواهد بود؟ ضمن آنكه آیا فكر می كنید نیروهای بالا آمده درمجلس هشتم، رویكرد نظام سیاسی
ایران به نیروهای اصول گرای میانه رو با توجه به تحولات درخاورمیانه است؟
بگذارید نخست درباره
انتخابات ریاست جمهوری گذشته و انتخابات مجلس
هشتم صحبت كنیم. با معیارهای شناخته شده ای كه امروز دردنیا وجود دارد و ایران هم آن ها را تصویب کرده است،
انتخابات ریاست جمهوری گذشته و انتخابات مجلس هشتم نه آزاد، نه رقابتی ونه منصفانه بوده است. وقتی در
انتخابات ریاست جمهوری شخصی مانند آقای هاشمی رفسنجانی كه از
تیرك های این رژیم است، می گوید من
به
خدا شكایت می كنم، منظورش چیست؟ آقای هاشمی از چه چیزی می خواهد شكایت بكند؟ از چه كسی یا كسانی می خواهد شكایت بكند كه جز به
خدا به جای دیگری نمی تواند شكایت
بكند؟
باید ضمیر سخنان آقای هاشمی را پیدا كنیم. آقای كروبی می گوید طی دوساعت كه به خواب رفته بود همه چیز عوض شد. پس این
انتخابات، چه نوع انتخاباتی بوده است؟
دوم:
قانون اساسی می گوید كه رییس جمهور باید از میان رجال سیاسی مذهبی باشد. ولی آقای
احمدی نژاد فاقد هرگونه سابقه ای به عنوان رجل سیاسی ومذهبی است. پس باید بگویند كه ایشان دارای كدام سابقه مذهبی وسیاسی
بوده است كه شورای نگهبان او را به
عنوان
رجل سیاسی یا مذهبی پذیرفته است؟ پاسخ این تناقضات بسیار جدی را چه كسی باید بدهد؟ انتخابات مجلس هم انتخاباتی كاملا فرمایشی
بود. در چنین شرایطی انتخابات ریاست جمهوری
بهتر از این نخواهد بود. اما مسئله را باید از یک زاویه دیگری بررسی کرد.
به نظر من مجموعه عملكرد نظام جمهوری اسلامی داردآرام آرام به سوی قفل شدن کلان
حركت می كند. یك اشكال كلیدی واساسی در مجموعه مناسبات وجود دارد كه هركاری كه می كنند اوضاع بدتر می شود. اوضاع اقتصادی
روز به روز بدتر می شود. آقای احمدی
نژاد
دانسته یا ندانسته، و برخلاف قانون اساسی درحال تحمیل فروپاشی اقتصادی به ایران است. وقتی مجلس نهادهایی را مانند سازمان
برنامه وبودجه، یا
هیات امنای صندوق ذخیره ارزی
و یا شورای پول واعتبار را با قانونگذاری به وجود می آورد، رییس جمهورقانونا حق انحلال آن ها را ندارد. رییس
جمهور حق دارد برای انحلال آن ها به
مجلس
لایحه بدهد، ولی حق ندارد آن ها را راسا منحل كند. اما چرا رییس جمهور این نهادها را منحل می كند؟ اقدامات رییس جمهور خلاف
قانون و مخل منافع ملی است. حال
زمانی
یك رییس جمهورغیرقانونی عمل می كند، اما نتایج غیرقانونی عمل كردن به گونه ای است كه به بهبودی اوضاع مردم منجر شده ولذا
مردم از آن راضی هستند. ولی می
دانیم
كه چنین چیزی نیست. همه اقتصاددانان ایران اعم از اصولگرا وغیراصولگرا متفق اند كه تصمیم گیری های آقای احمدی نژاد غلط است.
ولی ایشان به رفتار خود ادامه می
دهد.
آقای رییس جمهور این قدرت را ازكجا به دست آورده كه می تواندبه این دست از اقدامات مبادرت كند؟ آیا قدرت رییس جمهور متكی
به مجلس یا سپاه است؟ آیا به دلیل
آنكه
مقام رهبری ازاو حمایت می كند این اعمال را انجام می دهد؟ این ها سوال های بسیار اساسی هستند. به طور مثال وقتی نمایندگان
مجلس از وزیر نفت سوال می كنند چرا
دوبرابر آن چیزی كه تصویب شده، از
صندوق ذخیره ارزی استفاده و بنزین وارد كرده اید، می گوید كه وی مخالف بوده ولی دستوركتبی رییس جمهور است. چه كسی
به رییس جمهور می تواند دستور
بدهد كه این گونه غیرقانونی عمل كند، غیراز مقام رهبری؟ آیا مقام رهبری چنین دستوراتی داده است؟ نكته بعدی نیز این است كه آقای
احمدی نژاد غیر از آنكه خلاف
قانون رفتار می كند، خلاف مصوبات كلان كشور نیز عمل می كند. بند 8 اصل 110 قانون اساسی می گوید كه سیاست های كلان
كشور را مجمع تشخیص مصلحت نظام به
رهبری پیشنهاد می كند. این موضوع تحت
عنوان چشم انداز 20 ساله كشور انجام شده است. ما هم نوشتیم كه چشم انداز مذكور اگر چه ایرادات و کمبود های جدی
دارد اما در مجموع مثبت است
و از طریق آن می توانیم بفهمیم به كجا می رویم. مبتنی برچشم انداز 20 ساله هم چهار برنامه 5ساله تدوین شده است.
معنای این بحث آن است كه دولت های
بعدی
باید در این قالب حركت بكنند. اما رییس جمهور فعلی همه این برنامه ها را زیر پا گذاشته است. عرض بنده این است كه انتخابات
مجلس وریاست جمهوری دارای این ایرادات
اساسی
بوده است و سیاست های كنونی به سویی می رود كه ایران ناچاراست یك تصمیم تاریخی اتخاذ كند ویک چرخش اساسی را بپذیرد.
پیش بینی شما دراین باره چیست؟
سمت وسوی تحولات ایران چه
خواهد بود؟
در سال 1367 نهضت آزادی
ایران بیانیه ای در 167 صفحه درتحلیل وتفصیل
ولایت مطلقه فقیه ارائه داد. اكنون 30 سال از انقلاب ایران گذشته است. الان زمان آن است كه عملكرد نظام مبتنی بر
ولایت فقیه را مورد ارزیابی قراربدهیم. ما
معتقدیم كه مشكل اساسی ایران در سیستم ولایت فقیه است. این سیستم برای زمان حاضر كارآیی ندارد. به نظر می رسد
مجموعه نیرو های درون جمهوری اسلامی
آرام
آرام همگی به این جمع بندی می رسند كه این سیستم فاقد كارآیی لازم است. بدون شک عملكردرییس جمهور خلاف مصالح ملی است. این
موضوع حتی در اظهارات دكتر احمد
توكلی
و سایرین نمایان است. اما عملكرد آقای احمدی نژاد مورد حمایت كیست؟ من معتقدم كه ایران، افغانستان یا عراق نیست كه به
اوحمله كنند. ایران، لیبی هم نیست
كه تسلیم شود به نحوی كه تكنولوژی هسته
ای اش را بار كشتی كند و به آمریكا بفرستد. ایران كره شمالی نیست كه تسلیم بشود. در ایران مانند اوكراین انقلاب
مخملی یا انقلاب نارنجی
نظیرگرجستان رخ نخواهد داد. پس شرایط كنونی ایران به كدام سمت وسو می رود؟ من معتقدم ایران به سوی الگوی شوروی حركت
می كند.
شما به كدام بخش از الگوی
شوروی توجه دارید؟
ببینید در شوروی انقلاب
رخ نداد، حمله خارجی روی نداد. اما
فشارهای
خارجی به علاوه بی كفایتی و سوء مدیریت رهبران كشور، اقتصاد وسیاست شوروی را به نقطه ای برد كه رهبران شوروی خود به این نتیجه
رسیدند که ادامه وضعیت امكان ناپذیر است. آقای
گورباچف و کل شورای مركزی حزب كمونیست شوروی به این نتیجه رسیدند كه ادامه روند موجود میسر نیست.
دركتاب پروسترویكای گورباچف این
نكته هست که شوروی برای كشور
برنامه و پول دارد ولی مردم انگیزه مشاركت برای انجام امور را كاملا از دست
داده اند و دست به كاری نمی زنند.
بله این خود یك پدیده
تازه در قلمرو تحولات سیاسی بود. یك
نظام
توتالیتر خود به جایی می رسد كه می گوید دیگر توانایی ادامه مسیر را ندارد و لازم است كه تغییراتی ایجاد شود. آن تغییرات
سرآغاز سلسله حوادثی در شوروی سابق
شد.
به نظر من رهبران و مدیران کنونی ایران، اعم از راست، چپ و افراطی و... به تدریج دارند به این سمت و سو حركت می كنند.
تمایز میان ایران باشوروی چیست؟
ایران هیچگاه امپراتوری
نبوده تا متلاشی شود. ما با خطر
فروپاشی
جغرافیایی روبرو هستیم، اما نه مانند شوروی سابق.ایران امپراتوری نیست. مشکلات قومی داریم. اما این اقوام، نظیر كردها
خود را ایرانی می دانند. اگر كردها
برخی
مواقع سخنانی را مطرح می كنند به دلیل ظلم مضاعفی است كه درحق آنان روا داشته شده
است. ولی اوكراین یا گرجستان یا آذربایجان یا کشور های آسیای مرکزی هیچگاه خود را روس نمی دانستند. درانقلاب اكتبر این كشورها
با بلشویک ها همكاری كردند به دلیل
قولی
كه لنین داد.لنین به این كشورها وعده داد كه اگر برای سرنگونی تزار همكاری كنند، بعد از پیروزی به آنان استقلال خواهد
داد.ولی بعد خلاف وعده خود عمل كرد.
وضعیت
در ایران متفاوت است.بنابراین ما مشكل قومی داریم ولی خطر تجزیه به دلایل این چنینی را نخواهیم داشت. بلكه برعكس تغییر درسیاست
های درونی بسوی مردم سالاری، موجب استحكام وحدت ملی خواهد شد. نكته مهم دیگر
آن است كه با فروپاشی اتحاد جماهیر
شوروی،
عصر ماركسیسم ـ لنینیسم به پایان رسید. اما درایران، اگر این تغییرات رخ دهد، عصر اسلام به پایان نمی رسد، بلكه برداشت
های جدید تری ظهورو بروزپیدا خواهند
کرد. یعنی اگر چنانچه این مجموعه تصمیم
بگیرد تغییراتی اساسی ایجاد بكند، موجب نمی شود كه اسلام از میان برود. تاریخ اسلام مملو از این دست از حوادث
بوده است.
به نظر شما به طور خاص آقای
احمدی نژاد تسریع
كننده چه فرآیندی است؟
آقای احمدی نژاد با
عملكرد خود دارد فرآیند تجدید نظراساسی
در
سیستم سیاسی ایران را تسریع می كند. در این فرایند آخرین گروه هایی كه مدعی انقلاب بوده اند درراس قدرت قرار گرفته اند و می
خواهند مانند اوایل انقلاب عمل
بكنند.
این سخن به چه معنایی است؟ به معنای آن است كه تعدادی آدم بی اطلاع برسركار بیایند ومجددا همه امور را از نقطه صفر آغاز
كنند. این نگاه کار ساز نیست. از این
رو
من تحولات ایران را درسمت وسوی یك تجدید نظر كلی می بینم.
آیا با این تحلیل افراط گرایی
ادامه خواهد یافت؟
خیر، افراط گرایی ادامه
نخواهد یافت. بلکه همه دست اندركاران به این
جمع بندی می رسند كه طرح دیگری باید بریزند.
برخی معتقدند كه قدرت گیری
آقای لاریجانی
درمجلس ناشی از یك سیاستگذاری در راس هرم قدرت نظام سیاسی ایران
است. تحلیل شما
چیست؟
قدرت گیری آقای لاریجانی
نماد این است كه آقای احمدی نژاد
نیرویی
نیست كه بتوانند به حمایت از آن ادامه دهند، بلكه باید كار دیگری انجام بدهند.
حركات بعدی چه خواهد بود؟
این سوال مهمی است.باید
دید كه آیا مجلس رییس جمهوررا استیضاح خواهد
كرد؟ مجلس طبق قانون حق دارد رییس جمهور را استیضاح كند، اگر به دلیل كارهای كنونی رییس جمهور فعلی وی را استیضاح
نكنند، پس برای چه چیزی مجلس باید رئیس جمهور
را استیضاح كند؟ اصلا چرا استیضاح رییس جمهور درقانون آمده است؟ این رییس جمهور با این عملكرد و کارنامه، بهترین
نمونه برای استیضاح است. آیا مجلس
فعلی
كه به صورت دستچین انتخاب شده با بودن آقای لاریجانی در راس آن به سوی استیضاح رییس جمهور حركت می كند؟ آیا اراده
بالاتری وجود دارد كه احمدی نژاد را
فدای
تثبیت برخی از نارضایتی ها بكند؟ در تاریخ سیاسی این تجربه وجود دارد. حال اگر ورود فعال آقای لاریجانی به صحنه و ریاست
مجلس مصداق فرآیند تغییرات اساسی است
باید
این امر خودش را در استیضاح آقای احمدی نژاد نشان بدهد.
روزنامه تهران امروز كه در
جناح آقای قالیباف
قراردارد تلویحا اشاره كرده است كه مجلس هشتم درنقد عملكرد رییس
جمهور جدی تر از
گذشته عمل خواهد كرد. با این همه سوالی كه وجود دارد این است كه آیا
با مسایل عمده
ای كه ایران با آن مواجه است، این دست از سیاست ها كارساز خواهند
بود؟ یكی از این
مسایل عمده كه مثلا
در انتخابات مجلس هشتم كاملا هویدا شد این بود كه مردم مشاركت جدی به عمل نیاوردند.
چنین شرایطی فضارا برای حركت های توام با فشار یابراندازانه فراهم می كند.
به نظر می رسد كه مردم درشرایط كنونی با توجه به مشكلات عدیده اقتصادی كاملا
دچار احساس بی قدرتی شده اند. شاید تنها یك آشتی ملی و سپس ایجاد فرآیندهای رقابت
دموكراتیك است كه می تواند در این شرایط تغییری ایجاد كند.
فرآیندی كه من توضیح
دادم مبتنی براین فرض است كه فضا به
سویی
می رود كه همه، حتی مقام رهبری نیز بپذیرند، كه ادامه روند كنونی فایده ای برای ملت ایران و نظام سیاسی کنونی دربرندارد.
برخی از دست اندر کاران درحال حاضر
این
موضوع را پذیرفته اند ولی مقام رهبری هنوز این موضوع را نپذیرفته است. این فرایند
كه بنده مطرح می كنم، هنگامی به نقطه چرخش می رسد كه مقام رهبری هم بپذیرند كه سیستم فعلی ناكارآمد است و باید تغییر نماید.
این هم یك پند وموعظه یا مكاشفه
درون
نیست. بلكه باید براساس تجارب حاضر و بن بست های كنونی تجربه بشود تا درنهایت به این جمع بندی برسند كه اشكال از این فرد یا آن
فرد نیست، بلكه دركلیت این سیستم
است.
بروز و ظهور رفع این اشكال
تاریخی چه خواهد
بود؟
ابتدا
اعتراف به اینکه همه حق حیات دارند. در این جا آشتی یا وفاق ملی معنا می یابد. آن چیزی كه ما 5 سال پیش تحت عنوان وفاق ملی
به آن اشاره كردیم. وفاق
دربرابر نفاق است. نفاق به معنای شكاف ودره است. یك شكاف عظیمی میان دولت وملت به وجود آمده است. وفاق به معنای با هم
بودن و یكی است. اگر وفاق ملی اعلام شد، معنایش این است كه نهضت آزادی نیزدر
كنار موتلفه و دیگران حق حیات دارد.
ما
هم بدون ترس از زدن وبستن و... می توانیم حرفمان را بزنیم. در چنین شرایطی مجموعه نظام خود را درجایگاهی قرار می دهد تا از
همه نظریه ها بهره مند شود.
چه ساختار قانونی قادر خواهد
بود این وفاق ملی را به پیش
ببرد؟
نکته اول این است که
قانون اساسی اول را، که دولت موقت
تدوین
کرده بود، آقای خمینی نیز امضا كرد. این موضوع به این معنا است كه قانون اساسی اول كه درآن ولایت فقیه هم وجود ندارد می
تواند قانون اساسی جمهوری اسلامی
ایران
باشد. پس هی نگویند كه جمهوری اسلامی منهای ولی فقیه معنا ندارد. بنیانگذار جمهوری
اسلامی ایران، یعنی رهبر فقید انقلاب اسلامی ایران آن قانون اساسی را كه جمهوری اسلامی بود منهای ولی فقیه، به رسمیت
شناخته و امضاء كرده است. ایشان و
روحانیان
حزب جمهوری و شورای انقلاب حتی اصرار می كردند كه همان قانون اساسی اول را که دولت موقت نوشته بود به رفراندوم بگذارند.
حال می گوییم كه 30 سال از آن زمان گذشته و
تجربه پیدا كرده ایم، قانون اساسی كه وحی منزل نیست لذا امكان تغییر درآن وجود دارد برگردیم به همان قانون اساسی كه
به امضاء رهبرفقید انقلاب هم رسیده
بود.
فكر می كنید با توجه به واقعیت
موجود ایران، تحقق جمهوری ای
كه درآن احزاب نقش تعیین كننده داشته باشند محتمل است، یا یك نظام مشروطه سلطنتی
مانند امپراتوری بریتانیا و یا ژاپن كه رهبر درآن برای حفظ وحدت ملی دارای كاركرد
است نه اداره مملكت؟
ما در ایران یك نظام
جمهوری را متناسب با واقعیات موجود می
بینیم.
سلطنت درایران همواره دچار مشكل بوده است. كمتر سلطانی درایران به مرگ طبیعی مرده است. هر چند می گویند كه ایرانی ها
شاه پرست هستند ولی همیشه سلاطین
خود
را كشته اند. بنابراین من احتمال اینكه سلطنت به ایران برگردد را بسیار ضعیف می دانم. این موضوع یك حركت ارتجاعی هم خواهد
بود. آخرین امپراتور جهان درنپال دارد
آخرین
مراحل خود را طی می كند. البته این درست كه كشورهایی مانند انگلستان یا حتی سوئد كه موفق ترین نظام سوسیال دموكرات جهان است
هنوز دارای نظام سلطنتی است. اما
نهادهای
دمكراتیك درسوئد تا آن اندازه قدرتمند هستند كه شاه وملكه محلی از اعراب ندارند. آنچه كه من بیش از همه من محتمل می بینم
نظام جمهوری است.كه من با توجه به
قانون
اساسی اول ایرادی نمی بینم كه نام اش را جمهوری اسلامی بگذاریم. از این رو برگشت به قانون اساسی اول را بیش از سایر موارد
محتمل می بینم.
بازگشت به قانون اساسی اول آیا
لوازم تحقق خود را داراست؟
منظریا روندی كه شرح
دادم معنایش این نیست كه بنشینیم تا
مسئولان
با مكاشفه درون به این مرحله برسند و تغییرات بنیانی ایجاد كنند. خیر، بلكه یكی ازعوامل كارساز وموثردر این فرایند وجود
جنبش های مدنی برای تحقق تغییرات
است.
از خرداد 1376 به بعد، و روی كارآمدن آقای خاتمی و سپس رویداد های بعدی، تلاش زیادی
صورت گرفته و می گیرد تا نهادهای مدنی را ازمیان بردارند. ولی مشاهده می كنیم كه در این هدف خود موفق نبوده اند. جنبش هایی
نظیر جنبش معلمان، جنبش زنان، جنبش كارگران،
جنبش دانشجویی و... كماكان حضور فعال وجدی دارند. حتی دامنه فشار را تا آن جا تسری دادند كه دراویش را كه معمولا
آرامترین وملایمترین گروه های اجتماعی
هستندمی
خواستند از میان بردارند، ولی دراین بخش هم ناموفق بودند؛ به عبارت بهتر زورشان نرسید. حسینیه دراویش را خراب کردند اما
جنبش درویشی را نتوانستند.جنبش دانشجویی تحت فشار بسیار شدیدی قرار دارد اما
موفق نشده اند آن را ازبین ببرند.
بنابراین
ادامه جنبش های مدنی از یك طرف، و فروپاشی اقتصادی از جانب دیگر، تورم مهارگسیخته، و... همه از عواملی است كه فشار به
حاكمان برای پذیرش تغییر وارد می
آورد.
دراین فشارها، علائم زیادی می بینم كه درنهایت نظام سیاسی ایران تغییرات ضروری را بپذیرد.
شما نشانه های این پذیرفتن را
دركجا مشاهده می كنید؟
شما فكر می كنید كه آقای
هاشمی، که بسیار زیرک و باهوش است
چرا
مطرح كرد كه با ولایت فقیه مخالف بوده است؟ چرا ایشان اكنون مطرح می كند كه به مرحوم آذری قمی گفته بود كه این ولایت فقیه که
شما دنبالش هستید ناصرالدین شاه می
شود؟
دوران ناصری عصر بی خبری شناخته شده است. آیا معنای سخن آقای هاشمی این است كه ما با عصرنادانی روبرو هستیم؟آقای هاشمی اکنون
رئیس مجلس خبرگان رهبری است که
بر
طبق قانون اساسی وظیفه نظارت بر رهبر را بر عهده دارد. بنا براین كسانی كه دارای دانش روز هستند یا سی سال تجربه کرده اند، به این
نتیجه رسیده اندكه نمی شود فرد دارای همه اختیارات
باشد ولی درباره هیچیك به هیچ کس یا نهادی هم پاسخگو نباشد. این خود مشکل اصلی است که به تدریج همه دارند به آن پی می برند. تاكید
می كنم كه دراین جا اشكال
از احمدی نژاد نیست، اشكال از آن مجموعه ای است كه موجب پیدایش احمدی نژاد می شود. زیرا خودش را باز تولید می
كند.
در اینجا مایلم به یك
نكته مهم هم اشاره كنم وآن اینكه
روحانیت
درمجموع انعطاف پذیری اش از ما روشنفكران بیشتر است. به این معنا كه سر به زنگاه ها خود را تغییر می دهد. آقای صانعی به
راحتی می گوید كه حقوق زن ومرد برابر
است.
چون خود را مفسر دین می دانند از این روتوجیه دینی اش را نیز پیدا می كنند.