پنجشنبه ۲۹ شهريور ۱۳۸۶ - ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۷

یک روز با ویکتور

مهستی شاهرخی

 

 

 

 

"وول له رز" یکی از زیباترین دهکده های فرانسه، در کنار دریای مانش قرار گرفته است. "وول له رز" چنان که از نامش پیداست رودی از گل سرخ است در نرماندی! دهکده ای که هنوز بناها و معماری قرون وسطایی خود را حفظ کرده است و خاک پر برکتش همه جا را گل باران. "وول له رز" در کنار بیشه و جنگل قرار دارد و رویش به سمت دریای بیکران آبی است و از دو سو بلندیهای بادگیر و صخره های سفید آن را در بر گرفته اند. "وول له رز" چیزی است شبیه باغ بهشت و شاید زیباتر از آن (چون باغ بهشت دریا ندارد ولی این دهکده هم دریا دارد و هم جنگل و هم صخره و هم گل و خلاصه هر چه دلت بخواهد). در سایت آن سیاحت کنید و دورنما و چشم اندازی از مناظر زیبای این دهکده را ببینید. "وول له رز" یکی از مکانهای تبعید ویکتور هوگو بوده است.


جایی در کنار دریا، "غار ویکتور هوگو" نام دارد. غار ویکتور، مکان کوچکی است درست به اندازه ی یک کمد! غار کوچکی که فقط یک فرد (یا حداکثر دو نفر) برای این که از گزند باد در امان بماند و چشم اندازش دریا باشد و در ضمن بتواند به خوبی آدمیان و صخره ها و بازی کودکان و صدای موج و بالا آمدن آب را نظاره کند (بدون این که مانند دانای کل داستان، خود نویسنده دیده شود )، درست همان قدر است. غار ویکتور پناهگاه نویسنده است.
روزی که در "وول له رز" بودم به این فکر کردم که ما ایرانیان معاصر اگر یک یا چند نویسنده ی بزرگ مانند ویکتور هوگو داشتیم هرگز انقلابمان به این روز نمی افتاد. ویکتور از اشراف بود و ثروتمند بود ولی برخلاف پایگاه طبقاتی خود رنجنامه ی مردمان بینوا و فقیر و روسپیان و دردمندان را نوشت و جاودانه کرد. ویکتور بینوا نبود ولی بینوایان را نوشت و جاودانه شد. ویکتور به غارش پناه می برد و از خود و جهان فاصله می گرفت و فراتر می رفت از پوسته و لاک خود و می نوشت. ویکتور از طبقه ی اشراف بود ولی جمهوریخواه آزادیخواه و بشر دوست شد و بود. در مورد مکانهای تبعید ویکتور هوگو باز هم خواهم نوشت. ویکتور جایت خالیست ویکتور! جایت خیلی خالی است ویکتور!

 

مهستی شاهرخی