شنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۶ - ۲۱ ژوئيه ۲۰۰۷

گفتار برای رادیو رسانه

به بهانۀ سالگرد ۳۰ تیر ۱۳۳۱، روز ایستادگی در برابر کودتای آرام شاه

روزی از روزهای مقاومت ما مردم

 

فدایی خلق، بیژن اقدسی

bijan.aghdasi@googlemail.com

 

با درود بر شما شنوندگان این گفتار.

چرا تو همه‌اش تنها از روزهای تاریخی می‌گویی و در بارۀ آن‌ها می‌نویسی؟ این پرسشی بود که چند روز پیش رفیقی بسیار گرامی از من پرسید.

سوال وارد بود. از وقتی که پس از چندین سال دوری از سرزمین خامه و سخن از مدتی پیش باز تلاش در نوشتن می‌کنم، تنها پیرامون مناسبت‌های تاریخی گفته‌ام و نوشته‌ام. و این پرسش مرا به فکر دربارۀ کارم انداخت. از پیش‌تر به سخن و نوشته پیرامون 30 تیر اندیشیده بودم. پس تصمیم گرفتم بررسی ضرورت یادداشت‌های تاریخی‌ام را با همین ماجرای 30 تیر آغاز کنم.

چرا من در بارۀ 30 تیر سخن می‌گویم؟ آیا 30 تیر روز خوبی است؟ آیا 30 تیر روزی است شایستۀ بزرگداشت؟ آیا پرداختن به روزهای تاریخی این چنین ثمری برای کسی و چیزی دارد؟ آیا 30 تیر روزی است فراتر از یک بهانه برای گیر دادن به استبداد شاهی؟

چه بسیار خوانده‌ام و شنیده‌ام که ما بیش از یک قرن است که در راه اهداف خوبی مبارزه می‌کنیم که بیشینۀ هم‌رزمان آزادی‌خواه و نیز دادپژوه من این مبارزه را نبرد سنت و مدرنیته نام می‌گذارند. من نام‌گذاری‌های این چنینی را از دو زاویه نمی‌پسندم. نخست این که نه سنت را امری منفور می‌دانم و نه مدرنیته را بتی پرستیدنی. دوم این که برایم پدیرفتنی نیست که در تمدن و سرزمینی چندین هزارساله تنها مبارزه‌ای صد ساله در راه آزادی و داد در جریان بوده باشد. اما این بحث را برای هنگامی دیگر می‌گذارم، چرا که بحثی مفصل است و مرا از موضوع گفتارم دور می‌کند.

من صورت مسئلۀ بالا را چنین می‌دانم. هدف تلاش هموارۀ مردمان نیک‌اندیش در ایران و نیز دیگر جاهای این گوی خاکین پایه‌گذاری زندگی و جامعه‌ای بوده است که در آن صلح وآزادی و داد و رفاه حاکم باشد. درک از این مقولات در برهه‌های زمانی گوناگون متفاوت بوده است.

به هر حال اصل ماجرا پیکار برای ارزش‌های نیک انسانی و پیش از هر چیز آزادی است. آزادی از آقایی بیگانگان بر سرنوشت ما و آزادی از یوغ حاکمان بیدادگر از یک سو و ثمربخش بودن هم‌راهی یا دست کم هم‌سویی تلاش‌های نیروهای آزادی‌خواه در راه اهداف مشترک از سوی دیگر، یعنی دقیقاً دو سوی سکۀ خوش‌بختی ما ایرانیان محور و مرکز یادداشت‌های تاریخی من است.

تکرار می‌کنم. پیکار والای دیرین ما مردم در راه آزادی از قید بیگانگان و بیدادگران و نقش هم‌سویی، هم‌راهی، هم‌گامی، هم‌بستگی، هم‌کاری، هم‌دلی و هم‌پیمانی ما ایرانیان در راه آرمان و آماج خجستۀ آزادی. باور من آن است که اگر این دو حاصل آید، راه برای گام‌های پرشتاب ما در شاه‌راه آبادی میهن و رفاه مردم ما و پیش‌رفت همه‌جانبۀ ایران و ایرانی فراهم می‌آید. من ثمر پیوند این دو را شاه‌مهرۀ خوشبختی‌مان می‌دانم و گفتارها و یادداشت‌های تاریخی‌ام را بر این سنگ‌پایه بنا می‌کنم.

با این توصیف من کماکان تلاش خود برای نوشتن یادداشت‌های تاریخی‌ام را پی خواهم گرفت، اما با ارج نهادن به تذکر رفیق گران‌مایه‌ام و آویزۀ گوش کردن آموزۀ او خواهم کوشید زین پس بیش از تا کنون پیوندی میان گذشته و امروز و فردا بنمایانم و برقرار کنم و نقبی از گذشته‌ها به امروز بزنم و به راهی بپردازم که کاربست شاه‌مهرۀ تاریخی پیش‌گفته به نظر من امروزه پیش پای ما آزادی‌خواهان و دادپژوهان ایرانی می‌گذارد.

به 30 تیر ماه سال 1331 نیز از این منظر نگاه می‌کنم. هر چند با کودتای ننگین 28 مردادماه 1332 در واقع ثمرات ضدکودتای 30 تیر نیز بر باد رفت، اما 30 تیر شاهدی است بر این ادعای نه تنها من، که فریادهای ما باید یکی شود اگر قرار است ایرانی بر جای بماند و اگر قرار است ما از تنگنای تاریخی فلاکت و دور باطل استبداد و فساد و بیداد به فراخنای آزادی و آبادی برسیم.

میهن‌دوستان جمهوری‌خواه باورمند به مردم‌سالاری را به لحاظ سنتی تا کنون به سه دسته تقسیم کرده‌اند. نیروهای ملی، نیروهای مذهبی و نیروهای چپ. من با این تقسیم‌بندی مخالفم. امیدوارم بتوانم روزی این مخالفتم را همه‌جانبه توضیح دهم. اما همین قدر می‌گویم که این گونه تقسیم‌بندی‌ها دست کم در شرایط امروز کشور ما و با توجه به خصائل نیروهای این طیف‌ها به مرزبندی‌های غیرضرور و بازدارنده می‌انجامد و نیروی ما را به هرز می‌برد و تضعیف می‌کند.

من چنین می‌بینم که گسترۀ ارزشمند و بسیار بزرگ نیروهای میهن‌دوست، جمهوری‌خواه و باورمند به مردمسالاری که بخش اصلی نیروهای روشنفکری و تعین‌کننده‌ترین نیروی اجتماعی ایران امروز است در درون خود نیروهایی را دارد که برای هر یک از آن‌ها جنبه‌های ثانوی متفاوت‌تری در اولویت هستند و هر یک از آن‌ها هویت خود را علاوه بر مولفه‌های سه‌گانۀ نام‌برده با مولفه‌های متفاوتی تعریف می‌کنند.

باور من آن است که اگر هم‌کاری همۀ نیروهای این طیف گسترده دست دهد، آیندۀ ایران با گزینه‌های مثبت نیرومندتری مواجه خواهد بود. هدف تلاش سیاسی ما باید تامین این هم‌کاری باشد. یعنی اگر بخواهم با زبان مرسوم سخن بگویم آیندۀ ایران در گرو تامین هم‌کاری میان سه نیروی ملی، مذهبی آزادی‌خواه و چپ است.

اگر 55 سال پیش مقاومت محدود ولی جانانۀ میهن‌دوستان ایرانی توانست بر کودتای آرام آریامهری چیره آید، آیا نباید اندوختۀ اندیشگی و نیروهای آشکار و نهان ما آزادی‌خواهان و میهن‌دوستان ایرانی که به شهادت ده‌ها و بلکه صدها نویسنده و پژوهنده و سخن‌ور و به ادعای دیگران در ژرفا و گستردگی به مراتبی غیرقابل قیاس بیش‌تر از آن دوران است، بتواند به تحولی مثبت در کشور ما بیانجامد، هر گاه بر بستری مناسب جاری شود؟

و مگر این مهم‌ترین وظیفۀ یکایک دختران و پسران سرفراز این مرز و بوم نیست که بخردانه و هوشمندانه راه‌های این اقدام بزرگ میهنی را بیابند و هموار کنند. مگر این وظیفۀ همۀ ما نیست که این بستر پایندگی آب و خاک مشترک و بهروزی مردمان آن را بسازیم؟

و مگر چنین نیست که اگر ما عزم این کار بزرگ در سر داریم، باید بتوانیم از کوچک‌ترین امکانات بیش‌ترین بهره را ببریم و از کم‌ترین اشتراکات بیش‌ترین هم‌گرایی را جادو کنیم؟ من می‌گویم که چنین است، یعنی باید چنین باشد.

اما متاسفانه می‌بینم که چنین نیست. می‌بینم که با وجود بیش‌ترین زمینه‌های اشتراک و هم‌گرایی در برخی زمینه‌ها کم‌ترین و ناچیزترین هم‌گرایی با بیش‌ترین فرسایش و اختصاص نیروها هم به کندی پیش می‌رود.

 من می‌گویم این افسوس‌آور، مایوس‌کننده و به شدت شرم‌آور است که مثلاً ما نمی‌توانیم برای دفاع از حقوق بشر سیاسی که همه‌مان در اعتقاد به آن و تلاش برای پای‌بندی هر چه بیش‌تر به آن مشترکیم، گام‌های بزرگ و تاثیرگذار برداریم. این به نظر من به شدت شرم‌‌آور است که ما حتی نمی‌توانیم یک اطلاعیۀ مشترک دو خطی به یاد قربانیان کشتارهای سبعانۀ سال‌های 60 صادر کنیم. اطلاعیه‌ای که نام همۀ فعالین و گروه‌های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی جمهوری‌خواه و دموکرات بر پیشانی یا زیر آن باشد.

چه عاملی آن قدر مهم است که نگذارد ما در دفاع از آزادی اسانلو و صالحی، در جان کندن برای جلوگیری از اعدام حسن‌پور و بوتیمار، در اعتراض به اعتراف‌گیری تحقیرآمیز و رسوا از اسفندیاری، تاجبخش و جهان‌بگلو و در مبارزه برای بازداری بیدادگران از کوبیدن شلاق ستم بر تن بهارۀ هدایت و دلارام علی با یک زبان و یک صدا سخن گوییم.

چه مانعی آن قدر بلند است که نمی‌گذارد ما برای منکوب کردن بیدادگران با یک گام نیرومند پا به میدان بگذاریم و نگذاریم ساطور استبداد فرزندان ایران را درو کند؟

رفیق گرامی من فدایی خلق، محمد اعظمی در نامه‌ای سرگشاده به گروه‌های سیاسی جمهوری‌خواه و دموکرات از آنان خواسته است برای سازماندهی یک حرکت وسیع در دفاع از زندانیان سیاسی و علیه اعدام اقدام کنند. من در درخواست رفیق محمد از همۀ این گروه‌ها با او سهیمم. امیدوارم جبر زمان و فشار بار مسئولیت سنگینی که یکایک ما چه بخواهیم و چه نخواهیم داریم ما را وادار به هم‌گرایی برای سرفرازی ایران و ایرانی کند.

ما باید راهی پیدا کنیم که خواسته‌های‌مان را که پاسخ به نیازهای تاریخی و اجتماعی ما مردم ایران است، با عبور از سد خارای مستبدین معمم و مکلا در خاک میهن به ثمر رسانیم. ما باید راهی برای این کار پیدا کنیم. این وظیفۀ تاریخی ماست و ما هیچ بهانه‌ای برای شانه خالی کردن از زیر بار این مسئولیت سنگین و بزرگ نداریم.

بیایید نگذاریم فرزندان ما پس از دهه‌ها و سده‌ها اگر ایرانی بر جای مانده باشد، در مورد ما این حکم سنگین ولی منصفانه را صادر کنند که پدران و مادران ما عرضه و توان واقعی آن را نداشتند که میهن مشترک‌شان، میهن مشترک‌مان را از بختک استبداد و موریانۀ ویرانی برهانند.

قربانیان 30 تیر در گورستان ابن بابویه آرمیده‌اند. دکتر مصدق وصیت کرده بود که کالبد بی‌جان وی را در کنار قربانیان این روز به خاک سپارند. ولی هم در زمان شاه و هم در زمان جمهوری اسلامی حکومت‌ها از انجام این وصیت نخست‌وزیر وقت ایران جلوگیری کردند. هنوز هم دکتر محمد مصدق، نخست‌وزیر آزادۀ ایران در ملک خصوصی خود در احمد آباد در گوری بی‌سنگ آرمیده است و کسانی که به این مرد بزرگ تاریخ نزدیک ایران احترام می‌گذارند، چشم به راه آن روزند که این آرزوی واپسین او جامۀ عمل به خود بپوشد. اما این امر به خودی خود روی نخواهد داد. ما باید به این آرزو جامۀ عمل بپوشانیم.

28 تیر 1386 هجری خورشیدی