همآیش پاریس ، دیدگاه ها و دردها
کوروش گلنام
یکشنبه 24 تیر 1386 ـ 15 ژوییه 2007
تا امروز بارها به میان آمده است که هیچ شگفتی ندارد که کسانی مخالف این همآیش
و یا هر همآیش و نشست دیگری بوده و انگیزه نا هم سویی و نا هم خوانی خود را نیز در
چهارچوبی منطقی و استواربیان کنند. این کاری است نیکو که هم به گفت وگو و بر خورد
دیدگاه ها میدان بیشتری داده و هم با نگرش به رویدادی از زاویه هایی گوناگون، به
شفاف شدن بیشتر و در نتیجه پیشرفت گفت وگو ها در میان دارندگان دیدگاه های
گوناگون، یاری می رساند. شگفتی آن جاست که کسانی شوربختانه نمی توانند از اندیشه
ها و رفتار های سنتی خود دست کشیده، همه چیز را از دریچه تنگ نگرش وباور خود
ارزیابی نموده و می پندارند که این تنها نگرش آن ها است که همیشه سخن سد درسد(صد
در صد) درست را می گوید. این هم میهنان هنوز و پس از شکست های تلخ گذشته، نتوانسته
اند خود را با زمان هم گون ساخته و در اندیشه و روش خود بازنگری و بازآفرینی کنند.
آنها نه تنهابه نفی کامل هر کوششی که با دیدگاه های آن ها هم سویی ندارد، پرداخته
که گاه حتا تا آنجا پیش رفته اند که شرکت کنندگان برای نمونه در همین همآیش پاریس
را به راحتی وابسته به بیگانگان و بدین گونه خیانت کار نامیده اند! در باره همین
نشست، مهمترین سند و مدرک این دوستان هم میهن، یکی این است که رضا پهلوی هم دست
اندر کار است، و حتمن در همآن گوشه، کنارها بوده است و پنهانی هم چون نشست برلین،
نشست را در کنترل خود داشته است(شاید به شیوه احمدی نژادی و با یاری چاهی همآنند
چاه جمکران!) (1) و دیگری حضور"کنت تیمرمن" در این نشست و سخنرانی 20
دقیقه ای او است.
نقد یا مخالفت
آشکار است که انتقاد هایی به چگونگی بحث های این نشست، چگونگی سخنرانی تیمرمن
وچگونگی دعوت ازاو وارد است. همآن زمان در نشست نیز از سوی 2 تن از شرکت
کنندگان(اگر اشتباه نکنم بانو نیلوفر بیضایی و جناب جمشید طاهری پور) به محتوای
سخنان تیمرمن اعتراض شده است. بحث "قوم ها" و پیش نهادهای داده شده، هم
بسیار زمان برده است و هم راه وهدف بنیادین نشست را تا اندازه ای به کجراه برده است.
یک انتقاد دیگر، انتشار نیافتن به هنگام آنچه در نشست رویداده و خبر رسانی دیر
هنگام در این باره بود است که زمینه مناسبی را برای "همیشه مخالفان گوش به
زنگ" هر حرکت ینیادی برای درهم شکستن دیوارهای جدایی، فراهم آورد. کوشش شد که
این همآیش را بی اهمیت نشان دهند ولی در کوبیدن آن فراوان گفتند و نوشتند! از آنجا
که نشست بی اهمیت و بی ثمری بوده است، خرابکاری ها و ایجاد بدبینی ها، هنوز نیز
همچنان پی گرفته می شود!
البته در پشتیبانی از آن نیز نوشته
شد ولی کمتر. انتقادهای دوستانه ودلسوزانه کمتر دیده شد. انتقاد های داریوش
همایون، که اتفاقن در همآیش شرکت نکرده و تا امروز، زیاد هم مورد یورش و بی مهری
تنی چند از شرکت کنندگان در آن همآیش قرار گرفته است، حتا اگر با ایرادهای ایشان
نیز موافق نباشیم، نمونه خوبی برای این گونه برخوردهای سالم است. ایشان نفس کار
همآیش را نه تنها نفی نکرده که آنرا مثبت ارزیابی نموده است ولی ایرادهایی نیز از
دید خودبر آن وارد دانسته است.
ولی اعتراض، نقد و بررسی دوستانه و با هدف یاری و راهنمایی کجا و تهمت های
آشکار به خیانت کجا!
یک نمونه
من خوانندگان را به خواندن بخشی از
مقاله"سه نشست و قمار قدرت بر سر استقلال ایران" از هم میهن
گرامی ج ـ پاکنژاد فرا می خوانم تا خود به داوری بنشینند. یادآور شود که من
آنچه نوشته شده است را همآن گونه که نوشته شده است، آورده ام و اگر نارسایی در
نگارش باشد، از متن اصلی است:
"... نشستی در پاریس تحت عنوان"همآیش پاریس"
از سوی جمعی ایرانی آمریکا ستا[منظور ایشان حتمن ستایش گر آمریکا
است] و منتظر به قدرت رسیدن توسط این قدرت، بر گزار شد. واقعیت
گویای آن، سخنرانی بیست وپنج دقیقه ای کنت تیمرمن از نیوکان های درجه سه و معین
کردن خط وربط از سوی او بود." (تاکید ها از من است)(2)
می بینیم که سندی از این استوار تر بر"آمریکا ستایی" این جمع و
هوادار رسیدن به قدرت وسیله آمریکا(ایشان کم لطفی زیادی کرده و حتا استثناء هم
نگذاشته است که شاید در میان آنها یکی دو تنی "آمریکا ستا" نبوده
باشند!)، نمی توان یافت ولی خود نویسنده
گرامی، پس از همین چند جمله، گافی نموده و ساختمان تئوری خود را خراب کرده
است. دنباله همآن سطر آخر را با هم می خوانیم:"این
عمل چنان گستاخانه بود که یکی دو تن را به واکنش بر انگیخت." نشد که!
این یکی دو تن مگر در جند جمله پیشتر، از آن جمع "آمریکا ستا" و
"منتطر به قدرت رسیدن توسط این قدرت" نبودند؟ چرا اعتراض کردند و اعتراض
آن ها، آن هم به کسی که از سوی ارباب و هدایت کننده همآیش آمده است و حتمن پای آن
74 میلیون دلار مشهور هم در میان بوده است، دیگر چه معنایی داشته است؟ آنگونه که
شما می خواهید به خواننده خود بقیولانید که همه شرکت کنندگان، سرسپرده آمریکا بوده
اند، این ناسازگاری و اعتراض در گام نخست به نماینده اوکه با آن هم خوانی ندارد!
چون این داستان شیرینی است؛ داستان دردها وگرفتاری های ایرانی ودر جا زدن های
اوست (که تنها نویسنده گرامی نام برده شده را نیز در بر نمی گیرد)، ایرانی ای که
تنها اندیشه درست و بهترین راه چاره را دارد ولی روشن نیست چرا خود دست به کار نمی
شودو کاری نمی کند که مجالی برای همآیش های "زردی" چون همآیش پاریس و
مانندهای آن به وجود نیاید، آن را دنبال
می کنیم تا چشم وگوش ما بیشتر باز شده وبه این سادگی در دام " آمریکا ستا
"ها گرفتار نیاییم:
"در این جمع، از باصطلاح جمهوری خواه، سابقا چپ
و پاسدار و انصار حزب الله متحول شده از جمهوری اسلامی بر گشته گرفته تا طرفداران
خاندان پهلوی و...بودند."
در باره همین یک جمله، می توان به این نکته ها پرداخت و گفت:
1 ـ عدم پذیرش دگر اندیش را نمی توان بهتر از این نشان داد. ایشان نوشته اند
"باصطلاح جمهوری خواه"و روشن نکرده اند چرا باصطلاح! فرض بفرمایید ما می
گوییم باصطلاح"جمهوری" اسلامی. اگر پرسش شود چرا چنین می گویید، می
توانیم با ده ها و سدها(صدها) انگیزه وسند روشن نماییم که این حکومت از تنها چیزی
که بویی نبرده است، روش "جمهوری" در سیستم حکومتی خوداست و آنچه بنام
جمهوری به خود بسته است، نمایشی، قلابی وبی پایه است. نویسنده گرامی این مقاله نیز
خوب بود برای خواننده خود روشن می نمود که چرا این جمهوری خواهان که آمادگی آن را
یافته اند که با دگر اندیش و مخالف سرسخت دیروز خود برای رسیدن به آزادی راستین در
میهنشان، بر سر میز گفت وگو بنشینند، جمهوری خواه نیستند و "باصطلاح جمهوری
خواه" هستند!
2 ـ "سابقا چپ ها" را می توان آسان تر دریافت و شناخت ولی آیا امروز
آنها نمی توانند هم دگرگونی و پیشرفت یافته باشند و هم چپ باشند؟ تعریف شما از چپ
چیست؟ همآن تعریف سنتی که چپ می بایست: چریک، لنینیست، اسالینیست، مائویست بوده
وباید خود را کمونیست و پیرو اندیشه مارکس و انگلس بداند تا چپ نامیده شود یا در
دنیای پیشرفته امروز و پس از همه تجربه ها و ناکامی ها می شود چپ بود ولی آزاد
اندیش و غیر وابسته بوده و پیرو هیچ یک از این "ایسم" ها نبود؟
3 ـ چه کسانی "پاسدار و انصار حزب الله متحول شده از جمهوری اسلامی
برگشته" بوده اند؟ آیا منظور سازگارا است؟ یا کسان دیگری نیز بوده اند؟ در آن
نشست کسان زیادی شرکت داشته اند. با در هم ریختن این چنینی و ایجاد توهم و بدبینی
برای خوانندگان خود چه سودی می برید؟ چرا به روشنی نام نمی برید تا آنها نیز
بتوانند پاسخی داده و دست کم از خود دفاع کنند؟
نقش خود شما در آغاز انقلاب چه بوده است؟ آیا شما نیز از خمینی جانبداری نکرده
اید؟ آیا اگر کسانی در گذشته بنا بر آرمان هایی که داشته اند(درست یا نادرست) دست
به کارهایی اشتباه زده که خودنیزامروز آن را می پذیرند، تا ابد باید حق واجازه
نداشته باشند که در آینده خود و جامعه اشان دخالت کنند؟ آیا دادگاهی تشکیل شده و
حکمی صادر شده است که شما از آن با خبرید و من و یا دیگرانی چون من، از آن بی خبر
مانده ایم و یا شما خود تنها به قاضی رفته و از هم اکنون حکم نیز صادر نموده اید؟
4 ـ طرفداران خاندان پهلوی ایرانی هستند یا نه؟ آیا به سبب اینکه آنها
"طرفدار خاندان پهلوی" هستند نباید در نشست و همآیشی برای آینده سرزمینی
که آنها نیز خود راازآن می دانند، شرکت کنند؟ من و شما با محمد رضا پهلوی سر ستیز
داشته ایم (من خود در ستیزی که داشته ام، که انگیزه بخش زیادی از آن بجا بوده است،
یکبار دیگر از خود انتقاد کرده ومی گویم که بسیار تند روانه، یک جانبه و
ایدئولوژیک بر خورد کرده ام، شما چطور؟). گیریم همه فلسفه ستیز و درگیری ما با شاه
درست وحقیقی بوده است، آیا رضا پهلوی که در زمان انقلاب، نو جوانی 16 ـ 17 ساله
بوده است تا چه اندازه در بزهکاری پدر نقش و سهم داشته است؟ ایا شما می توانستید
کاری کنید که او فرزند شاه نشده و در خانواده ای دیگر به دنیا می آمد؟ هدف من
پشتیبانی از رضا پهلوی نیست که انتقادهای ویژه خود را نیز در باره ایشان پیش از
این بیان کرده و انتشار داده ام. پنهان هم نیست و من بارها نوشته ام که من جمهوری
خواهی مستقل هستم(انگیزه های این "مستقل بودن" نیز بسیار روشن است و اگر
نیازی باشد پاسخ گو هستم) و برای یک جمهوری حقیقی بر مبنای احترام به آزادی و به
حقوق شهروندی همه شهروندان ایرانی و کوشش در راه پیشرفت جامعه و رفاه وآسایش همه
ایرانیان در اندازه توان اندک خود کوشش می کنم ولی نه تنها هیچ هراسی از همکاری با
همه دگر اندیشانی که اساس دموکراسی و احترام به حقوق بشر را پذیرفته و در راه
رهایی ایران از ننگ حکومت اسلامی کوشش می کنند، نداشته و از آن استقبال می کنم که
همه کوششم را نیز بکار خواهم برد که چه امروز وچه فردا از حق و آزادی آنها به
عنوان یک شهروند ایرانی پشتیبانی نمایم. اهمیتی هم ندارد دیگران چه بگویند و
توپخانه "در جا زنندگان" چه میزان شلیک کند. جز این، هیچ راه دیگری را
نیز در برابر ایرانیان آزادیخواه که خواهان پیشرفت و شکوفایی ایران هستند، نمی
بینم. در این زمینه (طرفداران پادشاهی) نیاز است که دست کم برای خود روشن نماییم
که براستی در آینده چکار باید کرد؟ آیا چون مردم یک بار به سقوط پادشاهی رآی داده
اند، در ایران آینده باید همه طرفداران سیستم پادشاهی را نابود کردو اجازه نداد که در سیاست وآینده ایران دخالت
کنند؟ چه کسی چنین حکمی داده است و چنین تعین کرده است که آنها اجازه کوشش در راه
باورها وسیاست ها ی خود را ندارند؟سرنوشت آنها درآینده چیست؟ سرنوشت آنها که به
خمینی پیوستند و در راه خود همچنان پیش رفتند تاامروز به این فاجعه رسیده ایم چه
می شود؟ همه را باید نابود کرد؟ چرا می توانیم گذشته خود در همکاری و یاری به این
رژیم سرکوبگر و آلوده حتا با شرکت در دستگاه دولتی آن را فراموش کرده و امروز طلب
کار هم باشیم ولی به مشروطه خواهان و هواخواهان سیستم پادشاهی نباید حتا اجازه
شرکت در کوشش های سیاسی بدهیم؟ چرا در دورانی نزدیک به سه دهه، ما خود می توانیم
دستخوش دگرگونی در اندیشه، نگرش و رفتارخود شده و از گذشته خود دوری کنیم ولی چنین
دگرگونی ای را در هواخواهان پادشاهی نمی توانیم پیش بینی نموده و بپذیریم؟
من بناچار بخش های دیگر از نوشته
ایشان را که به همآیش پاریس پرداخته است می آورم تا بیشتر روشن شودکه با وجود آنکه
هم میهن گرامی ج ـ پاکنژاد حتمن از سر دردمندی و دلسوزی برای آینده ایران کوشش می
کند، چگونه با بیان چنین دیدگاه هایی نه تنها به بهبود وضع پراکنده اپوزیسیون یاری
نرسانده بلکه آن چه را که ایشان می پندارند افشاگری در باره خیانتکاران است، چگونه
به سود "جمهوری" اسلامی بوده و اثر منفی بر کار و آینده کوشش های خود
ایشان خواهد داشت:
"حال سئوال این است که چه چیز میتوانست این
افراد را که به ظاهر لایتچسبک[غیر قابل بهم چسباندن و در اینجا نزدیک کردن به
یکدیگر. چه نیازی در به بکار بردن این واژه های نا زیبا داریم!] هستند، گرد هم
آورد؟
این ایراد را دیگرمخالف ها نیز گرفته و خواسته اند شرکت کنندگان در آن همآیش
را آش در هم جوشی که با هم هیچ تناسب و نزدیکی نداشته اند، نشان دهند. اتفاقن از
دید من این بزرگترین نکته مثبت این نشست و نشست های همانند می تواند باشد. پایه
دموکراسی حقیقی و راستین نیز همین گونه
گونی در دیدگاه ها ویا همین آش در هم جوش بودن است. آن زمان است که دست یافتن به
همگرایی و توافق برای پیشرفت همگانی بر سر مورد های پایه ای و اساسی، ارزشمند و
ستایش انگیز شده وامید به پذیرش گام های درست در راه دموکراسی را نوید می دهد. در
دموکراسی راه برای ابراز دیدگاه ها و باورها باز است و مبارزه برای به کرسی نشاندن
دیدگاه خود رسمی و حتمی است، چه بیشترینه شهروندان را با خود همراه داشته باشیم چه
کمترین اندازه آنان را. دموکراسی هرگز یک رنگ نبوده و رنگارنگ است وگرنه دموکراسی
نیست، حزب لنینیستی واستالینیستی است. حکومت اسلامی است که همه را به رنگ خود می
خواهد وخودی وغیر خودی به بارزترین شکل در آن نمود دارد. اگر در این نشست ها
دارندگان اندیشه ها ونگرش های گوناگون از چپ تا راست، امروز نتوانند بر سر اصولی
که با آینده و زندگی همه آنها، فرزندان، نسل های آینده و سرنوشت سرزمینشان گره
خورده است، کنار آمده و با احترام به
یکدیگر به همراهی برسند، در آینده و با وضع دردانگیزی که جمهوری اسلامی بر جامعه
حاکم نموده است و شیرازه زندگی مردم را از هم پاشیده است، چگونه از پس این مهم بر
خواهند آمد؟ من به عنوان یک جمهوری خواه از هم اکنون باید بپذیرم که در آینده
کمونیست ها، سوسیالیست ها (هر یک با شاخه های گوناگون)، ملی گرایان(گرایش های
گوناگون)، مشروطه خواهان، پهلوی خواهان (هر چند هم اندک باشند)، دیگر گرایش های
جمهوری خواهان، مذهبی ها و.. سازمان های مستقل دیگر بعنوان همآورد من و هم
اندیشانم در میدان سیاسی وجود دارند. باید به روشی مسالمت جویانه و قانونی با آنها
دست و پنجه نرم کرده تا بتوانم دیدگاه و اندیشه خود را به پیش برم. اگر چنین نباشد
به آنچه در باره دموکراسی و آزادی می گویم، باور نداشته و پایبندنیستم.
نوشته ایشان را پی می گیریم:
"همآنطور که از نام نشست پیداست ظاهر قضیه،
همآیش همبستگی طرفداران دموکراسی وحقوق بشر بود. اما هدف، در واقع ساختن آلترناتیو
تحت امر سلطه گر بود. زمانی جمعی از این حضرات به بهانه رفراندم، آلت دست مایکل
لودین و نیوکانتها شدند وامروز تیمرمن این مأمور دون پایه آمریکایی است که برای
همه آنها خط وربط تعین می کند. امروز سیاست سلطه گران، کوچک کردن کشورهایی است که
از نظر آنها خطر محسوب می شوند تا بدین ترتیب با مشغول کردن آنها به درگیری های
قومی و منطقه ای خیال خود را آسوده نمایند و هستی آنها را به تاراج ببرند. ایران
از جمله کشورهایی است که اگر نظامی مردمسالار داشته باشد از توان بالای سرمایه
انسانی وطبیعی بر خوردار است تا راه رشد وترقی را پیش گیرد. از آنجا که ایران
همواره قلب طپنده حوزه وسیعی از خاورمیانه است، با استقرار حق حاکمیت ایرانیان
ویادآوری این حقوق به دیگران، میتواند رژیمهای وابسته منطقه وبالطبع منافع سلطه
گران و در رأس آنها آمریکا را به خطر بیاندازد. آقای تیمرمن و امثالهم اگر دل
نگران حقوق مردم ایرانند، بهتر است از بدیل سازی دست بردارند وشما شرکت کنندگان در
چنین جلساتی اگر به ایران به عنوان وطن و حقوق مردم ایران می اندیشیدید ونه کسب
قدرت، از سرنوشت امثال چلبی وعلاوی وکرزای وانچه بر افغانستان وعراق رفت درس
میگرفتید واز همنشینی یا بیگانگان دشمن استقلال ایران وبازماندگان رژیم دست نشانده
پهلوی وغسل تعمید دادن پهلویها دست میکشیدید واز آنچه تا کنون کرده اید(دعوت و
تشویق صدام به حمله به ایران و اخیرا دعوت به تحریم و حمله از سوی آمریکا)، ابراز
پشیمانی می کردید."
نتیجه
راستی چگونه ما می خواهیم پیشرفت داشته و خود را از بند حکومت سیاهکار اسلامی
رها کنیم؟ من خود بنا به انگیزه هایی، در همایش پاریس شرکت نداشتم ولی چگونه کسی
می تواند به چنین راحتی وبا آسودگی وجدان به جمعی 180 تا 200 نفره چنین تهمت های
سنگینی را وارد کند؟ تا ما چنین هستیم،
چرا نباید "جمهوری" خونریز اسلامی پایدار باشد؟ سراپای این تحلیل
شوربختانه شعار بافی، ناسزا گویی وتهمت زنی است. آلترناتیو تحت امر سلطه گر! لطفن
در این زمینه سند ومدرک خود را نشان دهید.
رفراندم از متمدنانه ترین خواست های شهروندان یک سرزمین است. چرا خواستاران
رفراندم درایران می بایست " آلت دست مایکل لودین ونیوکانتها" شده باشند؟
سال هایی پیش از به میان آمدن گفت وگوی رفراندم از درون ایران، کسانی آن را در
بیرون از ایران به میان آورده بودند. نوشته ها موجود است و اگر جناب پاکنژاد
بخواهند، من آنچه را که دست کم خود در این زمینه نوشته ام، می توانم برایشان
بفرستم. ایشان در بخشی از تحلیل خود می گویند که سیاست آنها(قدرت های سلطه گر)
کوچک تر کردن(تجزیه) این کشورها برای غارت آنهاست. ولی این چه ربطی به رفراندم
دارد و بنا براین چرا باید این قدرت ها از یک رفراندم آزاد زیر مسئولیت و نگاهبانی
سازمان های جهانی، پشتیبانی نمایند؟ این کار که با سیاست "کوچک تر کردن"
یا همآن تجزیه کشوری چون ایران که همخوانی نداشته و نتیجه ای واژگونه آن می
دهد! غسل تعمید پهلویها! دوست گرامی! چه
کسی بهتر از رژیم اسلامی با کارکرد جنایت کارانه و خیانت کارانه خود، پهلوی ها
را غسل تعمید داده است؟ می خواهید با
حقیقت ایران امروز آشنا شوید؟ خود آستین ها را بالا زده از دوستان و آشنایان خود
در ایران و در بیرون از کشور بخواهید تا به یک ارزیابی کوچک دست زده و از پیرامون
خود پرس وجو نمایند که دیدگاه وسیاست فرضن شخص شما و دوستانتان در ایران بیشتر
هواخواه دارد یا مشروطه خواهان و شخص رضا پهلوی!
شما چگونه به خود اجازه می دهید به
یک جمعی، که نمی توانید ادعا کنید همه آنها را بخوبی می شناسید، به چنین شکلی تهمت
سنگین تشویق صدام به حمله به ایران و اینک دعوت از آمریکا به حمله به ایران را
بزنید! هم میهن گرامی! دوران این گونه سیاست بازی ها وتهمت زدن ها گذشته است و با
شعار نمی توان چیزی را دگرگون کرد. شما انرژی و زمان خود را بیهوده از دست می دهید.
هر خواننده نوشته شما حق دارد که از شما بپرسد: بسیار خوب! همه عامل بیگانه اند و
هیچ کار آنها را نباید پذیرفت، پیشنهاد روشن، کاری و برنده(نه شعار) شما مبارز
بزرگ و گرامی چیست؟ بفرمایید و گام پیش بگذارید تا ما نیز به دنبال شما روان شویم
که بیگانگان بر ما سوار نشده و بتوانیم حکومتی مردمی در ایران بر قرار کنیم. پس
چرا کاری نمی کنید؟
در تمام تفسیر درخشان شما در باره همآیش پاریس، یک واژه از نقش ویرانگر
"جمهوری" اسلامی نیست. شما از
سرنوشت چلبی، علاوی وکرزای وآنچه بر افغانستان و عراق رفته است می گویید که دیگران
ازآن درس بگیرند ولی دریغ از گفتن یک واژه از آتش افروزی ها و جنایت کاری های رژیم
اسلامی در عراق و افغانستان که امروز بر مبنای سند های فراوان بر همه روشن شده
است!
چنین تفسیر های شعاری وپر از تهمت و ناسزا و دشمنی، شایسته ی یک مبارز راه
آزادی نیست و حقیقتن دردآور است. اگر کسانی می خواستند، می توانستند با همین نوشته
شما را به دادگاه بکشانند. بس کنید! تا کی می خواهید هم خود و هم دیگران را در
مخروبه ها ی پر از گرد وغبار سالیان سپری شده سرگردان نمایید؟
پا نوشت:
1 ـ به 2 مقاله بلند بالاو خسته کننده ی هم میهن گرامی تقی روزبه بنام
های:"وقتی که دست غیبی از پرده بیرون می افتد" و "نگاهی به دو
واکنش" که در سامانه های گوناگون از آن میان پیک ایران و اخبار روز آمده است،
نگاهی بیاندازید. شوربختانه بیشتر "دشنام نامه وتهمت نامه ای " است با
به هم دوختن آسمان و ریسمان و با دیدگاه ونگرشی از کار افتاده که بوی نایش حقیقتن
نفس گیر است.
2 ـ اخبار روز، شنبه 16 تیرماه 1386ـ7 ژوییه 2007، همچنین روزنامه انقلاب
اسلامی در هجرت، شماره 675، 18 تا 31 تیر
1386، ص 1