چهارشنبه ۱ خرداد ۱۳۸۷ - ۲۱ مه ۲۰۰۸

بار کج به منزل نمی رسد!

 

دکتر پرویز داور پناه

 

سی سال از عمر جمهوری اسلامی گذشت. دیر زمانی است که امید از خانه آنچه به درست یا غلط اپوزیسیون نامیده می شود، رخت بربسته است و حال و روز پریشانی را می بینیم و نیز می بینیم که روز به روز آشفته تر هم می شود. اپوزیسیون بمعنای کامل کلمه، فلج است و نتوانسته کوچکترین گرهی از کار فرو بسته ملت ایران بگشاید.

 هنوز اپوزیسیون «غیر خودی» گیج و مفلوج است و از علت اختلاف و سردر گمی درونی  و دست های ناپاکی که آن را به این روز سیاه انداخته اند، غافل است.

ملت ایران در انفعال و اسارت بسر می برد و دیگر از هدف های اساسی جنبش، که عبارت بود از آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی، خبری نیست.

امروز در ایران ورشکستگی اقتصادی، کمبود مایحتاج عمومی، انحطاط فرهنگی، هرج ومرج، نا امنی، بیعدالتی، فقدان آزادی، سانسور، جاسوسی و اختناق بیداد می کند

اگر هدف اپوزیسیون و سیاستگران، برقراری انواع استبداد فردی، گروهی، نظامی و یا مرامی باشد، استبدادی که وجود دارد، خواهد ماند، زیرا که پیدایش استبداد دینی در ایران علل و موجبات زیادی داشته و بخاطر یک استبداد دیگر از میان نمی رود.

در شناخت علت ستیز مردم با استبداد دینی اشتباه نکنیم؛  مردم از فقدان شاه فراری، ناراضی نیستند که رضا پهلوی، که نشان داده، منش ومرام و همراهانی جز منش و مرام و همرامان پدر ندارد، چاره ی کار باشد.
مردم برای آنچه "اسلام راستین" می خوانند، برنخاستند تا اسلام "مترقی، دمکراتیک ، خلقی و لیبرال"  اسلام پناهان بتواند به رنج آنان پایان دهد و جایگزینی بهتر از نظام موجود گردد.

جنبش کارگران مارکسیست در میان نیست تا انقلابی به رهبری حزب طبقه کارگر، درمان درد بشمار آید.
مردم ما نه غم شاه دارند؛ نه غم قطع نفوذ اهریمنی آمریکا را؛ نه غم قطع گاز روسیه دارند؛ و نه غم حکومت کمونیست هائی که نقاب دفاع از حقوق بشر را بر چهره نهاده اند.

نقطه برخورد مردم با استبداد دینی حاکم در مساًله ی آزادی است.

از آن روز که سران نظام استبداد دینی به آزادیهای ایرانیان هجوم آوردند ، مردم نیز به قانون زور و اجراکنندگان آن پشت کردند و مقاومت فرهنگی شروع شد و ادامه دارد و مقاومت فرهنگی را به مقاومت سیاسی تبدیل کردند.
پریشان اندیشان سیاستمدار می گفتند که مردم ما آزادی و دمکراسی را نمی فهمند. گوئی همه ساکنان کشور های دمکرات، نویسندگان اعلامیه حقوق بشربوده اند.

نمی خواستند بپذیرند که مردمسالاری را با پیش شرط نوع حکومت نمی توان ساخت.

مردم نه زیر پرچم "جمهوری اسلامی دمکراتیک"، گرد خواهند آمد نه زیر علم " قانون اساسی  مشروطه سلطنتی" امتحان داده و نه حول بر دعوی پوچ " استحاله حکومت استبداد دینی".

مبارزه با رژیم استبدادی دینی را، با مبارزه ی مرام و آرمان خاصی خلط نکنیم، بلکه آن را مبارزه همگانی دموکراسی و آزادیخواهی بشماریم.

امروز، همه آنها که با جنبش مردمسالاری ستیز کردند، تا از آب گل آلود، ماهی حکومت فردی یا مرامی خود و...را بگیرند، یا به خفت و خواری به بیرون از دایره ی قدرت پرتاب شده اند، یا در کار خود درمانده اند و پایان کار خود را نزدیک می بینند.

پیش بینی آنچه میگذرد، دشوار نبود. اما باید پرسید چرا چنین وضعی پیش آمده است؟ و بویژه باید دید چرا اپوزیسیون به حالی چنین نزار افتاده است.؟

 اگر طمع و شتاب و غرض، دید سیاستگران را تیره نساخته بود، تمیز و پذیرش حقیقت آسان بود.
اکنون، کدام یک از آنان که در چند سال اخیرنامی یافته اند، به این سخنان وقعی گذاشته اند.؟

کدام یک برای آزادی و دموکراسی در ایران فعالیت کرده اند.؟

نتیجه ی کرده ها را ببینیم:

 امروزه، جریانات ضد ملی افراد جاه طلب وگروهک های تجزیه طلب و وابسته از یک سو و ساواکی های شاه اللهی از سوی دیگر،  چنان فضای فعالیت علیه استبداد حاکم را مسموم کرده اند که واژه اپوزیسیون در اذهان بسیاری ایرانیان با بلاهت و وقاحت مترادف شده است و به برکت رادیو ـ تلویزیونهای تجاری ـ سلطنتی، سعی بر این است که حرمت رجال تاریخی ایران نیز به باد فنا برود.

یک عضو شورای همآهنگی اتحاد جمهوریخواهان در گفت وگو با خبرنگار شهروند، چندی پیش، در کانادا در پاسخ به این پرسش که «خلاصه امر، الان " اتحاد جمهوریخواهان" چیست»؟ اظهار داشت که:

"الان این مجموعه تبدیل به یک کلوب روشنفکری شده است . عده ای جمع می شوند و بحث می کنند و سرگرم می شوند.  البته بقیه سازمانهای سیاسی خارج از کشور نیز کلوب های بحث هستند."!

نشریه اینترنتی روشنگری نوشت که رضا پهلوی و عده ای از اعضای سازمان اکثریت، گروهی از جمهوری خواهان ملی، نمایندگان حزب دمکرات ایران، کومله مهتدی، جبهه متحد بلوچستان و طرفداران رفراندوم و....
که در جلسات پالتاکی، " همه با هم"(!)  شرکت دارند ، ظاهرا" اعلام کرده اند که هدف این جلسات آن است که روی یک "میثاق" یا "منشور" توافق کنند و در جلسه ای یک "کنگره ملی" اعلام کرده و منشور را منتشر نمایند.
آیا نمایندگان ملت بزرگ ایران هم در این اجلاس شرکت دارند یا نه؟، دیگر به آن اشاره ای نشده است.!
امروز می بینیم ، از آنچه به درست یا به غلط " اپوزیسیون" نام یافته، جز موجود مفـلوجی برجای نمانده است.
شاید مردم بی ادعا از سرگذشت این مفـلوج ناکام عبرت بیاموزند و این مدعی آزادی را بحال خود بگذارند.

مدتی است، شمار قابل ملاحظه ای از افراد این «اپوزیسیون» که روز بروز وابستگی آنان از یک طرف به سازمانهای جاسوسی بیگانگان و از سوی دیگر به حکومت اسلامی به اثبات می رسد، معرکه گیراین بازی شوم با سرنوشت ملت ایران شده اند، ملتی که خواستار دمکراسی و زیستن در نظمی به دور از سیاست بازی های سازمانهای جاسوسی و اطلاعاتی می باشد.

دیر نیست آن روزی که گروههائی از زنان و مردان و جوانان وطن پرست ومبارز ایرانی که به آزادی و دمکراسی باور دارند در داخل و خارج کشور متشکل شوند و با طرد این خود فروختگان و جاه طلبان و واسطه ها و لابی های بیگانگان و حکومت دین فروشان، فقط با اتکا به نیروی خود و بدون وابستگی به هیچ قدرت خارجی تکدی بر  در هیچ بیگانه ی دل نسوز، به مبارزه  ادامه داده  و رهبرانشان را در بستر مبارزه پیدا کنند وجبهه مردمی ایران را بوجود آورند؛ که آنگاه خواهیم دید چگونه هزاران هزار هوادار از مردم تشنه ی آزادی بسوی آنان روی خواهند آورد و ده ها گروه از دست نشاندگان مراکز بیگانه و دین سالاری و عوامل شاه اللهی و حزب اللهی و اسباب چینان تجزیه طلبی هم در برابرشان یارای ایستادگی نخواهند داشت.

 

مردم ایران دیگر باید نه فریب خلخالی های فکل و کراواتی را بخورند نه ملعبه ی دست ثابتی های ته ریش دار شوند؛ نه خرده  «بــِریا٭» های وطنی  را به صفوف آزادیخواهان راه دهند نه به «باقروف» های آن سوی اقیانوس، حق تعیین سرنوشت مردم کشورخود را دهند.   

 

نسل های کنونی تجربه ی تلخ و زهرآگین ائتلاف نسنجیده  با شریکان دزد و رفیقان قافله و نتایج شوم آن را از یاد نبرده اند و هرروز از بام تا شام با مولود جهنمی آن دست بگریبانند. این مردم  آن تجربه و نظائر آن را تکرار نخواهند کرد تا سند محکومیت ابدی خود و ملت خود را بدست خویش امضا نکرده باشند.

مردم به کسانی اعتماد خواهند کرد که بجای کتاب  افتخارات اسلام راستین  و سلطنت پهلوی، و هم بجای منشور دلسوزی قدرت های مسلط جهان، کتاب روشنی از زندگی خود در دست داشته باشند!

 

ـــــــــــــــــــــــــــــ

٭)  آخرین کمیسر عالی پلیس سیاسی دوران استالین

 

دکتر پرویز داورپناه 

اول خرداد  ۱٣٨۷ - ۲۱ می ۲۰۰٨