[Type a quote from the
document or the summary of an interesting point. You can position the text box
anywhere in the document. Use the Text Box Tools tab to change the formatting
of the
ایرج شکری
پرسپولیس، سرگذشتی که نباید از یاد برود
فیلم (انیمشن) پرسپولیس كار ارزنده یی است که در آن نویسنده
سناریو فیلم ، ضمن بیان سرگذشت خود از زمان کودکی، به شرح رویداد ها و شرایطی که کشورش با آن روبه رو
بوده می پردازد و در این زمینه هم به
دوران پیش از تولد او شاره شده و هم رویدادهایی که خود او در زمان وقوعشان می زیسته
مرور شده است. این فیلم ساخته مشترک مرجان ساتراپی و ونسان پارونو است که بر اساس
داستنهای مصوری که تحت عنوان پرسپولیس، مرجان ساتراپی نوشته و در فرانسه با استقبال زیادی روبه رو شد و اورا به شهرت
رساند ، ساخته شده است.آن بخش فیلم که گذر کوتاهی است به آنچه در ایران قبل از رژیم
ملاها در مبارزه علیه رژیم استبدادی سلطنتی جریان داشته، کار درخور تحسینی است برای
یاد آوری و شناساندن آن دوران به نسل جوان ایران و مردم كشورهای دیگر به ویژه كشورهای غربی . بسیاری از مردم این كشورها
اطلاع زیادی از عمل كرد سركویگرانه رژیم شاه ندارند، و شاید بسیاری از ایرانیان
پناهنده و مهاجر در کشورهای محل اقامت خود با این سوال از سوی مردمی که به نحوی با آنان تماس داشته اند روبه
رو شده باشند که دوران شاه كه بد نبود، مردم چرا انقلاب كردند كه خمینی قدرت را
بدست بگیرد؟. این فیلم همچنین، تصویری از «ایرانیانی دیگر» را ارائه می دهد كه با اسلامیستهای ریشو و پشم الدین هایی كه بر ایران حكم می رانند و امت
همیشه در صحنه، كه گاه درگزارشهای تلویزیونی ممكن است در تظاهرات سازمان داده شده
توسط رژیم دیده شوند، فرق داردند. فیلم پرسپولیس، آنچه را كه بعد از استقرار رژیم
اسلامی در ایران رخ داد مشروحتر به تصویر می كشد، به ویژه دوران جنگ 8 ساله با
عراق را. روشن است كه در یك فیلم 90 دقیقه یی نمی شود یك دوره بیش از نیم قرنی پر
تلاطم کشور( از زمان سلطنت رضا شاه) را به تصویر كشید و نقل كرد، اما مرجان ساترپی
در شرح سرگذشت خود، به نكات مهمی از تاریخ
گذشته اشاره كرده و روزگار سیاه ایرانیان
، بعد از استقرار رژیم منحوس آخوندی را یاد آوری می كند. مرجان به خانواده یی تعلق
دارد که دونسل آن، از مبارزان کمونیست علیه دیکتاتوری سلطنتی بوده اند. در آغاز فیلم
به ماجرای به سلطنت رسیدن رضاخان اشاره می شود. رضا خان برای دستیابی به قدرت، قصد
برچیندن سلطنت قاجار و استقرار جمهوری داشت و می خواست راه آتاتورك را به پیماید.
انگلیسیها به او رهنمود می دهند كه بهتر است که خودش پادشاه شود و مخالفت روحانیون با جمهوری را به او یاد آوری می
كنند و به او وعده می دهند كه راه اینكار را برایش هموار خواهند كرد، در برابر فقط
از او نفت ایران را می خواهند. در این فیلم
ضمن تایید تلاش رضا شاه برای مدرنیزه
کردن کشور سركوبی مخالفان توسط رضا شاه و محمد رضا شاه و شكنجه مخالفان با زدن
ضربات كابل به كف پایشان که دردی غیر قابل توصیف به زندانی وارد می کرد، و این که
شکنجه گران دستگاه امنیتی شاه توسط سیا تعلیم دیده بودند از زبان «انوش»، که دایی(
یا عموی) مرجان است، بازگو می شود. او که با وقوع انقلاب از زندان آزاد می شود، 9
سال از عمرش را در زندان سپری کرده است. او بعدا توسط رژبم آخوندی دستگیر و اعدام
می شود. قبل از اعدام او تنها اجازه داشته است که با یک نفر به مدت ده دقیقه ملاقات
کند و او مرجان را برای ملاقات انتخاب می کند. آنچه مرجان از او در ذهن بیننده
فیلم می نشاند، سیمای دوست داشتنی انسانی آگاه و مهربان و مبارزی شجاع و استوار
است که در آخرین دقایق قبل از اعدام، در
دیدارش با مرجان، از یقینی که « به
پیروزی پرولتاریا» دارد، با او می گوید. این نکته و این که در صحنه دیگری که او از
زیان مادر بزرگ می شنود که پدر بزرگش که شاهزاده ای از خاندان قاجار و کمونیست
بوده و سالهایی از عمرش را دوران رضاشاه در زندان گذرانده، برای تماشا گر غربی به
جز شگفتی این تاثیر را می تواند داشته باشد، که اندیشه و گرایش کمونیستی در ایران
نیز شناخته شده بوده است و مبارزان سیاسی دارای گرایش کمونیستی در ایران نیز فعال
بوده اند و ایران کشور اسلامیستها و حزب اللهیها- به ویژه در این ایام که بیشتر چهره
و سخنان محمود احمدی نژاد و کارگزاران رژیم به خاطر مساله فعالیتهای اتمی در
گزارشهای خبری دیده می شوند-، نیست. طبعا بخشی از مردم در کشورهای اروپایی به ویژه
در مشاغلی مثل استادی دانشگاه و
آموزگاران بی اطلاع از اوضاع ایران زمان شاه و و وضع کنونی مردم نیستند، ولی این
نسبت جمعیت کل این کشورها زیاد نیست. درک این امر شاید ملموس تر باشد
وقتی در نظر بیاوریم که مثلا از این همه بگیر و ببند دانشجویان چیزی در اخبار رادیو تلویزیونها شنیده و دیده
نمی شود. قضاوت منفی اروپائیان نسبت به مردم ایران را او در فیلم پرسپولیس در
زمانی که در وین به سر می برده، یاد آوری کرده است. این داوری منفی در آمریکا بعد
از ماجرای گروگانکیری کارکنان سفارت آمریکا درتهران، وضع دشواری برای ایرانیان
مقیم آن کشور به وجود آورد؛ بر رغم این که آنان اکثر آنان از رژیم آخوندی متنفر
بودند.
مروری بر عملکرد رژیم
مرجان ساتراپی در این فیلم به جنگ ویرانگر و بیهوده 8 ساله كه حاصلی جز نامگذاری خیابانها به
اسم كشته شدگان میدانها جنگ برای مردم ایران نداشت، به این كه در آن جنگ غرب به هر
دو طرف سلاح می فروخت، این که رژیم خمینی با دادن كلیدی پلاستیكی به نوجوانان به
عنوان كلید بهشت، آنها را به جبهه ها و به میدانهای مین روانه می كرد، به دستگیری
و اعدام مخالفان، به كشتار زندانیان سیاسی در پایان جنگ، این که دختران باکره را
قبل از اعدام به عقد پاسداران در می آورند، تا با تجاوز جنسی شرعا حالت « حلال»
یافته، آنان موقع اعدام باکره نباشند که بعد از مرگ به بهشت بروند، به اختناق و
فشار به مردم با یورش به میهمانیهایشان، این که به افراد بدون تخصص و صلاحیت به صرف سرسپردگی به رژیم مسئولیتهایی واگذار
شده بود که صلاحیت آن را نداشتند و برای مردم مشکل آفرین بودند، به رنگ عوض کردن
برخی کسان که رفتارشان در زندگی در زمان شاه، هیج تناسبی به معیارهایی که خمینی
داشت پیداه می کرد نداشت اما یکباره عابد و زاهد شدند، مروری دارد. او همچین یاد
آوری می كند كه برخلاف فشار و اختناق، مردم هنجارهای تحمیلی رژیم اسلامی را زیر پا
می گذاشتند. خرید و فروش نوارهای موسیقی ممنوعه غربی، تهیه مشروب الكلی در خانه،
برپا كردن میهمانی و جشن در خانه از خاطرات اوست از آنچه در ایران گذشته است. این
موارد همه عین واقعیت است و آن چیزی است که در ایران اتفاق افتاده است. «پاکسازی»
و گماشتن عناصر مرید و مقلد خمینی در همه جا که بعضا از اعتصاب شکنان دوره
اعتصابات سراسری زمان انقلاب بودند، در زمان نخست وزیری رجایی که خود را مرید و
مقلد امام می دانست ، در اداره ها و شرکتها و موسسسات دولتی وغیر دولتی شدت یافت.
همبن عنصر مرتجع بود که می گفت بچه های
حزب اللهی اگر سد ساختن بلد نیستند آنقدر می سازند و خراب می کنند تا یاد بگیرند.
پیشخدمت و نامه رسان قبل از انقلاب که
حزب اللهی و مرید و مقلد خمینی شده بود،
یکباره می شد رئیس بیمارستان و او تعیین می کرد که مثلا رئیس بخش جراحی چه کسی
باشد. از جمله شایع بود که در بیمارستان قلب که مجهزترین بیمارستان بیماریهای قلبی
در تهران بود و قبل از انقلاب توسط «بنیاد ملکه پهلوی » تاسیس شده بود (خمینی هم
موقع بیماری آنجا بستری شد و متاسفانه زنده ماند که جنگ با عراق را 8 سال برای فتح قدس از راه کربلا ادامه دهد و جنایت
بزرگ کشتار زندانیان سیاسی را مرتکب شود) ، چنین انتصابی صورت گرفته بود و تنی چند
از پزشکان متخصص آن بیمارستان، به خاطر سلطه انجمن اسلامی بر امور آن، ابتدا آن
بیمارستان و بعدا ایران را، ترک کردند.
مادر بزرگ
پرسپولیس در آن وجهش که مربوط به زندگی یک دختر نوجوان غیر اروپایی است که به
اروپا برای تحصیل و اقامت سفر می کند و اتقاقات مربوط به زندگی شخصی و عاطفی او،
ممکن است برای هر دختر دیگر ایرانی با روحیه سرکش و شورشی، کم و بیش اتفاق بیفتد،
اما یک عنصر و عامل زنانه دیگر در فیلم او هست که به گمان من برای تماشگر زن، چه
ایرانی و چه اروپایی می تواند جذاب باشد
و آن تصویری است که او از مادر بزرگ خود ارائه می دهد، شخصیتی که در فیلم جای مهمی
دارد و مرجان بسیار او را دوست می داشته است. مادر بزرگی در ویژگی زنانه اش رمز
ورازی دارد. مادر بزرگ او آن مادر بزرگ چادر چاقچوری که کنار جانماز، و موقع دعای بعد از نماز یا موقع سبزی پاک
کردن و یا آشپزی که تصویری سنتی و آشنا از مادر بزرگ در فیلمها یا قصه های ایرانی
است، نیست. او زنی است که هر صبح کرست خود را انباشته از گل یاس می کند که در تمام
روز بوی خوش از آن به مشام برسد. او زنی
است محکم و استوار که، پیوسته استوار
بودن را به مرجان تاکید می کند و وقتی او پیش مادر بزرگ گریه سر می دهد که می
خواهد از همسرش جدا شود، مادر بزرگ اورا به خاطر ضعف در برابر این مساله سر زنش می کند، و به او می گوید که ازدواج اول
«چرک نویسی» است برای ازدواج اصلی، و یاد
آوری می کند که خود او پنجاه سال پیش که هیچ زنی به سمت طلاق نمی رفته این کار را
کرده است. او مهربان است اما رفتار غلط و نا عادلانه از سوی مرجان نسبت به دیگران
را حتی اگر به خاطر خلاص کردن خودش از مخمصه یی به آن مبادرت کرده، باشد باشد نمی
پذیرد.
خشم رژیم از بیان حقایق
محافل «فرهنگی» و مقامات سیاسی رژیم ضد ایرانی جمهوری اسلامی بشدت نسبت به
حضور این فیلم در فستیوال کن و اعطای جایزه هیات داوران به آن خشم گرفتند و زوزه
کشیدند که در این فیلم حقایق انقلاب شکوهمند اسلامی تحریف شده است. بعد از آن نیز
با اعتراض سفارت رژیم در تایلند این فیلم از فستیوال بانکوک کنار گذاشته شد.
جناب ده نمکی از چهره های چماقی – ارزشی رژیم اسلامی که چندی است فیلمساز
شده، و قبل از «اخراجیها» مستندی در مورد فقر و فحشا ساخته بود، فرمود ه است که « ساتراپی یك پروژه جدید
است كه كلید زده شده و این حركت فرهنگی غرب در برابر ایران که از زمان
انتشار كتاب پرسپولیس آغاز شده بود سازمان یافته بوده است». باید پرسید که مستند
فقر وفحشا هم پروژه غرب بود؟ اگر فقر وفحشا و اعتیاد در کشوری که با الگوی «عدل
علی» و با قوانین اسلامی و توسط روحانیت معظم شیعه اداره می شود، بیداد می کند، چه
کسی مقصر است؟ او در گفتگو با خبرگزاری
فارس که سایت خبری سپهر نزدیک به احمدی نژاد هم روز9 خرداد آن را منعکس کرد، مدعی
شده که در این فیلم دروغ زیاد است و از جمله حادثه سقوط و کشته شدن جوانی از بالای ساختمانی مسکونی هنگام یورش ماموران رژیم
به خانه یی که در آن جشنی بر پا بود که در آن مشروب الکلی مصرف می شده را، حادثه
یی مربوط به روز عاشورا در سال 80 دانسته و نه
دهه 60 که مرجان ساتراپی روایتگر رویدادهای آن است. حالا فرض کنیم همینطور
باشد، چه فرقی در این موضوع می کند که ماموران حافظ نظم اسلامی به حریم خانه های مردم
تجاوز می کنند؟ بگذریم که در دهه 60 زمانی که سید اسدالله لاجوردی دادستان دادگاه
انقلاب اسلامی تهران با پاسداران انقلاب اسلامی وکمیته چیهایش دست باز برای هر
جنایتی داشت، پاسداران و کمیته چیهای
جنایتکار اتفاقاتی به مراتب ناگوارتر از آن چه در فیلم پرسپولیس در صحنه یی
گنجانده شده برای مردم آفریدند. رویدادهایی که از عملکرد رژیم در فیلم پرسپولیس
مورد اشاره قرار گرفته است، نه تنها با یکجانبه نگری مبالغه آمیز نیست و برای سیاه
جلوه دادن عملکرد رژیم به تصویر کشیده نشده ، بلکه حتی نسبت به خشونتی که این رژیم
سرکوبگر مذهبی علیه مردم بکار گرفته ، تلطیف شده و ملایم تر شده است. از جمله در
همان حادثه که شرح آن گذشت. ماجرایی شبیه آن چه در پرسپولیس آمده در اوائل یا نیمه
درهه هفتاد در شهرک غرب در تهران رخ داد. قربانی حادثه جوان 20 ساله یی بود که
قهرمان اسکی هم بود و اگر درست به خاطرم مانده باشد تنها فرزند خانواده بود. و در
آمریکا تحصیل می کرد و برای گذراندن تعطیلات به ایران آمده بود و مهمان آن جشن
بود. وقتی ماموران وارد منزل می شوند او قصد داشته از طریق بالکن از آنجا فرار کند.
آنطور که بین مردم شایع بود، ماموران انتظامی با کوبیدن قنداق کلاشینکف به انگشتان
وی که از نرده بالکن آویزان شده بود، سبب سقوط و مرگ او می شوند. در آن زمان
فرمانده نیروی انتظامی تهران سرتیپ ابوالفتحی(1) بود که با ارائه سناریوهای معمول
از جمله مصرف مواد مخدر و مشروب در آن میهمانی،
هم خواست یورش ماموران خود را به آن جشن توجیه کند و هم سقوط و مرگ آن جوان را
حادثه یی ناشی از مصرف مواد مخدر و مشروب جلوه دهد. رادیو بی بی سی در آن زمان
مصاحبه یی انجام داده بود با چند تن از کسانی که شاهد یورش به خانه مذکور بودند یا
با شرکت کنندگان در آن میهمانی آشنا بودند، یکی از آنان گفت که ماموران از
شیرنیهای روی میز برداشته و جویده و آنرا به صورت حاظران در آن میهمانی تف کرده
بودند. ماجرای دستگیری عروس و داماد و پدر داماد در یک عروسی در مشهد که چند سال
پیش در مشهد رویداد و گمانم در روزنامه سلام بود که خبرش درج شده، ساخته هیچ قصه
نویسی نیست(2). در آن ماجرا چون عروس با دایی خودش(یا دایی داماد) در جمع میهمانان
در حال رقص بود، به ضربات شلاق محکوم شد و در پاسگاه پلیس شلاق خورد و پدر داماد
که برگزار کننده جشن بود چون ضوابط اسلامی ( از جمله عدم پخش موسیقی و جدا بودن
محل زنان و مردان ) را رعایت نکره بود،
به پرداخت جریمه نقدی به مبلغ دومیلیون تومان محکوم شد . در انتخابات دو سال پیش
ریاست جمهوری، شخص احمدی نژاد در واکنشی
به تبلیغاتی که از سوی جناح رقیب علیه وی می شد و شایعات مربوط اقدامات شدید در
جدا سازی زنان و مردان در امکان عمومی به جناح مقابل یاد آور شد که کسانی که در
دوره یی که قدرت را در انحصار داشتند، زنان را در میهمانیها دستگیر می کردند وبعدا
در( کمیته ها یا پاسگاهای پلیس) پاهای آنان را در کیسه های پر از سوسک قرار می
داند، جناح و گرایشی او به آن تعلق دارد، نبود.
نبود خمینی، از قلم
افتادگی در پرسپولیس
پرسپولیس با این همه یک حفره و یک
کمبود بزرگ به نظر من دارد، وآن نپرداختن به خمینی است. آن ضحاک زمان، آن آخوند
مرتجع خونریز. خانم ساتراپی می توانست
همچنان که در صحنه یی شاه را موقع خواندن آن پیام تلویزیونی 15 آبان 1357 که صدای
انقلاب را شینده بود و قول تغییر رفتار و برقراری دموکراسی می داد ، نشان داد،
صحنه ها یی هم بگنجاند که شخصیت اهریمنی این آخوند مرتجع ضد ایرانی را آنطور که
بود، برای بیننده فیلمش مجسم کند. مثلا می توانست صحنه یی را بگنجاند که موقع سفر او از پاریس به تهران در
داخل هواپیما خبرنگاری از او پرسید حالا که بعد از سالها دوری از وطن به ایران
برمی گردید چه احساسی دارید ،او گفت «هیچ احساسی ندارم»، و همچنین صحنه یی را
بگنجاند که تنها کمتر از چهار ماه بعد از به قدرت رسیدن خمینی، مثلا در جمع
خانواده پدر یا عمویش در روزنامه می خواند که خمینی در یک سخنرانی در برابر گروهی
از فرهنگیان اهواز گفته است که:« هرکس که بگوید جمهوری دموکراتیک یا دموکراتیک اسلامی او دشمن ماست. شما انقلاب
نکردید که کشورتان مثل سوییس بشود شما اسلام را می خواهید. ما باید با روشنفکران مبارزه یی را بکنیم بدتر
از مبارزه یی که با شاه کردیم، او در عین قدرتش ولو به طور ظاهر اسم خدا را می
آورد و به زیارت می رفت اما این روشنفکران ما به طور ظاهری هم که شده حاظر نیستند یک کلمه اسم از اسلام ببرند»
نقل به مضمون(کیهان 5 خرداد1358) و در صحنه دیگری چند ماه بعد وقتی فرمان حمله به
کردستان را صادر می کرد در پیامش که دروزنامه درج شده بود( کیهان 27 مرداد 1358)
می خواندند که خمینی گفته است:« اگر ما از اول به طور انقلابی عمل كرده بودیم و
قلم تمام مطبوعات مزدور را شكستته بودیم و تمام مجلات فاسد را تعطیل كرده بودیم و
رؤسای آنها را به محاكمه كشیده بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام كرده بودیم و
رؤسای آنها را به جزای خودشان رسانده بودیم، چوبه های دار در میدانهای بزرگ بر پا
كرده بودیم و مفسدین وفاسدین را درو كرده بودیم زحمتها پیش نمیآمد...اگر ما
انقلابی بودیم اجازه نمی دادیم اینها اظهار وجود كننند. تمام احزاب را ممنوع اعلام
می كردیم، تمام جبهه ها را ممنوع اعلام می كردیم و یك حزب و آن حزب الله، حزب
مستضعفین تشكیل می دادیم این و من توبه می كنم از این اشتباهی كه كردم ».
خیلی خوب بود که اگر خانم ساتراپی اطلاع داشت
که وزیر اطلاعات اسبق رژیم ریشهری،جلد سوم کتاب خاطراتش که چندی پیش در ایران
انتشار یافت، آماری از عملکرد نیروهای
امنتی رژیم از سرکوبی احزاب و سازمانهای دگر اندیش را ارائه کرده است که خود به
خوبی بیانگر ماهیت فاشیتی این رژیم منحوس اسلامی است، آن را در پایان فیلم به صورت
چند سطر نوشته قیل از لیست بلند عوامل
تولید فیلم بعنوان سند محکمی برای واقعی بودن و صحت آن چه نقل کرده است و سندی
برای کوبیدن به دهن کارگزاران سیاسی فرهنگی رژیم که که به این فیلم معترصند، قرار می داد (3). اگر این نکات در تولید ویدئو
و دی وی دی این فیلم در آن گنجانده شود، پیام رساتری از آنچه در ایران روی داده
برای بینده خواهد داشت.
پرسپولیس فشرده سرگذشت و مبارزات و تلاشهای قرن بیستم
مردمی است علیه دیکتاتوری و ارتجاع و تلاش برای آزادی و برابری و پیشرفت که ریشه
در هزاره های تاریخ دارند . پرسپولیس در درون خود صدها و هزاران سرگذشت برای باز
گویی دارد که بی گمان در آینده نیز هنرمندانی به بازگویی و باز آفرینی آن خواهند
پرداخت. سرگذشت اعدام شدگان و سرگذشت هزاران انسان قربانی عملکرد جنایتکارانه
رژیمهای خود کامه سلطنتی و آخوندی و شرح مبارزات حماسی آنان . پرسپولیس سرگذشتی
است که نباید فراموش شود.
توضیحات
1 – سرتیپ ابوالفتحی
مدتی بعد زمانی که فرمانده نیروی انتظامی استان فارس بود در سقوط هلی کوپتر کشته
شد. در اخبار مربوط به مرگ او این هم برای اشک گرفتن از امت همیشه در صحنه گفته شد
او در آستانه برگزاری جشن عروسی پسرش بود.
2 - یک مورد از رفتار ارتجاعی و ضد انسانی کارگزاران فرهنگی و تربیتی
رژیم که بیشتر به سناریو فیلمهای تخلیلی
ترسناک شبیه است در روزنامه رسالت که به گرایش محافطه کار و «فقه سنتی» - که حالا
کم کم در راه « اصلاحات» است- تعلق دارد، ذکر شده این بود که در یک میزگرد که این
روزنامه در مورد بررسی علل و انگیزهای قتل و خودکشی تشکیل داده بود بود (18 دیماه
1370) ، یک بازپرس ویرژه قتل به نام محققی در مورد «فهم نادرست از یک موضوع دینی»
به عنوان علت و انگیزه خودکشی گفت: «به عنوان مثال در یکی از دبیرستانهای تهران به
فاصله 10 روز 3 دختر دانش آموز با پرت کردن خود از ساختمان مدرسه خودکشی کرده
بودند. در تحقیقات مشخص شد که دو معلم امور تربیتی صبحها با سخنرانیهای پی در پی
در این مدرسه در مذّمت و پوچی دنیا به تفصیل سخن می گفتند و حتی با بردن دانش
آموزان به بهشت زهرا، آنان را در قبر می خواباندند و عکس هم گرفته بودند. این
دختران به دلیل فهم نادرست از یک موضوع فلسفی و تاثیرپذیری ازیک بدآموزی مذهبی تحت
عنوان عشق به خدا و عدم تحمل دوری از او، دست به خودکشی زده بودند و این رادر
وصیتنامه های خود به تفصیل نوشته بودند. بازپرسی که این مدرسه را مورد باز دید
قرار داده بود، درگزارش خود جوّ خودکشی در این مدرسه را بسیار بالا توصیف کرد و
اظهار داشت که حداقل 40 تن از دختران این مدرسه قصد خودکشی دارند. البته پس از این
ماجرا به جای این که معلمان را جابه جا کنند، همه ی دختران دانش آموز را از آن
مدرسه پراکنده و هر کدام را به گوشه و کنار تهران منتقل کردند». همانطور که از
اظهارات بازپرس ویژه پیداست معلمان مکتبی
رژیم که با القاء عشق به خدا و با بردن بچه ها به گورستان و خواباندن آنان در قبر
و عکس گرفتن از آنان در درون قبر(لابد به عنوان در دروازه سفر به سوی خدا) سبب راندن
آنان به سوی خودکشی شده بودند، نه تحت تعقیب قرار گرفتند و نه تنبیه و مجازاتی
نسبت به آنان اعمال شد.
3- روز 14 دیماه برابر 4 ژانویه 2007
سایت بازتاب خبر انتشار جلد سوم خاطرات ریشهری را داد. ریشهری، در دهه 1360 خورشیدی،
در پستهای مهمی چون رئیس دادگاه انقلاب اسلامی ارتش، وزیر اطلاعات و رئیس داده گاه
ویژه روحانیت قرار داشت. در خبر سایت مذکور به لیستی در پیوست شماه 13 کتاب، از
سازمانهای سیاسی كه در اوائل انقلاب وجود داشته اند و توسط دستگاه اطلاعاتی رژیم
مورد سرکوبی فرار گرفته و در ایران برچیده شده اند، اشاره شده است. در این
پبوست ریشهری لیستی از اسامی 99 سازمان
ماركیستی و 69 سازمان غیر ماركسیستی «كه علیه نظام فعالیت می كردند» ارائه کرده
است. این لیست به خوبی گویای شرایط ایران اوئل دوران بعد از سرنگونی شاه است و
درجه سرکوبگری و درنده خویی رژیم را نشان می دهد. من در مطلبی با عنوان «خاطرات یک
سرکوبگر اسناد اختناق» که در ژنوایه سال جاری در
عصر نو درج شد، انتشار کتاب ریشهری و این لیست را یاد آور شده بودم.
پ-17 ژوئیه 2007 – 26 تیر ماه 1386
http://iradj-shokri.blogspot.com