زندانی تهران یا
طعمه جدیدی برای جماعت سانسور و قاطعیت تبعید
مهستی
شاهرخی
- مارینا نعمت، دختری مسیحی در سن شانزده سالگی به جرمی سیاسی
دستگیر میشود و تا پای اعدام می رود ولی مارینا در زندان توسط بازجویش که او را
پسندیده است، از مرگ نجات پیدا می کند. مارینا مسلمان می شود و تواب می شود و
بازجویش با او عقد ازدواج می بندد ولی در هر حال مارینا در سلولی انفرادی، زندانی
است. زمانی که شوهرش کشته می شود او را به بند عمومی منتقل می کنند... مارینا
سالها بعد، در کانادا ماجراهای زندگی خود را به زبان انگلیسی را می نویسد و چاپ می
کند. کتاب زندانی تهران و روایت مارینا در کانادا و آمریکا با
استقبال مواجه شده است.
نقاش ایرانی ساکن سوئد، سودابه اردوان
در مورد کتاب مارینا و اصولاً نویسندگی توابان در سالهای اخیر تحلیل
جالبی دارد. سودابه اردوان در کتاب یادنگاره های زندان خاطرات و نقاشی ها و
عکس های خود را از آن دوران به زبان فارسی و سوئدی منتشر کرده است و کتاب سودابه
در نوع خود اثری منحصر به فرد است چرا که همراه با نقل خاطرات، سودابه تصاویری را
که در آن دوران کشیده است و همچنین با چاپ عکس مجسمه هایی که در دوران پس از آزادی
با یادآوری روزها و شبهای زندان ساخته است به گونه ای چندصدایی تلاش کرده است تا
بخشی از این فاجعه را به شکل های مختلف ثبت کند و نشان بدهد. سودابه با ذهن هنرمند
خود، از شاهدان زنده کشتار زندانیان سیاسی در تابستان شصت و هفت است. سودابه
اردوان سالهایی از زندگیش را در زندان گذرانیده است و در آنها سالها مارینا را
دیده است و در مقاله "باز هم خیانتی دیگر" به صراحت نظرگاه خود را در
مورد مارینا نعمت و
کتابش زندانی تهران بیان کرده است. البته سودابه اردوان کتاب را
نخوانده است و بر اساس نظرات دیگران مارینا را به نقد می کشد. شیما کلباسی در زن ایرانی یادداشتی در مورد نظرگاه سودابه اردوان نوشته است.
خانم شهرزاد مجاب درباره ی
کتاب زندانی تهران پاسخ سرگشاده ای منتشر کرده اند. کتاب زندانی
تهران، کتابی که تقریباً جز آقای ایرج مصداقی تقریباً بقیه آن را
نخوانده اند این اواخر به موضوع حادی تبدیل شده است و به مرور مطالبی زیادی و نوعی
بسیج عمومی بر علیه نشر و پخش و تبلیغ برای این کتاب شکل گرفته است.
چندین نقد اعتراض آمیز در سایتهای دیدگاه و زنان هشت مارس و شبکه سراسری زنان و گزارشگران بر علیه کتاب
زندانی تهران منتشر شده است. این اطلاعیه
را ببینید: این اطلاعیه با امضای سه نفر! که خواستار برداشتن تبلیغات کتاب از روی
روی اینترنت است نشاندهنده و نمونه ای علنی از تلاش برای برقراری سانسور و حذف
دگراندیشان توسط برخی از اهالی تبعید است. آیا بهتر نیست هر زندانی روایت خود را
در حد توان خود بنویسد تا مجموعه ای از خاطرات زندان داشته باشیم و از زوایای
مختلف و نگاه های مختلف خاطرات بازماندگان آن دوران فجیع را بخوانیم؟
به هر حال اینجا این سئوال پیش می آید: آیا بدین ترتیب در
عرصه های بین المللی باز سپاه اسلام اول توابان و دست نشاندهنده های خود را جلو فرستاده
است تا به جای روایات نابود شده و رویات نانوشته، روایات تحریف شده توسط توابان را
ثبت کند و یک بار دیگر حقانیت خود را به اثبات برساند و بقیه را حذف کند؟ و آیا
این کتاب هم نمونه ای از این تحریفات و باز نویسی ها و حذف و اصلاحات تاریخی نیست
به نظر می رسد کتاب مارینا بازی پیچیده تری هم دارد.
پریشب، پنج شنبه شب 19 جولای 2007 در پالتاک بر اساس ماجرای
کتاب مارینا نعمت، بحث داغی جریان داشت که همگی بر علیه او بسیج شده بودند، البته
من متاسفانه نتوانستم همه ی بحث را گوش بدهم چون ساعت ده شب از سر کار به خانه
رسیدم و صدای بعضی از معترضان هم به گوش نمی رسید.
من هم مانند دیگران کتاب را نخوانده ام ولی موضوع کتاب یعنی داستان کتاب که ماجرای
دختری نوجوان و مسیحی است و با بازجویش ازدواج می کند و آنهمه ماجرا دارد بسیار
جالب است و سوژه ای بسیار مناسب برای کتابی پرفروش و فیلمی پر فروش و این هیچ به
معنای این نیست که یک کتاب داستان best seller بتواند
حقانیتی همگانی داشته باشد. چون معمولاً انتشاراتی معروفی مانند پنگوئن برای حفظ
بازار کتاب و پر فروش بودن آن هیچ ریسک نمی کند. او وقتی سوژه ای را بنابر جذابیت
موضوع و مصلحت زمانه پسندید، برای هدایت نویسنده و نگارش کتاب با او همکاری مشورتی
و ویراستاری دارد و خلاصه کمکش می کند تا کتاب را بنابر خواسته ی روز تنظیم کند و
شکل بدهد.
داستان کتاب بتی محمودی و فیلم "بدون دخترم هرگز" هم همینطوری
بود دیگر! مگر سینمای هالیوودی آمریکا می آید در این دوران فیلمی در ستایش از
مبارزات زندانیان ایران بسازد و در راه حقیقت گام بردارد؟ احساس من فقط پس از
شنیدن مصاحبه مارینا و چهره و حرکات معصومی که ارائه می داد کاملاً واضح بود که
دارد نقش بازی می کند و آن معصومیت و چهره ی مریم عذرایی که به خود می گیرد جزوی از
قواعد بازی اوست. به خصوص که بازگشتش به سوی دین مسیح و به یاد آوردن اینکه در آن
جو مسلمان ستیز آمریکا باز او از خود به عنوان مسیحی یاد می کند و می گوید:"
ببینید من یک مسیحی هستم و دین مسیح بر اساس عشق و بخشش است"! من بخشیده
ام!"
راستش به نظرم این حرفها نمی تواند از زبان یک زندانی سیاسی تصادفی باشد. بازی
مارینا بر روی نوجوان بودن خویش و ازدواج با بازجویش انتخابی از نوع ماریناست ولی
آیا می شود گفت که پروانه ظهیری پانزده ساله (یکی از اقوامم) دختری دبیرستانی که
مسلمان هم بود ولی بیست و چهار ساعت پس از دستگیری بدون محاکمه اعدام شد به اندازه
مارینا نعمت خوش شانس نبوده است؟
غرضم از نوشتن اینها قضاوت مارینا نیست ولی بگذاریم همه بنویسند و همه چاپ کنند و
همه خوانده شوند و صدای همه به گوش برسد و بیاییم به جای بسیج عمومی بر علیه
مارینا و دیگران و حذف کتاب و مطالبشان، همگی با هم بر علیه سیستم جنایتکاری که در
سیاهچال هایش جان جوانان و نوجوانان زیادی را گرفته است بسیج شویم و بر علیه آن
سیستم بجنگیم. بیاییم فتوای خمینی بر علیه رشدی و فتوای تنکابنی و غیره بر علیه من
و فتوای بسیاری از مدعیان زندان و تبعید را به کناری بگذاریم و با حذف و سانسور به
هر شکلی که باشد مبارزه کنیم.
باور کنید مارینا یا سیبا مهم نیستند، آنها فقط فرد و عدد
اند. یک و دو! بیاییم به جای مبارزه با یک تواب با یک سیستم انسان کش بجنگیم.
بیاییم و کلاً برعلیه سنگسار و اعدام انسان مبارزه کنیم. مبارزه باید در جهت
براندازی یک سیستم آدمکش باشد و نه در جهت حذف این تواب و یا آن کتاب. دشمن اصلی
همگی، یک سیستم متحجر است.
الان یک روزنامه
نگار مریوانی در زندان است و در آستانه ی اعدام، بیایید برای زنده نگه
داشتن او با هم متحد شویم نه در حذف دیگران. راستی چند تن از نویسندگان متعهد
تبعیدی، برای نجات جان این جوان چند کلمه نوشته اند؟ روی سخنم دقیقاً با آن کسانی
است که روی کلمه "تبعید" و "پناهنده" و" تعهد
حزبی" قفل کرده اند و مقالات چهارده سال پیش خود را زنده می کنند؟ شما
اگر واقعاً مبارز باشید به جای شعارهای منجمد و کهنه ای که تاریخ مصرفشان گذشته
است برای حفظ جان آدمیان و ساختن دنیایی بهتر و بدون سرکوب و ارعاب برای
دگراندیشان باید تلاش کنید و نه این که بیایید تا دیکتاتوری خود را مستقر کنیدتا
دیگر بدون اجازه ی شما هیچکس نفس نکشد و شما خود عامل سرکوب و ارعاب دیگران در
تبعید شوید و مدام از این و آن بخواهید که اظهار ندامت کنند و توبه کنند و از شما
پوزش بخواهند.
هدف بازماندگان زندانیان سیاسی و گردهمایی آنان نیز بایست
دقیقاً در جهت براندازی مرزها و زندانهای عقاید و افکار و بندها باشد و کارش ساختن
دنیایی بهتر برای زنده ها باشد و نه در جهت تصویه حساب با این و آن و انتقام جویی
از تواب ها و کلاً ساکت کردن دیگران.
تصویه حساب نه! مجازات نه! حذف نه! پیش از همه روشنگری!
روشنگری!
در زمینه سانسور توابان و دستگاه تواب سازی اپوریسیون خارج از
کشور "کالبد شکافی یک رویارویی" و دیگر مقالات را در خویشتن
بخوانید.
http://chachmanbidar.blogspot.com/2007/07/blog-post_2510.html