گفت و گوئی با بابک امیرخسروی درباره مريم فيروز
مهمترین خصوصیت
اخلاقی مریم فیروز انسانیت
و انسان بودن او بود
- فریدون توللّی درغزل زیبائی او را
هم چون:«عروس چمن، مریم تابناک» به تصویر می کشید. من و امثال من در جوانی،
در حیرت بودیم که مریم! چگونه از ۲۰ سالگی به تمامی این ناز و نعمت ها پشت پا
زده و پیکار در راه محرومان و لگدمال شدگان کشور را انتخاب کرده است. او سختی
های فراوانی را متحمل شد. در زندان همان پوست لطیف او را زیر شلاق گرفتند و
تکه تکه کردند. برای این که آزار جسمی را با آزار روحی دو چندان کنند، شلاق
را به دست یک نارفیق توده ای سپردند. اما او هیچ گاه تسلیم نشد و تا پایان به
باور های خود وفادار ماند.
توضیح: نشریّه«شهروند امروز» به ملاحظاتی، بخش هائی ازآخرین سوال
ونیزحاهائی را«حذف» کرده است. ولی متنی که ازنظر می گذرانید، کامل آنست. خوانندۀ
محترم می تواند بخش های حذف شده راحدس بزند.
بابک امیرخسروی
آقای بابک امیر خسروی با توجه به سابقه طولانی عضویت شما در حزب توده، نحوه
اشنایی شما با خانم مریم فیروز چگونه بوده است؟
آشنایی من با شادروان مریم فیروز به یش از ۶۰ سال قبل، و هم زمان با اولین
روزهای ورود من به حزب توده ایران باز می گردد. در آن دوران من دانشجوی دانشکده
فنی دانشگاه تهران بودم و حوزه ما در منزل مریم فیروز برگزار می شد. با ایشان هم
عضو حوزه بودم، جلسات هم در منزل ایشان برگزار می شد. همسر او کیانوری نیز عضو این
حوزۀ و گویندۀ ما ازسوی کمیتۀ مرکزی بود.
بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و پراکندگی ها و در به دری های فراوانی که اعضای حزب
متحمل شدند، در سال ۱۳۳۶ در شهر مسکو کیانوری و مریم خانم را که تازه از ایران
آمده و در هتلی در مسکو زندگی می کردند، ملاقات کردم. من هم برای انجام ماموریتی
ازسوی دبیرخانۀ اتحادیۀ بین المللی دانشجویان، از پراگ به مسکو آمده بودم. چون کیانوری در پلنوم وسیع چهارم حزب توده
ایران که در تیرماه ۱۳۳۶برگذارشد، به
عضویت هیئت اجرایی حزب انتخاب شده بود، همراه با بقیه اعضای هیئت اجرایی در تیرماه
۱۳۳۶ به شهر لایپزیک منتقل شد، مریم خانم نیز به همراه او چند سالی مقیم لایپزیگ در
آلمان دموکراتیک بود. هر بار به این شهر
می رفتم، مریم مهمان نوازِ خوش برخورد را می دیدم.
سال های ۴۴-۱۳۴۳ بود که من برای
تحصیل در رشته اقتصاد به برلین آمدم. این سال ها هم زمان بود با پلنوم یازدهم حزب
توده که در جریان آن احمد قاسمی و دکتر فروتن
از کمیتۀ مرکزی حزب اخراج شدند. کیانوری ابتدا با اخراج این دو نفر مخالف بود، اما
بلافاصله، دراثر فشار و دخالت مستقیم
شوروی ها، همراه با عدۀ دیگری از اعضای کمینۀ مرکزی، موافق این اخراج شد. کیانوری
به همین دلیل، مغضوب بود و در رهبری تا مدتی، نقش چندانی نداشت. کیانوری نقل مکان
داد و از لاپزیگ به برلین آمد و چند سالی به کار حرفه ای پرداخت و در آکادمی
معماری استخدام شد. تصادف روزگار دوباره مرا در جوار مریم قرار داد.
به خاطر دارم آغاز سال نو و مصادف با همین روز ها، درست ۱۳فروردین ۴۴ بود.
برای گرفتن بسته ای ازایران، به اداره
مرکزی پست در برلین شرقی رفتم. و چون منزل کیانوری و مریم فیروز در مرکز برلین،
نزدیکی های الکساندر پلاتس بود، به صرافت افتادم به دیدار آن ها بروم. وقتی وارد
شدم، مریم و کیا از دیدن من بسیار خوشحال شدند و مریم فیروز بیش از انتظار، به من
ابراز محبت کرد .
به اطاق پذیرائی که وارد شدم، دیدم مریم خانم به روال همیشگی سنن ایرانی، هفت
سین مفصلّی چیده که با انواع و اقسام شیرینی های ایرانی مزیّن است، اما هیچ کدام
از این شیرینی ها دست نخورده بود. منتظر مهمان هائی بودند که از جفای روزگار
نیامده بودند. درشگفتی بودم که مریم به حرف در آمد و گفت: امسال "تو تنها کسی
هستی که برای عید به دیدن ما آمده ای" .
من از این موضوع بسیار ناراحت شدم. پیش خود گفتم: این چه حزبی است که به خاطر
دعواهای درون حزبی، برخی اعضای حزب در غربت بدین شکل بایکوت می شوند! تصمیم گرفتم
به نشانه اعتراض و تنفّر از این رفتار غیر انسانی اعضای حزب توده، و علیرغم اختلاف
نظرها و دلخوری هائی که از کیانوری داشتم، روابط دوستانه ای با این خانواده برقرار
کنم. مریم که انسان بسیار اجتماعی و خوش مشرب بود روابط دوستانه ای با همسر من که
اهل ونزوئلا است، برقرار کرد که تا آخر پایدار ماند. ما تقریبا یکشنبه ها به همراه
دوست نازنین دیگری به نام مهندس فتوحی به
گردش می رفتیم و تمام روز، با هم بودیم.
و این روابط صمیمی تا چه تاریخی ادامه داشت؟
تا زمانی که من در برلین ساکن بودم. در سال ۴۹ و بعد از حمله ارتش سرخ به پراگ
من دیگر نتوانستم آن جوّ را تحمل کنم و از برلین شرقی به پاریس آمدم. البته هربار
که برای کاری به برلین می رفتم حتما مریم خانم و کیانوری را می دیدم. او بسیار زن
مهربان و خوش مشربی بود و شما در حرف زدن با او هیچ گاه مشکلی نداشتید.
آقای امیرخسروی ، خانم فیروز در چه تاریخی به عضویت حزب توده در آمدند؟و چه
سمت هایی را در حزب توده داشتند؟
بنده تاریخ دقیقی از زمان عضویت ندارم اما به طور قطع، تاریخی بین دی ماه ۱۳۲۲
و اوایل سال ۱۳۲۴ بوده است. در دی ماه ۲۲ سلیمان محسن اسکندری رهبر حزب در آن زمان
بود، درگذشت، و راه برای ورود زنان به حزب، بازگردید. سلیمان میرزا با این که شخصی
دموکرات و دارای روحیات سوسیالیستی بود، از دیدگاه مذهبی فردی متعصب بود و مخالف
ورود زنان به حزب.
در خاطرات خانم فیروز خواندم که از قرار، خود کیانوری نیز در ابتدا مخالف ورود
او به حزب و عضویت مریم فیروز به دلیل وابستگی خانوادگی وی به فرمانفرمایان بوده
است. اما به هر شکل، بعد از سال ۲۲ زنان بسیاری به عضویت حزب در آمدند و ازجمله
مریم فیروز. درسال ۲۴ که من وارد حزب شدم، ایشان پیش از آن به حزب پیوسته بود. لذا
باید بین سال های ۲۲ و ۱۳۲۴ باشد. به یاددارم در پلنوم چهارم برخی از مخالفان
کیانوری و مالا" مریم فیروز، صحّت عضویّت او را به عنوان مشاور کمیتۀ مرکزی
منتخب کنگرۀ دوم درسال ۱۳۲۷ زیرسوال می بردند. ازجمله دلایل، این بود که خانم
فیروز در سال ۱۳۲۷ فاقد سابقه لازم در عضویّت حزب بوده است.
در پلنوم چهارم حزب خانم فیروز مجددا به عضویت در کمیته مرکرزی در آمد؟
خیر، همان طور که عرض کردم به بهانه عدم سابقه لازم حتّی کنار گذاشته شد. البته
این ها ناشی از اختلافات ناسالمِ درون کمیتۀ مرکزی بود، نه از اصول گرائی. به طور
کلی وضعیت سیاسی مریم فیروز در حزب توده فراز و فرود داشت و این وضعیت متاثر از
وضعیت همسرش کیانوری در حزب بود. مثلا در سال ۱۳۵۴ که کیانوری در حزب توده قدرت
داشت و دبیر تشکیلات بود، خانم فیروز هم به عضویت کمیته مرکزی در آمد و پس از
انقلاب نیز در ایران، مریم فیروز با توجه به نفوذ کیانوری درماه های آخر حیات حزب،
به عضویت هیئت سیاسی در آمد. یک نکته را توضیح دهم که با همۀ این احوال، مریم
فیروز کلا"نقش چندان مستقیم و فعالی در رهبری حزب نداشت. زیرا در دوران
مهاجرت مسئولیت اصلی امور حزب توده با هیئت اجرایی بود و در ایران بعد از انقلاب
نیز همه چیز و سیاست گزاری ها، در اختیار هیئت سیاسی قرارداشت. کمیته مرکزی- که
مریم خانم و من نیز عضو آن بودم- تنها در پلنوم ها حضور داشت و بعد از آن هر کس به
دنبال کار خودش می رفت.
آیا شاهزاده بودن و تعلق خانم فیروز به طبقه اشراف عامل منفی در وضعیت وی در
حزب توده نبود؟
گمان نکنم شاهزاده بودن ایشان عامل روشن و مستقیمی برای حمله به وی بوده باشد.
اما چون هرگاه بگو مگویی در درون حزب بود که دریک سویِ دعوا کیانوری قرار داشت.
مریم هم چوب آن را می خورد! و حتی بعضا تهمت های شرم آوری می زدند که من به خود
اجازه بیان آن را نمی دهم. اما عموما به دلیل این که او از خانواده فرمانفرما بود،
که درگذشته روابط نزدیکی با انگلیسی ها داشت، مریم را هم عامل «نفوذی» انگلیسی ها
قلمداد می کردند! در واقع هدف اصلی زیر سوال بردن همسر او کیانوری بود! درهمۀ این
درگیری ها:«عروس چمن مریم تابناک» سپر بلا بود.
اما این که مریم فیروز به طبقه اشراف تعلق داشته نه تنها درنزد ماها، عامل
منفی نبود بلکه به عنوان یک امتیاز مثبت به حساب می آمد. درنگاه قاطبۀ توده ای ها،
مریم با آن که متعلق به خانواده ای بسیار ثروتمند و متمول بودکه بستگانش پست های
مهمی هم چون نخست وزیری و وزارت داشتند، با این حال، به تمامی این امتیازات و ثروت
ها پشت پا زده بود و برای طرفداری از محرومان جامعه به حزب توده ایران پیوسته بود.
در برخی منابع سخن از جلسات فرهنگی که خانم فیروز برگزار می کردند و چهره های
ادبی مانند صادق هدایت هم در این جلسات شرکت
می کردند گفته شده است. آیا شما اطلاع خاصی از این جلسات دارید؟
من بیش ار آن چه در کتاب خاطرات مریم فیروز نقل شده است، اطلاعی ندارم. اما به
این نکته توجه داشته باشید هستۀ اصلی این ارتباطات فرهنگی میان نویسندگان و روشنفکران
آن دوره عبارت بود از: صادق هدایت و بزرگ علوی، نوشین و مینوئی که به آن ها:«ذوات
اربعه» می گفتند، و پاتوق شان کافه نادری معروف بود. اساسا هدایت در آن سال ها
به حزب توده نزدیک بود، چون حزب توده در آن دوران به عنوان نماد یک حرکت تجدد
طلبانه و مترقی مطرح بود و جاذبۀ زیادی داشت. از سوی دیگر هدایت کنجکاو بود بداند،
جماعت توده ای، چه حرفی برای گفتن دارد. صادق هدایت با خیلی از روشنفکران حزبی، از
جمله احسان طبری، دوستی داشت. چنان چه اردشیر آوانسیان در خاطرات خود نقل می کند
که در برخی جلسات حزبی در منزل هدایت برگزار می شد، شرکت داشت. او تنها در گوشه ای می نشست و به سخنان بقیه گوش فرا
می داد. البته تحت تاثیر افکار چپ بود و به نظر من کتاب حاج آقای او نمونه تمایلات
سیاسی هدایت در آن دوره است.
مریم فیروز هم زنی بود شاخص و اهل فرهنگ و ادب. در عین حال روحیه ای اجتماعی و
صفات مثبت اشرافی داشت و برگزاری جلسات فرهنگی توسط مریم همان گونه که خود شرح
داده ، دور از انتظار نبوده است.
نحوه تشکیل سازمان زنان ایران و نقش مریم فیروز در این میان چگونه بوده است؟
باید در ابتدا یادآوری کنم که پیش ترها، از همان اوایل دهه ۲۰، «تشکیلات
دموکراتیک زنان» توسط حزب توده ایران ایجاد شده بود. اتفاقا اولین ارتباطات مریم
فیروز با حزب توده از طریق همین تشکیلات دموکراتیک زنان بوده است. دراین «تشکیلات»
زنان با شخصیتی، همچون جمیله صدیقی، زهرا اسکندری، منیر علوی و اختر کامبخش حضور
داشتند. و خود مریم فیروز نیز به این تشکیلات پیوست. اما در شبه کودتای بهمن ماه ۱۳۲۷
که حزب توده ضربه خورد و غیر قانونی اعلام شد، این تشکیلات نیز به همراه سازمان کارگران
و دیگر سازمان های علنی دموکراتیک، غیرقانونی اعلام گردید و به فعالیت زیرزمینی
روی آورد.
با باز شدن فضای سیاسی کشور در جریان آغاز نهضت ملی شدن صنعت نفت و نخست وزیری
مرحوم دکتر مصدق، به ابتکار حزب توده ایران و فراکسیون زنان حزب، که افرادی هم چون
مریم فیروز و اعظم صارمی از اعضای برجسته ان بودند، «سازمان زنان ایران» تشکیل شد
که فعالیت های آن هم علنی بود. البته چون
«تشکیلات دموکراتیک زنان» در سال ۲۷ غیر قانونی اعلام شده بود امکان احیای مجدد ان
نبود، فعالیّت دوبارۀ آن زیر عنوان «سازمان زنان ایران» ازسرگرفته شد.مریم خانم در
تشکیل و سازماندهی این نهاد مدنی نقش عمده ای داشت. اولین کنگره «سازمان زنان
ایران» در اردیبهشت سال ۳۲ و با حضور ۸۰۰
تا ۱۰۰۰ زن برگزار شد.
ارتباط حزب با این سازمان چگونه بود؟
در خصوص نحوه تعامل این سازمان و سازمان های دیگر مدنی ایجاد شده در آن سال ها
مانند سازمان جوانان و دانشجویان و سازمان کارگران و ده هاتشکیلات دموکراتیک دیگر،
باید بگویم که متاسفانه یک سنتی در میان احزاب کمونیستی از قدیم حاکم بود؛ و مختص
به ایران هم نبود و احزاب کمونیستی در اروپا و آسیا و آمریکا نیز آن را اجرا می
کنند، که من به آن «فرهنگ کمینترنی» می گویم. سیاست این احزاب همواره بر پایه نفوذ
و هژمونی هر گونه سازمان ها و نهادهای دموکراتیک و مدنی بوده است تا از آن طریق
توده ها را هدایت کنند و به سوی حزب بکشانند.
این سیاست اگرچه نکات مثبتی همچون
حضور یک موتور اصلی هدایت کننده در یک سازمان مدنی را دارد، اما از سوی دیگر استقلال این نهادها را از
میان می برد و آن ها دقیقا همان سیاست های حزبی را پیگیری می کردند. سرنوشت آن ها
با سرنوشت حزب گره می خورد و عملا دنباله رو سیاست های یک حزب بودند.
مثلا هرخطای بزرگ و کوچک که حزب توده ایران، چه درجریان ملی شدن صنعت نفت و چه
در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و یا در نحوه مواجهه با دولت دکتر مصدق و چه بعد از
انقلاب ۵۷ مرتکب گردید، تاوان آن را همین سازمان های دموکراتیک هم دادند.
زیرا متاسفانه این سازمان ها اعم از جوانان، زنان و کارگران، این سیاست های
اشتباه را مرتکب می شدند و ضربه آن را نیز تحمل کردند. در خصوص «سازمان زنان
ایران» نیز شکی نیست که فعالیت های ان زیر نظر مستقیم رهبری حزب توده ایران بوده
است. امروزه نیز در ایران احزاب تلاش بسیاری برای زیر سیطره قرار دادن نهادهای
مدنی و جنبش های اجتماعی مانند دانشجویان را دارند که این امر جدا به استقلال آن ها
لطمه خواهد زد.
سرنوشت این سازمان چه شد؟
با ضربه سختی که حزب توده در سالهای ابتدایی دهه ۳۰ خورد، این سازمان ها اگرچه
دارای زیر ساختی مدنی بودند اما چون اکثر اعضای ارشد آن را رهبران حزب توده تشکیل
می دادند. با فروپاشی حزب آن ها هم متلاشی شدند. این قصه بعد از انقلاب ۵۷ نیز
تکرار گردید.
-فیروز در جریان کودتای ۲۸ مرداد بنابر گواهی خودش و همین طور مرحوم کیانوری
رابط میان حزب توده و خانه دکتر مصدق بوده است(ادعایی که شمادر آن ابراز تردید می
کنید در نقد خاطرات کیانوری)توضیح در این مورد:
در اصل موضوع یعنی ارتباط مریم فیروز با اندرونی خانه دکتر مصدق شکی نیست.،
مریم و مرحوم دکتر مصدق دختر دایی و پسر عمه بوده اند و ارتباط نزدیک میان این دو
خانواده طبیعی است. از سوی دیگر این نکته هم صحیح است که حزب توده ایران، بعضا
پیام هایی را توسط مریم فیروز به همسر دکتر مصدق و از آن طریق به ایشان منتقل می
ساخته است.
آن چه بنده در نقد خاطرات کیانوری به تفضیل آورده ام در خصوص ادعاهای مربوط به
تماس های مریم فیروز در ۲۴ مرداد ۱۳۳۲ و به ویژه روز ۲۸ مرداد و چگونگی مطلع ساختن مصدق از ماجرای کودتاست. حزب توده
در ۲۴ مرداد به مریم فیروز دسترسی نداشته است. من در این مورد شهادت خانم اعظم
صارمی را نقل کرده ام که بر طبق ان سرهنگ مبشری به خانه خانم صارمی که دوست بسیار
نزدیک مریم بوده است، می آید و به دنبال مریم فیروز بوده است، اما او را پیدا نمی
کند. بنابراین با توجه به بررسی هایی که صورت داده ام و گفتگو با افراد مختلف، به
احتمال فراوان خود سرهنگ مبشری به صورت ناشناس و از تلفن عمومی با منزل مصدق تماس
گرفته و این اطلاع را به ایشان داده است. چنانکه مرحوم مصدق در دادگاه نیز بر تماس
فردی ناشناس تاکید می کنند.
در خصوص روز ۲۸ مرداد بنابر آن چه خود مریم فیروز در خاطراتش گفته است، ایشان
یک مرتبه با منزل مصدق تماس می گیرد بدین شکل که گفته است: «در روز ۲۸ مرداد در
بهارستان و در منزل قاسمی-قاسمی همسر اعظم صارمی دوست نزدیک مریم- بودم و دیدم که
میدان بهارستان ناآرام است و عده ای شعار سر می دهند. با منزل دکتر مصدق تماس
گرفتم و خواستم این موضوع را به ایشان بگویم». همین وبس.
اما کیانوری در خاطرات خود از ۳ بار تماس تلفنی در این روز خبر می دهد که با
توجه به شواهد تاریخی، متاسفانه این ادعاها ساخته ذهنیات وی بوده است.
مریم فیروز در سال ۳۶ از ایران خارج می شود و البته ۴ سال قبل از آن را زندگی
مخفی داشته است،از سال ۳۶ تا بازگشت در بهار ۵۸، ۲ سال در شوروی و ۲۰ سال در آلمان
شرقی بوده است. در ان دوران چه می کرده؟ چه نقشی در تشکیلات در تبعید حزب داشته؟
در خصوص خروج از ایران دقیقا مطمئن نیستم که در سال ۱۳۳۵ یا ۱۳۳۶ بوده است.
اما قطعا کیانوری زودتر از مریم فیروز از ایران به شوروی رفته است. چرا که در سال ۱۳۳۶
که پلنوم وسیع چهارم حزب برگزار شد،
کیانوری از مدت ها قبل از آن در مسکو بوده است و مقدمات برگزاری پلنوم را همراه با
دیگر اعضای کمیته مرکزی، فراهم می ساخته است.
در خصوص دوران زندگی مخفی بعد از ۲۸ مرداد ۳۲، این دوره روزهای بسیار دشواری
برای اعضای حزب توده ایران بوده است، شرایطی سخت که به دلیل تعقیب اعضای حزب از
سوی حکومت شاه به وجود آمده بود. با لو رفتن سازمان افسران حزب توده و اعدام
رهبران آن تقریبا حزب توده از هم متلاشی شده بود. اتفاقا من در این سال ها یک
مرتبه به صورت کاملا تصادفی مریم را دیدم.
در تهران؟
بله در تهران و در خیابان انقلاب، من در نزدیکی های مدرسه البرز بودم که دیدم
از مقابل من یک خانم چادری در حالی که تبسمی بر لب دارد، از روبرو به من نزدیک می
گردد. خوب که دقت کردم متوجه شدم وی مریم فیروز است. از این ملاقات اتفاقی خیلی
خوشحال شدیم و ساعتی با یکدیگر گپ زدیم در آن سال ها زنان عضو حزب با استفاده از
پوشش چادر راحت تر به فعالیت مخفی می پرداختند. مریم در آن سال های سخت، به شدت
فعال بود، در سازماندهی مخفی گاه ها و جابه جایی افراد یار حزب و رهبری آن بود. من
اطلاع دارم که او در آن دوره به دلیل شرایط مالی بسیار بدی که حزب توده داشت. تنها
ملکی را که برایش باقی مانده بود، فروخت و پول آن را در اختیار حزب قرار داد.
فعالیت های او در آن دوران تنها از فردی که ایمان و علاقه به اهداف سیاسی اش داشته
باشد، بر می آمد. اگرچه بسیاری از این فداکاری های او در راه آرمان حزبی ناگفته
مانده است.
فعالیت های مریم فیروز بعد از خروج از ایران و در سال های مهاجرت چگونه بود؟
در اروپا این گونه نبود، وقتی مریم و کیانوری به برلین آمدند، کیا چند سالی
مغضوب بود و حتی ۳ یا ۴ سال به دنبال کار معماری در آکادمی معماری برلین رفت. خود
مریم هم در آن سال ها در جلسات حوزه ها شرکت نمی کرد و به خاطر دارم که او یک
گواهی پزشکی هم از دکتر اعصاب گرفته بود، مبنی بر این که حضور در فضاهای متشنج
برای سلامتی او مضر است و به همین دلیل در جلسات حوزه ها شرکت نمی کرد. او در این
مدت بیشتر به مطالعات ادبی و فرهنگی و هم چنین زبان می پرداخت. مدتی هم در
«فدراسیون جهانی زنان دموکرات» فعال بود که بازهم به دلیل دعواهای درون حزبی سمت
او را به فرد دیگری دادند. بنابراین در مهاجرت او تقریبا نقشی در فعالیت های سیاسی
نداشت.
خانم فیروز بعد از خروج از ایران غیابا به اعدام محکوم شده، این دیدگاه صحیح
است؟
بله ما هم در حارج از ایران این مسئله راشنیدیم و خیلی تعجب آور بود چرا که
چون در قوانین مدنی ایران حکم اعدام برای زن وجود نداشت. صدور حکم اعدام برای مریم
فیروز مغایر قوانین مدنی ایران بود. البته برخی دیگر از اعضای کمیته مرکزی نیز
غیابا" به اعدام محکوم شده بودند. تحلیل ما این بود که رژیم شاه برای این که
مانع از برگشت این افراد شود برای آن ها چنین حکمی صادر کرده است که خوب در آن
دوران کمتر کسی به فکر برگشت، آن هم به صورت علنی به ایران نبود.
خانم فیروز هم زمان همسر دبیر اول حزب توده و عضو هیئت رهبری بوده اند، نظرات
و دیدگاه های همسرشان تا چه حد در فعالیت ها و دیدگاه های سیاسی ایشان تاثیر داشته
است؟
در ابتدا باید این توضیح را بدهم که کیانوری شخصیت قوی داشت و در بحث و جدل
استاد بود. و معمولا در بحث ها طرف مقابل خود را خلع سلاح و عاجز می ساخت. طبری
همیشه به شوخی می گفت که آدم در بحث با کیا قانع نمی شود، بلکه مجاب می گردد.
بنابر این طبیعی بود که کیانوری این آدم با این خصوصیت های اخلاقی بر مریم به
عنوان رفیق حزبی تاثیر می گذاشت و مریم هم عمدتا در دیدگاههای سیاسی از کیانوری
پیروی می کرد. تاکید من بر این است که کیانوری بیش از همسر، رفیق زندگی مریم
فیروز بود. مریم از آشنایی با او به مسیر حزب توده ایران درآمد. و اگرنه مریم
فیروز اساسا فردی فرهنگی و علاقه مند به مسائل مربوط به حقوق زنان بود و نه یک
مبارز ایدئولوژیک و حزبی. در خاطرات مریم فیروز هم این حالت اشکار است در بسیاری
ازپرسش های سیاسی، یا ابراز بی اطلاعی می کند و یا می گوید که از کیا بپرسید و از
دیدگاه او آان چه کیا در مورد مسائل ایدئولوژیک مطرح می کرد، صحیح بود.
آن چه در خاطرات و اکثر منابع هست نشان از رابطه عاطفی بسیار نزدیک مریم فیروز
و کیانوری دارد؟
بله! تردیدی در این نیست که برای کیانوری زندگی بدون مریم معنا نداشت و این دو
به واقع عاشق و معشوق بودند. قطعا مریم فیروز در خیلی کارهای سیاسی کیانوری اثر
داشته است. تصور من این است که مواضع تند کیانوری در ضدیت فراوان با شاه و دستگاه
پهلوی تحت تاثیر مریم بوده است. اما ان چه من باید با توجه به شناخت فراوانی که در
این سال های دراز و طی گفتگوهای فراوان خصوصی که با ایشان داشتم، به شما بگویم این
است که: اگر مریم آزاد بود و از نظر فکری و ایدئولوژیک آزاد می اندیشید، هرگز با
بسیاری از کارهایی که بعد از انقلاب انجام شد و حزب با آن ها موافقت کرد، مانند
قصاص دیه و حجاب اجباری موافقت نمی کرد.
او به طرز شگفت آوری در خصوص آزادی زنان حساس و متعصب بود. اما به دلیل سیاست
حزب، مجبور به دفاع از این مسائل بود. یادم هست بعد از انقلاب در دیداری که با او
داشتیم، همسر من نسبت به اجرای حکم قصاص و عدم مخالفت حزب اعتراض کرد. اما مریم در
پی توجیه برآمد و«استدلال» متداول ما که
مسائل را به «عمده و عیرعمده» تقسیم می کردیم، گفت: که قطع دست عمده نیست، عمده
مبارزات ضد امپریالیستی است که سرنوشت ساز است! وقتی زن من با عصبانیت و هیجان
گفت: این چه حرفی است، برای انسانی که قصاص می شود، قطعا مهم ترین مسئله قطع عضوی
از بدنش است و نه چیز دیگر. مریم از این جواب و حرفی که زده بود، بسیار دستپاچه و ناراحت
شد. و معلوم بود که خود به توجیهی که می کند، اعتقادی ندارد.
او بارها در صحبت های خصوصی از
زورگویی های شوروی ها و آلمانی ها و دخالتشان در حزب توده گلایه داشت، اما به دلیل
دیدگاه های کیانوری و حزب، این مسائل را علنی مطرح نمی ساخت.
شما با توجه به سال های فراوان اشنایی ، چه خصوصیات اخلاقی را در مریم فیروز
دیدید؟
مهمترین خصوصیت اخلاقی مریم فیروز انسانیت و انسان بودن او بود. مریم می
توانست نقش بسیار برجسته ای را در فعالیت های فرهنگی و در دفاع از حقوق زنان ایفا
کند اما متاسفانه کانون حزب و در به دری های ناشی از آن، چنین امکانی را از وی سلب
کرد. او بیشترین دوران شاه را در مهاجرت و زندگی مخفی گذراند و بعد از انقلاب نیز
زندانی شد و آزارهای فراوانی دید.
مریم از یک خانواده اشرافی بود و در ناز و نعمت پرورش یافته بود. برایم، با
خنده، خنده ای که کم از لبان او دور می شد، تعریف می کرد که مادرش برای این که
پوست اش لطیف بماند، او را در وان پر از شیر، حمام می کرد! پدرش فرمانفرما، برای
او دایه فرانسوی گرفته بود تا او با آداب
و رسوم و تربیت اروپایی بار بیاید.
فریدون توللّی درغزل زیبائی او را همچون:«عروس چمن، مریم تابناک» به
تصویر می کشید. من و امثال من در جوانی، در حیرت بودیم که مریم! چگونه از ۲۰ سالگی
به تمامی این ناز و نعمت ها پشت پا زده و پیکار در راه محرومان و لگدمال شدگان
کشور را انتخاب کرده است.
او سختی های فراوانی را متحمل شد. در زندان همان پوست لطیف او را زیر شلاق
گرفتند و تکه تکه کردند. برای این که آزار جسمی را با آزار روحی دو چندان کنند،
شلاق را به دست یک نارفیق توده ای سپردند. اما او هیچ گاه تسلیم نشد و تا پایان به
باور های خود وفادار ماند.
قطعا مریم فیروز همانند هر فعال سیاسی دیگری خطاها و اشتباهاتی داشت اما این
اشتباهات فیروز بیشتر منبعث از اشتباهات و مسیر خطاهای حزب توده ایران بود که در
مقاطعی دچار آن شد. لذا مایل نیستم دراین روزهای ماتم، به این مسائل بپردازم. زیرا
دوست دارم جوانان امروز و زنان مبارز ایران، در ذهن خود، از مریم فیروز، سیمای یک
زن مدافع حقوق زنان و آزادی و برابری را، که به حق نیز چنین بود، داشته باشند، تا
یک فعال سیاسی. یادش گرامی باد.