پیرامون مباحث جمهوری خواهان دمکرات و
لائیک
در نیمه راه
و
نه بحران!
احمد آزاد
از سمینار «مردم سالاری و جمهوری لائیک در ایران» که در ژوئیه 2003 در پاریس
برگزار شد تا کنون چهار سال میگذرد.
این سمینار که خود بدنبال انتشار یک اعلامیه،« جمهوری اسلامی، جمهوری لائیك و جایگاه
ما» در در سال 2001، شکل گرفته بود، پایهگذار شکلگیری تجمعی شد که در سپتامبر
2004 با برگزاری نشستی در پاریس با نام «جمهوریخواهان دمکرات و لائیک»، رسمیت یافت.
حرکت این تجمع سیاسی علیرغم انتظار، پس
از اجلاس پاریس، با مشکلات بسیار همراه بود و به تدریج در طول این سه سال از فعالیتهای
آن کاسته شد و امروزه چندان تحرک سیاسی ندارد. حاصل این وضعیت پنج تن از پیشگامان و فعالین این تجمع سیاسی را برآن داشت
تا در پی چارهجویی ، گروه کاری با عنوان «گروه کار بررسی و چاره اندیشی در باره
وضع کنونی ما» تشکیل دهند. در اطلاعیهای کوتاهی که دراین مورد منتشر کردند، تشکیل
جلسات پالتاکی و بحث و گفتگو پیرامون مشکلات موجود این جریان سیاسی را به اطلاع
رسانده و همراه با آن به طرح چند مضون که به نظر آنها میباید مورد بحث قرار گیرد،
بسنده کردند. اگرچه این مضامین به یکدیگر مرتبط هستند، ولی مضمون پیشنهادی « نمودها
و ریشههای بحران در.ج.د.ل.» بیش از دیگر موارد مورد استقبال بحث کنندگان قرار
گرفته وموضوع غالب مقالاتی است که تا کنون در این مورد نوشته شده است.
برای ورود به بحث ابتدا باید روشن کرد که وضعیت کنونی «جمهوری خواهان دمکرات و
لائیک» ( بعد ازاین به اختصار جدل خواهم نامید) در حال حاضر چیست؟ نقطه مطلوب
دوستان گروه کار چه بوده و فاصلهای که امروز بین وضعیت کنونی و نقطه مطلوب خود میبینند
تا چه حد است، که آنان را برآن داشته تا پیرامون این فاصله، که ظاهرا بحرانی است،
از دیگران دعوت به گفتگو کنند. متاسفانه گروه کار هیچ توضیحی در این زمینه بدست نمیدهد
و خود هیچ بحث مقدماتی را تدارک ندیده است. چنین به نظر میرسد که دوستان تنها وظیفه
خود را طرح چند سوال، تشکیل یک گروه کار حول آن و سازمان دادن جلسات پالتاکی قرار دادهاند،
بدون آن که روشن کنند این سوالات ریشه در چه ارزیابی یا تحلیل دارند.
نگاهی به روند چهار ساله «جدل»، نشان
میدهد که این تجمع تاکنون نتوانسته است بدرستی شکل بگیرد. دوران تدارک نشست اول، از
ژوئیه 2003 تا سپتامبر 2004 ، خود با مشکلات عدیده و درگیریهای جدی بین اجزاء تشکیل
دهنده آن روبرو بود. دراین مورد کافی است به نوشته های گوناگون این دوره مراجعه شود. حاصل این درگیریها تدارک ضعیف و ناکافی نشست پاریس بود. نشست سه روزه پاریس درنهایت توانست
یک سند سیاسی را، اگر چه ایدهآل نبود ولی با توجه به شرائط جلسه و با روشن کردن موارد اشتراک و افتراق، تصویب کند، که درحد خود و با توجه به فضای نشست
یک دستآورد بود. در عرصه سازماندهی نیز تنها شورای هماهنگی و وظائف و اختیاراتش به
تصویب رسید. در نشست برای بخشی از اعضاء شورا رایگیری شد و طبق مصوبه میبایست این
شورا با حضور نمایندگان واحدهای محلی تکمیل شود. جلسه با این امید که با تشکیل شورای هماهنگی گام مهمی به پیش
برداشته شده و این شورا میرود تا کارهای نیمه تمام گذشته را پیگیری کند، به کار
خود پایان داد. و این همه ممکن نبود اگر نیت خیر شرکتگنندگان بدرقه راه این نشست
نمیبود.
قاعدتا شورای هماهنگی نیز میبایست پس از چند ماه سازماندهی درونی، در جهت حل
مشکلات پیشاروی این جمع از جمله، سامان
دادن به وضعیت نهادهای محلی، سامان دادن به مباحث ناتمام گذشته در زمینه های گوناگون
و از جمله موارد اختلاف در بخش افتراقهای سند، برنامه سیاسی «جدل»، ساختار تشکیلاتی
و غیره، فعالیتهای خود را سامان میداد
اما از آنجا که هیچ جادهای بخودی خود با نیت خیر صاف نشده است، جاده «جدل» نیز صاف نشد. مشکلات عدیده کار شورای
هماهنگی را سخت کرد و ظاهرا بحثهای طولانی و پایانناپذیر «بودن یا نبودن» کار این
شورا را مختل نمود. از آنجا که همگان و منجمله موسسین این جریان، ضمن عدم توافق بر
سر تشکیل این نهاد و وظائف آن، همه امید خود را به موفقیت این شورا بسته بودند و همه
چشم ها به آن خیره شده بود، عملا کار دیگری نیز پیش نرفت. بیشتر وقت شورای هماهنگی
به رتق و فتق امور داخلی یا بهتر است گفته شود اختلافات پایان ناپذیر درونی گذشت. و
جریان ساختن «جدل» با اختلال مواجه شد. به این ترتیب دومین نشست «جدل» در هانوفر،
پس از 17 ماه از اجلاس اول، با تدارکی بمراتب ضعیفتر و با دستهبندیهایی به مراتب
قویتر آغاز شد و طبعا صحنه درگیری برخی جناحهای درونی گردید. تنها سندی که به این
اجلاس ارائه شد، ساختار تشکیلاتی بود که روند ارائه آن به اجلاس و برخی مفاد آن
مورد اعتراض بخشی از شرکتکنندگان قرار گرفت و حاصل این شد که اینان در رایگیری
شرکت نکردند و پس از پایان اجلاس بههمکاری خود با این تجمع پایان دادند. اینبار یک
شورای هماهنگی کوچکتر، با اعتباری به مراتب کمتر و مشکلاتی بمراتب بیشتر تشکیل شد،
به این امید که بر طبق اساسنامه تصویب شده، از نهادهای محلی و گروههای کاری کسانی
به آن بپیوندند. که این نیز ظاهرا در این مدت دچار مشکلاتی شده و نتیجه رضایت بخش
نیست.
نگاهی به بیلان چهار ساله نشان میدهد
تلاشی که از سمینار پاریس آغاز شد، هنوز
به سرانجام نرسیده و هنوز نمیتوان از یک تجمع سیاسی به نام «جدل» نام برد. فکر تجمعی از فعالین سیاسی
دمکرات و چپ، مستقل از جناحهای سیاسی در ایران و قدرتهای جهانی، بسیار با
استقبال روبرو شد و نشان داد که جنبش دمکراتیک و چپ ایران به چنین تشکلی نیاز
دارد. اما چنین شد که معماران این بنا هنوز سنگ اول بنا را نگذاشته، بر سر نقشههای
آن اختلاف پیدا کردند، کار نیمه تمام رها شده، همچنان دعوا بر سرنقشه ادامه دارد. به
این اعتبار مشکل بتوان از بحران در «جدل» صحبت کرد. این تجمع سیاسی، که فعالین آن
بسیار علاقه دارند که آن را یک «جنبش» به نامند، هنوز سامان و قوامی نیافته است.
سند مصوب اجلاس اول هنوز کامل نیست. خود سند میگوید « مسائل مورد
افتراق موضوع بحث و گفتگوهای روشنگرانه قرار خواهد گرفت تا حصول به توافقهای عمومیتری
را ممكن سازد.» و چنین بحث و گفتگوهایی هنوز صورت نگرفته است. از سوی دیگر «جدل»
از نظر سیاسی برنامه روشنی ندارد. از نظر تشکیلاتی نیز تا کنون نتوانسته به یک
ساختار معینی دست پیدا کند و اختلاف نظر بر سر شکل سازماندهی بسیار زیاد است.
«جدل» دچار بحران نیست. «جدل» راهی را آغازکرده ولی هنوز به پایان نرسانده است و در نیمه راه، همراهان چنان به اختلاف رسیدهاند
که پیشروی به شدت کند شده است.
چه عواملی مانع پیشرفت و تحکیم این حرکت سیاسی است.
هویت سیاسی
اولین و به اعتقاد من مهمترین مانع، ناروشنی مضمون و هویت این تجمع برای فعالین آن بوده و میباشد.
اختلاف در برداشت و درک از مبارزه سیاسی بطور جدی فعالیت این تجمع
را با دشواری روبرو کرده است. دراین عرصه بطور عمده دو نگرش متفاوت در مقابل هم
قرار دارند. یکی هدف سامان دادن به تلاشهای
فعالین جمهوری خواه دمکرات و لائیک را به منظور ایجاد بدیلی در مقابل جمهوری اسلامی
و دیگر بدیلهای آن دنبال میکند. دیگری نه در پی آلترناتیو که بیشتر در پی روشنگری سیاسی و گفتمان سازی سیاسی است.
مستقل از درستی یا نادرستی هر یک از این نظرات، این دو نمیتوانند در یک تجمع
سیاسی با هم همراه باشند. ایجاد یک بدیل درمقابل قدرت سیاسی الزامات و مسئولیتهایی دارد که باید آنها را جدی گرفت. درحالیکه
«گفتمان سازی» با این الزامات و مسئولیتها
روبرو نیست و کارکرد دیگری دارد. بی دلیل نیست که از همان ابتدای شکلگیری شورای
هماهنگی، «بودن یا نبودن» آن یکی از بحثهای محوری درون جدل بود و همچنان ادامه
دارد. موضعگیری سیاسی به یک معضل جدی تبدیل شد و تلاش در اجرای قرار مصوبه نشست
پاریس در مورد «اتحاد گسترده جمهوریخواهان» زلزلهای در این تجمع سیاسی برپا کرد.
هر تلاشی برای برداشتن یک گام سیاسی با اعتراض گسترده بخشی مواجه شد. در نتیجه حاصل کار چیزی جز در خود فرورفتن و بیعملی
این تجمع نبود. این مسئله اما هیچگاه به صورت مستقل و به عنوان یک موضوع مورد اختلاف به بحث گذاشته نشد. مهرداد باباعلی
در نوشته اخیر خود، «علل کامیابی آغازین و بحران متعاقب جنبش جموریخواهان دمکرات و
لائیک» (قسمت دوم/ سایت عصر نو) مینویسد: « پروژه نانوشته جنبش ج.د.ل. از بدو پیدایش
نه پروژه بدیلسازی یا رهبری سیاسی بلکه پروژه روشنگری سیاسی یا گفتمانسازی بود.»
از سیر حوادث اما چنین برمیآید که این «پروژه نانوشته» مورد توافق همه همراهان
نبوده است. مستقل از این که برخی از همراهان بعدا تغییر نظر دادهاند یا برداشت
مهرداد باباعلی از ابتدا نادرست بوده است، اکنون جا دارد که این «پروژه نانوشته»
نوشته شود، به بحث گذاشته شود و نهایتا روشن شود که بالاخره این تجمع چه میخواهد
کند؟ آیا «جدل» رسالت خود را در گفتمان سازی و «روشنگری» میبیند یا تلاش دارد تا
با دخالت مستقیمتر در سیاست در جهت شکل دادن به یک آلترناتیو جمهوریخواهایی
دمکرات و لائیک حرکت کند؟
ساختار تشکیلاتی
از سوی همراهان تلاشهای زیادی برای یافتن یک شکل تشکیلاتی صورت گرفته و میگیرد.
و بعضا ریشه همه نابسامانیها را در معضل تشکیلاتی میبینند. در مواردی نیز کابوس
«استالین» چنان خواب برخی را آشفته میکند که سادهترین اصول کار جمعی را قربانی این
وحشت میکنند و روح «باکونین» را شاد. در اینجا قصد بر نقد این طرحها نیست، چرا
که به نظر من، موانع پیشرفت کار «جدل» نه در ساختار که در اختلافات جدی بر سر
مضمون فعالیت و برنامه سیاسی است. به همین دلیل بر این باورم که این طرحها
اجراشدنی نیستند و راه به جایی نخواهند برد. اما از آنجا که اصرار بر ارائه این
طرحها خود نشان از ندیدن مشکل دارد، برای
نمونه به آخرین نوشته دوستان عزیزم بهمن امینی و رسول آذرنوش اشاره میکنم که ریشه
همه مشکلات «جدل» را در شورای هماهنگی دیدهاند و راهکار پیشنهادیشان انحلال این
شورا و سازماندهی «جدل» بر پایه واحدهای محلی مستقل و رابطه شبکهای افقی بین آنها
است.
این دوستان مینویسند: «باید تصدیق کرد که تبلور بحران و کانون آن در جنبش ما،
نهادی به نام “شورای هماهنگی” بوده است. یعنی مستقل از اینکه این نهاد چه نقشی در
فعالیتهای ما داشته یا میبایست داشته باشد، این یک واقعیت عینی و غیرقابل انکار
است که فعالیت “شورای هماهنگی” از همان ابتدا با مشکلات جدی روبرو بوده که با گذشت
زمان به یک بنبست منجر شده است. بحران کنونی در جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک
ایران، در حقیقت بحران شورای هماهنگی است.» (بحران ما / رسول آذرنوش _ بهمن امینى –
سایت صدای ما) و درچرایی این حکم معتقدند که: «در ذهن اغلب همراهانِ حتی با تجربه
هم تصور نمیشد که مساله شکل فعالیت و ساختار تشکیلاتی بتواند آنچنان اهمیتی بیابد
که ما را با مشکلات جدی و نهایتاً با بحران مواجه کند.» (همانجا) این دوستان چنان به ساختار اهمیت میدهند که از
خود نمیپرسند چرا شورای هماهنگی با مشکلات جدی روبرو شد. آنها به این نکته دقت نمیکنند
که اختلافات جدی بر سر مضمون و برنامه سیاسی «جدل»، که در دوران تدارک نشست اول حل
نشده بود، خودبخود به درون شورا رفت و نمایندگان فکری هر جناح عملا شورا را عرصه
حل و فصل این مسئله قرار داده و تلاش کردند تا از طریق شورای هماهنگی فکر سیاسی
خود را پیشبرند. یقینا با حذف شورا مشکل اختلافات درونی شورا و بحث های ماراتونی
آن از بین میرود ولی مسئله همچنان بقوت خود باقی خواهد ماند و این بار به درون
واحدهای محلی کشیده خواهد شد.
از نظر آنها وجود شورای هماهنگی غلط
بود، چرا که مترادف بود با کار حزبی و و از این زاویه معتقدند که برای جلوگیری از
فعالیت به شکل حزبی، کافی است تا ساختاری غیر حزبی سامان داده شود. و از همین جا است که معتقدند «اجلاس پاریس به این
امر واقف نبود که با سپردن رهبری به شورای هماهنگی آن را عملاّ به یک کمیته مرکزی
تبدیل میکند و این امر در تناقض آشکار با “هویت غیرحزبی” جمهوریخواهان دموکرات و
لائیک قرار دارد.» (همانجا). در اینجا نیز ما با همان مشکل قبلی در مورد «پروژه
نانوشته» مواجه هستیم. ظاهرا به نظر این دو دوست «پروژه نانوشته» ساختار تشکیلاتی
«جدل»، یک «ساختار غیر حزبی» بود. در اینجا نیز روشن نیست که به چه میزان همراهان
«جدل» با این ایده همراه بودند. بحثهایی در زمینه ساختار تشکیلاتی صورت گرفت ولی
در کنار طرح پیشنهادی این دوستان، بودند طرحهایی که ساختار حزبی تمام عیار را پیشنهاد
میکردند. مسئله اما صرفا به جنبه تکنیکی برنمیگردد. مسئله این است که در این جمع
برخی با فعالیت «حزبی» مخالفند.
این دوستان بر این باورند که « بدون حزب هم میتوان یک مبارزه جمعی و
متشکل را در جهت برچیدن نظام جمهوری اسلامی و ایجاد تغییرات بنیادی در جامعهمان به
پیش برد.» (همانجا). مسئله اینجا است که
این تز بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ بحث اثباتی و صرفا با تکیه بر تجربه منفی احزاب
چپ ایرانی، آن هم در دهه های گذشته طرح میشود.
مستقل از نظر منفی دوستان به حزب و«دیو هفت سر» کمیته مرکزی آن، باید دقت داد که حزب یک نهاد اجتماعی در جوامع
مدرن کنونی است و در حال حاضر بخش عمده فعالیت سیاسی شهروندان در کادر آن صورت میگیرد
و دمکراسی نمایندگی، آنگونه که دوستان از آن دفاع میکنند، بدون احزاب ناممکن است.
بدیل این دمکراسی ، گسترش هر چه بیشتر دمکراسی مشارکتی و عبور به دمکراسی خودگردانی
مردمی است ، که تنها بدنبال یک تحول بنیادین در ساختار جامعه و خلع ید از قدرت سیاسی
«سرمایه» امکان پذیر است. فکر نمیکنم که در حال حاضر برنامه سیاسی «جدل» خلع ید
از قدرت سیاسی«سرمایه» و استقرار جمهوری خودگردان تودهای در فردای جمهوری اسلامی باشد.
درنتیجه خواهی نخواهی احزاب سیاسی در آینده جمهوری دمکراتیک پارلمانی مورد نظر این
دوستان وجود داشته و نقش اساسی را بازی خواهند کرد. جنبشهایی چون «آتاک» و
«آلترموندیالیست»ها نیز تنها در حد جنبش سیاسی اعتراضی باقی ماندهاند و تاکنون
نتوانستهاند در پروسه «دمکراسی نمایندگی» در جهت تعیین نماینده و شرکت در
انتخابات حرکت کنند. تنها جنبش «سبزها» بود که پس از آن که به یک حزب سیاسی تبدیل
شد، توانسته وارد بازی انتخابات شود. نکته مهمتر آن که دمکراسی درونی و کارکرد
احزاب را فقط با کمیته مرکزی تعریف نمیکنند و وجود کمیته مرکزی دلیلی بر غیر
دمکراتیک بودن حیات درونی حزب نیست.
موخره
تلاش برای غلبه بر پراکندگی فعالین سیاسی دمکرات و چپ، که ضمن باور به استقرار
حکومت جمهوری دمکراتیک و لائیک در ایران، خواهان تغییر کلیت حکومت بوده و باوری به
امکان اصلاح رژیم از درون ندارند، علت وجودی
«جدل» بود و هست. چنین تجمعی خود بخود خصلت سیاسی داشته و بالاجبار با مسائل حکومت
و جامعه درگیری مستقیم و روزمره خواهد داشت. یک سوی فعالیت سیاسی «قدرت حاکمه»
است. «قدرت حاکمه» یک نیروی اجتماعی زنده
است که روزمره با سیاستهای خود در حیات جامعه و تحولات آن تاثیر میگذارد. نیروی سیاسی
اپوزیسیون نیز در تقابل با «قدرت حاکمه» باید بتواند به همان میزان زنده و فعال با
تحولات اجتماعی برخورد کرده و واکنش نشان دهد. «روشنگری» و «گفتمان سازی» یک نیروی
سیاسی اپوزیسیون همراه است با مشارکت دائمی و روزمره آن در تحولات جامعه و همراه
با مردم. چنین تجمع سیاسی یا حزب است یا اتحادی است از احزاب، نهادها و فعالین سیاسی
منفرد. من قبلا در چند نوشته طرح خود را دررابطه با سامان یابی «جدل» ارائه کردهام
( مراجعه شود به مقالات من در مورد امر سازماندهی «جدل» در سایت صدای ما/ بخش آرشیو).
به نظر من «جدل» اتحادی است از همه فعالین
دمکرات و چپ و سازمانهای سیاسی
شرائط سیاسی در ایران متحول است. نارضایتی عمومی روزبروز بیشتر میشود و سرکوب
حکومت روزبروز خشنتر. در درون جامعه جنب و جوشی درکار است و علیرغم شدت سرکوب، نیروی
مقاومت مردم نیز روزبروز بیشتر شده و درتلاش برای سامان دادن به خود است. اپوزیسیون
دمکرات و چپ خارج از کشور از نیرو و توان مناسبی برای شکل دادن به یک بدیل جمهوری
خواهی دمکرات و لائیک، در همراهی با یاران خود در داخل کشور برخوردار است. تعلل در
این زمینه نادرست است. «جدل» با بحران مواجه نیست. «جدل» در نیمه راه به دلیل
اختلافات نظری متوقف شده است. باید تعلل را کنار گذاشت، اختلافات نظری را حل کرد و
راهی گشود. باید زمینه مشارکت همه جمهوریخواهان دمکرات و لائیک در هر فرم و ساختاری
را فراهم کرد و جویبارهای کوچک را به رودخانهای بزرگ تبدیل کرد.
چهار سال پیش، بعدازظهر روز یکشنبه 6 ژوئیه 2003، روز پایانی اجلاس سمینار
«مردم سالاری و جمهوری لائیک در ایران»، در فضای سالن پرسشی موج میزد «چه باید کرد؟»،
پاسخ همه یکسان بود «باید گردهم آمد». آن
زمان کسی نمیدانست که چگونه گردهم خواهیم آمد و نقشهای در کار نبود. از آن زمان چهار
سال میگذرد. بسیاری دیگر به این خواست پیوستند. طرحهایی ارائه شد، تلاشهایی صورت
گرفت. امروز تجاربی بدست آمده است. راه باید ادامه پیدا کند، هدف همان است که بود
« طیف گسترده ای از آزادیخواهان دمکرات و لائیک گردهم آیند»
2 تیر 1386/ 23 ژوئن 2007